بخشی از مقاله

چکیده:

پیشینه هیچ قوم و ملتی، در طول حیات بشری از جادو و جادوگری تهی نیست. طبق تحقیقات مردم-شناسان دینی، از همان روزگاران نخست، انسانهابرای مقابله با بلایا و حوادث ناگوار زندگی که منشأ آن را دخالت نیروهای ناشناخته و ماوراء الطبیعی میدانستند ، دست به جادو و جادوگری زدند و به تدریج و در طول زمان ، جادو به صورت دانشی درآمد که از دیدگاه مردمشناسی قابل بررسی و تحقیق است. فریزر، این جادو را به دو نوع جادوی هومیوپاتیک - شباهت - و جادوی مسری - سرایت - تقسیمبندی میکند. منیرو روانیپور از نویسندگان معاصری است که در رمان »اهل غرق«، با به تصویر کشیدن باورها و اعتقادات بنیادین انسانهای اولیه و با به کارگیری این دو جادو ، ابراز میدارد که ادبیات معاصر امروزی نیز با رنگ و بویی اسطورهای تنیده شده و ریشه در باورهای پیشین مردمان این سرزمین دارد.نتیجه این پژوهش نشان میدهد که روانیپور در این رمان از جادوی هومیوپاتیک - شباهت - استفاده بیشتری کردهاست.

واژههای کلیدی: جادو، جادوی هومیوپاتیک، جادوی مسری، مردم شناسی دینی، اهل غرق.

-1 مقدمه:

باتحقیق و پژوهش در جامعه امروزی، متوجه حضور میراثی به یادگار مانده از گذشتگان، آداب و رسوم و باورهای درونی انسانهایی میشویم که تحت عنوان جزئی از فرهنگ، بسیاری از رفتارها و باورها را در جامعه شکل میدهند و با وجود غیرعقلانی بودن در بسیاری از جهات و عدم اعتقاد به آن از سوی بسیاری از مردم همچنان به حیات و رشد خود ادامه داده و هر روز به شکلی نو، نمود و تبلور مییابند. محققان و نظریهپردازان با تحقیق و پژوهش در لایههای درونی جامعه دیروزی و مقایسه آن با جامعه امروزین به علم نوینی دست یافتند که در نامگذاری آن ، دچار اختلاف نظرهایی شدند.

بطوریکه » در فرانسه واژه مردم شناسی - - Ethnologie و در انگلستان انسانشناسی اجتماعی - - Social Anthropolog و در آمریکا اصطلاح انسانشناسی فرهنگی - Cultural - Anthopology و در کشورهایی نظیر آلمان و ایتالیا نیز همان اصطلاح فرانسه رواج دارد و منظور تمامی آنها مطالعه جامعه انسانی، فرهنگ و خود انسان است. - « یوسفی زاده، - 289 :1382انسانشناسی دینی یا مردمشناسی دینی، یکی از قدیمیترین شاخههای انسانشناسی فرهنگی است. از » نخستین مردمشناسانی که به موضوع دین پرداختند، فریزر و تایلر بودند که هر دو کمابیش یک خط تکاملی را ترسیم میکردند که از جانگرایی به شیءپرستی و از آن به چند خداپرستی و سرانجام به تک خداپرستی میرسید. - «فکوهی، - 248- 249 :1381

در تبیین این مقوله باید گفت: »انسانشناسی دینی، انسان را به مثابه موجودی مورد مطالعه قرار میدهد که با آنچه خود مافوق طبیعی یا امر قدسی میپندارد، وارد رابطه شده و از خلال این رابطه دست به ساختن و دگرگون نمودن نمادها میزند. میدان انسانشناسی دینی شامل حوزههای بسیار گوناگونی از سحر و جادو گرفته تا اشکال سازمان یافته دینی را شامل میشود. - «ریویر، - 185 :1379چنانچه گفته شد در مطالعات امروزین، مردمشناسی با انسانشناسی یا همانAnthropolog وقوم شناسیEnthnology همپوشانی معنایی دارند. در واقع یکی از مباحث دهههای اول قرن بیستم در غرب، چگونگی انتخاب اصطلاحی مناسب برای نامگذاری این رشته بود. در نتیجه اصطلاحهای گوناگونی به کار برده شد. هریک از این اصطلاحات متأثر از گرایشهای فکری و محیط فرهنگی خاصی بود بنابراین هر اصطلاح مبین نوعی تحلیل و روش پرداختن به موضوع را نیز بههمراه داشت. »

از مجموعه اصطلاحهای به کار برده شده میتوان به نحوه اشاعه یا کارکرد مردم شناسی در هر کشور و یا تاریختحوّل مردم شناسی در جهان به نظر میرسد که تفاوت اصطلاحها به گونهای بنیانی و اساسی مشخص نشدهاست. در واقع تنها دو اصطلاح مردم شناسی و انسانشناسی بیش از دیگر اصطلاحها در کشور ما رایج است. - « نراقی، - 169 :1363در واقع مردم شناسی به عنوان علم توصیف آداب و رسوم- چه به معنی گسترده و چه به معنی محدود - در نخستین دهههای قرن بیستم در غرب متداول بود. در این هنگام علم مردم شناسی غیرکار بردی بود؛ یعنی تحقیقاتی که استفاده مشخص عملی نداشت و بیشتر متمایل بود به توصیف جنبههایی از زندگی جوامع ابتدایی. چنان که به کنایه آن را علم تزیینی و متناسب برای موزهها و کتابخانهها میدانستند.

اما بتدریج علم مردمشناسی به واسطه خصلت جامع بودن و نیز حفظ بیطرفی علمی، مورد استفاده وسیع طبقات اجتماعی جامعه قرار گرفت .اما مردمشناسی در ادبیات سابقهای طولانی و کهن دارد. درست است که علم مردم شناسی دانشی نشأتیافته از فیلسوفان اجتماعی سده بیستم فرانسوی است، اما خیلی پیشتر، در ادبیات نویسندگان بزرگی چون انوره دوبالزاک، داستایوفسکی و تولستوی و پروست از مردمشناسی نه به مثابه یک علم ساختاری بلکه به مثابه عنصری آگاه کننده سود جستهاند. نویسندگان سده نوزدهم به ویژه نویسندگان واقعگرایی چون بالزاک، سعی میکردند تا با ترسیم طبقات و شخصیتهای مختلف اجتماعی، تصویری دقیق از جامعه ترسیم کنند.

این نوع نگاه در ادبیات ایران، تا قبل از سده پنجم به ویژه در تاریخ نویسی مرسوم ایرانی مانند سفرنامه ناصر خسرو و تاریخ بیهقی دیده میشود و در آنها ما با نوعی از مردمشناسی و شناخت ویژگی ها و خلقو خوهای افراد جامعه روبرو میشویم. اما همان طور که ملکالشعرای بهار در سبکشناسی خویش گفتهاست، نثر قرن چهارم، نثری روان و ساده و بیآلایش بود اما از سده پنجم به این سو، نثر پارسی به سوی استفاده اغراقآمیز از استعاره و ترکیبات پیچیده و واژگان رمزی و ... حرکت کرد. بیتردید این حرکت یکی از نکاتی است که تاریخنویسی ایرانی را دچار بحران ترسیم واقعیت مردمشناسانه کرد. کل سنت تاریخنویسی ایران را میتوان در سرآغاز کتاب عظیم تاریخ بیهقی مشاهده کرد که میگوید میخواهم تاریخی بنویسم که با حقیقت عجین باشد. در واقع ابوالفضل

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید