بخشی از مقاله
چکیده
تاریخ معاصر ایران شاهد بروز تحولات شگرفی از جمله انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی است؛ و پیوندی ناگسستنی با مسئله روشنفکری و روشنفکرانی دارد که از بازیگران اصلی این تحولات محسوب میشوند. هدف تحقیق پیش رو بررسی مفهوم و خاستگاه روشنفکر و همچنین تبارشناسی تاریخ روشنفکری از زمان پیدایش تا انقلاب اسلامی در ایران است؛ از این رو این پژوهش با اتخاذ روش توصیفی و در خلال جستجو در کتب و مقالات معتبر این زمینه، در نهایت سه نسل از روشنفکران را در این برش تاریخی شناسایی و به این نتیجه دست یافت که روشنفکران پیش از انقلاب در روندی تاریخی از تجدد گرایی در زمان مشروطه و پهلوی اول به بومی گرایی در زمان پهلوی دوم تغییر مسیر داده اند.
-1 مقدمه
جریان روشنفکری در غرب ریشه در عصر روشنگری - اروپای قرن هجدهم - و عصر روشنگری خود، ادامه منطقی و تاریخی رنسانس1 - قرن چهاردهم تا شانزدهم اروپا - و جنبش اصلاحات پروتستانی2 - قرن شانزدهم اروپا - است. در رنسانس بشر دریافت که میتواند خود بفهمد و بی واسطه و بدون دخالت متولیان انحصاری دین، راه سعادت و شیوه بهتر زندگی انسانی را کشف نماید. با چنین انگیزه هایی اندیشمندانی همچون مونتسکیو3و ولتر4 از تغییر جهان بینی و نظام اجتماعی سنتی به جهان بینی و نظام اجتماعی مدرن، در قامت روشنگران جامعه خویش، پایه گذار عصری شدند که به نام روشنگری معروف گردید.
از آن پس بود که جریان موسوم به روشنفکری پدید آمد و در تمام جهان تاثیر گذار شد؛ در نتیجه روشنفکری و منورالفکری در ایران به لحاظ تاریخی، پدیدهای درون زا نیست و پیشینه آن به مسائل و جریانهای داخلی تفکر و تحولات، تعاملات و کنشهای اجتماعی باز نمیگردد؛ بلکه آنچه این پدیده را بهوجود آورد، مواجههی ما با دیگری - غرب - بود . لذا برای فهم و شناخت واقعیت جریان روشنفکری در ایران، پیش از هر چیز باید به فهم و درک روشنفکری در غرب نائل آمد و جریان روشنفکری غربی را که در بستر تاریخی عصر روشنگری شکل گرفته مورد بررسی قرار داد .
1-2 مفهوم روشنفکری
در اواخر دوران قاجار گروهی از افراد متاثر از رهبران فکری قرن هجدهم فرانسه، خواستار اصلاحات سیاسی و فرهنگی گسترده ای در جامعه بودند و به "منورالفکران" معروف شدند. منورالفکر برگردان واژه فرانسوی L'eclaire و واژه انگلیسی Enlightened به معنای رهاشده از جهل و گمراهی میباشد و ریشه در مفاهیم عصر روشنگری دارد. فرهنگستان اول در اوایل دهه 30 بود که واژه روشنفکر را بجای منورالفکر نهاد. معنای این واژه تا حدودی با منورالفکر متفاوت است و برگردان انگلیسی Intellectual میباشد.
Intellect در دیکشنری مریام وبستر"1 قدرت دانستن که متمایز است از قدرت احساس کردن و قدرت اراده" و در دیکشنری آکسفورد"2بهره بری از توانایی شخصی برای تفکر به روش منطقی و درک کردن چیزها" معنی شده است. در زبان انگلیسی از ریشه این کلمه واژه Intelligence ساخته شده که در معناهای هوش، خرد، خبر و آگاهی میآید. در فرهنگ ریشه شناسی انگلیسی نوشته جان آیتو - - 1385 ذیل ریشه شناسی واژه Intellect آمده است:
Intellect و Intelligent از یک منشا به دست آمده اند و آن Intelligere لاتینی است به معنای - Perceive درک کردن،تلقی کردن - و - Choose between تمیز دادن از بین - .3 اسم مفعول این لغت لاتینی Intellectus به معنای Perception - اداراک،بینش،تلقی - و Comprehension - فهم،درک،استنباط - مورد استفاده واقع شد که زبان انگلیسی آنرا از طریق زبان فرانسوی باستان بصورت Intellect اخذ کرد. و نیز مشتق Intelligentsia از Intelligyentsi روسی وام گرفته شد.
- انتلیجنتسیا در روسیه تزاری به گروهی از افراد اطلاق میشدند که در دانشگاه ها و مدارس عالی نظامی آموزش یافته بودند، و هوادار اصلاحات سیاسی، تقویت مبانی زندگی دموکراتیک و مدرن و انجام پروژه اصلاحات ارضی و اقتصادی به سود بورژوازی بودند. مهم ترین شعار آنها خدمت به خلق و ملت بود - . همانگونه که از معنای این واژه بر میاید، روشنفکر با دانش،درک و قوه تشخیص و تمییز معنا پیدا میکند. اما مفهوم واژه روشنفکر ایرانی کمی متفاوت است: در فرهنگ فارسی معین - - 1386 روشنفکر به معنای - 1کسی که دارای اندیشه روشن است و در امور به نظر باز و متجددانه مینگرد. - 2 نوگرای، تجددپرست، تجددگرا و لفظ تجدد چنین تعریف شده: - 1 نو شدن و تازه شدن. - 2نوی، تازگی. به نظر میرسد که این واژه در برابر Modernity آمده است.
در این صورت روشنفکری که در فرهنگ فارسی معین آمده آدم مدرن یا مدرنیست معنا میدهد. در لغت نامه دهخدا - - 1377نیز ذیل این کلمه چنین آمده است: آنکه اعتقاد به رواج آیین و افکار نو و منسوخ شدن آیین کهن دارد. مفهوم متضاد این واژه "تاریک فکر" معادل کلمه متحجر است و کنایه از کسی دارد که به هیچ روی از عقاید کهنه خود دست بر نمیدارد. همچنین در فرهنگنامه فارسی او را دارای تحصیلات دانشگاهی و بینش متاثر از فرهنگ مغرب زمین میداند - افشار،. - 1388 چنانچه از واژهی فارسی این کلمه برمی آید، روشنفکر در ایران بر پایهی این باور ساخته شده که او یک آدم مدرن یا مدرنیست است، کسی که دستاوردهای روشنگری را مبانی اساسی زندگی اجتماعی میداند - احمدی،. - 1390 فارغ از ریشه شناسی، روشنفکری پدیده ای تاریخی است و لذا باید آن را در سیاق و بافت تاریخی خودش مورد فهم و ارزیابیقرار داد.
2-2 خاستگاه روشنفکری
همانگونه که گفته شد جریان روشنفکری در غرب ریشه در عصر روشنگری دارد. در تعریف عامی که از روشنگری ارائه میشود معمولا آن را جنبشی فکری و اعتقادی تعریف میکنند که به مفاهیم به هم پیوسته ی متعدد همانند خدا، عقل، طبیعت و انسان میپردازد که " همچون روحی نقاد یا همچون تفکر ذهنی محض، پدیدار میشود و هر آنچه را که موجود باشد، متلاشی کرده و با آن خود را نیز در هم شکسته و منهدم میکند" - گلدمن، - 37 :1375 کانت در تعرف مشهور خود درباره روشنگری مینویسد:"روشنگری به در آمدن انسان از جهل و نارسی ای است که بر خود وارد ساخته است.
نارسی به معنی ناتوانی از به کار گرفتن فهم خود است و اگر علت این نارسی نه نبود فهم، که نبود عزم در به کارگیری فهم خویش بدون هدایت دیگران باشد، گناه آن به گردن خود اوست. شعار روشنگری این است: شجاع باش! جسارت آن را داشته باش که فهم خود را به کار گیری" روشن است که این طرز فکر کانت، پیشاپیش روشنگری را به تعارض با کلیسای سنتی واداشته بود کلیسای سنتی دشمن درجه اول تمام فیلسوفان عصر روشنگری بود و سلاح این مبارزه برای آنها، سلاح عقل. "عقلی که نقطه ثقل این عصر است و قدرتی است که بوسیله اش، انسان عالم را درک میکند و موقعیتش را بهبود میبخشد" - . - Britannica, 2015 با نگاهی به ریشه واژه Critic و Crisis که هر دو نهایتا از فعل یونانی Krinein به دست آمده اند و خویشاوند Cernere لاتینی است که لغات - Discern تشخیص دادن، فهمیدن - و - Discriminate تمییز دادن، تشخیص دادن - را بوجود آورد، میتوان به ارتباط این واژه ها با یکدیگر پی برد.
برای این عصر، عقل یک امر اکتسابی است و نه یک میراث؛ عقل دیگر خزانه ای نیست که حقیقت همچون سکه ای در آن ذخیره شده باشد بلکه نیرویی عظیم و اصیل است که ما را در تعیین حقیقت راهنمایی میکند - کاسیرر، . - 36 :1370 تاریخدان ویلیام اچ. مک نیل در این باره مینویسد: " - در این عصر - به جای انتظار برای بازگشت مسیح، عقل جسورانه وظیفه نجات بشریت از تمام بدبختی ها، تبهکاری ها و ابلهی های گذشته را بر عهده گرفت" - . - Mc Neil , 1963: 684 روشنگری افزون بر ستیز علیه ایمانی فرو ریخته در قالب خرافه، مفهومی انتقادی است، یعنی نوعی نگریستن به پیوند انسان با جهان، بر مبنای معرفت خرد منشانه یا بینش محض. اصول مرکزی این عصر بر خردگرایی1 ، اومانیسم2،آزادی3 و پیشرفت4 استوار میباشد.
روشنفکر برآمده از این سنت ، محصول خردورزی اجتماعی اروپایی است که عنصر تجریدی و بخردانهی سنت روشنگری و دگرگونیهای فکری ناشی از انقلابهای بورژوایی را به شکل استعاری یا نمادین در یک فرد خاص و مشخص، یعنی یک موجود اجتماعی، نمایان میکرد - احمدی،. - 1390 برای اولین بار فرد روشنفکر، در قضیه محاکمه دریفوس - 5 یکی از افسران ارتش یهودی تبار فرانسه در سال 1898 - مطرح شد. در این محاکمه ،دریفوس به اتهام خیانت به خلع درجه، تبعید و حبس متهم شد و پس از آن امیل زولا6 ، نویسنده به نام فرانسوی، در نامه ای موسوم به "من متهم میکنم"که بعدها به عنوان مهمترین نامه نوشته شده در روزنامه نگاری فرانسه لقب گرفت، خطاب به رئیس جمهور وقت به شدت و با لحنی تند از محاکمه دریفوس انتقاد کرد.
زولا در بخشی از نامه مینویسد: "چه دردی است که ببینم این حقیقت و این عدالت که با این همه شور و علاقه طالبش هستیم، هر روز ناشناخته تر و ناتوان تر میشود و این چنین سیلی میخورد.من فقط یک سودا در سر دارم،سودای وضوح و روشنایی...اعتراض آتشین من فریاد روح من است. بگذارید جرئت کنند و مرا به دادگاه بکشانند تا روشنایی بیشتری بر این ماجرا بتابد" - زولا، . - 150-140 :1385 این نامه و بیانیه ای که 300 نفر از هنرمندان و نویسندگان از جمله آناتول فرانس7 ، مارسل پروست8و آندره ژید9 آن را امضا کردند و بعدها به بیانیه ی روشنفکران معروف شد، منجر به عقبنشینی دادگاه نظامی گردید و نخستین پیروزی روشنفکری به شمار آمد.
این گروه پدیدار شده که توجه خود را روی مشکلات فزاینده اجتماعی زمان خود متمرکز کردند، در فرانسه فیلسوف نامیده شدند؛ البته اکثر آنها فیلسوفان حرفه ای یا استادان دانشگاه نبودند، همچنان که انقلابیون مسلح نیز نبودند؛ بلکه تمایل داشتند منتقدان اجتماعی خود گمارده ای باشند که وظیفشان تفکر انتقادی و طرح سوال در مورد کارکرد جامعه است. آنها بر موضوع هایی نظیر "پا گذاشتن بر تعصب، اجماع همگانی، سنت ، اقتدار و همه آنچه اکثر اذهان را اسیر خود میکند، جرئت تفکر مستقل داشتن، تجدید نظر و جستجوی شفاف ترین اصول عام و پذیرش هیچ چیز جز گواهی تجربه و عقل خویش" - ام.دان، - 36-35 :1382 تاکید میکردند.
در این معنا روشنفکری جریانی است که مبارزه فرهنگی و اجتماعی و نقد قدرت و سنت را محور حرکت خود قرار میدهد. روشنفکر مدرن اروپایی به اصول عامی همچون عدالت، آزادی و برابری معتقد است و تصمیم گرفته که با واقعیت برخوردی ایدئولوژیک نداشته باشد؛ او آزاد اندیشی است که افسانه ساز و افسانه پرداز نیست بلکه بت شکن10 است و از این روست که طرفدار سرسخت سکولاریسمی است که از زمان جنبش اصلاح دین به راه افتاده. امیل دورکیم به نقل از بارنه در این باره مینویسد:دین پیشتر همه چیز جامعه را در برمیگرفت. هر امر اجتماعی ای دینی بود و این دو اصطلاح بصورت مترادف بکار برده میشدند.
اما کم کم با سکولاریزم که روشنفکران دوران روشنگری تبلیغ میکردند و در انقلاب فرانسه خواسته انقلابیون بود، مسائل سیاسی، اقتصادی و علمی قلمرو خود را از قلمرو دین جدا کردند...خدا قبلا در تمام روابط بشر حاضر بود، اما در طول زمان از آن پا پس میکشد و به تدریج جهان را به انسان و درگیری هایشان وا میگذارد. حتی اگر بخواهد هم مسلط باشد تسلطی از راه دور و از بالا است...وی به تدریج فضای بیشتری را به عملکرد آزادانه بشر می دهد.