بخشی از مقاله

چکیده

نهاد خانواده از مهمترین نهادهای پایدار اجتماعی است که توانسته است در طول قرنها همچنان کارکردهای خود را در قبال اعضای خود و جامعه به انجام برساند. سرعت تغییرات و تحولات جهانی در دهههای اخیر نگرانیهایی را بری مردم و اندیشمندان حوزه خانواده به وجود آورده است. برخی این تغییرات را ضرورت زندگی امروزه بشر و برخی آن را در تضاد با ارزشهای حاکم و اصیل انسانی میدانند. نظریهپردازان مدرنیزاسیون و همگرایی خانواده، ایدهآلیسم توسعه، نظریه گذار دوم جمعیتی و توسعه انسانی معتقدند که توسعه مهمترین عامل تغییرات و تحولات خانواده محسوب میشود.

این مقاله پس از مرور ادبیات نظری، با تحلیل ثانویه دادههای موجود در پنج موج پیمایش ارزشهای جهانی انگلهارت و همچنین دادههای جمعیتی بانک جهانی سعی در تحلیل روند تغییرات خانواده و اثرگذاری توسعه بر آن را دارد. نتایج نشان میدهد که الگوهای رقیب ازدواج و عوامل تهدید مانند سن ازدواج، طلاق، همبالینی، همجنسگرایی، سقط جنین و روسپیگری رو به افزایش بوده و از سوی دیگر باورها و نهادهای حامی خانواده مانند خداباوری و دین اهمیت گذشته خود را از دست داده و تضعیف شده است. در واقع روند تحولات در سطح جهان به سوی غربیشدن نهاد خانواده حرکت میکند. همچنین نتایج نشان میدهد که تفاوت معناداری بین کشورهای توسعهیافته و توسعهنیافته از این جهت وجود دارد.

مقدمه و بیان مسئله

خانواده یکی از مهمترین و پایدارترین نهادهای اجتماعی است که در طول تاریخ محمل و مکان امنی را برای انسانها فراهم کرده است. مکانی که انسان اولین تجریههای اجتماعی خود را درک میکند و فردیت او را به خیل عظیم اجتماع انسانی پیوند میدهد. صحبت کردن از اهمیت خانواده شاید از این جهت که اظهر من الشمس است، بیهوده باشد ولی با توجه به تحقیقات بیشماری که در این حوزه انجام شده است میتوان گفت که اگرچه خانواده در طول تاریخ و به ویژه در صده و دهههای اخیر دچار تغییرات و تحولات زیادی شده است اما همچنان از سوی مردم و اندیشمندان امری مهم تلقی میشود.

اتفاقاً تغییرات خانواده منشأ نگرانیها و مباحث فراوان روانشناسان، مردمشناسان، جامعهشناسان، پژوهشگران فرهنگ، علمای دینی، اقتصاددانان و غیره بوده است. البته این تغییرات بسته به زیرساختهای فرهنگی جوامع، میتوانند مطلوب و یا نامطلوب تلقی شوند. برخی آن را مطلوب دانستهاند زیراکه معتقدند سبک زندگی انسان امروزی نیازمند چنین تغییراتی در خانواده است و برخی آن را نامطلوب ارزیابی میکنند زیراکه آن را در تقابل با هنجارهای و ارزشهای اصلی حاکم بر جامعه میدانند.

در این میان علوم اجتماعی با نگاهی موشکافانه سعی داشته است هم علل تغییر، هم فرایند و هم پیامدهای تغییر خانواده را مورد بررسی و تحلیل قرار دهد. در حوزه علل به طوری کلی دو گونه رویکرد وجود دارد یکی آنها که تغییرات خانواده را به ساختارهای مرتبط میسازند که از آن تحت عنوان تبیین ساختاری یاد میکنند. دیگری آنها که تغییرات خانواده را به عوامل فرهنگی و تغییر ایدهها مرتبط می سازند که از آن تحت عنوان تبیین ایدهآلی یاد می شود - موحد:1385 . - 73 در حوزه فرایند تغییر، حرکت از خانواده گسترده به خانواده هستهای و نهاتاًی تنوع اشکال خانواده در دوران پست مدرن مهمترین و پرکاربردترین الگوی تغییرات خانواده محسوب میشود.

اما در ارتباط با پیامدهای تغییر خانواده میتوان آنها را به دو دسته کلی موافقان و مخالفان تغییرات خانواده دستهبندی نمود. موافقان تغییر را یک ضرورت امروزی میدانند و اصل را بر توسعه و مدرنیزاسیون قرار میدهند و مخالفان تغییر را عامل تنش و فروپاشی نهاد خانواده میدانند و اصالت را بر حفظ الگوههای ارزشی و سنتی جامعه قرار میدهند. لازم است گفته شود که فارغ از اینکه از چه رویکردی برای تحلیل تغییرات فرهنگی در خانواده استفاده کرد وجود اصل تغییر در نهاد خانواده مهم و امری اثبات شده است.

به هر حال اگرچه تغییرات نهاد خانواده مورد توجه نظریهپردازان و اندیشمندان بوده است ولی از این حیث که در صف اول تغییرات، خود خانواده و اعضاء آن حضور دارند، نگرانیها و تشویشهای فراوانی از سوی آنها گزارش شده است. تغییر در نحوه انتخاب همسر، ابعاد خانواده، نقش اعضائ خانواده، روابط بین آنها، طلاق، تنش و تضاد و بسیاری تغییرات دیگر باعث واکنشهای متفاوتی از سوی خانوادهها شده است. آنچه واضح است تغییر ارزشها، هنجارها و فرهنگ ازدواج و خانواده در سرتاسر جهان است.

تجربه نشان داده است که تغییرات خانواده در جوامع توسعه یافته ترسیم کننده آینده جوامع در حال توسعه است. امروزه با گسترش روزافزون رسانههای جمعی و اجتماعی نوپدید سرعت تغییرات بیش از پیش شده است. لذا از این پس سخن گفتن از آینده، به معنای دور آن نیست بلکه آیندهای قریب به اتفاق است. این مقاله در نظر دارد با مرور ادبیات نظری در این حوزه نتایج تحقیقات جهانی را تحلیل و جهتگیری کلی تغییرات و تحولات در نهاد خانواده را مشخص و معرفی کند.

رویکردهای نظری

فرهنگ یک حوزه مناقشه برانگیز در میان اندیشمندان علوم اجتماعی است. به همین دلیل تعاریف متعددی از فرهنگ وجود دارد طوری که نگاه ذاتگرایانه به فرهنگ دیگر پاسخگوی تعریف و تعیین حوزه مفهومی فرهنگ نیست بلکه فرهنگ نیازمند رویکردی رابطهگرایانه با توجه به جهانبینی و مکاتب فکری موجود است. ارائه تعریفی جامع و مانع از فرهنگ کاری بس مشکل است. در سال 1931، اولین مقاله پیرامون فرهنگ را مالینوفسکی در دایرهالمعارف بریتانیا به چاپ رساند - یوسفی زاده. - 380:1382 پس از دهه 1960 میلادی، فرهنگ در علوم انسانی، به بحثی کانونی مبدل شده و منشاء طرح مناقشات بسیاری گردیده است.

علیرغم اهمیت بحث فرهنگ در علوم اجتماعی، همچنان این حوزه دارای ابهام مفهومی و معنایی بسیاری است. ضمن اینکه اتفاق نظر خاصی در مورد معنای فرهنگ وجود ندارد - آزادارمکی:. - 1387 به طور خلاصه میتوان گفت که فرهنگ امتداد ابعاد وجودی و اندیشه انسان در خارج از خود اوست که صورت جمعی پیدا کرده است. بعبارت دیگر هر آنچه که ردپای اندیشه انسانی در آنداپیشود فرهنگ است.

لذا فرهنگ کلیّتِ درهم بافتهای شامل دانش، تکنولوژی، دین، هنر، اخلاقیات، آداب و رسوم، هنجارها، ارزشها و هرگونه توانایی و عادتی که آدمی همچونهموَندی از جامعه به دست میآورد. به این معنا انسان »بیفرهنگ« و جامعهی »بیفرهنگ« وجود ندارد، زیرا زندگی اجتماعی، یعنی با هم زیستن، به معنایِ در فرهنگ زیستن است. زیستن در ابتداییترین قبیله یا بزرگترین و پیچیدهترین جامعهی تکنولوژیک مدرن از این جهت یکسان است.

زیرا هر دو زیستن در شرایط ویژهی انسانی است، یعنی زیست در فرهنگ یا فضای فرهنگی، اگر چه هر یک از سازمایههای فرهنگ، از نظر صورت و معنا یا سادگی و پیچیدگی، در جامعههای گوناگون با هم فرقهای اساسی دارند - آشوری. - 112- 113 :1389 هر چه قدر در تعریف فرهنگ تفاوت دیدگاه وجود دارد اما این اتفاق نظر وجود دارد که یکی از ارکان اصلی فرهنگ ارزشها هستند - چلبی: . - 1375 ارزشها بعنوان بعدی از فرهنگ و نظام شخصیت افراد بر بسیاری از ایستارهای فکری و الگوهای رفتاری و ترجیحات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی او اثر مستقیم دارد - شوارتز و تاگپرا8 :2005، اینگلهارت و کاتربرگ:. - 2002 از سوی دیگر از ارزشها تعاریف متعددی ارائه شده که وفاق کاملی بر سر آن وجود ندارد.

در اغلب تحقیقات نیز فهم عمیقی از ارزشها مبنای کار قرار نگرفته است - هیتلین و پیلیاوین. - 359 :2004 تحقیقات مختلف ارزش را در معنای منافع، علایق، ترجیحات، وظایف، تعهدات اخلاقی، تمایلات، خواسته ها، اهداف، نیازها و جهتگیریها بکار گرفتهاند - ویلیامز. - 16 :1979 به هر حال از زوایای مختلف میتوان به فرهنگ توجه نمود عدهای نگاه ایستا و عدهای نگاهی پویا به مفهوم فرهنگ دارند. برای مثال برخی فرهنگ را به گروههای اجتماعی نسبت میدهند و مفاهیمی چون فرهنگ عامه، فرهنگ نخبه، فرهنگ سازمانی فرهنگ ایرانی و غیره را میسازند. اغلب اینها به جای تمایزات بر وجوه اشتراک تأکید دارند و آن را به سراسر جامعه تعمیم میدهند. برخی دیگر با رویکردی پویا، نگاهی تکاملگرایانه به فرهنگ دارند.

نظریهی تکاملی نخستین چارچوب نظری در جامعهشناسی است که در مطالعات جامعهشناسان کلاسیک مطرح شده، توسعهیافته و پس از آن به نظریهی داروینیسم اجتماعی تبدیل شده است. البته نظریه و دیدگاه تکاملی حوزهی معنایی گستردهتری از نظریهی داروینیسم اجتماعی دارد - آزادارمکی. - 16 :1387 این نظریه را باید در اندیشهی افرادی چون فریزر، داروین، اسپنسر، کنت، ایزنشتاد، مارکس، مورگان و بسیاری از دیگر متفکران کلاسیک جامعهشناسی جستجو کرد. تمامی این متفکران ضمن شبیه سازی فرهنگ و جامعه با طبیعت، بر یک اصل مهم تاکید داشتهاند و آن پیشرفت و ترقی بود. آنها بر اساس باور به پیشرفت الهام گرفته از طبیعت، به بررسی تغییر فرهنگ از مرحله گذشته به معاصر و ترسیم سیمای آیندهی فرهنگی اقدام کردهاند.

تکامل فراگردی است که طی آن دگرگونیهای کوچک ولی انباشتشونده در یک نوع، با گذشت زمان میتواند به دگرگونی کلی آن منجر شود. تکامل را میتوان به دو مقوله تقسیم کرد: تکامل جسمانی یا دگرگونیهای تطبیقی در ساختمان زیستشناختی و تکامل فرهنگی یا دگرگونیهای تطبیقی در اندیشه و رفتار - بیتس. - 777 :1387 تکامل فرهنگی از منظر تکاملگرایان به فرایندی زمانی، صوری، مستمر،معمولاً افزایشیابنده و پیشرونده اطلاق میگردد که به وسیله آن پدیدههای فرهنگی با سازمان منظمشان متحول میشوند و یک شکل یا یک مرحله جای شکل یا مرحله دیگر را میگیرد - آزاد ارمکی. - 101 :1387 در واقع تکاملگرائی فرهنگی تعمیم نظریه عمومی تکامل بر پدیدههای فرهنگی است که متمایز از پدیدههای زیست شناختی یا فیزیکی هستند.

خانواده بعنوان یکی از پدیدههای فرهنگی همچون پیوستاری تلقی میشود که سیر تکاملی خاص خود را طی میکند. اگرچه طبقهبندیهای متفاوتی از نظریات حوزه فرهنگ قابل ارائه است ولی آنها را میشود در دو دسته مطالعات مبتنی بر سنت وبری و مطالعات مبتنی بر سنت مارکسی طبقه بندی نمود. در سنت وبری برای حوزه فرهنگ استقلال نسبی قائلند و معتقدند که فرهنگ نقش اثرگذاری بر رفتارهای سیاسی و اقتصادی دارند. اما سنت مارکسی، ساختار اقتصادی و ظهور سرمایهداری را عامل موثر بر تغییرات فرهنگی و نظام ارزشی جامعه میداند - اینگلهارت. - 80 :2000 بعبارت دیگر در سنت وبری نوعی علیت فرهنگی و در سنت مارکسی نوعی علیت اقتصادی - ساختاری - وجود دارد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید