بخشی از مقاله
چکیده :
هوش پدیده ای است که انسان از دیر باز علاقمند به شناخت در مورد آن بود و نظریات مختلفی در این زمینه مطرح شده است. در حالت کلی سه نوع هوش تا به الان مورد شناسایی واقع شده است که عبارتند از: هوش بهر، هوش هیجانی و هوش معنوی. هوش معنوی اساسا یک بحث روانشناسی میباشد که در سالهای اخیر توجه دانشمندان مدیریت را به خود جلب کرده و وارد این حوزه شده است پاسخگویی نیز یکی از چالشهایی است که دولتها امروزه با آن مواجه هستند. امروزه دولتها بایستی نسبت به خط مشی ها و اقداماتشان پاسخگو باشند. هر دولتی نیازمند یک سیستم پاسخگو است و لازمه دموکراسی، داشتن یک سیستم پاسخگویی مناسب است. سازمانهای دولتی، به وسیله مردم و برای مردم ایجاد می شوند و می بایست در برابر آنها پاسخگو باشند.این تحقیق در مورد بررسی رابطه بین هوش معنوی و ارتباط آن مدیریت را مورد بررسی قرار می دهد .
مقدمه و بیان مسئله :
هوش به عنوان یک توانایی شناختی در اوایل قرن بیستم توس آلفرد بینه مطهر شد، امها در دو دهه اخیر مفهوم هوش به حوزه های دیگری مانند هوش طبیعی، هوش هیجانی، هوش و وجودی، هوش معنوی و جز آن گسترش یافته است که البته مفهوم هوش دیگر به عنوان یک توانایی کلی محسوب نمی شود، بیکه به عنوان مجموعه ای از ظرفیت های گوناگون در نظر گرفته می شود هر چند زمان دقیق چگونگی پیدایش هوش معنوی و اینکه توس چه کسی اختراع شده است، مشخص نیست. کاربرد این اصطلاح بعد از سال 1995 مرسوم شد و بدین ترتیب هوش معنوی در پرتو توجه و علاقه جهانی روانشناسان به حوزه دین و معنویت وارد شد و توسعه یافت. هوش معنوی سازه های معنویت و هوش را در یک سازه ودید ترکیب میکند هیچ تردیدی وجود ندارد که تغییرات بنیادی در حال شکل گیری درمحی کار است و معنویت یکی از موضوعات اساسی خواهد بود. دلایل سودمند بسیاری برای بررسی رابطه معنویت و مدیریت وجود دارند. یکی از آنها تأثیری است که معنویت بر رفتار مدیریتی دارد و دیگری دورنمای کار توام با معنا است. ایجاد معنویت در کار، دارای مزایای بسیاری برای مدیریت کارکنان و سازمان است. معنویت، ماهیت کار را تغییر می دهد. افراد در جستجوی معنا در کارشان هستند، آنها به دنبال راهی هستند کهزندگی کاریشان را با زندگی معنویشان پیوند بزنند و با بصیرت و هدفی هماهنگ شوندکه فراتر از به دست
آوردن پول است. معنویت افراد را در کارشان نیرومند می سازد و به آنها اجازه می دهد که با خداوند متعال در همه جوانب زندگیشان، مرتب شوند . همانگونه که ماهیت کار تغییر کرده است ارتباط بین مدیران و کارکنان نیز دگرگون شده است. در یک دوره، مدیران دستور دهندگانی بودند که هیچ نقشی در بالندگی شخصی کارکنان نداشتند. امروزه مدیران راهنماهایی هستند که به خلق معنا و هدف برای همکارانشان کمک می کنند . با برخورداری از معنویت، مدیران خواهند توانست نه تنها بهره وری را در محی کار یا سازمان خود بهبود بخشند، بلکه از آن مهمتر میتوانند به آرامش خاطر و رضایت باطن یا یک شادی طولانی دست یابند و محیطی را فراهم آورند تا همکاران دوست و دوستان همکارشان نیز از این شادی و رضایت باطن برخوردار شوند تغییر در ماهیت کار منجر به تغییر در ماهیت سازمانها شده است. سازمانها به آرامی از محی کوچک فعالیت اقتصادی و اجتماعی محض، به مکانهایی برای بالندگی معنوی تبدیل می شوند . سازمانهایی که برای کارکنان خود فرصتهایی برای پرورش معنوی فراهم می کنند، موفق تر از آنهایی هستند که چنین فرصت هایی را به وجود نمیآورند.
روش تحقیق :
تحقیق حاضر از نظر ماهیت و روش تحقیقی توصیفیاست. و از نظر هدف از نوع تحقیقات کاربردی است. و به روش کتابخانه ای و تحقیقاتی جمع آوری شده است .
اهمیت و ضرورت تحقیق:
اهمیت و ضرورت طرح موضوع معنویت و مذهب، به ویژه هوش معنوی، از جهات گوناگون در عصر جدید احساس میشود. یکی از این ضرورتها در عرصه انسانشناسی، توجه به بعد معنوی انسان از دیدگاه دانشمندان، به ویژه کارشناسان سازمان بهداشت جهانی، است که اخیرا انسان را موجودی زیستی، روانی، اجتماعی و معنوی تعریف میکنند. ضرورت دیگر طرح این موضوع ظهور کشش معنوی و نیز جستوجوی درک روشن تری از ایمان و کاربرد آن در زندگی روزانه افراد است.1 پژوهش درباره معنویت، امروزه در رشتههای متنوعی از قبیل پزشکی، روانشناسی، انسانشناسی، عصبشناسی وعلوم شناختی، اجتماعی و حتی دانش مدیریت در حال پیشرفت است. این هوش قادر است که هشیاری یا احساس پیوند با یک قدرت برتر یا یک وجود مقدس را در فرد تسهیل کند یا افزایش دهد.
پیشینه تحقیق :
یکی از مفاهیمی که به تدریج از درون جلسات آکادمیک و سخنرانیهای علمی ظهور کرده، »هوش معنوی« است. به طور جدی، ورود واژه و مفهوم »هوش معنوی« به ادبیات علمی روانشناسی و مدیریت افزوده شد