بخشی از مقاله

درآمد

جامعالحکمتین، کتابی فلسفی کلامی است. ناصرخسرو در این کتاب به پرسشهای قصیده ابوالهیثم گرگانی پاسخگفته و ساختاری که بر کتاب حاکم است، حکایت از آن دارد که ناصر هر پرسش را بر پایه دیدگاه دو گروه از صاحبان اندیشه یعنی حُکمای دینِ حقّ و حُکمای فلسفه شرح داده است. پرسشهای ابوالهیثم همه از یک گونه نیستند.ناصر در پایان جامعالحکمتین گفته: و» اندر او نَود و یک سؤال است چه فلسفی و چه منطقی و چه طبیعی و چه نحوی و چه دینی و چه تأویلی هر یکی را جوابی بحقّ داده شد. - «جامع: - 314 ابوالهیثم در کنار پرسشهای فلسفی و دینی، از برخی مسائل مربوط به علوم طبیعی که از نظر او همسنخ با مسائل فلسفیاَند و فیلسوف به آنها میپردازد نیز سؤال کرده است.

در میان پرسشهای مرتبط با دانش های طبیعی،موضوعات مربوط به دانش طبّ نیز دیده میشود و بر همین اساس، ناصرخسرو بناچار به این مسائل نیز پرداخته است. ابوالهیثم مردی طبیبپیشه بوده و به همین سبب، به این موضوعات علاقه داشته است. - ر. ک: جامع: - 183 از سوی دیگر، ناصرخسرو در شرح مباحث دیگر نیز اشاراتی به مباحث طبّی و اصطلاحات پزشکی کرده است. بنا بر این، اشارات مربوط به دانش پزشکی در جامعالحکمتین را باید از دو دیدگاه دید:اشاراتی که به واسطه آشنایی ابوالهیثم با دانش پزشکی وارد قصیده و از آنجا وارد جامعالحکمتین شده است. اشاراتی که به واسطه علاقه ناصرخسرو وارد جامعالحکمتین شده است.اشارات ابوالهیثم در قصیده به این مسائل، جای سخن ندارد. به هر حال، او قصد داشته سؤلاتی از مسائل و علوم گوناگون بپرسد و چون طبیب هم بوده،از مسائل طبّی نیز پرسیده،اما اشارات ناصرخسرو به مباحث طبّی در این کتاب، از دو مسأله سرچشمه میگیرد:

الف - یکی اینکه از دیدگاه ناصرخسرو، دانش پزشکی در کنار دانش ستارگان و افلاک نمونه شاخص علوم طبیعی شناخته میشده است که عُلمای آن دانشها - که ناصرخسرو از آنها به فلاسفه و صاحبان علم آفرینش یاد میکند - ، روایتگر قانونهای طبیعتاَند و جُز حکایت این قانونهادعوی، دیگری ندارند و تنها با ابزار خِرد و تکیه بر عقل، کاروان این دانشها را به پیش میبرند و معارضه و مناقشه با آنها،در حُکم مناقشه و معارضه با قانونهای طبیعت و نظام آفرینش است. پساو، عمدتاً در دیباجه کتابازمفاهیم، و مسائل طبّی چونان قوانین بدیهی عقلی و در ردیف اوّلیّات در منطق یادکندمیو از آن مسائل به عنوان شاهدِ مُدّعا استفاده می نماید و به آنها استناد میکند و شاهد میآورد. او در دیباچه کتاب تصویری از منازعه دو گروه از اهل علم - مبتدیان علم فلسفه + عُلمالقبانیعنی، مُدّعیان علم دین - به دست داده است.

ب - دیگر ناصرخسرواینکه، در جایگاه یک مُبلّغ شیعیِ اسماعیلی و در مقام یک متفکّر اهل باطنبه، مسأله تعدّد عوالم معتقد است. از دیدگاه اینانغیر، از این عالَم محسوسِ طبیعت - که قوانین موسوم به قوانین طبیعت بر آن حاکم است - ، عوالم دیگری هموَزن و همتراز با آن عالَم، بلکه بالاتر، با قانونها و خواصّ و ویژگی های مخصوص به خود وجود دارند. میان این عوالم، تناسباتی بنیادین و سرشتی برقرار است که شناخت این روابط، در اندیشه باطنی به علم میزان یا تطابقات موسوم است و دستیابی به این علم، جز به هدایت و دستگیری اهل تأیید و اهل تأویل حاصل نمیشود. از عناصر علم میزاندیدن، این تناسبات و استخراج این روابطِ حاکم بر عناصر و اجزاء عوالم متعدد و متفاوت است. این اصل، ناصرخسرو را در جامعالحکمتینبر آن داشته است که بسیاری از این تناسبات و روابط را در اجزاء عالَم بزرگ - عالَم طبیعتعالَم، افلاک و سیّارات - و عالَم خُرد - انسان - تشخیص دهد و آن تناسبات را برجسته کند.

از همینجازمینه ورود مباحث و مسائل مربوط به ساختار بدن انسانو مباحث مرتبط با طبّ فراهم میشود.بنا بر آنچه گفتیم، در این نوشتهاشارات، طبّی ناصرخسرو در جامعالحکمتین را در سه بخش میآوریم:آنچه ناصرخسرو در نتیجه نوع تلقّی و برداشت از دانش پزشکی در ذهن خود، در دیباچه کتاب به مسائل مربوط به طبّ چونان شاخصی از علوم طبیعی استناد کرده و از آنها شاهد آورده.آنچه ابوالهیثم از مباحث طبّی سؤال کرده و ناصرخسرو به آن پرسشها پاسخ گفته.آنچه ناصرخسرو به سبب الزام اصل بنیادینِ موازنه - یعنی علم میزان یا تطابقات - ، در میان مباحث فلسفی و دینی به مطابقت عناصر وعالَمِاجزاء خُرد با اجزاء و عناصر عالَم بزرگ پرداخته استیا، به سبب علاقه به مسائل طبّی، در میان سخنبه، موضوعات طبّی اشاره کرده است.آنچه ناصرخسرو در نتیجه نوع تلقّی و برداشت از دانش پزشکیدر، دیباچه کتاب به مسائل مربوط به طبّ چونان شاخصی از علوم طبیعی استناد کرده و از آنها شاهد آورده است:

.1 ناصرخسرو پیش از هر چیز، در دیباچه جامعالحکمتینتندرستی، و لذّت زندگی و در مقابلشدّت، بیماری و مرگ را در وجود آدمی، نهاده خداوند دانسته و هدف از اینها را یادآوری و آگاهی دادن به انسان معرفی نموده؛ و اینکه انسان با درک این دو در هستیِ خود، به نیروی خرد بداند که خزینه نعمت بینهایت و خزینه شدّت بینهایت، نزد خداست: »و سپاس داریم مر او را لّجَ ثناؤه بر آنکِما را اندر این عالَم لذّت زندگانی و درستیتن و شدّتِ بیماری و مرگ بچشانید، تا ما بدین عطایاو که خِرَد ابدانستیم که مر او را سُبحانَهُ یکی خزینهنعمتِ بینهایت است و یکی خزینشدّتِه بهغایتو، این لذّتها که ما همی اینجا بیابیم جزویّاتستا از آن کلّیّات - «جامع: - 4 و درد و بیماری و مرگ که از سوی خداوند در وجود انسان نهاده می شود، حکمت الهی است و آموزنده این قاون که او هنگام رنج و شدّت، تنها از او یاری بجوید: سپاس» مر آن حکیم را که دَرد و بیماری و مرگ بر ماو سُبحانَهُاز همچون زندگانی و تن درستی و نعمت اندر ینا سرایِفنا حکمت است؛ و ما اندر حالِنعمت و صحّتْمر او را شُکر همیکنیمو، اندر حالِرنج و شدّتْ فریاد از او همیجوییم - «جامع:4درد - .

