بخشی از مقاله

چکیده
فرهنگ یکی از ارکان اصلی جامعه محسوب میشود که در جامعه تولید شده و نیز در طول زمان بازتولید میشود. از سوی دیگر جامعه دارای طبقات است و هر طبقه تأثیری بر عملکردهای کلی جامعه میگذارد. بنابراین میتوان گفت در تولید فرهنگ در جامعه، طبقات نقش دارند و از سوی دیگر فرهنگ نیز در بازتولید طبقات نقش ایفا میکند. بوردیو که جزو نظریهپردازان انتقادی در جامعهشناسی محسوب میشود، نظریهای را ارائه داده است که میتوان آن را تولید طبقاتی فرهنگ و بازتولید فرهنگی طبقه خواند. لیکن چنین نظریهای نه به صورتی منسجم و با چنین عنوانی، بلکه در چندی از آثار او پراکنده است.از نظر بوردیو فرهنگ نقش محوری در پویشهای سلطه اجتماعی دارد و فرهنگ جزئی از سازمان اجتماعی سلطه است.

فرهنگ همواره مهر طبقه اجتماعی را بر پیشانی دارد و نه به صورت کلی یا انتزاعی، بلکه در میدان خاصی تولید میشود و طبقات و گروههای ذیل طبقه در تقابل و مبارزه دائمی با یکدیگر از طریق بازتولید فرهنگ خود هستند.بوردیو تمام اشتغالهای فرهنگی را مستقیماً در حوزه تضاد اجتماعی و روابط قدرت قرار میدهد. از نظر وی، سلطه، با بازتولید فرهنگ طبقات متوسط سعی در بازتولید و حفظ ساختار سلطه دارد و میخواهد تا ذائقهها، ترجیحات و معیارهای فرهنگی و سبک زندگی خود را به ارزشمندترین و مطلوبترین آنها در اذهان و افکار بدل و بدین ترتیب مسلطشان سازد. لیکن سلطه طبقه در هاله ای از ابهام یا رازآلودگی پنهان میشود. چنان که الگوهای فرهنگی مسلط به مثابه بازتاب دهنده قریحه برتر دیده میشوند.بوردیو مدارس را به منزله یکی از اصلیترین ساز و کارهای نهادی بازتولید طبقه میداند. از نظر وی مدارس و سایر نهادهای فرهنگی، نابرابری طبقاتی را از طریق تبدیل تمایزهای طبقه اجتماعی به تمایزات آموزشی و فرهنگی بازتولید میکنند.

واژه های کلیدی:فرهنگ، جامعه، نابرابری طبقاتی، سلطه، مدرسه.

مقدمه

فرهنگ یکی از ارکان اصلی جامعه محسوب میشود. آیین و آداب زندگی و رفتاری، مولفه مهمی در روابط و حیات اجتماعی در هر جامعهای است. لیکن فرهنگ امری ثابت نبوده و در زمان و مکان میتواند تغییر کند. به عبارت دیگر در جوامع مختلف و در زمانهای متفاوت و همچنین بین گروههای متفاوت میتواند متغیر باشد. به زبان جامعهشناسی، فرهنگ در جامعه تولید شده و نیز در طول زمان بازتولید میشود. از سوی دیگر جامعه دارای طبقات است و هر طبقه تأثیری بر عملکردهای کلی جامعه میگذارد. بنابراین میتوان گفت در تولید فرهنگ در جامعه نیز طبقات نقش دارند و از سوی دیگر فرهنگ نیز در بازتولید طبقات نقش ایفا میکند.

لیکن رابطه تولید فرهنگ با طبقات جامعه و نیز رابطه بازتولید طبقات با فرهنگ در جامعه به چه صورت است؟ آیا نظام طبقاتی جامعه در تولید فرهنگ نقش عمدهای ایفا میکند و به عبارت دیگر طبقات حاکم و مسلط در امر تولید فرهنگ نیز فرادست بوده و فرهنگ نیز به صورتی طبقاتی تولید میشود و یا خوب و بد، مشروع و نامشروع، زیبا و نازیبا و ... معنایی ذاتی و مستقل از نظام طبقاتی دارند؟ نقش فرهنگ در بازتولید طبقات و نیز نظام طبقاتی یا به عبارتی نظام سلطه به چه صورت است؟ نقش نهادهای یادگیری فرهنگی مانند مدرسه در این میان چگونه است؟ آیا نهادهای فرهنگی و آموزشی جامعه صرفاً خوب و بد، مشروع و نامشروع و ...

