بخشی از مقاله
چکيده
محمدرضا شفيعي کدکني يکي از شاعران طراز اول ادبيات معاصر به شمار ميآيد. يکي از ويژگيهاي بنيادين اشعار او در فاصلۀ کودتاي ٢٨ مرداد تا انقلاب اسلامي ١٣٥٧، بهره گيري از رويکرد رمزگرايانه به اقتضاي فضاي حاکم بر جامعۀ آن زمان است . رمزهاي شعر او دايرة وسيعي را شامل ميشوند؛ از طبيعت و گل و گياه گرفته تا حيوانات و اماکني چون دشت و باغ و عناصر اجتماعي و مصنوعات انساني و اساطير کهن . ويژگي مهم نمادهاي شعر او، رويکرد تقابلي ميان آنهاست که بيانگر تقابل گفتمان مبارزه و آزاديخواهي با گفتمان حفظ رژيم پهلوي و سرکوب است . موضوع اين پژوهش بررسي برخي نمادهاي شعر او بر مبناي تقابل هاي دوگانه در مجموعۀ «آيينه اي براي صداها»ست . نتايج پژوهش بيانگر نقش تقابل ميان نمادهاي شعر شفيعي در بيان عواطف و انديشه ها و انسجام و استحکام فرم دروني و بيروني شعر اوست .
واژگان کليدي: شفيعي کدکني، آيينه اي براي صداها، تقابل هاي دوگانه ، استبداد، آزادي.
درآمد
آراي منتقدان نحلۀ ساختارگرايي، به عنوان يکي از شيوه هاي مهم نقد در دورة معاصر، متأثر از انديشه هاي صورتگرايان روسي و مطالعات زبانشناسان برجسته اي چون سوسور است . يکي از مهمترين مباحث نقد ساختارگرايانه ، توجه به تقابل - هاي دوگانه و نقش آن در بنيان تفکر آدمي و تکوين انديشۀ اوست . «اولين بار نيکلاي تروبتسکوي واج شناس از اين اصطلاح استفاده کرد و در واج شناسي آن را براي تمايزات واجي و آوايي به کار گرفت »(احمدي، ١٣٨٠: ٣٩٨). تفاوت در يک واج يا آوا، سبب ايجاد تمايز ميان دو واژة ظاهرا مشابه ميشود و مانع از شنيده شدن يکسان صداي آن ها مي - گردد. «ياکوبسن ميگويد: تقابل هاي دوگانه در ذات زبان نهفته اند. دانستن اين تقابل ها، نخستين کنش زباني است که کودک ميآموزد»(همان :). سوسور، زبان شناس ساختارگرا، زبان را نظامي از تفاوت ها ميداند که تقابل ميان اجزاء و عناصر باعث شکل گيري آن ميشود. «سوسور، بر تمايزهاي تقابلي و سلبي بين نشانه ها تأکيد ميکند و در تحليل ساختارگرايانه ، اصل بر تقابل هاي دوتايي گذاشته ميشود؛ مثل طبيعت / فرهنگ ، مرگ / زندگي» (سجودي،١٣٩٠: ١٧).
تأکيد سوسور بر مباحثي چون دال / مدلول ، جانشيني/ همنشيني، درزماني/ هم زماني، زبان / گفتار و گفتار/ نوشتار از عوامل مهم توجه ساختارگرايان به مبحث تقابل هاي دوگانه در نقد ادبي است . يکي از مهمترين منتقدان ساختارگرا، کلود لوي استروس است که متأثر از نظريات ياکوبسن و حلقۀ اتصال فرماليست ها با ساختارگرايان به شمار ميآيد. استروس به بررسي تقابل هاي دوگانه در اساطير پرداخت و به اين نتيجه رسيد که «همان طور که زبان بر اساس تقابل هاي دوگانۀ صامت و مصوت ساخته شده است ، اساطير هم بر مبناي تقابل دوگانه بنا شده اند»(اسحاقيان ،١٣٨٤: ٣٢). گرمانس نيز از نشانه شناسان ساختارگرا و دنباله رو پراپ است که با تأثيرپذيري از زبان شناسي سوسور «به نقش تقابل هاي دوگانه در داستان و روايت توجه فراوان نشان داده و هفت دسته شخصيت پراپ را به سه دستۀ دوتايي کنش گر تغيير و تقليل داده است : فاعل / هدف ، فرستنده / گيرنده و ياريگر/ رقيب »(اسکولز،١٣٧٩: ١٥١-١٤٧).
کساني چون دريدا، لاکان ، فوکو و بارت از يک جهت از عوامل دوام ساختارگرايي محسوب ميشوند و از سويي ديگر بنيانگذاران طرز فکر جديدي به نام پساساختارگرايي به شمار ميآيند(موران ،١٣٨٩: ٢٣٣). در پساساختارگرايي نيز تقابل هاي دوگانه نقشي کليدي دارند. تفکر غربي که از زمان افلاطون و ارسطو دو قطبي شده بود، با آراي دريدا وارد مرحله اي تازه شد. از نظر او «انديشۀ فلسفي ــ علمي غربي همواره زنداني عناصر دو قطبي بوده است که خود آفريده و بعد پنداشته که واقعيت دارد. انديشۀ متافيزيکي هرگز نتوانسته خود را از بند اين زندان برهاند: بد در برابر نيک ، نيستي در برابر هستي، غياب در برابر حضور، گفتار در برابر نوشتار... اين دو قطب همواره در سلسله مراتبي جاي دارند که در آن ها ارزش يکي برتر از ديگري است »(احمدي،١٣٨٠: ٣٨٤). دريدا ميگويد در بررسي رابطۀ ميان اجزاء، علاوه بر تضاد بايد به مشارکت آنها نيز توجه شود. «اگر تاريکي نباشد، ما نور را نيز نخواهيم داشت . ميتوان گفت وجود تاريکي مفهوم نور را خلق ميکند. جزء پست اين تقابل به گونه اي پارادوکسي، شرط وجودي اين تقابل است و به اندازة جزء به اصطلاح ممتاز اهميت دارد»(برتنس ،١٣٨٣: ١٥٠). دريدا پس از توجه به جزئي که کمتر ارزشمند تلقي شده است ، «مرکزيت - زدايي» را مطرح کرده است . او کوشيده موقعيت ممتاز مرکز را کم رنگ کند و به حاشيه و پيرامون نيز بپردازد.
پساختارگرايان همچنين پيوند و ارتباطي را که سوسور ميان دال و مدلول ايجاد کرده بود، شکستند و سبب خوانش هاي مختلف متن و عرضۀ معاني متعدد آن گشتند.
شعر شفيعي کدکني
شفيعي کدکني علاوه بر اينکه استادي بيبديل در حوزه ها و ساحات مختلف ادبيات فارسي و فرهنگ و تمدن ايراني و اسلامي است و آراي او راهگشاي بسياري از پژوهش هاي ادبيات فارسي به شمار ميآيد، آثار ماندگاري نيز در زمينه هاي تصحيح متون ، بلاغت و نقد ادبي، ادبيات معاصر و ادب عرفاني آفريده است . او از زمرة شاعران بزرگ متعهد به جامعه و تحولات سياسي، اجتماعي و فرهنگي آن محسوب ميشود. انسان و اجتماع مرکز شعر اوست . «صداي او برآمده از ژرفناي شوربختي و آلام و رنج هاي دل آزار توده هاي فرو مانده در لجن زار جهل ، فقر، فساد و نابرابري است . صدايي پرصلابت در برابر عربدة تعدي گزمه و داروغه و عسس که سکوت و قرق ظلمت و ظلم را در هم ميريزد و زندگي را به سرايش و حرکت ميخواند» (فولادوند، ١٣٨٨: ٢٠). کودتاي٢٨ مرداد ١٣٣٢ و همدستي بيگانگان و حاکمان مستبد آن روز در براندازي دولت مصدق ، و ايجاد جو اختناق و سرکوب شديد پس از آن ، در شعر اصيل معاصر و در آثار کساني چون اخوان ثالث ، شاملو و شفيعي کدکني بازتابي ژرف داشته است و زبان شعر آنان را به سوي نوعي سمبوليسم اجتماعي و بهره بردن از رمزهاي طبيعي، تاريخي، فرهنگي و اساطيري در بيان مشکلات جامعه سوق داده است . اين شاعران با بيان درد و رنج جامعه چراغ اميد، تلاش و مبارزه را برافروخته اند و مردم را به طلب آزادي، استقلال ، حقوق انساني و داشتن زندگي بهتر تشويق و تهييج کرده اند. دو سوي اين مبارزة بزرگ در شعر شفيعي کدکني در قالب نمادها و رمزهاي گوناگوني بيان شده است . شناخت رمزها و نمادهايي که شاعر از رهگذر استفاده از آنها حوزة معنايي شعر خود را سامان ميدهد، در بررسي تقابل هاي دوگانۀ آثار ادبي اهميت به سزايي دارد و سبب آشکار شدن دلالت هاي پيدا و پنهان متن و کشف لايه هاي معنايي آن خواهد شد. اين پژوهش در پي کشف و تحليل تقابل هاي دوگانۀ مرتبط با استبداد و آزادي در مجموعۀ «آيينه اي براي صداها» از شفيعي کدکني است . تقابل هاي دوگانه در اين مجموعه غالبا در هيأت رمزهاي اجتماعي و سياسي بيان شده است . «آيينه اي براي صداها» مجموعۀ هفت دفتر شعر شفيعي کدکني به نام - هاي «زمزمه ها»، «شبخواني»، «از زبان برگ »، «در کوچه باغ هاي نيشابور»، «مثل درخت در شب باران »، «از بودن و سرودن » و «بوي جوي موليان » است که در سال ١٣٧٦ و در يک مجلد انتشار يافته است ، دفترهاي شعري اين مجموعه در خلال سال هاي ١٣٤٤ تا ١٣٥٦ به صورت مستقل به چاپ رسيده و منتشر شده اند.
پيشينۀ پژوهش
تاکنون پژوهش هايي با محور تحليل برخي از متون ادبيات فارسي از رهگذر تقابل هاي دوگانه صورت گرفته است . از مقالات نگاشته شده در اين زمينه اين موارد قابل ذکر است ؛ «بررسي تقابل هاي دوگانه در ساختار حديقۀ سنايي» از محمد امير عبيدينيا و علي دلائي ميلان ؛ «بررسي تقابل هاي دوگانه در غزل هاي حافظ » از عليرضا نبيلو؛ «تقابل هاي دوگانه در داستان هاي عامه » از مريم شريف نسب ؛ «سريولي، زنداني تقابل هاي دوگانه » از مرتضي محسني و ديگران ؛ «خوانش گلستان سعدي بر اساس نظريۀ تقابل هاي دوگانه » از قديسه رضوانيان ؛ «تقابل هاي دوگانه در غزليات عطار» از مسعود روحاني و محمد عنايتي قاديکلايي. همچنين در اين زمينه پايان نامه هايي نوشته شده است ؛ «بررسي تقابل هاي دوگانه در ديوان پروين اعتصامي» از اعظم سادات و «بررسي تقابل هاي دوگانه در اشعار محمدرضا عبدالملکيان » از آيدا بهروزي.
در زمينۀ تقابل هاي دوگانه در اشعار شفيعي کدکني تاکنون پژوهشي انجام نگرفته است .
استبداد و آزادي و نمودهاي اين تقابل در آيينه اي براي صداها
تلاش براي احقاق حقوق فردي و اجتماعي و کوشش در محدود و مشروط نمودن قدرت حاکمان و گسترش آزاديهاي مدني و اجتماعي، با انديشۀ مشروطه خواهي به صورت گسترده وارد شعر فارسي شد و بر اين حوزه تأثيري ژرف گذاشت . از سوي ديگر شعر فارسي نيز به يکي از مهمترين ابزارهاي حفظ و حراست و گسترش و ژرفا بخشيدن به چنين انديشه هايي تبديل گشت و شاعران متعهد به جامعه و وطن به مبارزه اي بيامان با استبداد در همۀ مظاهر آن روي آوردند.
روي کار آمدن رضاخان و سقوط او در شهريور ١٣٢٠ و ادامۀ ديکتاتوري او توسط فرزندش مهمترين زمينۀ اجتماعي مبارزة شاعران با استبداد و ستايش آزادي در شعر معاصر محسوب ميشود. در مجموعۀ آيينه اي براي صداها اين تقابل به عنوان بن مايه اي مهم و فراگير در صور مختلف متجلي شده است . يکي از مهمترين رويکردهاي شاعر براي بيان اين انديشۀ کلان استفاده از نمادها و رمزهاست . مهمترين نمادهاي اين مجموعه برگرفته از عناصر طبيعت چون پرنده ، جانور، گل ، گياه ، کوير، باران و نظاير آن است . علاوه بر اين برخي نمادها برگرفته از عناصر اجتماعي و اساطيري است .
١. طبيعت
در شعر شاعران متعهد معاصر طبيعت حضوري پررنگ دارد. اين حضور تنها از مقولۀ توصيف براي توصيف و تصوير براي تصوير نيست ، بلکه طبيعت محملي است که شاعر با کمک عناصر و نمادهاي آن به بيان مشکلات بزرگ و اساسي جامعه ميپردازد. «افزايش دادن بار معنايي طبيعت و عناصر آن و ايجاد پيوستگي و همبستگي با طبيعت در شعر معاصر، به ويژه از نيما کاملا هويداست و با انسان پيوندي ناگسستني مييابد و گاهي جزئي از طبيعت ميشود و حتي طبيعت زبان مي گشايد و با انسان سخن ميگويد»(شاه حسيني،١٣٨٠: ٩٢-٩٠). طبيعت محسوس ظرفيت عظيمي براي رمزپردازي در اختيار شاعر قرار ميدهد و شاعر با استفاده از اين ظرفيت مفاهيم انتزاعي را در قالب نمادهاي محسوس بيان ميکند. اين کار علاوه بر غناي بيشتر شعر و تعميق ادبيت کلام ، به سبب ماهيت مبهم و تأويل پذير رمز، شاعر را بر بيان مطالبي قادر ميکند که خارج از بيان رمزي شعر امکان طرح آنها فراهم نيست .
١ـ١. کبوتر/ زاغ
کبوتر با مؤلفه هاي معنايي سپيدي، پاکي، معصوميت و وفاداري و دلالت بر صلح و آرامش ، در شعر شفيعي کدکني نماد آزادگان و وارستگاني است که آزادي و صلح را براي جامعه به ارمغان ميآورند؛ «بايد از رود گذشت / بايد از رود/ اگر چند گل آلود گذشت / بال افشاني آن جفت کبوتر را/ در افق ميبيني/ که چنان بالابال / دشت ها را با ابر/ آشتي دادند؟»(شفيعي کدني،١٣٩٤: ١٧٠). واژه هاي «گذشتن »، «بال افشاني»، «بالابال »، «افق » و «ابر» انگيزه و شوق حرکت به سمت بالا و رسيدن به آفتاب عدالت و آزادي را تقويت ميکند. در مقابل زاغ با مؤلفه هاي سياهي، نحسي و سخن چيني پيام آور مصيبت و گرفتاري است . رنگ سياه زاغ که مصيبت ، کفر و دروغ را تداعي ميکند با رنگ پاک و نوراني سفيد در تقابل است . زاغي سياه و خسته ، به مقراض بال هاش / پيراهن حرير شفيق را بريد و رفت »(همان :١٤٥). شاعر جايي ديگر همين مفهوم را در تقابل کبوتر/ شب بيان ميکند. «با آن که شب است و راه فريادي/ در هيچ سوي افق نميبينم / با اين همه از لبان صد اميد/ اين زمزمه را دوباره ميخوانم / باشد روزي کبوتر چاهي/ اين زمزمه را دوباره سر گيرد»(همان : ١٤٧). در اين شعر، فضاي خفقان آور و شب زدة آن روز ايران به خوبي ترسيم شده است . راه فرياد و اعتراض مردم بسته شده است . شاعر ميداند که قادر نيست فرياد بکشد اما ميخواهد با زمزمه اي کوتاه و پر از اميد پيام خود را به گوش مبارزان برساند. «کبوتر ماده به خاطر لطف ، زيبايي و سفيدي، نماد پاکي، صفا و سادگي است . با شاخۀ زيتون در منقار نماد صلح ، اعتدال ، اميد و بازجست خوشبختي است »(اسماعيل پور،١٣٧٧: ٢١-٢٠). اين کبوتران تحت ستم استبداد بالشان شکسته و منقارشان خون آلود است . اين مايه استبداد و شکنجه اميد به صلح و آزادي را کمرنگ کرده است ؛ «در برگ زيتوني/ که با منقار خونين کبوترهاست / آرامش نزديک واري را نميبينم »(شفيعي کدکني،١٣٩٤ :٢٣٠). ممکن است اين کبوتران لزوما تحصيل کرده و روشنفکر نباشند اما در راه کشور و هموطنان اهل مبارزه اند. آنان از طوفان و برف استبداد و ظلم نميهراسند و با خون خود به جنگ آن ميروند. «در سربي و ستاره و سرما/ کبوترها/ ميدان را ميدانند/ هر چند روزنامه نخوانند./ عشق شوق عبور از پل طوفان و هرچه باد! /.../ اينان / بر جا نميگذارند از خود/ جز آيۀ شگرف / وندر حضور حادثه / شنگرف روي برف »(همان : ٤٥٣). کبوتر در شعر معاصر گاه نماد روشنفکراني است که خواهان تغيير جامعۀ خود هستند، اما شحنه و عسس استبداد راه را بر آنها ميبندد. «به نو کردن ماه / بر بام شدم / با عقيق و سبز و آينه / داسي سرد بر آسمان گذشت / که پرواز کبوتر ممنوع است »( شاملو،١٣٨٧: ٧٤٢).
١ـ٢. چکاوک/ کرکس
چکاوک پرندة کوچک و خوش آواز، و در شعر شفيعي کدکني رمز کساني است که به جامعه اميد ميدهند. چکاوک در مقابل کرکس قرار دارد که پرنده اي مردارخوار و ناخوش آواز و نماد افراد حقير، پست و خيانتکار است که براي اهداف حقير با ظلم ميسازند؛ «در دوردست باغ برهنه چکاوکي/ بر شاخه ميسرايد / اين چند برگ پير/ وقتي گسست از شاخ / آن دم جوانه هاي جوان / باز ميشود/ بيداري بهار/ آغاز ميشود»( شفيعي کدکني،١٣٩٤ :١٤٦). در اين پاره از شعر تقابل برگ هاي پير و جوانه هاي جوان ، به مبارزان ديرين راه آزادي و جوانان پرشوري که راه آنان را ادامه خواهند داد اشاره دارد. گاه چکاوک نماد شاعر است که در غربت اميدوار است با انقراض سرما باز به ديار خود برگردد؛ «گفتم :/ با انقراض سلسلۀ سرما/ اين باغ موميايي بيدار ميشود/ و آنگاه آن چکاوک آواره / حزن درخت ها را در چشمه سار سحر سرودش / خواهد شست »(همان : ٤٥٨) سرما و موميايي سکون ، بيتحرکي و خواب را القا ميکنند و با بيدار، چکاوک و سرود در تقابل قرار ميگيرند. در مقابل چکاوک، که پيوسته براي رسيدن به آزادي ميکوشد، کرکسان هستند که تنها در فکر خود و منافع پست خويشند و در سکوتي عميق انتظار نابودي متفکران و آزاديخواهان ميکشند «وقتي تو/ روي چوبۀ دارت / خموش و مات / بودي/ ما/ انبوه کرکسان تماشا/ با شحنه هاي مأمور../ مأمورهاي معذور/ همسان و هم - سکوت / مانديم» (همان :٢٧٦).
١ـ٣. ملخ / دشت
ملخ جزو حشرات مهاجم و ويرانگر است که در دسته هاي انبوه کشتزار و حاصل دسترنج کشاورزان را نابود ميکند. اين مؤلفه هاي معنايي ملخ در ادبيات معاصر مورد توجه شاعران قرار گرفته است . فروغ فرخزاد آن را نماد آسيب و تباهي دانسته است . «ناگهان به خاطر آوردم کشتزارهاي جوان تو از هجوم ملخ ها چگونه ترسيدند»(فرخزاد، ١٣٧٧: ٥١). اين حشرة ويرانگر در شعر شفيعي کدکني نمادي از حکومت پهلوي و دار و دستۀ آن است که مزرعۀ سرسبز ايران را به نابودي کشانده اند. «در هرم نيم روز/ خيل هزارگان ملخ ها/ ـ اين مرکبان تندرو قحط و خشکسال ـ / از دور و دور دست فراخاي دشت را/ محدود ميکنند»(همان : ١٩٠). جايي ديگر نيز ملخ زرين بر تن پوسيدة فردي ميبارد. «اين بار هم ناگاه / زرين ملخ باريد/ اما نه بر ايوب / بر مشت کرمي در کنار راه »(شفيعي کدکني،١٣٧٦: ٣٦٨).
١ـ٤. غوک/ خورشيد
محل زندگي غوک لجن زار است . شاعر حکومت پهلوي را که در منجلاب ظلم و فساد و استبداد فرو رفته به غوک لجن زار تشبيه کرده است . «غوکان لوش خوار لجن زي! / آن سوي اين هميشه – هنوزان / مردابک حقير شمار را/ خواهد خشکاند/ خورشيد آن حقيقت سوزان »( شفيعي کدکني،١٣٩٤: ٤١١). اين شعر در انتقاد جشن هاي ٢٥٠٠ ساله سروده شده است . غوک در تقابل با خورشيد سوزان و درخشان است . آفتاب در فرهنگ ايراني همانند بسياري از تمدن هاي ديگر منبع نور و پاکي است «آريائيهاي ساکن در سرزمين هاي سرد و برفي، خورشيد را منبع پاکي و زندگي ميدانستند و آن را بزرگ ترين نيروي اهورايي ميدانند که با اهريمن تاريکي ميجنگد. اگر خورشيد در دنيا ندمد، ديوان سراسر چيزهايي را که در جهان هست ، نابود خواهند کرد» (شاهرخ ، ١٣٨٣: ١٣٢).
١ـ٥. شقايق / شب
شقايق نماد اميد، آرزو و عشق است . شقايق در شعر شفيعي کدکني نماد شهيدان راه مبارزه با استبداد، به ويژه ياران مصدق است . «من نيز ميدانم که ياران شقايق را/ دستي به نفرين / از ستاک صبح پرپر کرد/ من نيز ميدانم که شب افسانۀ خود را/ در گوش بيداران مکرر کرد» (شفيعي کدکني،١٣٩٤: ٤١١). ياران شقايق ، صبح و بيداران هم عرض يکديگر و در تقابل با دست بنفرين و شب قرار ميگيرند. گاه شقايق رمز مبارزان آزادي است و در تقابل طوفان قرار ميگيرد؛ «هر صبح وشب به غارت طوفان روند و باز/ باز آخرين شقايق اين باغ نيستند»(همان : ٣٨٨). در شعري ديگر که در واقع تصوير جامعۀ آرماني شاعر است که در آن از تفتيش و اعدام خبري نيست ، باز شقايق رمز جوانان کشور است ؛«به هنگام پرواز/ از روي باغ به باغي/ کسي زير بال پرستو و/ پروانه ها را نميکرد تفتيش / شقايق / ز طوفان نميگشت خاموش / چراغش هميشه پر از روشنا بود»(همان : ٥٠٦). داغ اين گل هاي شقايق همواره با شاعر هست ؛«گفتيم و در اين آرزوها رفت / بس روزها با سوزها بر ما/ حيف آن شقايق ها و عاشق ها» (شفيعي کدکني، ١٣٩٠: ١٤٤).
١ـ ٦ . لاله / طوفان
طوفان نماد مصائب سهمگين وارد شده بر جامعه است و لاله به سبب رنگ سرخ ، همچون شقايق مظهر شهيدان راه آزادي است . لاله در باور ايرانيان گلي دل سوخته و داغدار است .«گل درد و داغ ، استعاره اي است جاري و متخذ از روايت عاميانۀ ايراني؛ زيرا ميگويند: حضرت آدم بعد از آن که از بهشت رانده شد، آن قدر گريه کرد که از اشک هاي خونينش لاله ها روئيد»(مليکوف ،١٣٤٨: ٢٥٦). گلبرگ هاي قرمز اين گل نيز يادآور خون جوانان و به ويژه سياووش بي - گناه است . «چه بهاري است خدا را که در اين دشت ملال / لاله ها آينۀ خون سياووشان اند»( شفيعي کدکني،١٣٩٤: ٣٠١).
اديب الممالک فراهاني نيز به اين مطلب اشارکرده است ؛ «لعل گون لالۀ نعمان گويي رسته از خون سياووش بقم »(اديب الممالک فراهاني،١٣١٢ : ٣٤٩). «توفان تيره گون / برگ هزار لالۀ خونين به خاک ريخت / و ز سينۀ شفق نفسي سرد بر نخاست » (شفيعي کدکني،١٣٩٤ : ١٠٨).
١ـ٧. نسترن / بنفشه
نسترن به رنگ سفيد و با حرکت به سوي خورشيد، در تقابل با بنفشه با رنگ تيره و فرورفته در سکون و غم قرار مي - گيرد. در اين حال نسترن رمز پويندگان راه آزادي و بنفشه مظهر افراد بيتحرک، بيتفاوت و غم زده است ؛ «بنگر به نسترن ها/ بر شانه هاي ديوار/ خواب بنفشگان را/ با نغمه اي درآميز» (همان : ٢٥٢). گاه نسترن در تقابل با پاييز نابودگر، با ايثار پلي ميشود براي عبور شکوفه يعني نسل آگاه و رويان فردا؛ «در وزش وحشت و تلاطم پاييز/ نسترن از شاخ و برگ خويش / پلي ساخت / بهر عبور شکوفه : کودک فردا» (همان : ٤٧٥).