و رنج و بیماری در حقیقتْ شرّ نیستبلکه، رحمت الهی و اِظهار حکمت و برانگیختن به سوی نیکی از سوی خداوند است و به همین سبب، هنگام درد و رنج و بیماری، باید خدا را سپاس گفت، چون ما را از فروافتادن در معدن شدّتها یعنی دوزخ بازمی دارد:» و بزرگتر سپاس خدای را تعالی بر ما بهخِرَدستا که بِدو همیدانیم که درد و رنج و بیماری- که ما از آن همیگریزیم و مر آن را همی شرّ پنداریم -رحمت و اظهارِ حکمت و تحریصستا بر آلتِخیر؛دینوبِروی مر او را سُبحانَهُ و تعالی بر ما بهرنج و شدّت سپاس واجب استو، آنچِ بدو بر ما خدای را سپاس واجب شود نعمت باشد. بدینشدّتها از او ما را نعمتیستا از بهر آنکِاز معدنِشدّتها که آن دوزخ است، حذر کنیم >و< بهمعدنِ نعمتهای سرمدی رسیم که آن بهشت است. « - جامع: - 5 .2

ناصر در همان دیباچه، در ذکر سبب تصنیف درکتابنکوهشِ، عُلمالقبان یعنی عالِم نمایانِ دین اسلام که تنهادعویِ دین دارند و از حقیقت آن بیبهره بر خردستیزی آنان انگشت نهاده و علوم طبیعی همچون طبّ و نجوم را پذیرفته و نتیجه خرد دانسته و مباحث طبّ را مظهر و نمونهای برجسته و خردپذیر از علوم و دانشهای طبیعی معرفی کرده و مخالفت با اهل این دانشهارا جهل دانسته و از این که اغلب اُمّت - در روزگار او - گرفتار این جهل بوده اند، افسوس خورده و مُنکران این دانشهای طبیعی را گمراه و کافر خوانده است:» همی بر دیناسلام سَلّاری کنند که همی گویند که هر که گوید: منبدانم که سَقمونیا طبیعتِ مردم را نرم کندیا، بدانم که سِکنجَبین مر صفرا را بنشانَد، او کافر است.

جهل از این قویتر چگونه باشد؟ کفر بر گروهی مستولی شده است، که نه طبیب همیگوید: سَقمونیا من آفریدهام؛...و اگر طبیب بر آنچِ همیبداند که هلیلهْرنجِ حرارت و صفرا را از طبیعتها دفع کند کافر است، نیز هر که بداند که آبْرنجِتشنه را و نانْرنجِ گرسنه را دفع کند، کافر باشد،از بَهر آنکِ هم دارو و هم طعام و هم شراب آفریدههای خداست. این ضلالت و کفر >را< >که<اغلب این اُمّت را افتاده است - نهایتی نیست. - «جامع: - 10 ناصرخسرو در این سخن، طبیب را روایتگر قانونهای طبیعت دانسته استاو. با تکیه بر قانون علّیت و استدلال به بُرهانِ قاطعِ نسبت میان علّت و معلول که از قانونهای بنیادینِ عالَم طبیعت است بر اندیشه تاریک و خردسوز و خردستیز مُدّعیان دروغین علم دین تاخته و آنها را در ردیف کافران نهاده است. همینجا، ناصر از خاصیت سه دارویسقمونیا و سکنجبین و هلیله سخن گفته و تأثیر آنها در بدن را بیان کرده است.

ناصر3در. ادامه سخن خود درباره نکوهش عُلمالقبان و فُقهالقبان و مُدّعیان دروغین علم دین و اثبات این حقیقت که نفْسِ سخنگوی باید چرایی و چگونگی آفرینش را تفحّص کند - ر. ک: جامع: - 12 و اینکهنفْسِ» مردم بر تجسّس مجبول است - «جامع: - 12با، بیان یک مثال از مفاهیم طبّسخن، خود را مُستدلّ کرده است. او در بیان مفهوم آیه »وعَلّمَ آدمَ الأسماءَ کُلّها - «بقره:29استنباط - ، حشویان اُمّت - یعنی اهل ظاهر - را که گفتهاند»خدای تعالی نام همه چیزهایی که اندر عالَم آفریده بود مر آدم را بیاموخت - « جامع: - 13 سخنی سخت رکیک و بیمعنی دانسته - ر. ک:همانجا - و آن را مُحال و خطا نامیده - ر. ک:جامع: - 14 و از قول حُکمای دین گفته است که نام حقیقی چیزها، معنیها و فعل های آنهاست.

در تشریح این مسأله که نام چیزها، فقط واژهای که با آن، چیزها را مینامند، نیست و نام حقیقی چیزها، معنیها و فعل های آنهاستواژه، هلیله - از داروهای رایج در طبّ قدیم - را مثال زده و گفته:»از بَهر آنکِ بدانچِ کسی بمَهثَل هلیله بیند و بداند که منا آن هلیله است و دیگری نام آن نداند و گوید نام این هلیله نیست بَل این >را<مَثَلبه کلوخ نام است، مر ایشان را بر یکدیگر فضلی نباشد، هر دو ندانند که فعل هلیله چیست و چه کار را شایدو ازو اچند باید خوردن؛ و چو یکی بداند که فعلِ او چیست و چه کار را شاید و از او چند باید خوردن و آن دیگر نداند، مر آن دانا را بهشناختِفعلِهلیله بر آن نادان فَضل باشد. - «جامع: - 13

4.ناصرخسرو پس از بیان اینکه نام چیزها که خداوند به آدم - ع - آموخت واژهها نبودهبلکه، فعل و معنیِ چیزها بوده و خداوند به الهامْ آنها را به آدم تعلیم کرده بود - ر. ک: جامع: - 14، همین امر را بنیاد یک حقیقت دانسته و گفته است که هر علمی همچون طبّ و نجوم را به تعلیم الهیپیغمبری، استخراج کرده است که او خودْ آن را از آدم - ع - آموخته بوده است:»و هر عِلمی را از علوم چو طبّ و تنجیم و جز آن پیغامبری استخراج کرده است بهتعلیمِ الهی، که آن پیغامبر از آدم عِلم >آموخته< بوده است، و آدم گفتند بدین نامها مُفضﱠل شد بر فرشتگان، که خدای آموخت>شان< به الهام، نه به نامهایِ گفتنی. - «جامع: - 14،

سپس اشاره کرده است که عُلمای دین حق، در برابرفلاسفه مُنکر نبوّت و وحیعلم، طبّ و نجوم را از دلائل اثبات نبوّت دانستهاند و گفتهاند که قواعد طبّ و شناخت خواصّ داروها، به تعلیم انبیا ممکن شده است نه به آزمایش:»عُلمایِدینِحقّ مر لمعِطبّ را و عِلم نجوم را همی دلیلِ اثباتِنبوّت کنند بر فلاسفهکه بر نبوّت وحی را مُنکرند و همی گویند که: آنکس که بِدانِست از اوّل دارویی که آن از روم خیزد دانگسنگی باید، و دارویی کهآن را از چین آرَند نیمدرم سنگ باید، و دارویی کهآن از هندوستان آرَند نیمدانگ سنگ باید، و همه را جمع باید کردن یکی را کوفته و یکی را گداخته و یکی را سوختهمَثَلبه تا فلان علّت را از مردم دفع کند، ناچارهپیغامبری بود؛ و خدای آموخت مر او را که منافع مردم و دفع علّتها اندر این چیزها بدین مقادیر است، و گرنه کسی این داروها نتوانستی دانستن، نه به آزمایش و نه به چشیدن. - «جامع: - 14 ناصر در اینجا همداستان با عُلمای دین حقّ برای دانشهای طبیعی،همچون طبّ و نجوم، شأنی ماوراء طبیعی قائل شده و یافتههای این دانشها را نه حاصل کوشش عقلیِ جویندگان، بلکه نتیجه القاء آن مفاهیم از جانب داننده مطلق و به

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید