بخشی از مقاله
چکیده
هدف از این پژوهش، بررسی تعلق اجتماعی به محله مسکونی و تعیین مؤلفه های اجتماعی آن در منطقه حصار همدان می باشد که یکی از بزرگترین حاشیه های شهر همدان است ،این تحقیق از نوع پیمایشی است که در آن با استفاده از شیوه نمونه گیری چند مرحله ای با 83 نفر از افراد بالای هجده سال، مصاحبه شده است.
با توجه به تجزیه و تحلیل های صورت گرفته، مؤلفه های احساس راحتی در محله مسکونی، عقیده مثبت در مورد مناسب بودن محله برای زندگی، لذت بردن از زندگی در محله، افتخار به محله ، بی رغبتی به نقل مکان به محله دیگر و... مورد ارزیابی قرار گرفت، نتایج نشان داد از مجموعه مؤلفه ها، دو گویه ی محل سکونت بخشی از هویت من است و قابل مقایسه نبودن این مکان با مکان های دیگر بالاتر از حد متوسط و سایر مؤلفه ها پایین تر از حد متوسط بودند و بطور کلی تعلق اجتماعی به محله مسکونی در این منطقه بسیار پایین است.
از میان فرضیه های مطرح شده ارتباط بین جنسیت و تعلق اجتماعی به محله مسکونی رد و تفاوت معناداری در میانگین تعلق اجتماعی به محله مسکونی زنان و مردان نیز وجود نداشت. از بین متغیرهای زمینه ای دیگر متغیرهای سن، تحصیلات با دلبستگی به محله ارتباط داشته اند، بعبارت دیگر افراد مسن تر دلبستگی بیشتری به محله شان دارند شاید این به دلیل تفاوت نسلی و تفاوت در ارز شها و انتظارات دو نسل از زندگی باشد؛ به این معنی که همیشه نسل جوان انتظارات بیشتری دارند و سطح توقعات آنها بالاست و به دنبال ارز شهای مدرن هستند و اینها می تواند تعلق اجتماعی را کاهش دهد.
بین سطح تحصیلات افراد و دلبستگی آنان به محله ارتباط معنادار ضعیف و معکوسی به دست آمده است که بیان می کند افراد با تحصیلات بالاتر، دلبستگی کمتری به محله خود دارند. برخی معتقدند افراد با تحصیلات بالاتر توقع و انتظار بیشتری از محله مسکونی خود دارند و در امور مختلف فقط به محله خود بسنده نمی کنند، که می توان گفت 39 درصد واریانس تعلق اجتماعی به مکان تحت تأثیر سن و تحصیلات و مدت اقامت و همچنین اثر تعاملی سن و تحصیلات است.
طرح مسأله
بحث درباره احساس تعلق به اجتماع تاریخ بلند مدتی دارد و توجه به آن در نوشته ها ی افراد و گروههای مختلف نشان دهنده اهمیت این مفهوم است. این مفهوم به خصوص در نظریات جامعه شناسان، روانشناسان و روانشناسان اجتماعی جایگاه خاصی دارد؛ بیشتر روانشناسان و روانشناسان اجتماعی، احساس تعلق فرد به گروه را با توجه به رابطه متقابل میان فرد و جامعه، مورد توجه قرار داده اند. هم چنین آنان معتقدند پیوند گروهی و احساس تعلق به گروه و اجتماع مبانی حمایت عاطفی اعضاء را فراهم کرده و تأثیرات بیمار گونه فشارها و هیجانات زندگی اجتماعی را کاهش دهد.
از سویی محققان بر تمایز میان اجتماعات جغرافیایی و اجتماعات رابطه ای تأکید دارند. اجتماع جغرافیاییٌ به احساس تعلق منطقه ای ارجاع دارد، مانند محله - همسایگی - و شهر ، در حالیکه اجتماع رابطه ایٍ به احساس نسبت به اجتماعی مربوط است که در بین افراد بدون ارجاع به مکان توسعه می یابد. اجتماع رابطه ای شبیه به مفهوم اجتماع ذهنیَ است که توسط اندرسون مطرح شده است
احساس روانشناختی نسبت به اجتماع در واقع همان احساس تعلق به گروه یا اجتماع است که مبتنی بر درک مشابهت در میان اعضاء می باشد . همراه با تداوم زندگی انسانها و زنده بودن طبیعت - محله های شهری با حالت ارگانیک و پویا بستر تاریخی خود را سپری می کنند و می تواند منبعی برای ایجاد احساس تعلق افراد به محله شان باشند؛ افراد در محلات مسکونی غالباً دارای مشترکات ارزشی، هنجاری و اقتصادی بوده و حتی گاهی از سبک و سیاق مشابهی در زندگی نیز پیروی میکنند. چرا که محلات مکان تلاقی تعاملات و عوامل اجتماعی،اقتصادی، کالبدی و زیست محیطی هستند و با توجه به ویژگی هایی از قبیل شبکه روابط اجتماعی، باهم بودن و جمع بودن، تماس ها ، یاری دادن ها و مشارکت موجب احساس تعلق به محله مسکونی می شوند. افراد با احساس تعلق به محله شان برای خود هویت محله ای را ایجاد می کنند و در قالب هویت مذکور، خود را از سایر مکان ها و محل ها متمایز می سازند. همانطور که لینچ معتقد است هر محله با هویت محله ای مختص به خود، از سایر مکانها و محل ها قابل تمایز است.
همچنین ویرث عنوان می کند که شهرها فرصت هایی را در اختیار مردم نهاده اند تا انواع جدید بر هم کنش اجتماعی را در قید و بندهایی که به پیوند خویشاوندی، همسایگی، احساس مشترک، سنت و نگرش عامیانه متکی نباشند برقرار کنند. در ایجاد حس تعلق به محله مسکونی عواملی چون تاریخ - پیشینه - محله، میزان حمایت اجتماعی، ارتباط و درجه صمیمیت و تعاملات تأثیر بسزایی دارند. تعلق به محله مسکونی همان تعلق به مکان است که از احساس تعلق به گروه یا گروههای اجتماعی مبتنی بر قومیت، جنسیت، دین و غیره متمایز است. اگر چه بین تعلق به گروه اجتماعی تفاوت وجود دارد با این همه تعلق به مکان و تعلق به گروه از این نظر که هر دو موجب آرامش، آسایش و احساس امنیت می شوند مشابه هستند.
در تحقیقات روان شناختی اجتماعی، احساس تعلق به گروه به طور ساده یک مؤلفه اساسی در سلسله مراتب نیازهای انسانی است. مازلو در نظریه انگیزش خود در مرتبه سوم سلسله مراتب نیازهای فرد، نیاز به تعلق و محبت را قرار داده است. زمانی که نیازهای فیزیولوژیکی و ایمنی کم و بیش برآورده شده باشند نیازهای تعلق و محبت نیز برجسته می شوند و ما به خاطر اجتناب از تنهایی، عشق و محبت از جانب خانواده مان، داشتن دوستان و تعلق داشتن به گروه را آرزو می کنیم؛ قبل از آنکه نیازهای رشد مورد توجه قرار بگیرند ارضای این نیازها ضروری است
بنابراین طبق نظریه مازلو احساس تعلق به مکان و اجتماع نیز یکی از نیازهای ضروری انسانی است که بایستی برآورده شود و افراد با علاقه و حس تعلق به اجتماع و مکانی که در آن زندگی می کنند به دنبال رفع این نیاز بوده و برای گریز از انزوا و تنهایی و جلب حمایت و اعتماد اجتماعی خود را متعلق به گروه و اجتماع خاصی می دانند. علاوه بر این به طور مشابهی روان شناسی محیطی، همچنین مطالعات شهر و روستایی نیز نشان داده اند که تعلق مکانی یک منبع هویت است چرا که مکانی که ما آن را خانه می نامیم می تواند منبع مهمی از هویت باشد، تقویت احساس تعلق، در پاسخ به این سؤال که من که هستم؟
یا این پرسش که کجاست مکانی که من آن را خانه می نامم؟ از اهمیت بسزایی برخوردار است، چرا که افراد نسبت به مکانی که در آن زندگی می کنند و یا گروهی که عضو آن هستند احساس تعلق و دلبستگی داشته و به آن علاقه دارند.احساس تعلق یا دلبستگی به مکان همانند احساس تعلق یا دلبستگی به گروه، یک مفهوم پیچیده است.مکان ممکن است برای مثال به خانه اجدادی، محل تولد، مکانی که در حال حاضر در آن سکونت داریم ارجاع داشته باشد.
احساس تعلق به محله مسکونی یکی از مهمترین عوامل ایجاد آرامش و آسایش و مهم تر از آن احساس منبع مهمی در شکل گیری هویت نیز بشمار می رود. در مجموع می توان در بیان شاخص های احساس تعلق به اجتماع به نظریه مک میلانُ و چاویسِ در این خصوص اشاره کرد. آنها معتقدند که احساس نسبت به اجتماع یا همان احساس تعلق به مکان، از چهار مؤلفه ای که به یکدیگر وابسته اند تشکیل شده است.
-1 احساس عضویت: مرز بین آنهایی که به اجتماع تعلق دارند و آنهایی که تعلق ندارند مشخص می سازد، احساس عضویت امنیت احساسی ایجاد می کند و وسیله شناسایی است همچنین آن با سطح سرمایه گذاری فردی و سهیم شدن در نظام نمادی مشخص می شود.
-2 نفوذ: روابط متقابل بین افراد اجتماع را نشان می دهد، اعضاء از طریق بیان احساسات و عواطف خود و ابزار وجود قادرند بر روی اعضای دیگر و از این رو بر اجتماع تأثیر گذارند و به طور همزمان اعضاء تحت تأثیر اجتماعی قرار دارند که آن ر ا ساخته اند
-3 انسجام و برآورده کردن نیازها : سومین مولفه عبارت است از این درک که نیازهای فردی و اجتماع متقابل است،
بطوریکه نیازهای افراد از طریق عضویت برآورده شده و به ضرر نیازهای اجتماعی نیستند
-4 مؤلفه نهایی سهیم شدن در روابط متقابل و ارتباط احساسی: به این واقعیت که اعضا در اجتماع در تجربیات سهیم هستند ارجاع دارد که مثبت یا منفی هستند و این تجربیات بخشی از بیوگرافی مشترک اجتماع است که به متحد کردن اعضای موجود و جامعه پذیر کردن تازه واردین کمک می کند.
شناخت محدوده مورد مطالعه
یکی از محله ها با اسکان غیر رسمی شهر همدان، محله یا منطقه حصار است. گسترش کالبدی محله مذکور بر اراضی کشاورزی روستای حصار صورت پذیرفته و این رشد همچنان ادامه دارد. حصار پیازکاران، نام روستایی است که در نزدیکی شهر واقع شده و در گذر زمان، به علت کوچ روستاییان و احداث واحدهای مسکونی به شهر متصل شده است و درحال حاضر، جزء محدوده شهر محسوب می شود