بخشی از مقاله

چکیده

شاعران و نویسندگان عارف در طی اعصار سعی داشته اند، برای تبیین هر چه عمیق تر    مفاهیم    فرامادی عرفانی، از هر    آن چه و هر آن که در عالم ماده و مجاز در دسترس دارند، مدد جویند. یکی    از این    شخصیت ها  که جایگاه    ویژه هم در تاریخ و هم در ادبیات این سرزمین داشته و به مدد قلم سحرانگیز بیهقی یاد و خاطره او در سینه های مردمان، نسل به نسل منتقل شده است، محمود غزنوی است.سلطان محمود غزنوی با آن که شخصیتی تاریخی است، از سویی به دلیل داستان دلداگیاش با ایاز در ادب غنایی، واز سویی دیگر به دلیل تهوّر و شجاعت و به ویژه جنگ هایش با هندوان در ادب حماسی و نیز به دلیل تعصبش در دین و مراوده هایش با عارفان در ادب عرفانی جایگاهی نمادین یافته است.

این جستار با استفاده از روش تحلیل محتوا و کنکاش در آثار عطار و مولوی به بررسی جایگاه نمادین محمود غزنوی در عرفانپرداخته است . پس از تأمّل دقیق و مطالعه ی کامل حکایات مربوط به محمود غزنوی و اطرافیان او در آثار این دو شاعر شهیر- که این حکایات گاه جنبه تاریخی و واقعی دارد و گاه ساخته ذهن توانمند این دو شاعر بزرگ است - مشخص شد، این پادشاه بلندآوازه غزنوی به صورت های گوناگونی در متون عرفانی جلوه گر شده است و او را میتوان نمادهای: حق تعالی، معشوق، عاشق مدعی، عاشق خام و ناتمام، عاشق حقیقی و راستین، فقر و فنای عرفانی، سالک غافل دچار وقوف، سالک آگاه از وقفه و مشکل خویش، انسان کامل و پیر طریقت مشاهده کرد.

پیشگفتار

»سلطان محمود غزنوی - 421 - 360 - مقتدرترین پادشاه سلسله غزنوی و واسطه عقد این خاندان بود. وی در سال 387 - ه. ق. - به حکومت رسید و تا سال 421 - ه. ق. - بر اریکه قدرت بود. محمود علاوه بر سلطه بر تمام ایران، به هندوستان نیز لشکرکشی کرد و بت های هندیان را شکست. به این دلیل و همچنین به دلیل قدرت و ثروت فراوان در زمان حیاتش در ذهن مردم، امیری برتر از دیگران و مؤمنی مجاهد و با ایمان به شمار میآمد. « - مجوزی، - 76 :1383 بزرگان ادب فارسی همچون ابوالفضل بیهقی در کتاب تاریخ بیهقی، نظامی عروضی در مقاله دوم وشمگیر زیاری در کتاب قابوسنامه و دیگر ستارگان بزرگ آسمان ادب به وقایع تاریخی زندگی محمود غزنوی و اطرافیانش پرداخته اند.

به عنوان مثال: ابوالفضل بیهقی که خود در دربار غزنویان صاحب منصب بود، و در کتاب خود - تاریخ بیهقی - به جزئیات حوادث و اتفاقات دربار و پادشاهان غزنوی از جمله محمود غزنوی پرداخته است، در جایی از کتاب این گونه مینگارد: »امیر محمود در ساعت بگشت و براند و درنهاد و این قوم را هزیمت کرد و میبود تا دو روز هزاهز افتاد در لشکرگاه و بیش کس مر کس را نه ایستاد و هر چه داشتند به دست امیر محمود و لشکرش آمد «و در جایی دیگر از زبان خوارزمشاه مینویسد: »این چیست که میگویی ؟ ... و با چون محمود مرد چنین بازی کی رود ؟ و اندیشم که اگر به طوع خطبه نکنم، الزام کند تا کرده آید «. نظامی عروضی در کتاب چهار مقاله ی خود، به ماجرای عشق پاک محمود به ایاز و مجلس عشرت و مستی در شب و روی و موی زیبای ایاز و واله و شیفته تر شدن محمود و دستور به کوتاه کردن موی ایاز و پس از بیداری و رفع خمار مستی، پشیمانی و ناآرامی و بیقراری بی حد و حصرش وسرودن عنصری دو بیت را به دستور حاجب علی قریب میپردازد.

با تلخیص و تصرف - . همچنین است حکایات متعددّی که خواجه نظام الملک در سیاست نامه از محمود غزنوی نقل میکند. - نظام الملک، 75 :1374، 98، 122، 182، - 290توجه. به این نکته حایز اهمیّت بسیار است که همواره    در طول تاریخ، سلسله    پادشاهان تمام توان خود را برای تحقیر، تخریب و کوچک داشت    دودمان پادشاهی پیش از خود    به کار میبسته اند، امّا خواجه نظام- الملک در سیاستنامه ی    خود که آن را    برای ملکشاه    سلجوقی به نگارش درآورده،    با تمجید    و بزرگداشت    از    محمود غزنوی یاد میکند و داستان های متعدّدی از شجاعت، کشور داری و عدالت محمود را بیان میدارد.                    

با بررسی آثار مکتوب عصر محمود و پس از آن، این زمینه قوت مییابد که از    سده ششم    به بعد ، بسیاری از ماجراهای تاریخی محمود غزنوی تبدیل به ماجراهای عرفانی گردیده است.     مولوی و عطار، دو شاعر توانای    ایران زمین    با استفاده از حکایات و وقایع تاریخی    میان محمود و ایاز و    نیز استفاده از شاید چهره های    برساخته ذهنی خود، همچون پیرزنی فرتوت و خارکنی پیر و ناتوان، به بیان مفاهیم عرفانی    مورد نظر خود پرداخته اند.        

عطار شاعر نامی    قرن ششم، در دو مثنوی    منطق الطیر و مصیبت نامه به بیان    داستان های عرفانی    درباره محمود و اطرافیانش -  گاه مردمی فرو دست    و از اقشار پایین جامعه که شاید ساخته    ذهن عطار باشد و گاه درباریان که    مهمترین    آنها ایاز است -    پرداخته است. »در نظر عطار، محمود مظهر قدرت و دیانت است .    محمود    غزنوی    پادشاه    آرمانی عطار است.« - مجوزی، - 83 :1383 که در آثارش چهره های نمادین متنوعی را از او به معرض نمایش میگذارد و مولوی نیز در کتاب سترگ و ارزشمند خود - مثنوی معنوی - به ویژه در حکایات دفاتر پنجم و ششم بهترین تعبیرات و مفاهیم را بیان کرده است:

محمود غزنوی و حق تعالی

در حکایت محمود و مجرمی که در حال به دار آویختنش بودند، بر اثر عبور شاه از آن مکان و دیدار مجرم او را و در خواست وی بر وساطت پادشاه و درگذشتن خونخواه از خون وی با دریافت دیه از جانب شاه، محمود از نظر عطار رمز و سمبل حق تعالی است که نگاه و عنایت او ویژه و خاص است و با نگاه دیگر بندگان متفاوت است:

در رهی می رفت محمود از پگاه                در میان راه خلقی دید شاه

آن یکی را زار میآویختند                            سرنگون از دار میآویختند

چون نظر افتاد بر وی شاه را                      خواست او مر عزم کردن راه را

مرد حالی بانگ زد از زیر دار                       گفت میبینند خلقم ده هزار

هم تو میبینی مرا ای دادگر                        نیست فرقی زین نظر تا آن نظر

چون نظر از پادشاه آید پدید                       نیست ممکن گر گناه آید پدید

آن سخن محمود را دلشاد کرد       لاجرم دادش دیت و آزاد کرد

- عطار، - 79 :1384

وکسی که مورد توجه خاص الهی قرار گرفته و کرم وی را مشاهده نموده است، هرگز از درگاه وی روی برنمی تابد:

چون کشنده گشت فارغ از گناه               دست محکم کرد در فتراک شاه

شاه گفتش چون برستی از خطر              پای در نه چه میخواهی دگر

گفت من زینجا کجا دانم شدن                 یک زمان دور از تو نتوانم شدن...

زان که من آزاد کرد خسروم                      از کرم تو داده ای جانی نوم

از خودم گر دور گردانی به زور                 زنده انگارم که در کردی به گور...

هر که شد آزاد کرد خاص تو                      بد  نبیند  نیز از اخلاص تو

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید