بخشی از مقاله


تبیین پدیدارشناسی هرمنوتیک در ایجاد حس تعلق به مکان انسان ساخت

 

چکیده


پدیدارشناسی نوعی پژوهش توصیفی دربارهي پدیدههاست. واژه پدیدارشناسی، نخست در سال 1764 بهوسیله یوهان هاینریش لمبرت از پیروان کریستین ولف بهکاررفته است. از زمان پیدایش تغییراتی را به خود دیده است.

پدیدارشناسی نگرش فلسفی و انضمامی است، در این شیوه هر پدیده بدون اتکا بهپیش داشتههاي قبلی و ادراکات ناآزموده بهطور آگاهانه و صریح بررسی و درك میشود. هرمنوتیک در لغت به معناي علم تفسیر است، علم هرمنوتیک بنیان تمام دانشهایی ست که بافهم پدیدهها سروکار دارد. مبدأ تاریخی هرمنوتیک در دنیاي مسیحیت، همراه با نهضت اصلاح دینی در قرن 16 است. ازنظر هایدگر پدیدارشناسی به معنی اصیل کلمه هرمنوتیکی است زیرا هرمنوتیک نه یک روش بلکه وجه وجودي انسان است. پدیدارشناسی ناظر است به روش پژوهش در جهت اخذ مفاهیم از طریق شیوههاي خاص توضیح و رفع پوشش ازآنچه پوشیده است و ازاینرو پدیدارشناسی با هرمنوتیک همبسته است.

یکی از معانی مهم در ارتقاي کیفیت محیطهاي انسانی حس تعلق به مکان هست. حس مکان عاملی براي احساس امنیت، لذت و ادراك عاطفی افراد است و به هویتمندي افراد و احساس تعلق آنها به مکان کمک میکند. از نگاه رویکرد پدیدارشناسی تجربه اصلیترین رکن ادراك مفاهیم و معناي یک مکان است و هر چه مدت ارتباط افراد با یک مکان بیشتر میشود به همان نسبت شناخت و ادراك انسانها از آن مکان افزایشیافته و امکان ایجاد معناي تعلق در محیط نیز افزایش مییابد. هدف مقاله حاضر این است تا با بهره گیري از پدیدارشناسی هرمنوتیک، راهکارهایی ایجاد حس تعلق در مکان انسان ساخت راارائه نماید. روش پژوهش این مقاله توصیفی – همبستگی میباشد.

کلیديواژههاي : پدیدارشناسی، هرمنوتیک، مکان انسانساخت، حس تعلق به مکان

 

-1 مقدمه

پدیدارشناسی نوعی پژوهش توصیفی دربارهي پدیدههاست. واژه پدیدارشناسی، نخست در سال 1764 بهوسیله یوهان هاینریش لمبرت از پیروان کریستین ولف بهکاررفته است. پدیدارشناسی در فلسفهي قرن بیستم از اهمیت بسیار زیادي برخوردار بوده و در تفکر فلسفی تأثیرات شگرفی داشته است. اگرچه این نحله نمایندگان متعددي دارد، بیتردید بزرگترین نمایندهي آن ادموند هوسرل (1938 -1859) است. پژوهش پدیدارشناسی یکی از پرکاربردترین سنتهاي پژوهش کیفی میباشد. روش پدیده پدیدارشناسی1، از روش توصیفی، مشتق شده و از فلسفه پدیدهشناسی سرچشمه میگیرد. »هرمنوتیک« را از واژة یونانی (Hermeneuin) به معناي »تفسیر کردن« و یا از نام هرمس (Hermes) خداي یونان و پیامآور خدایان میدانند. مبدأ تاریخی هرمنوتیک در دنیاي مسیحیت، همراه با نهضت اصلاح دینی در قرن 16 است. هرمنوتیک دانش تفسیرشناسی یا معناشناسی یا گونهاي معرفتشناسی است که محور مباحث آن، فهم معنا و روش تفسیر متون است. (همتی،

1376، .(59 هرمنوتیک فعالیتی ادراکی و ارتباطی که میتوان آن را به نظریههایی تقلیل داد که باتجربه، تأویل، توضیح و تفسیر پدیدهها سروکار دارد (احمدي، 1380، .(13

یکی از معانی مهم در ارتقاي کیفیت محیطهاي انسانی حس تعلق به مکان میباشد. از نگاه پدیدار شناسان، حس مکان به معناي مرتبط شدن با مکان و بهواسطه درك نمادها و فعالیتهاي روزمره است .این حس میتواند در مکان زندگی فرد به وجود آمده و با گذر زمان عمق و گسترش یابد. ارزشهاي فردي و جمعی بر چگونگی حس مکان تأثیر میگذارد و حس مکان نیز بر ارزشها، نگرشها و بهویژه رفتار فردي و اجتماعی افراد در مکان تأثیر میگذارد و افرادمعمولاً در فعالیتهاي اجتماعی با توجه به چگونگی حس مکانشان شرکت میکنند .دیرزمانی است که انسان این حقیقت را که سکونت در »قرب وجود« رخ میدهد، به فراموشی سپرده و بهتبع آن بیخانمانی و گمگشتگی گریبان گیر انسان معاصر شده است .پدیدار کردن مکان بهصورت ملموس وظیفهاي است که هنر معماري آن را به عهده دارد. هایدگر در سیر اندیشه خود، از مشکل انسان امروز آغاز میکند .به نظر او عصر ما، عصر غفلت از حقیقت هستی است .او همین غفلت را موجب بیخانمانی و گمگشتگی آدمی میداند .

توجه به ذات و حقیقت آدمی میتواند زمینه غلبه بر این غفلت را مهیا کند .او تعلقخاطرش را به وجود خویش ازدستداده و به دنبال سرابی میدود که وجودش را به خودش برگرداند .ارتباط انسان با مکان بهوسیله حس یا روح مکان صورت میگیرد تعلقخاطر و ادراك روح انسان به مکان باعث ایجاد حس مکان میشود، کیفیت زندگی شامل برداشت افراد از موقعیت زندگی خویش بر اساس فرهنگ و سیستم ارزشی است که در آن زندگی میکنند این خصوصیت احساس خوب رضایتمندي را در آنها ایجاد میکند هدف از این پژوهش یافتن عواملی است که بتوان با بهکارگیري آنها حس تعلق را در مکان هاي ساخته دست بشر ایجاد کرد.

معماري امروز به مقوله مکان یااصلاً توجه نمیکند یا اگر بخواهد آن را مدنظر قرار دهد، تنها بهمثابه ابژهاي صرف به آن نگاه میکند؛ ابژهاي براي سوژهاي که در مقابل آن است، نه همراه با آن .این دستاورد حاصل تفکر دکارتی است. در این تفکر انسان به سوژهاي صرف تبدیلشده که خود را در مقابل چیزها میبیند، نه در کنار آنها و با آنها .این نگرش باعث میشود که فقط به چیزها باکیفیت یکسونگرانه علم نظر انداخته شود. نگاه علمی باعث میشود که انسان تماس بیواسطه خود با چیزها را از دست دهد .ازاینرو باید بار دیگر به خود چیزها بازگردیم .پدیدارشناسی داعیه بازگشت به خود چیزها را دارد. »بازگشت بهسوي چیزها«، شعاري بود که هوسرل پیش از جنگ جهانی اول رواج داده بود .این شعار هدف پدیدارشناسی را بهعنوان روشی براي تفکر شکل داده است .استفاده از این روش براي بازیابی معناي حقیقی مکان لازم به نظر میرسد .چراکه روش علمی انسان را از مکان حقیقی خویش دور میکند .(صافیان و همکاران، 1390، .(97-96 اینک سوال این است که چگونه می توان با استفاده از روش پدیدارشناسی حس تعلق را در مکانهاي انسان ساخت ایجاد کرد؟

 

-2 روش پژوهش

در تهیه این مقاله که روشی توصیفی دارد از مطالعات کتابخانه اي بهره گرفته شده است.

-3 مفاهیم، دیدگاه ها و مبانی نظري

-1-3چارچوب مفهومی پدیدارشناسی

(Phenomenology) از ریشه یونانی (phainein) گرفتهشده که به معناي نمایش دادن ونشان دادن است و آن را »پدیدارشناسی« نیز ترجمه کردهاند . این واژه از ترکیب دو واژه یونانی (logos) و (phainomenon) تشکیلشده است. (Phenomenon) بنا به نظر هایدگر به معناي چیزي است که خود را نشان میدود، چیزي ظاهر و آشکار. به تعبیر هایدگر «logos» آن چیزي است که در سخن گفتن انتقال داده میشود، پس معناي عمیقتر «logos» رخصت ظهور به چیزي است؛ پس ترکیب (phenomenology) به معناي رخصت دادن به ظهور اشیاء است، در مقام آنچه هستند بیآنکه ما چیزي بر آنها تحمیل کنیم .این به معناي جهتی معکوس است .اشاره به اشیاء از ما نیست؛ بلکه اشیاء خودشان، خود را به ما نشان میدهند .این برداشت بیانی است از قصد خود هوس رل :بازگشتن به خود اشیاء .پدیدارشناسی ما را به سمت پدیدار از طریق تقربی که اصالتاً متعلق به خود پدیدار است، هدایت میکند (پالمر،1377، .(144

پدیدارشناسی ضد تقلیلگرایی ست. پدیدارشناسی مخالفت با انتزاعیات است. پدیدارشناسی علمی است که ضمن توجه به بعد معنایی و کیفی پدیدهها که مهمترین دلمشغولی آن است، میکوشد تا به شکلی پیگیر، منظم و انتقادي واقعیتهاي بنیادي زندگی اجتماعی را کشف کند. پدیدارشناسی روشی تجربی و مبتنی بر تأمل و مکاشفه است. پدیدارشناسی فلسفهاي انضمامی و ناظر به جهانی است که در بوته قصد و التفات و ادراك ما قرار میگیرد. انتزاعیات ذهن و واقعیات مستقل راعجالتاً کنار میگذارد. (نوالی، 1376، (97 پدیدارشناسی با تجدیدنظر دائمی در شناخت میخواهد معرفت را از رنگهاي گوناگونی که به فاعل و متعلق آن دادهشده، یکسره پاك و منزه نماید و طرحی نو دراندازد. پس پدیدارشناسی تنزیه شناسایی از پیشداوريها و عادتها و عقایدي است که متحجر شدهاند و خود حجاب درك دادههاي بیواسطه میشوند. این تنزیه و خالصسازي ذهن و اشیا از امور ما تقدم و ما تأخر به خاطر نیل به خود آنها به مدد روشی صورت میگیرد که آن را رد و ارجاع پدیدارشناسی میخوانند.2 پدیدارشناسی با عنایت به پدیدار از توجه به امور انتزاعی روگردان میشود، یعنی به آنچه در حیطهي ادراك قرار میگیرد توجه دارد (نوالی، 1376، ص 100 تا .(103

اصطلاح پدیدارشناسی را اولین بار »یوهانس هانریش لامبرت« که از معاصران کانت هم بود، استفاده کرد. معمولاً پدیدارشناسی را با کتاب پدیدارشناسی روح هگل (1870) میشناسند و بهحق هم هگل نقش اصلی را در متداول ساختن این اصطلاح داشته است. باوجوداین میتوان گفت که هگل واضع مبحث پدیدارشناسی نیست و ریشههاي آن را میتوان تا نظامهاي فکري پیش از افلاطون نیز تعقیب کرد؛ بهعلاوه، امروز هم پدیدارشناسی را نه با نام هگل که با نام نمایندهي اصلی آن در قرن بیستم، یعنی آدموند هوسرل میشناسند؛ زیرا او بود که همه تلاش خود را جهت ساختن »کلان روش« پدیدارشناسی به کاربست تا پایهاي محکم و استوار براي تحلیل و بنیانگذاري علوم در جهان مدرن باشد. افرادي چون هیوم، کانت، هگل، برنتانو، هایدیگر و... ازجمله کسانی بودند که پدیدارشناسی را روشی براي خود قراردادند (نقیب زاده، فاضلی، 1385، .(32-31

یعنی از ادراك و آگاهی خود هر چه را که مقدم بر آن ادراك است و آنرا به طور ما تقدم معنی دار می کند، 2 Reduction Phenomenologique
حذف کنیم و به معنی پدیداري آن توجه نماییم.

 

-2-3هرمنوتیک

ریشهي کلمهي هرمنوتیک، در فعل یونانی، هرمینویین3 است کهعموماً به »تأویل کردن« ترجمه میشود و صورت اسمی آن هرمینیا4 نیز به »تأویل.« به عقیدهي بسیاري از متفکران، واژهي هرمنوتیک از اسم خاص »هرمس« مشتق شده است، اگر بخواهیم به زبان ساده هرمنوتیک را تعریف کنیم، چنین میگوییم که هرمنوتیک عبارت است از آشکار کردن و به ظهور رساندن معناي پنهان متن .به بیانی دیگر، هرمنوتیک کاوشی است که در طی آن مؤول معانی پنهان و باطنی را، که بهراحتی و براي هر کس شناختهشده و آشکار نیست، به ظهور میرساند .پس علم هرمنوتیک همواره با نوعی »رمزگشایی« توأم است
(ریخته گران، 1380، ص .(20
مسئلهي هرمنوتیک نخست در محدودهي »تفسیر« مطرح شد، بهخصوص درباره تفسیر کتاب مقدس بهطوريکه قدیمیترین محتملاًو هنوز هم شایعترین فهم کلمهي هرمنوتیک به اصول تأویل کتاب مقدس اشاره دارد . واژه »تفسیر« در اغلب موارد، براي هرمنوتیک سنتی و واژهي »تأویل« براي هرمنوتیک مدرن به کار میرود .در هرمنوتیک سنتی، معنا و مرز تفسیر بسیار محدودتر و باریکتر از مفهوم تأویل در هرمنوتیک مدرن است. تأویل در لغت از ریشه »اول« و به معناي »رجوع« و »بازگشت دادن چیزي به اصل« آن است، تأویل نزد علماي الهی به معنی تفسیر کتابهاي مقدس به نحو رمزي یا مجازي است براي اینکه معانی پنهان آنها را کشف کند.

گادامر نقطهي آغازین هرمنوتیک را نهضت اصلاح دینی میداند، اما دیلتاي آغاز آن را از لغتشناسی به شلایر ماخر بازمیگرداند. البته صحیحتر آن است که شلایر ماخر را بنیانگذار »هرمنوتیک مدرن« بدانیم، نه پایهگذار دانش هرمنوتیک؛ زیرا رویکرد نهضت اصلاح دینی به فهم کتاب مقدس، تفاوتی با اساس رویکرد عصر روشنگري نداشت. پس باید مبدأ تاریخی هرمنوتیک در دنیاي مسیحیت را، نهضت اصلاح دینی قرن شانزدهم دانست (نوروزي طلب، 1386، .(67

-3-3پدیدارشناسی هرمنوتیک

پدیدارشناسی هرمنوتیک به معانی و روابط دانش و زمینهي آن با یکدیگر میپردازد و اساساً تفسیر پدیدههایی را بر عهده دارد که بهصورت مکتوب درآمدهاند. بر اساس دیدگاه تفسیري، واقعیت مشروط به تجربهي انسان و تفسیر او است. انسان از طریق تجربه میتواند دانش مربوط به واقعیت را در ذهن خود بسازد. پژوهشگر از طریق تعامل با موضوع در دست مطالعه به شناخت آن میپردازد (فتحی، 1384، .(164

پدیدارشناسی هرمنوتیک، خصلتهاي پدیدارشناسی و هرمنوتیک را یکجا در معنایی اصیل با خود به همراه دارد. این روش مخصوص هایدیگر است و انتخاب این طریق مبین اختلاف بارز هوس رل، پدر علم پدیدارشناسی و هایدگر محسوب میشود.

هایدگر معتقد بود که روش عقلی ما را به پاسخ و پرسش نزدیک نمیکند .چون استدلالهاي عقلی با مفاهیم چیزها در ارتباط است و چهبسا مفاهیم مانع از ارتباط مستقیم با خود چیز میشود .از طرف دیگر روش تجربی نیز بر جنبههاي مفهومی چیز استوار است نه خود آن .کشف و شهود هم اعتبار بحثی ندارد .به همین جهت هایدگر روش پدیدارشناسی هرمنوتیک را برگزید .او معتقد بود ویژگی چیزي که موردمطالعه قرار میگیرد، کمک شایانی در انتخاب طریقی که باید برگزینیم دارد .ابعاد اصیل روش پدیدار شناختی این روش را هرمنوتیکی میسازد .این تأویل درواقع در ظهور شیء مورد معاینه، یعنی واقعیتی که با ما تلاقی دارد، بنیان نهاده میرود.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید