بخشی از مقاله
چکیده:
از امیرمومنان علی - ع - نقل است که فرمود: »الحلم تمام العقل« ، تمامیت خردورزی در بردباری است. در این کلام موجز چنانچه خرد را نماد »هوش« و فرهیختگی و بردباری را نشانه ای از اخلاق و فرزانگی در نظر بگیریم مفهوم »هوش اخلاقی« در وسیع ترین و عمیق ترین مفهوم خود نمایان میگردد. در واقع غایت عقلانیت و هوشمندی، دست یافتن به فضیلت بردباری و نیک خویی است و عصاره همه خوبیها و ارزشهای والادر »خویشتن بانی« و »خویشتنداری« نهفته است.
اگر هوش را ظرفیت سازگاری با موقعیت جدید قلمداد کنیم آن گاه اخلاق، ظرفیت سازماندهی ارزشی به این موقعیت را پوشش خواهد داد. از این رو »هوش اخلاقی« میتواند گستره و ژرفای توانمندیهای فکری و عاطفی را در همه مراحل و ابعاد زندگی نمایان ساخته و نیکی و نیک خلقی را پدید آورد. اخلاق عبارت است از: ویژگی های پایدار نفسانی که با اراده و اختیار صورت گیرد. اخلاق، روش تحصیل صفات نفسانی خوب و انجام اعمال پسندیده و دوری از صفات نفسانی بد و اعمال ناپسند را نشان می دهد.
در علم اخلاق، انسان با نفس و تربیت آن، سر و کار دارد؛ همان نفسی که همه پیامبران و اولیای خدا، مردم را به مبارزه با آن دعوت کرده اند و از شرّ آن به خدا پناه می بردند؛ همان نفسی که مبارزه با آن، »جهاد اکبر« نامیده شده است. حال می گوییم که: چنین مبارزه ای، پشتوانه ای قوی و محکم می خواهد و بی تردید، این پشتوانه همان ایمان به خدا و معاد است. خودسازی و آراسته شدن به فضایل اخلاقی واقعی و بنیادین، بدون ایمان به خدا و عالم پس از مرگ و بهشت و جهنم و تصویری واقعی از عظمت و رحمت الهی و ایمان به عظمت شخصیتسلامیا انسان، میسّر نیست.
بدون شک، حالت دو نفر که یکی معتقد به خدا و جهان واپسین و زندگی پس از مرگ و دیگری منکر آن هاست در کسب فضایل اخلاقی و سجایای روحی متفاوت است. آن کس که منکر خدا و روز رستاخیز است و تصور می کند خدایی نیست و بعد از مرگ نابود می شود و هر چه نیکی کرده از بین می رود، هرگز خود را ملزم به کارهای نیک و کسب کمالات ارزنده انسانی نمی داند و از ارتکاب جرایم و مفاسد و جنایت ها خودداری نمی کند. اگر هم از بدی ها پرهیز کند و خود را به ارزش هایی ملزم نماید، جنبه حداقلی دارد، حال آن که برای رستگاری واقعی باید به تمام معنا و در همه اندیشوران واقع بین و عالمان اخلاقی به این نتیجه رسیده اند که با وجود ایمان به خدا، می توان به اخلاق رسید و اگر »ایمان« پشتوانه »اخلاق« نباشد، فرد و جامعه به سعادت نخواهند رسید.
در جوامعی که نور ایمان تابیده و قلب ها به نور خدامنوّر گشته، مفاسد و جنایت ها به مراتب، کمتر است؛ زیرا اهل ایمان در برابر فرمان های حق، تسلیم محض اند و میل و خواهش های نفسانی را تحت الشعاع فرمان های الهی قرار می دهند. بر عکس، در جوامع فاقدِ ایمان، مفاسد اخلاقی و اجتماعی موج می زند و افراد آن از ارتکاب هیچ عمل زشت و خیانتی فروگزار نیستند و چون غرایز انسانی در آن جوامع آزاد و رهاست، اعمال پسندیده اخلاقی و ارزش های انسانی را زیر پا می گذارند و تسلیم خواسته های نفسانی می شوند.
مقدمه
مهمترین موضوعی که جامعه کنونی بدان محتاج است و سخت هم احتیاج دارد اخلاق است زیرا جداً انسان هنگامی که طبقات مختلقه جامعه را در نظر می گیرد و اندکی در راه و روش آن تأمل می کند یک تابلوئی که دیدن آن هر بیننده منصف و متفکری را متأثر می سازد بچشم می خورد که این عبارات بر آن نقش بسته است . اینکه نیک نظر کن و بنگر آیا می بینی بجز فقیر و تهیدستی که با فقر و تنگدستی دست بگربیان است یا توانگری را که نعمت های خداوند را بکفر و وسیله ارتکاب جنایت تبدیل نموده . یا بخیلی که ندادن حقوق خدا و بخل ورزیدن در آنرا سبب فزونی و فراوانی مال پنداشته است یا گردن کشی را که از فرمان خدا سر بر تافته و تو گویی در گوشش از شنیدن سخن حق و اندرز گرفتگی است.
راستی جامعه کنونی ما مصداق اکمل این فرمایش حضرت علی - ع - نمی باشد و اگر می باشد میتوان آنرا جامعه زنده نامید یا اینکه علم و وجدان بما میگویند حیات و زندگی حتی حیات همه جهان و مجموع پدیده های آن به برقراری تعادل و توازن در بین آحاد و اجزاء آنها بستگی دارد . منظومه شمسی آن گاه منظومه حیات و حیات بخش است که تعادل در بین آنها برقرار باشد درخت زمانی زنده است که تعادل در بین ریشه و ساقه و شاخ و برگ آن برقرار باشد . انسان هنگامی زنده است که توازن در بین ضربان قلب وگردش خون در عروق و صدها همکاری اعضاء دیگر برقرار باشد و در صورت عدم تعادل زندگی جای خود را به مرگ و نیستی خواهد سپرد جامعه نیز جز تشکیل از آحاد انسانها مفهومی ندارد پس با عدم تعادل عدم حیات معنوی از مسلمیات خواهد بود.
پژوهشها نشان می دهند که رشد اخلاقی رهبران با رفتارهایی که از خود نشان می دهند، رابطه مستقیم دارد. به این معنی که رفتار رهبری چند بعدی است و رفتارهای مختلف رهبری، با سطوح مختلف رشد اخلاقی ارتباط دارد. نخستین بار اصطلاح هوش اخلاقی توسط بوربا در روان شناسی وارد شد. وی هوش اخلاقی را ظرفیت و توانایی درک درست از خلاف، داشتن اعتقادات اخلاقی قوی و عمل به آنها و رفتار درجهت صحیح و درست تعریف میکند .هوش اخلاقی، به معنی توجه به زندگی انسان و طبیعت، رفاه اقتصادی و اجتماعی، ارتباطات باز وصادقانه و حقوق شهروندی است.
هوش اخلاقی چیست؟
اخلاق جمع خلق معادل واژه moral ، در لغت به معنی خوی، شیوه های رفتاری ناشی از نظام ارزشی یک فرد - دهخدا، 1372 و صدری افشاری، 1384 - بهکار رفته است. برخی نیز اخلاق را دانش بررسی و ارزش گذاری رفتارهای آدمی میدانند: >:انواع رفتارهای انسانی مبتنی بر دو اصل توارت و تربیت در افراد جامعه شکل میگیرد - <فرهود، . - 1386 اخلاق، اصولاخلاقی و ارزشها همگی اصطلاحاتی هستند که برای نشان دادن آنچه که درست و خوب است استفاده میشود - انگلیش2006 ، - .1 با وجود این از نقطه نظر ادراکی قضاوت درباره کردار نیک و بد در اصول جهانی ریشه داشته و از تمامی موانع فرهنگی عبور میکند - دونالد براون 21991لنیک و کیل2005، - 3 انسان شناس در تحقیقاتش نشان داد که کدهای اخلاقی در همه فرهنگ ها شامل به رسمیت شناختن مسئولیت پذیری4، تعهد متقابل5، و توانایی در همدردی 6است.
عمده آموزه های دینی نیزمشترکاً ارزش هایی چون تعهد به دیگران، مسئولیت پذیری، احترام و توجه به دیگران را مورد توجه قرار داده اند و در واقع هوش اخالق جهانی، مشترک در فرهنگ های مختلف وجود دارد - لنیک و کیل، - 2005 می توان گفت هوش اخالقی اعتقاد عمیق فرد و ارزش های اوست که تمامی افکار و فعالیتها را هدایت می کند - فورد وریچاردسون71998، راو و اسلون2008،. - 8 هوش اخلاقی دانشجویان به توانایی هایی اشاره میکند که بر رفتار شخصی و حرفه ای دانشجویان اثرگذار است و وظایف و مسئولیت های اخلاقی آنان را به صورت فردی، در جامعه و در حرفه خودشان مشخص می کند. - بوربا - 92002 هوش اخلاقی را ظرفیت و توانایی فهمیدن درست از خطا، به معنی داشتن اعتقادات اخلاقی قوی و عمل به آنها و رفتار به شیوه درست و پسندیده تعریف می کند. - ناروائز - 2010معتقد است هوش اخالقی با احساسات و عقل گره خورده و رفتارهای اخالقی به احساسات یکپارچه، شهود و استدلال وابسته است.
- دی نورسیا - 102011معتقد است که نیات خوب، ایجاد حق انتخاب و انجام عمل انتخاب شده، نتایج مثبت و خوب برای فعالیتها از جمله عوامل تاثیرگذار بر هوش اخلاقی است و همچنین نتایج منفی در فعالیت ها ممکن است باعث از بین رفتن هدف ها شود و این می تواند به دلیل محدودیتهای ذهنی انسان، تعاملات اجتماعی پویا و پیچیده و تغییر در شرایط محیطی باشد. بنابراین رخنه در نیات بر کاهش هوش اخالقی تاثیرگذار است و باید این اشتباهات و محدودیتها، یادگیری و برای رفتارهای آینده اصالح گردد. همچنین - لنیک، کیل و جوردن - 112011 اجرای برنامه های آموزشی شایستگی عاطفی را در افزایش هوش اخالقی مؤثر میدانند آنها شایستگی عاطفی را ظرفیتی برای تنظیم و هم ترازی در بین اهداف، اقدامات و ارزش ها تعریف میکنند.
هوش اخلاقی
اما تا چه اندازه موضوع رشد اخلاقی در کنار رشد هوشی مورد توجه اولیا و مربیان قرار می گیرد؟ تا چه اندازه رابطه بین فرایندهای ذهنی با فرایندهای عاطفی در زندگی کودکان مطالعه و ارزیابی می شود؟ آیا به همان اندازه که والدین نگران »هوش منطقی« کودکان خود هستند به همان اندازه نسبت به »هوش اخلاقی« آنها حساسیت دارند؟ آیا به همان میزان که از فرزندان خود انتظار دارند تا در کارنامه آموزشی خود نمرات بالا ردیف کنند به همان میزان از آنها انتظار دارند که در رفتارها و ارزشهای اخلاقی نیز نمره بالا به دست آورند؟ به نظر میرسد پاسخ به این پرسشها در اغلب موارد منفی باشد. زیرا نگاه تک ساحتی به تربیت کودکان و نوجوانان موجب شده است سایر ابعاد وجودی آنها نادیده گرفته شود. بسیاری از فرزندان ما »آموزش« میبینند اما اندکی از آنها »پرورش«