بخشی از مقاله

چکیده

جوامع دارای ارزش ها، نگرش ها و عادتهای متفاوت و نسبتاً پایداری هستند که این عادت ها ثابت و غیرقابل تغییر نیستند و جهانبینی متداول نسلهای پیشین جوامع ، با جانشین شدن نسلهای جوانتر، در جوامع دگرگون میشود. در این مقاله سعی شده است که تضادهای موجود بین فرهنگ ایرانی- اسلامی و فرهنگ غرب و عوامل مؤثر بر آنها از جهات مختلف و دیدگاههای متفاوت از جمله : اومانیسم - اصالت انسانی - ، حق گرایی در برابر تکلیف گرایی، فردگرایی و جمع گرایی، لیبرالیسم، دارونیسم، حسابگری، علم گرایی، بینش مادی - سکولاریسم - و ... شناسایی شده و این دو فرهنگ در مؤلفه های فوق الذکر مقایسه گردند. روش کار، توصیفی و کتابخانه ای بوده و سعی شده از منابع مختلف علمی، داده های لازم در این مورد جمعآوری شود.

مقدمه

مدنیت و تمدن در فرهنگ اسلامی همان گفت وگوی میان انبیا و خداست؛ فرهنگ حاصل تکلم و تکلیم خداوند با بشر است. اما این جوهر و هسته مرکزی فرهنگ به تدریج فراموش می شود. به گفتهی حکمای انس و اهل معرفت مانند شیخ محمود شبستری، انسان کم کم آن اصل ها و اصالتها را فراموش می کند و همان معانی و حقایقی را که خداوند بر انسان نازل کرده است، به اشیای مصنوعی و طبیعی و این جهانی نسبت میدهد

فرهنگ های جدیدف فرهنگهای قدیم را به نفع خودشان مصادره میکنند. آنچه در موزههاست بیشتر نقش مرده ریگی دارند؛ اما آن جان فرهنگ و جهان زنده فرهنگ یا زیست جهان بر می گردد به آن نسبتی که فرد با حقیقت و اسمای الهی پیدا میکند.

دو فرهنگ اسلامی-ایرانی و غربی، هر چند در برخی از نمودهای ظاهری به یکدیگرشباهت دارند، امّا در حقیقت و معنا، بسیار از یکدیگر فاصله دارند. ملاک ارزشها در غرب جدید دنیوی و غیرالهی- اگر نگوییم ضد الهی- است. در حالی که معیار ارزشها در اسلام از دیدگاه الهی تعیین میشود

پرسش های پژوهش

حال سؤالات اساسی اینست که: عوامل مؤثر بر فرهنگ ها کدامند؟

مؤلفه های تضاد فرهنگ اسلامی- ایرانی و فرهنگ غرب کدامند؟

روش پژوهش

پژوهش حاضر با رویکرد کیفی واز نوع توصیفی –تحلیلی است. در این پژوهش ابتدا با مطالعه کتب ومنابع معتبر وفیش برداری وجمع آوری اطلاعات لازم، اقدام به توصیف فرهنگ و اهمیت آن در جوامع شده است سپس اقدام به بیان مؤلفه های تضاد بین فرهنگ ایرانی-اسلامی و فرهنگ غرب شده است.

مبانی نظری پژوهش مفهوم فرهنگ:

»فرهنگ یک هویت گروهی میسازد که این هویت، به اعضای گروه در هماهنگسازی و انطباق خویش با سیاستها، مأموریتها و هدفهای سازمان کمک میکنند.

در رابطه با مفهوم فرهنگ، »ادگار شاین« می گوید: فرهنگ ساخته یک گروه انسانی است. هرکجا که یک گروه دارای حد کافی از تجارب مشترک باشد فرهنگ شکل می گیرد. خانواده و گروه های کاری اولین محل های شکل گیری یک فرهنگ است. ملیت، مذهب، زبان، زمینههای فنی و علمی مشترک مربوط به یک گروه کوچک یا بزرگ جامعه عوامل ایجاد فرهنگ است

کشوری براساس فرهنگ و اهداف و راهبردهای خود اصولی، اعم از اجتماعی، دینی، انسانی، اخلاقی و ... دارد؛ اصولی که در حقیقت شناسنامه هویتی آن کشور می باشد. هنگامی که سخن از فرهنگ به میان میآید، مراد روش یا چگونگی کنش یا رفتار در قلمرو مشخص، ریشه در باورها و اعتقادات دانش و معلومات و در مجموع پذیرفته شده های مشترک اعضای یک جامعه یا گروه دارد. ادگار شاین می گوید: فرهنگ ساخته یک گروه انسانی است هر کجا که یک گروه دارای حد کافی از تجارب مشترک باشد فرهنگ شکل می گیرد. ملیت، دین، مذهب، زبان و زمینه های فنی و علمی مشترک مربوط به یک گروه کوچک و یا بزرگ - جامعه - عوامل ایجاد فرهنگ است.

هر فرهنگی باورها و ارزش های آن سازمان را با هویت، تمایلات و تظاهرات خاص آن، نشان میدهد و به گونهای چشمگیر از دیگر فرهنگ ها متمایز است و متفاوت عمل می کند. بنابراین در تعریف فرهنگ می توان گفت: فرهنگ عبارت است از مجموعه ای از رفتارهای آموختنی، باورها، عادات و سنن که مشترک میان گروهی از افراد است و به گونه ای متوالی توسط دیگران در آن جامعه وارد و به کار گرفته میشوند

عوامل تأثیرگذار بر فرهنگها

-1 نقش انجمنهای فراماسونری:

یکی از شگردهای اساسی حساب شده و قدیمی استعمار در تهاجم فرهنگی و تعضیف فرهنگ کشورهای ضعیف تو، اعزام وابستگان انجمنهای فراماسونری تحت پوشش کمکهای انسان دوستانه به کشورهاست. انجمنهای فراماسونری با شعارهایی همچون آزادی، برابری، برادری و تلاش برای فرو ریختن کاخ های ظلم و برافراشتن پرچم عدالت مطلق، نقش عمدهای در تضعیف فرهنگ ملتهای ریشهداری همچون ایران داشتهاند. آنها فرهنگ خودی را نه تنها عامل رشد و ترقی نمیدانستند، بلکه آن را مانع بزرگی در راه ترقی و پیشرفت - البته به سبک غربی - آن تلقی میکردند. آنها راه نجات ملّتها را از عقب ماندگی از موی سر تا ناخن پا فرنگی شدن میدانستند.

-2 استعمار و تحقیر ملتها نوع رابطهای که حکومتهای استعماری و سلطه جوی غربی با کشورهای جهان سوم برقرار میکنند، همواره با تحقیر فرهنگ و تاریخ این کشورها همراه است. این سیاست وقتی طی سالهای متمادی ادامه یابد، افراد و این کشورها در کارایی و قوّت فرهنگ خویش تردید کرده، به تدریج از فرهنگ گیرندان میشوند.

-3 نقش صنعت و فنآوری پیشرفته فنآوری پیشرفته به عنوان عنصر اساسی تمدن جدید غرب، برگ برنده مهمی است که به دارندهی خود امتیاز و اعتبار عام میبخشد.

به دلیل پیشرفت غرب، در زمینه صنعت، راه پذیرش فرهنگ غربی در میان ملل و جوامع دیگر، از جمله جوامع اسلامی، هموار گردیده است:چون این ملّتها تحت تأثیر صنعت غرب قرار گرفتهاند. پس از تعمیم این پیشرفت به کل فرهنگ غربی، افراد به این نتیجه میرسند که فرهنگ غربی، به طور کلی، برتر از فرهنگ خود آنهاست. وارد کردن فنآوری از کشورهای پیشرفته اگر با درایت و هوشیاری همراه نباشد ورود فرهنگ جامعه صاحب صنعت را نیز ممکن است به همراه داشته باشد.

از سوی دیگر مشکل اینجاست که کنار گذاشتن صنعت و عدم انتقال آن به صلاح جامعه نیست و در دراز مدت، موجب وابستگی و عقب ماندگی بیش از پیش جامعه و تضعیف فرهنگ ملّی میگردد، که چنین راه آخر برای ما آن دست که نیروهایی را آموزش دهیم و با انتخاب فنآوری دیگران و جذب آن، در دراز مدت به خودکفایی دست یابیم.

-4 نقش نظریه های شبه علمی هدف نهایی این نظریهها اثبات این مطلب است که پذیرش فرهنگ غرب و رد میراث فرهنگی ملل غیرغربی نه تنها پسندیده و بایسته است، بلکه برای رسیدنبه ترقّی، پیشرفت و توسعه همه جانبه، حتمی و الزامی نیز میباشد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید