بخشی از مقاله
چکیده
زیباشناسی به عنوان مقولهاي فلسفی، از قرن هجدهم در غرب بر این پایه رشد و تکوین یافته، که زیبایی را باید در احساسات و ذهن انسان جستجو کرد. این نگرش تازه، هم زیبایی را ترکیبی از حس و خرد دانسته، هم آن را به حیطه زبان کشانده و هم مقولهاي متمایز از موضوعات غیرزیباشناسانه قلمداد کرده است. در نقد ادبی صورتگرا، متأثر از دریافتهاي کلی فلسفه هنر، مقوله زیباشناسی در شکل و صورت اثر و کشف سازوکارهاي زیباشناسانه آن تعریف می-شود.
در نقد ادبی ساختگرا به فراتر از اجزاي عینی و صورت اثر و متمایز بودن زبان ادبی از غیرادبی تأکید میشود، تا راه براي رسیدن به کشف تمامیت معنا باز شود. پساساختارگرایان که بیشترین تأثیر را از فلاسفه زمانه خود گرفتهاند، دنیاي زبان و معنا را بیپایان دانسته، نقش زمان را در تأویل مهم شمرده و سهم مخاطب را براي آفرینش معناها و دلالت-هاي متکثر به رسمیت میشناسند. در ایران شفیعی کدکنی بیش از هر منتقد ادبی، بر پایه نظریات فوق نگاهی زیباشناسانه به شعر و نثر فارسی دارد. او متون عرفانی را در درجه اول از حیث سلاست و استواري شکل مهم میداند. در نقد شعر نیز براي محور عمودي اثر و انسجام کلی و پیرنگ شاعرانه آن اعتبار زیباشناسانه قایل است.
الف - تعریف و تطور زیباشناسی
امروزه بیش از هر زمانی دیگر اندیشگران و فیلسوفان میدانند که زیبایی امري حسی و شهودي و ذهنی است و از هر تعریف و تعینی گریزان است. ارنست کاسیرر، اسطوره شناس نامی، رمزآلودي آن را این گونه توصیف میکند:» در هنر بین مورد محسوس و معنا فاصله میافتد. تجربه زیباشناختی این فاصله را نشان می دهد که در واقع شکافی است میان آن چه به ادراك حسی در میآید با معناهاي نمادین « - احمدي:1391، . - 269 و اسکار وایلد میگوید: زیبایی نماد نمادهاست، همه چیز را آشکار میکند، زیرا هیچ چیز را بیان نمیکند« - همان،. - 300 با این حال »کانت« تعریف اقناعی از امر زیبا بیان کرده است. او میگوید:» زیبایی آن است که لذتی بیافریند رها از بهره و سود، بی مفهوم و همگانی که چون غاییتی بی هدف باشد« - همان، . - 81
با این حال بحث زیباشناسی از زمان افلاطون مورد توجه و نقد بوده است. به نظر افلاطون »هنر و آفرینش زیبایی محصول از خود به در شدگی هنرمند در لحظه آفرینش هنري است« - همان ،. - 58 او به امر زیبا ساحتی شهودي، ذاتی و سوبژکتیو میداد. در مقابل، شاگرد او، ارسطو امر زیبا را در پدیده هاي عینی و بیرونی جستجو میکرد. عینی یا ذهنی بودن زیبایی چالش بزرگ این دو گروه از فلاسفه است که تا کنون برقرار مانده است. گروه اول که به ویژگی ابژکتیو و عینی امر زیبا تاکید کرده اند.
مانند ارسطو و فلوطین و در دوره معاصر فرمالیست ها و گروه دوم که آن را ادراکی حسی یا شهودي و سوبژکتیو می دانند. کاسیرر مبنا و محصول این دو گروه را چنین ترسیم میکند : » هرگاه معنا در هنر از جنبه ابژکتیو عمل کند مبناي کار تقلید خواهد بود و هر گاه از سویه سوبژکتیو عمل کند تاکید بر بیان قرار خواهد گرفت. زیبایی شناسی در گذر از نخستین به دومی از ارسطو میگذرد و به دیدگاه امروزي خود میرسد« - همان،. - 270
ارسطو میگفت: » امر زیبا خواه موجود زنده ایی باشد و خواه چیزي باشد مرکب از اجزا، ناچار باید که بین اجزاي آن نظم و ترتیبی وجود داشته باشد و همچنین باید حد و اندازه ایی معین داشته باشد؛ چون زیبایی و جمال شرطش داشتن اندازه ایی معین و همچنین نظم است - « زرین کوب:1358، . - 36 و فلوطین میگفت: » زیبایی هر چیز، تناسب درونی اجزایی آن است - « احمدي: 1391، . - 70 و جیمز جویس به تبعیت از ارسطو براي تعریف زیبایی به روي سه واژه عینی و مکانیکی انگشت میگذارد.
این سه واژه عبارتتد از:» تمامیت، هماهنگی و وضوح - « کالینسون:1388، . - 41در معیارهاي پنجگانه »بیردزلی « هم در باب خصوصیت تجربه زیباشناسی به دو قاعده »شی مداري « و »تمامیت« تاکید شده است که جنبه تعینی دارد: » شی مداري، فارغ البالی، تاثیر بی طرفانه، اکتشاف فعالانه و تمامیت - « همان، . - 154 میتوان گفت فرمالیست ها نیز تا حدودي متاثر از فلسفه هنر به جنبه هاي فیزیکی و عینی امر زیبا توجه داشته اند. آن ها میخواستند شکل و نظام اثر زیبا از غیر زیبا جدا شود.
اما از قرن هجدهم با توجه به این که زیبایی در حیطه فلسفه قرار گرفت و به جنبه هاي زبانی و روان شناختی آن تعمق بیشتري شد، بحث ها شکل دینامیکی و گسترده اي یافتدر. این جا زیباشناسی اساساً تجربهاي حسی و عاطفی دانسته شده و جایی براي جنبه بیرونی و ابژکتیو آن در نظر گرفته نمیشود. به معنی دیگر گروه دوم به جاي بازنمایی بیرونی اشیا، فرانمایی تجارب ذهنی و احساسات درونی را مدنظر قرار میدهند. با این توضیح که دریافت هاي حسی در این جا شامل مجموعه حواس مانند: چشم، گوش و ترکیب آن ها به عنوان مواد اولیه میشود و تا دریافت هاي خیالی، شهودي، ناخودآگاهی و توانایی بی پایان ذهن گسترش مییابد.
به طور خلاصه می توان گفت از هیوم، کانت، هگل، دکارت، کروچه گرفته تا جان لاك و نظریه پردازان پدیدارشناش و هرمنوتیک و پساساختارگراها، زیبایی را ادراکی حسی می دانند که به استدلال هاي منظقی آمیخته اند. - ارجی:. - 1393 دیوید هیوم به عنوان یکی از پایه گذاران این نگرش میگوید : »زیبایی را باید در احساسات انسان بجوییم. زیبایی در خود اشیا نیست، بلکه در ذهنی است که در مورد اشیا تامل میکند. زیبایی احساسی متعلق به ذوق است - «هیوم:1388، . - 9 کانت نیز میگوید : »به هیچ وجه ممکن نیست اصل ابژکتیوي براي ذوق بیابیم - احمدي:1391 ، - 212 بر این مبنا »زیبایی را محصول ادراك حسی میداند . نوعی بازي خیال و دانش. او امر مطبوع، امر زیبا و امر خیر را از یکدیگر جدا میکند. از نظر او، امر مطبوع میل هوس و اشتیاق و شهوت را ارضا میکند و میان انسان و حیوان مشترك است .
امر خیر چیزي است که آن را با ارزش می شناسد، همچون کنش اخلاقی که در نهایت داراي بهره و سود نیز هست. اما امر زیبا هیچ ربطی به میل و خواست و شهوت ندارد. سرچشمه آن حس است و به همین دلیل ویژه موجودات زنده خردورز و حساس یعنی خاص انسان است - « همان،. - 84 هگل نیز زیبایی هنري را از زیبایی طبیعی برتر میداند و می نویسد: »زیبایی هنري زیبایی است که از ذهن زاده میشود؛ یعنی دوباره زاده میشود.« او میگوید:» حتی خیال احمقانه اي که از ذهن انسان میگذرد، برتر از هر فراورده طبیعت است. زیرا چنین خیالی میبایست داراي ویژگی هاي هستی فکري و آزادي باشد - « هگل:1391 ، . - 62 از این رو اضافه میکند »: احساس عبارت از حیطه گنگ نامعین ذهن است.
آن چه احساس می شود در شکلی از انتزاعی ترین ذهنیت فردي پوشیده میماند - «همان،. - 108 و کالینگوود که معتقد است» هنرمند پیش از خلق اثر هنري تحت تاثیر احساسی شکل نیافته با ماهیتی مبهم قرار میگیرد - «ویلکینسون:1388 ،. - 27 تفاوت دیگر این است که بر خلاف رویکرد گروه اول که در آن اثر هنري صرفاً از راه ارجاع به ادراك حسی یا ارجاع به قراردادهاي نشانه شناسانه قابل فهم میشود و در آن شناخت اثر، ارتباطی به موقعیت تاریخی ندارد؛ مثلا در شیوه دریافت و درك پرده اي از رافایل یا داوینجی تفاوتی میان ما و تماشاگران دوره رنسانس وجود ندارد، اما در رویکرد دوم بیانگري هنري در بند ادراك حسی و پدیداري قرار نمیگیرد و اثر بر اساس شرایط تاریخی از سوي مخاطب درك و تفسیر میشود.
در نتیجه فاصله و شکاف میان افق تاریخی پیدایی اثر و افق تاریخی زمان دریافت آن مهم است. بابک احمدي این رویکرد را مبناي فهم مشترك نویسندگان فمینیستی و تمامیفیلسوفانی می داند که در قلمرو فلسفه هرمنوتیک قرار میگیرند و نقش مخاطب را برجسته می دانند؛ همچون سارتر، گادامر، پل ریکور، رومن اینگاردن و... - احمدي:1391، . - 388 بدون شک تاثیرگذاري نظریه پردازان فلسفی گروه دوم که موضوع تاویل و تفسیر و دریافت مخاطب از اثر را همواره مد نظر قرارداده اند بر نظریه هاي ادبی و هنري دوره معاصر بسیار بیشتر است، اما با این حال تاثیر رویکرد گروه اول نیز بر جریان زیباشناسی وخصوصاً نقد هنري و ادبی در قرن حاضر قابل کتمان نیست؛ چرا که توجه به شکل متن و تمرکز بر کشف سازوکارهاي درون متنی زمینه نگاه ساختاري و ژرف تر به آثار ادبی را پایه گذاري کرده است.
درست است که ارسطو به عنوان اولین کس در تحلیل آثار ادبی به شکل آن ها توجه داشت، اما پرواضح است در مباحث فلسفی هنر در قرن نوزدهم تاکید بیشتري بر اثر هنري و بیانگري شکل شد. بابک احمدي در این باره میگوید: »ریشه برداشت متفکران سده نوزدهم از اهمیت شکل اثر هنري را باید در اصل کلیدي زیباشناسی کلاسیک یعنی استقلال اثر هنري یافت که خاصه در سنجش نیروي داوري کانت با صراحت و دقت بیان شده بود - «همان،» . - 299کانت با پیش کشیدن زیبایی آزاد که در خود مطرح میشود و از زیبایی وابسته جداست اعتبار تحلیل شکل را دانسته بود - « همان،. - 301 کمیاین طرف تر کاسیرر هم به ویژگی ابژکتیوي و اصل مادي امر زیبا و هنر توجه اشاره و تاکید داشته است »:همین تجسم است که وقتی پیکر مییابد، یعنی شکل میگیرد، اهمیت دارد - «همان، - 271طبیعتاً. چنین دیدگاه هایی تاثیر ژرفی بر هنرمندان نیمه نخست نوزدهم مانند: ادگار الن پو و بودلر گذاشت.
همچنین بر این مبنا» مدرنیست ها قاعده هایی را کشف کردند که آنان را به سوي فرمالیسم راهنمایی کرد« - همان،. - 304 مضافاً و در مجموع می توان گفت این دو نحله فلسفیخصوصاً از قرن هجدهم به بعد گستره و مفهوم تازهاي براي زیباشناسی ترسیم کردند. از زمان کانت به بعد زیباشناسی دیگر صرفا محصول و نتیجه احساسات و تجربه هاي خام درونی تلقی نشد، بلکه این تجربه براي ساخته شدن و بیان گري با نیروي تعقل انسانی ترکیب شد. همان طور که کانت میگفت: »زیبایی خردي است که حسی شده و حسی است بخردانه، از این رو در وي سود نیست - « احمدي،. - 250
یا ارنست کاسیر که می گفت : » راست است که با هنر از راه ادراك حسی ارتباط مییابیم، اما این فقط آغاز کار است. خطوط، طرح ها ، حجم ها و خلاصه شکل ها فقط به ادراك حسی ما در نمیآیند بل از آن جا که ساخته میشوند لایه هاي معنا را همراه خود می آورند و با آن ها یکی میشوند. با هنر ما از ادراك حسی میگذریم و شکل هاي نهایی»گشتالت« را باز میشناسیم و از این جا به معنا راه مییابیم « - همان، . - 270 کاسیرر میافزاید که» اشعار گوته، هلدرلین، وردزورت و شلی در حکم انفجار احساسات نیستند، بل روشنگر وحدت و تداوم و مداومتی ژرف هستند« - همان،. - 272
و گادامر از نظریه پردازان هرمنوتیک مدرن، تجربه زیباشناسی را نوعی از خودبی خود شدگی و بی ارادگی همراه با تامل میداند و مینویسد: »از خود بی خود شدگی معشوقانه تماشاگر عین اتصال به خود است . دقیقا همان چیزي نیازمند حضور پیوسته خود اوست که او در آن خود را در مقام یک تماشاگر گم میکند... یعنی همان لحظه مطلقی که یک تماشاگر در آن قرار دارد. همزمان هم از خود بی خود شدگی است و هم آشتی با خویش همان چیزي که او را از هر چیز دیگر منفعل کرده، کل هستی اش را هم بار دیگر اعطا می کند« - کالینسون، . - 176