بخشی از مقاله
چکیده
یکی از مهمترین ابعاد زندگی انسان، بُعد اخلاقی است. بدون آگاهی از ارزشهای اخلاقی و پایبندی به آن ارزشها، زندگی انسانی بر روی زمین ممکن نخواهد بود؛ همین اخلاق در سیاست نقش بسزایی دارد چراکه مدم یک جامعه بر اساس نظرات سیاست مداران زندگی می کنند اگر آنها اخلاق را رعایت نکنند. عدالت از بین می رود و تبعیض روی می دهد. برای همین اخلاق انسان باید از انسانمی معصوم سرچشمه بگیرد. چون که اگر اخلاق انسان از انسان گرفته شود، تمایز اساسی او با حیوانها از بین میرود و تفاوت چندانی بین او و آنها باقی نمیماند مگر اینکه او را »حیوان پیشرفته« بخوانیم بهگونهای که در حیوانیت بر بقیه حیوانات پیشی گرفته است.
بر همین اساس نگارنده این مقاله کوشیده است تا ضرورت رابطهی اخلاق و سیاست را در سیرهی امام رضا - علیهالسلام - و مباحثی پیرامون آن را با روش توصیفی - تحلیلی موردبررسی قرار دهد. پژوهش حاضر نشان میدهد که امام رضا - علیهالسلام - در یک نظام اخلاقی - و در برههای کوتاه - توانست اصول و مبانی مهمی را با توجه به شرایط موجود ارائه کند که بازتاب و تجلی از الگوی اخلاقی است که باید این مبانی توسط حاکمان رعایت شود. در نظام اخلاقی امام رضا - علیهالسلام - ، هیچگونه تعارضی میان کردار و گفتار و رفتار حضرت، وجود ندارد.
-1 مقدمه
ادارهی امور سیاسی یک جامعه نیازمند یک برنامهریزی دقیق و جامع در تحت و لوای حاکم و مسئولی دلسوز است که با درایت و دقت نظر خویش بتواند از عهدهی وظایف خویش برآید و البته این دقت عمل در سیرهی پیشوایان دینی ما نیز بسیار مشاهده میشود. بنابراین یکی از نکات مهم در زندگی امامان شیعه که جزء لاینفک آن محسوب میشود توجه به امور سیاسی زمان خویش است چراکه آنها سیاست را از دیانت جدا ندانسته و همواره بر خود لازم و واجب میدانستند که با طاغوتیان زمان که همیشه ندای جدایی دین از سیاست را سر میدادند مبارزه کنند و ازجمله سیاستهای آنها این بود که با باریکبینی و دقت نظر خاص توسط افراد ورزیده متعهد در درون حکومتهای جائر نفوذ کنند و با استفاده از تاکتیک اخلاقی و شرعی تقیه سعی در حفظ تشیع حمایت از آن کنند.
ازجمله نکات برجسته و مهم در زندگانی امام رضا - علیهالسلام - نیز حیات سیاسی- اخلاقی ایشان است در مدتی که ایشان بهعنوان ولیعهد مأمون بودند. »البته ناگفته نماند پذیرفتن ولایتعهدی مأمون با اجبار و با تهدیدات بسیار از جانب مأمون بوده و به همین دلیل ایشان را از مرو به خراسان خواست تا پیشنهاد ولایتعهدی را به ایشان دهد و امام نپذیرفت مگر با شروطی از جمله :
-1 در عزل نصب دخالت ننماید؛
-2 امرونهی نکند؛
-3 فتوا ندهد؛
-4 قضاوت نکند؛
-5 و چیزی که برقرار است تغییر ندهد[1] «، بود. نحوه برخورد ایشان با کارگزاران حکومتی بسیار حائز اهمیت بوده است؛ که در این بخش به شرح بخشی از صفات نیک ایشان پرداخته میشود. امام رضا - علیهالسلام - بهعنوان یک امام دلسوز و مهربان که ولی امر مسلمین در زمان خویش بودند نسبت به این امر اهتمام ویژهای میورزیدند. سخنان و خطابات آن بزرگوار به مردم، دوستان و شیعیان حتی غلامان و خدمتکارانش احترامآمیز بود.
آنچنانکه گویی با اهل خانهی خود معاشرت دارد ایشان در یکی از سخنان خود در این رابطه میفرماید: »محبت نسبت به مردم و اظهار دوستی بدانان نیمی از عقل است.[2] « ونیز از امام موسی کاظم - علیهالسلام - چنین نقلشده است که: » امام موسی کاظم - ع - فرمود: اظهار محبّت و دوستی نسبت به مردم نیمی از عقل است.[3] « کمال رشد فکری و عقلانی انسان درازای همدلی و همیاری با مردم است؛ و انسان عاقل است که همواره محبت و شادی و نشاط خود را با دیگران تقسیم میکند. در این بخش به قسمتهایی از این ویژگی نیکوی امام رضا - علیهالسلام - پرداخته میشود و ارتباطات محبتآمیزی که ایشان با مردم داشتهاند و آنان را شایسته این محبت میدیدهاند و در جهت تأمین حقوق آنان و پیشرفت جهان اسلام در ابعاد مختلف گام برداشتهاند.
شاکله انسانها از مجموعهای از صفات اخلاقی پسندیده و ناپسند تشکیلشده است. صفات اخلاقی پسندیده را در علم اخلاق »فضایل« و صفات ناپسند را »رذایل« مینامند. رفتارهای آدمی غالباً از این صفات اخلاقی سرچشمه میگیرد. در آغاز، ذکر چند نکته پیشفرض درباره صفات اخلاقی ضروری است: شاکله انسانها، همان سرشت و طبیعتی است که شخصیت هر فرد بدان شکلگرفته است. با شکلگیری شاکله انسان، رفتارهای او متناسب با آن شاکله یا طبیعت صادر میشود. یکی از عوامل شکلدهنده شاکله، خلقوخوی آدمی است. ازاینرو شاکله بر رفتار تأثیر میگذارد؛ زیرا خُلقیات بخش اصلی شاکله انسان را تشکیل میدهد.
قرآن کریم در تأثیر شاکله یا طبیعت هر فرد در رفتارهایششاکِلَتِهِقُلْمیفرماید :کُلﱞفَرَبﱡکُمْ»یَعْمَلُعَلیأَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدیسَبِیلًا» : «بگو: هر کس مطابق ذات و طبیعت خود رفتار میکند و پروردگار تو به هر که هدایت یافته آگاهتر است.[4]« از این نظر اخلاق شاکله وجودی انسان است، حاکم باید این را در وجودش بیشتر پرورش دهد و آن را به منصه ظهور و بروز برساند. سؤالات که در این مقاله سعی شده به آنها پاسخ داده شود عبارتاند از: »حسن خلق چیست؟«؛ »اخلاق امام رضا - علیهالسلام - با مردم چگونه بود؟«؛ »امام رضا - علیهالسلام - چگونه با مردم همدلی میکرد؟«؛ »رابطه بین اخلاق و سیاست چیست؟«؛ »وظایف سیاسی - اخلاقی حاکمان چیست؟«؛ »رهنمونهای اخلاقی امام رضا - علیهالسلام - برای حاکمان و شیعیان چه بود؟.«
-2 اخلاق
»اخلاق« جمعخُلُق«» و از ماده »خ ل ق« است و دو معنای اصلی دارد: -1 ملاسه الشیء: نرمی و صافی چیزی؛ -2 تقدیر الشیء: اندازه، هیئت و شکل چیزی .[5] کتب لغت روشن میسازند که واژه خُلق«»غالباً به معنای دوم یعنی »تقدیر الشیء« بهکاررفته است و معنای اول چندان استعمال نمیشود. بنابراین واژه »اخلاق« که به معنای نصیب است، یعنی نصیب مقدّر و مشخص و رجل» متخلّق« یعنی شخصی که شکل و اندازهاش کامل است. این واژه، اسمی است برای »سجیه« و »طبیعت« انسان که بر اساس آن آفریده یا مطابق آن تربیتشده و شکلگرفته است - همان: . - 214/2 خُلق«»، خُ»لُق« و خَلق«»، ریشه واحد دارند اما واژه خَلق«» به شکل و صورت ظاهری که با چشم دیده میشود اطلاق میگردد و واژه خُلق«» به صفات و ویژگیهایی باطنی افراد که با بصیرت درک میشود.[6]
اما مفهوم و معنای اصطلاحی واژه »اخلاق« عبارت است از: حالتی از نفس انسانی که باعث میشود کارها و ویژگیهایش را بدون آنکه قصد یا توجه داشته باشد بروز دهد. پس از شناخت مفهوم واژه »اخلاق« ذکر این نکته مفید است که واژه »اخلاق« ازنظر لغوی، بار معنایی خاصی ندارد؛ لذا گاهی به »نیک« و »بد« متصف میشود یا در تعابیری چون »اخلاق نیک«، »اخلاق بد«، »بداخلاق« و »خوشاخلاق« به کار میرود. گاهی نیز از واژه »اخلاق«، بار معنایی مثبت اراده میشود و هنگام اراده بار معنایی منفی، از تعابیری چون »ضد اخلاقی« و »غیراخلاقی« استفاده میشود. گاهی نیز مراد از واژه »اخلاق«، »علم اخلاق« است اما در این نوشتار، مقصود همان معنای عام است که فضایل و رذایل اخلاقی را در برمیگیرد.
-3 فضایل اخلاقی
»فضایل« جمع »فضیله« در چندمعنا استعمال شده که »اضافه«، »معروف« و »برتری« ازجمله آن معانی است .[7] این واژه آنگونه که در الصحاح آمده است دلالت بر نوعی کمال میکند؛ ازاینرو مخالف آن را واژه »نقص« دانستهاند .[8] در این تعریف، »فضیلت« به معنای »برتری نسبت به أقران و رقیبان همتراز« است، اما در اخلاق، به مفهوم »صفت پسندیده« و جمع آن »فضایل« است و در مقابل اصطلاح »رذیلت« به معنای »صفات زشت و ناپسند« قرار دارد که با واژه »رذایل« جمع بسته میشود.
-4 رابطه دین و اخلاق
اخلاق در کنار احکام و عقاید، سه موضوع کلانی است که آموزههای دینی را تشکیل میدهد؛ یعنی آنچه را که با نام »دین« به یادگار مانده است، میتوان به این سه حوزه تقسیم کرد. آموزههای اخلاقی، بخش وسیعی از معارف دینی ما را تشکیل داده است که بدان معناست که دستکم، »اخلاق دینی« به »آموزههای دینی« بهشدت نیازمند است. به نظر میرسد اگر عقل را در فهم و درک حُسن و قبح توانمند بدانیم، بازهم نمیتوان آن را در اخلاق، از دین و آموزههای آن بینیاز دانست؛ زیرا عقل در احکام کلی توانمند است اما در جزئیات چارهای جز پناه بردن به تعالیم دینی ندارد. البته اخلاق از چند جهت به دین نیازمند است، مانند چیستی و تعریف مفاهیم اخلاقی؛ تعیین ملاک اخلاقی بودن افعال؛ تأیید گزارههای عقلی-اخلاقی؛ مقام تحقّق و ضمانت اجرا؛ قدسیت و تعالیبخشی گزارههای اخلاقی حاصل از عقل؛ ارائه الگوی اخلاقی؛ تعیین اهداف؛ تبیین و شرح احکام جزئی اخلاقی که برای عقل بهآسانی قابلکشف و فهم نیست.
-5 رابطه اخلاق و قرآن
قرآن که نخستین و البته معتبرترین سند معارف دین اسلام به شمار میآید، آیات اخلاقی بسیاری دارد که هر خوانندهای را مجاب میکند که میان قرآن کریم و اخلاق، ارتباط محکمی وجود دارد. یکی از اساسیترین محورهای ارتباط قرآن و اخلاق، موضوع »تهذیب اخلاق« است. قرآن کریم بعد از یازده سوگند، سعادت انسان را درگرو تزکیه نفسقَدْمیداندأَفْلَحَومیفرماید:مَنْ» زَکﱠاها* وَ ابَقَدْمَنْخ دَسﱠاها.[9] « بهعلاوه قرآن کریم برای تهذیب اخلاق و رسیدن به کمالات و درک معارف دین، برنامه ویژه و اختصاصی دارد. که از اساسیترین محورهای معارف غنی قرآن کریم به شمار میرود. به هر تقدیر وجود آیات بیشمار در موضوعات اخلاقی، تردیدی برای مخاطبان باقی نمیگذارد که بخش وسیعی از آموزههای اخلاقی دین را میتوان و البته باید از قرآن کریم فراگرفت و در حقیقت، قرآن منبع اصلی درک معارف اخلاقی دین است.