که معنی ذاتی و مستقل از نظام طبقاتی جامعه دارند را آموزش و گسترش میدهند و یا تحت تأثیر نظام سلطه هستند؟ آیا پیشرفت افراد و تحرک عمودی آنها در مدرسه و نظام فرهنگی، غیر طبقاتی بوده و بسته به معیارهایی مستقل از طبقه است و یا نظام طبقاتی در این نهادها نیز بازتولید میشود؟این گونه پرسشها و در واقع رابطه کلی تولید فرهنگ با طبقات جامعه و نیز رابطه بازتولید طبقات با فرهنگ در جامعه مسائلی هستند که نوشته حاضر سعی خواهد داشت در آرای جامعهشناس فرانسوی پییر بوردیو مورد بررسی قرار دهد. بوردیو که جزو نظریهپردازان انتقادی در جامعهشناسی محسوب میشود، نظریهای را ارائه داده است که میتوان آن را تولید طبقاتی فرهنگ و بازتولید فرهنگی طبقه خواند.

لیکن چنین نظریهای نه به صورتی منسجم و با چنین عنوانی، بلکه در چندی از آثار او پراکنده است.گفتنی است، بوردیو تعریف خاصی از طبقه دارد و طبقه به معنی تئوریک و مارکسی آن را رد میکند. وی میگوید: "آنچه وجود دارد یک فضای اجتماعی است، یک فضای تفاوتها که در آن طبقات به گونهای بالقوه وجود دارند" - بوردیو، نظریه کنش: . - 43 بنابراین در نامگذاری یاد شده از نظریه بوردیو و استفاده از مفهوم طبقه در نوشته حاضر باید بدین امر توجه داشت. از سوی دیگر و نیز بنا بر دیدگاه بوردیو به طبقه، نوشته حاضر نه رابطه هر کدام از طبقات مشخص با تولید و بازتولید فرهنگ بلکه رابطه کلی نظام طبقاتی با آن را مورد توجه قرار خواهد داد.
 
ادبیات موضوع
روش تلفیقی بوردیو بوردیو دوگانه ساختار و کنش را دوگرایی کاذبی میداند و در پی فراتر رفتن از دوگراییهای عینگرایی/ذهنگرایی و ساختار/کنش است. از این دیدگاه وی به نقد نظریه نظری و نظامهای انتزاعی مفاهیم میپردازد و در مقابل بر استفاده از مفاهیم برای فهم جهان تأکید میکند. از نظر بوردیو، دو بعد عینیت بیرونی زندگی اجتماعی و ذهنیت کنشگر به طرز تفکیکناپذیری به هم گره خوردهاند. تأکید بوردیو بر حضور ساختار اجتماعی در درون کنشگر است و فرآیندهای یادگیری هستند که به تواناییهای افراد برای درک و انتخاب و عمل شکل میدهند. این فرآیندهای یادگیری خود دارای ساختاری عینی هستند و به شیوهای اجتماعی تولید میشوند.

در مقابل تحلیلهای عینگرا در فهم ساختار و تحلیلهای ذهنگرا در فهم کنش، که ساختار و کنش را از هم جدا میکنند، بوردیو تلاش میکند نوعی ساختارگرایی تکوینی را مطرح کند که از بنیانهای فکری تحلیل ساختاری استفاده میکند ولی ساختارها را به مثابه چیزهایی در نظر میگیرد که به واسطه کنش، تولید و بازتولید میشوند. در این دیدگاه ساختارها، ساختاردهنده هستند یعنی کنش را هدایت و مهار میکنند. اما ساختارها در عین حال ساختمند نیز هستند یعنی کنشگران آنها را تولید و بازتولید میکنند. در واقع رابطهای دیالکتیکی بین ساختار و کنش برقرار است. حقیقت عینی نیز صرفاً حاصل جمع واقعیتهای موجود نیست بلکه مولفههای ساختاری پنهانی است که این پدیدههای سطحی را امکانپذیر میسازد.

در این راستا بوردیو بررسی تجربی رابطه پویای بین ساختار و کنش را مورد توجه جدی قرار داده است. روش تلفیقی بوردیو را در تلاش برای مخالفت با خوانشی ذاتگرا و تحلیلی ساختاری، میتوان تحلیل رابطهای دانست. در این تحلیل رابطهای، موقعیتهای نسبی کنشگران در فضای اجتماعی، نظم دهنده ذائقهها و کنشها هستند. موقعیتهایی که کنشگران در فضای اجتماعی اشغال میکنند با یکدیگر مرتبطاند. این موقعیتها از طریق نوعی فرآیند موضعگیری حفظ میشوند و باهم ارتباط برقرار میکنند. لیکن بین موقعیتهای موجود در ساختار اجتماعی و کنشهای مرتبط با آنها هیچ رابطه مکانیکی و مستقیمی وجود ندارد و منش - عادتواره - پیوند دهنده و واسط بین ساختار و کنش است. در ادامه این مفاهیم مورد استفاده بوردیو توضیح داده میشود.

مفاهیم کلیدی بوردیو بوردیو از مفاهیم خاصی در روش تلفیقی خود که تحلیلی رابطهایاست استفاده میکند. عادتواره، میدان و سرمایه سه مفهوم عمده مورد استفاده بوردیو در بیان موقعیتهای اجتماعی و روابط بین ساختار و کنش است. هر یک از این مفاهیم در نظام نظری بوردیواجمالاً به صورت زیر معنی میدهد: عادتواره - : - Habitusمرتضی مردیها در ترجمه نظریه کنش از عادتواره استفاده کرده است. هبیتاس یا هبیتوس - اباذری و جلیلی - ، منش - جلاییپور و محمدی - ، ریختار - چاوشیان - و ساختار ذهنی - ثلاثی - نیز ترجمه شده است.عادتواره مجموعهای نسبتاً ثابت از خلق و خوها است که محصول تجربههای کنشگران در موقعیتهای خاصی در ساختار اجتماعی بوده و ساختاری است که کنشها و بازنمودها را تولید میکند و به آنها نظم میبخشد.

عادتواره پایه فهم ما از جهان است و صرفاً الزامآور و محدودکننده نیست، بلکه یاریگر و نیروبخش هم هست. عادتوارهها گرچه دارای ریشههای عمیقی هستند اما انعطافپذیرند و با فضاهای اجتماعی جدید انطباق مییابند. عادتوارهها طرحهای تفسیری عمدتاً ناخودآگاهاند که دستورالعملهایی دارای آزادی عملبرای کنش ارائه میکنند. عادتواره هم محصول ساختار اجتماعی است و هم مولد ساختار اعمال اجتماعیای که ساختارهای اجتماعی را بازتولید میکنند.

میدان : - Champ -

میدان، به عرصه و حوزه نیز ترجمه شده است. بوردیو تلقی جامعه به منزله مجموعهای از افراد یا واحدهای ارگانیک یا سیستمهای اجتماعی را رد میکند. در عوض، از حوزهها یا میدانهای اجتماعی سخن میگوید؛ از قبیل دانشگاه، اقتصاد، ورزش و مدارس.میدان، فضای اجتماعی ساختمندی از جایگاه ها شامل میدان های زیباشناختی، قانون، سیاسی، فرهنگی، آموزشی و دینی - بر اساس الگوی بازار و صحنه کشاکشی - است که کنشگران و نهادها توسط آن به حفظ یا براندازی نظام موجود سرمایه می پردازند.

سرمایه :

از نظر بوردیو آنچه که در هر موقعیت اجتماعی، نوعی توان عمل به کنشگر میدهد سرمایه وی است. وی اشکال سرمایه را به چهار صورت زیر تفکیک کرده که با نرخهای متغیری قابل تبدیل به همدیگرند.

سرمایه اقتصادی: ثروت، سرمایه مادی سرمایه فرهنگی: صلاحیت، دانش، تحصیلات و ...

سرمایه اجتماعی: پیوندهای اجتماعی، شبکههایی از روابط، اعتماد و...

سرمایه نمادین: افتخار، پرستیژ، محصول تغییر شکل رابطه قدرت به رابطه معنایی رابطه سه مفهوم کلیدی بوردیو را میتوان به صورت زیر بیان کرد:

- - عادت واره - × - سرمایه - - + میدان = کنش کنش نتیجه رابطه بین تمایلات شخص - عادت واره - و جایگاه او درمیدان - سرمایه - است به گونه ای که امکان بروز آن در شرایطی خاص فراهم می گردد. این معادله نشان دهنده اجزایی اساسی است که برای درک نگرش بوردیو اهمیت زیادی دارد: دروا قع سه ابزار تفکر اصلی او: عادت واره، میدان و سرمایه در ارتباط با یکدیگرند. بدین ترتیب کنشها صرفاً نتیجه عادتواره فرد نبوده، بلکه نتیجه رابطه بین عادت واره شخص با موقعیت فعلی او هستند.

تولید و بازتولید طبقاتی فرهنگ
نقش محوری فرهنگ در پویشهای اجتماعی از نظر بوردیو فرهنگ نقش محوری در پویشهای سلطه اجتماعی دارد و فرهنگ جزئی از سازمان اجتماعی سلطه است. منظور وی از فرهنگ عبارت است از دانش - تحصیلات - ، نمادها، معانی و کالاهای فرهنگی از موسیقی و ادبیات روشنفکرانه گرفته تا غذا - نوع تغذیه - و اسباب و اثاث خانه. شاید بتوان مهمترین انگیزه بوردیو و یا لااقل یکی از اهداف او در پیوند دادن وجوه عاملمحور و ساختارمحور زندگی اجتماعی را قرار دادن فرهنگ در مرکز جامعهشناسی دانست تا بدین وسیله پویشهای سلطه اجتماعی را در قالب مکتب انتقادی تحلیل کند.

بوردیو در کتاب تمایز که یکی از مهمترین آثار او است، نقد اجتماعی خود را از بحث اشرافسالاری فرهنگ آغاز میکند و بسیاری عناوین فرهیختگی و حتی تحصیلی در دوره مدرن را القاب و عناوین اشرافیت فرهنگی میداند که فرهنگ طبقات متوسط را به عنوان فرهنگ مشروع و برتر بازتولید میکند. - بوردیو، تمایز: - 35 . - 102 بوردیو معتقد است فرهنگ همواره مهر طبقه اجتماعی را بر پیشانی دارد و فرهنگ نه به صورت کلی یا انتزاعی، بلکه در میدان خاصی تولید میشود. بدین ترتیب طبقات و گروههای ذیل طبقه - هر کدام بنا به موقعیت خود در فضای جامعه و با تکیه بر سرمایههای خود - در تقابل و مبارزه دائمی با یکدیگر از طریق بازتولید فرهنگ خود هستند.

بازتولید فرهنگ طبقات متوسط

از نظر بوردیو سازمان سلطه و طبقات مسلط، فرهنگ خود را تا جایی بازتولید میکند که طبقات متوسط بتوانند ارزشهای فرهنگی، معیارها و ذائقه خود را بر کل جامعه تحمیل کنند یا دست کم ترجیحات فرهنگیشان را به منزله معیار برترین، بهترین و مشروعترین سبک زندگی در فرهنگ ملی تثبیت کنند و از این طریق سلطه طبقاتی را بازتولید میکند. وی به طور کلی منتقد ذاتی پنداشتن حتی ذوق و قریحه و هنر است و در واقع زیباییشناسی و معیارهای آن را نیز - به عنوان جزئی از فرهنگ- محصولی تولید شده از میدان و طبقه خاصی میداند.از نظر بوردیو مصرف فرهنگی روشی است برای آنکه قشرهای مختلف خود را متمایز کنند و مدعی منزلت بالاتری شوند و به همین میزان فرهنگ، جزیی از سیاست طبقاتی است. سلطه طبقاتی زمانی محقق میشود که سبکهای زندگی، ذائقهها، داوریهای زیباییشناختی و آداب اجتماعی طبقات متوسط به لحاظ اجتماعی مشروع و غالب شود.

بازتولید فرهنگی طبقه

بوردیو منتقد الگویی از فرهنگ است که تصور میکند گونههای مختلفی از نمود فرهنگی، اعم از هنرها، ادبیات، موسیقی وجود دارند که ارزش یا بهایشان را میتوان - به مثابه امری تابع منطق زیبایی شناختی صرف- جدای از علائق و منافع و قدرت سنجید. وی بر این نکته تأکید میکند که "همه اشرافسالاریها ذاتگرا هستند" - همان: . - 51 بوردیو تمام اشتغالهای فرهنگی را مستقیماً در حوزه تضاد اجتماعی و روابط قدرت قرار میدهد. از نظر وی، اشتغالات فرهنگی به شکلی اجتماعی ساختار پیدا کرده و بازتولید طبقه اجتماعیاند.از نظر بوردیو تولید و مصرف فرهنگی روشی است که قشرهای طبقه حاکم از طریق آن به دنبال ایجاد و حفظ سلطهشان هستند.به طور کلی قدرت و توان طبقات و موقعیتها باعث میشود بتوانند هرچه بیشتر فرهنگ خود را به عنوان فرهنگ برتر و مشروع جلوه دهند.

از این طریق سلطه، با بازتولید فرهنگ طبقات متوسط سعی در بازتولید و حفظ ساختار سلطه دارد و میخواهد تا ذائقهها، ترجیحات و معیارهای فرهنگی و سبک زندگی خود را به ارزشمندترین و مطلوبترین آنها در اذهان و افکار بدل و بدین ترتیب مسلطشان سازد. برای مثال در واقع سلسله مراتب ارزشگذاری های هنری و زیباییشناختی، خود بازتولید سلسله مراتب طبقاتی است - همان: 101-93 و . - 141-132لیکن سلطه طبقه در هالهای از ابهام یا رازآلودگی پنهان میشود به نحوی که مطلوبترین و با ارزشترین صورتها و اشتغالهای فرهنگی، دستاورد انسانهایی با استعداد، باهوش و حتی کاریزماتیک به نظر میآید. هر چه ایدئولوژی استعداد و تلاش فردی پذیرفته شده باشد، پویشهای سلطه طبقاتی پنهان میمانند. چنان که الگوهای فرهنگی مسلط به مثابه بازتاب دهنده قریحه برتر دیده میشوند. به میزانی که این فرآیند موفق باشد و ارزشها، سبکهای زیباییشناختی و داوریهای طبقات حاکم به لحاظ اجتماعی مسلط شود، منزلت طبقاتی هژمونیک قشرهای آنها حفظ میشود و طبقات تحت سلطه به موقعیت اجتماعی فرودست خود تن میدهند.

ساز و کارهای بازتولید فرهنگی طبقه
از نظر بوردیو طبقات متعدد و بخشهای مختلفی در هر طبقه وجود دارند که نشانگر ترکیبهای متفاوتی از سرمایه اقتصادی و فرهنگی است. تفاوت در میزان و ترکیب سرمایه در طبقات اجتماعی، تفاوتها و خصومتهای درون طبقاتی را توضیح میدهد. گرچه طبقات متعدد و قشرهای گوناگونشان مبنای سبکهای فرهنگی مختلفاند، اما در هر قشری الگوهای فرهنگی کم و بیش همشکلاند. بوردیو در قالب روش تلفیقی کلی خود، در تبیین چگونگی بازتولید فرهنگی نیز از عادتواره به عنوان میانجی بین کنش و ساختار استفاده میکند. وی توضیح میدهد که هر طبقهای عادتواره خود را به وجود میآورد که شامل شیوههای تفسیر و داوری درباره پدیدهها و رویدادهای مشترک میان اعضای طبقه است. هر عادتواره طبقاتی موجب شکلگیری الگوهای رفتاری همساز با یکدیگر در قلمروهای فرهنگی میشود.میزان فراغت از احتیاجات مادی، که موقعیت طبقه فراهم میکند، به عادتواره و اشتغالات فرهنگی آن طبقه شکل میدهد. در واقع هر

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید