بخشی از مقاله

كتاب قرآن حكيم از منظر امام رضا عليه السلام

مقدمه
نگاهي گذرا به قرآن مجيد ، هر انسان آگاهي را بر مي انگيزد كه براي فهميدن معاني و مفاهيم آن بكوشد ؛ هر چند هنوز اعتقاد راسخي به مباني ديني نداشته باشد ؛ زيرا در نخستين نظر متوجه مي شود كه اين كتاب، ادعا دارد: براي راهنمايي بشر به سوي آخرين مراحل سعادت، از طرف آفرينندة جهان نازل شده است.


اگر فرض كنيم كسي كه به قرآن مي نگرد، هنوز به ريشه هاي دين ( توحيد و نبوت و معاد ) ايمان نياورده ، باز فطرتش او را وا مي دارد كه در صدد فهم معاني اين كتاب برآيد ؛ زيرا هم غريزة كنجكاوي و هم حس نفع طلبي و گريز از زيان ، چنين اقتضايي را دارد . مگر همين عوامل فطري موجب نشده كه چندين نسل از انسانهاي كنجكاو بكوشند تا الفباي خط ميخي را كشف كنند ؟ يا دانشمندان مختلف در طول تاريخ براي مهار نيروهاي طبيعت تلاش كنند صنايع شگفت انگيز پديد آورند و كرات آسماني را تسخير نمايند ؛ با اين كه در نخستين گام ها چندان اميدي به موفقيت
نداشتند؟
پس چگونه ممكن است انسان بيدار وآگاه ، در برابر كتابي كه چهارده قرن ادعاي خود را به گوش جهانيان رسانده و اهل شك را به معارضه و آوردن يك سطر مانند آن دعوت و منكران را به عذاب
ابدي تهديد كرده است ، بي تفاوت بماند و در صدد مطالعه ، تدبر و تأمل در آن برنيايد؟
ما زحمات ارزندة فقهاي عاليقدري را كه تفسير آيات الاحكام نوشته اند ، فراموش نكرده ايم ؛ ولي معتقديم كه قرآن كريم ، طبق فرمودة قرآن ناطق ، اقيانوس بي كراني است كه به عمق آن نمي توان رسيد وشگفتي هاي آن پايان نخواهد يافت.

 

قرآن و وحي
پديده وحي:
بحث درباره وحي از اين جهت حايز اهميت است كه پايه شناخت كلام خدا به شمار مي رود.
قرآن كه بيانگر سخن حق تعالي و حامل پيام آسماني است به وسيله وحي نازل شده است . وحي
همان سروش غيبي است كه از جانب ملكوت اعلي به جهان ماده فرود آمده است.
وحي در لغت:


وحي در لغت به معاني مختلفي آمده است از جمله : اشارت‏‎‏‏‏‏‏‎ ، كتابت ، نوشته ، رساله ، پيام ، سخن
پوشيده ، اعلام در خفا ، شتاب و عجله و هر چه از كلام يا نوشته يا پيغام يا اشاره كه به ديگري به
دور از توجه ديگران القا و تفهيم شود وحي گفته مي شود.
وحي در قرآن:


واژه وحي در قرآن به چهار معنا آمده است :
1. اشاره پنهاني : كه همان معناي لغوي است . چنان كه درباره زكريا (عليه السلام) در قرآن
آمده است كه او از محراب عبادتش به سوي مردم بيرون آمد و با اشاره به آنان گفت : به شكرانه اين موهبت صبح و شام خدا را تسبيح كنيد .
2. هدايت غريزي : يعني رهنمودهاي طبيعي كه در نهاد تمام موجودات به وديعت نهاده شده
است. هر موجودي اعم از جماد ، نبات، حيوان و انسان ، به طور غريزي راه بقا و تداوم حيات خود را مي داند.
هدايت غريزي كه در نهاد اشياء قرار دارد ، خود رازي نهفته از اسرار طبيعت به شماد مي رود
كه اثر شگفت آور آن آشكار ، ولي منشأ و مبدأ آن پنهان از انظار بوده و شايسته آن است كه آنرا وحي گويند.
3. الهام (سروش غيبي) : گاه انسان پيامي را دريافت مي دارد كه منشأ آن را نمي داند ، به
ويژه در حالت اضطرار كه گمان مي برد راه به جايي ندارد . ناگهان درخششي در دل او پديد
مي آيد كه راه را بر او روشن مي سازد و او را از آن تنگنا بيرون مي آورد.
4. وحي ارسالي : وحي بدين معنا شاخصه نبوت است و در قرآن بيش از هفتاد بار از آن ياد
شده است . پيامبران مردان تكامل يافته اي هستند كه آمادگي دريافت وحي را در خود فراهم
ساخته اند. در اين باره امام حسن عسكري (عليه السلام) مي فرمايد: خداوند ، قلب و روان پيامبر را بهترين و پذيرا ترين قلبها يافت و آنگاه او را براي نبوت برگزيد . اين حديث اشاره به اين واقعيت دارد كه براي دريافت وحي آن چه مهم است افزايش آگاهي و آمادگي براي پذيرا شدن اين پيام آسماني است.

زبان وحي :
زبان،آسان ترين وسيله انتقال مفاهيم ذهني در انسان به شمار مي رود و ساده ترين ابزاري است كه آدمي مي تواند در حيات اجتماعي، معاني متصوره خويش را مورد تبادل و تفاهم قرار دهد . مسأله خطير تفهيم و تفهم كه لازمه زندگي اجتماعي است تنها از همين راه است كه سهل و ساده انجام مي گيرد. لذا خداوند پس از آفرينش ، آن را بزرگترين نعمت ها ياد كرده است. خداوند زبان قرآن را زبان عربي آشكار معرفي كرده است.
زبان وحي به ويژه قرآن كريم، بر حسب موضوع سخن ، مختلف است كه مي توان آن را اجمالا به چهار بخش تقسيم كرد :


1. احكام و تكاليف : كه مرتبط به رفتار انسان ها و تنظيم حيات اجتماعي است . در اين بخش كاملا صريح و رسا سخن گفته است ، زيرا دستورالعمل هايي است كه بايد انسان ها (مخاطبين اصلي كلام) به خوبي درك كنند تا بتوانند به درستي انجام دهند.
2. امثال و حكم : كه به منظور پند و اندرز و بيدار شدن ضمير انسان ها در قرآن آمده استشته عبرت بگيرند. زيباييها و زشتي هاي گذشته تاريخ انسان را ، در جلوي چشم وي قرار مي دهد تا از آن پند گيرد. خوبيها را دنبال كند و از بدي ها دوري جويد و گذشته ناگوار خود را تكرار ننمايد.
3. سخن از سراي غيب : قرآن و هر كتاب آسماني چون از جهان غيب پيام آورده اند ، ناگزير از آن جهان شمه اي بازگو كرده اند . البته اين واژه ها و الفاظي كه براي توصيف جهان غيب به كار رفته ، براي مفاهيمي وضع شده اند كه متناسب با عالم حس و شهود است و نمي توانند كاملا بازگوكننده مفاهيمي باشند كه در سراي غيب جريان دارد.
4. معارف و اصول شناخت : قرآن در رابطه با معارف و اصول شناخت مسائلي مطرح كرده كه فراتر از بينش بشريت تا آن روز بوده و تاكنون نيز اگررهنمود وحي نبود ، معلوم نبود كه بينش بشري بدان راه مي يافت و شايد براي هميشه چنين باشد.

وحياني بودن ساختار قرآن :
برخي احتمال داده اند كه الفاظ و تنظيم عبارات قرآن وحياني نباشد ، بلكه معاني آن بر قلب پيامبر القاء شده و آن حضرت خود آن را در قالب الفاظ درآورده است . اين احتمال از آنجا نشأت گرفته كه در تعبير آيه (( فَإنَه‎’ نَزَله’ عَلي قَلبِكَ )) و نيز آيه (( نَزَلَ بِهِ الروح’ الأَمين’ عَلي قَلبِكَ )) آمده كه قرآن بر قلب پيامبر ـ كه جايگاه ادراك دروني است ـ فرود آمده است . منظور از قلب در اين دو آيه ، شخصيت دروني پيامبر است كه شخصيت حقيقي او را تشكيل مي دهد . دريافت وحي نيز
مي بايست از همان راه صورت مي گرفت ، چون پيام وحياني به گونه معمولي انجام نمي گيرد تا بتوان با حس ظاهري آن را دريافت ، بلكه دستگاه و گيرنده مناسب خود را براي دريافت نياز دارد، كه همان جنبه روحاني و ملكوتي پيامبران است كه به سرحد كمال رسيده و شايستگي دريافت و بازگو كردن چنين پيامي را دارند.
قرآن تصريح دارد كه الفاظ و عبارات قرآن و ساختار آن ، از آن خدا است و با دست وحي انجام گرفته است ، زيرا واژه هاي قرائت، تلاوت و ترتيل را به كار برده ، كه از نظر وضع لغت عرب تنها بازگو كردن سروده ديگران را مي رساند،كه الفاظ و معاني هر دو از آن ديگري باشد، و بازگو كننده آن را صرفا تلاوت مي كند و از خود چيزي مايه نمي رود . قرائت از لغت بازگو كردن عبارت و الفاظي است كه ديگري تنظيم كرده باشد، و اگر الفاظ و عبارات از خود او باشد، واژه قرائت به كار نمي رود. با اين توضيح روشن شد كه قرآن نمي تواند الفاظ و عباراتش از پيامبر ، زيرا پيامبر (ص) آن را قرائت يا تلاوت مي فرمود ، و هرگز در جايي نيامده كه پيامبر (ص) به آن تكلم مي نمود.


نزول قرآن :


قرآن مجموعه آيات و سوره هاي نازل شده بر پيامبراسلام است كه پيش از هجرت و پس از آن در مناسبتهاي مختلف و پيش آمدهاي گوناگون به طور پراكنده نازل شده است . سپس گردآوري شده و به صورت مجموعه كتاب در آمده است . نزول قرآن تدريجي ، آيه آيه و سوره سوره ، بوده و تا آخرين سال حيات پيامبر (ص) ادامه داشته است . در دوران حيات پيامبر (ص) هرگاه پيش آمدي رخ مي داد يا مسلمانان با مشكلي روبرو مي شدند، در ارتباط با آن پيش آمد يا براي رفع آن مشكل
يا احيانا پاسخ به سؤال هاي مطرح شده، مجموعه اي از آيات يا سوره اي نازل مي شد.اين مناسبت


ها و پيش آمدها را اصطلاحا اسباب نزول يا شأن نزول مي نامند ، كه دانستن آن ها براي فهم دقيق بسياري از آيات ضروري است. اين نزول پراكنده، قرآن را از ديگر كتب آسماني جدا مي سازد.زيرا
صحف ابراهيم و الواح موسي يك جا نازل شد و همين امر موجب عيب جويي مشركان گرديد.

نازل كننده قرآن :
مجموعه آيات شريف قرآن مجيد را كه از نزول قرآن سخن مي گويند ، از اين ديدگاه مي توان در سه دسته قرار داد :


دسته اول : آياتي كه نازل كننده قرآن در آن ها ذكر نشده و نسبت به آن ساكت هستند؛ مانند :
شهر رمضان الذي انزل فيه القرآن هدي للناس ...؛
ماه رمضان كه در آن قرآن فرود آمده است؛ رهنمودي براي مردم.
دسته دوم : آياتي كه نازل كننده قرآن را خداوند متعال معرفي مي كنند؛ نظير :
الله نزل أحسن الحديث كتابا متشابها مثاني تقشعر منه جلود الذين يخشون ربهم ثم تلين جلودهم و قلوبهم الي ذكر الله ذلك هدي الله يهدي به من يشاء و من يضلل الله فماله من هاد؛
و خداوند نيكوترين سخن را به صورت كتابي همگون و قطعه قطعه فرو فرستاد كه از ( خواندن وشنيدن ) آن ، پوست بدن آنان كه از خداوندگارشان مي هراسند ، منقبض شود و به لرزه درآيد ؛
سپس پوست ها و دلهاشان به ياد خدا نرم گردد. آن رهنمود خداست كه هر كه را خواهد به آن راه نمايد و هر كس را خدا گمراه كند ، او را هيچ راهنمايي نيست.
دسته سوم : آيات شريفي هستند كه از نقش جمعي از فرشتگان در نزول قرآن سخن مي گويند و به ويژه حضرت جبرئيل را نازل كننده قرآن مي دانند؛ نظير :
نزل به الروح الامين * علي قلبك لتكون من المنذرين؛
روح الامين آن را بر قلب تو فرود آورد تا از بيم دهندگان باشي.


دريافت كننده قرآن :
نظير آنچه در نازل كننده قرآن مطرح بود،در منزل عليه آن نيز مطرح است. در برخي از آيات بيانگر نزول قرآن ، سخني از منزل عليه قرآن به ميان نيامده؛ مانند :
انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون؛
به راستي كه ما خود (( ذكر )) را فرو فرستاديم و به راستي كه ما نگهبانان آن هستيم.
دسته سوم از آيات ، بر نزول قرآن بر مردم دلالت دارد؛ مانند :
يا ايها الناس قد جاءكم برهان من ربكم و انزلنا اليكم نورا مبينا؛
اي مردم! به تحقيق براي شما دليلي روشن و مستحكم از سوي خداوندگارتان آمد و نوري روشنگر به سويتان فرو فرستاديم.
مقصود از نزول قرآن بر مردم آن است كه قرآن تا حدي تنزل يافته كه به قالب الفاظ و عبارات در آمده و براي مردم قابل فهم شده است؛ چون در نزول بر پيامبر (ص) كه نزول بر قلب است ، الفاظ و عبارات مادي مطرح نيست و اگر الفاظي هست ـ چنان چه از ظاهر آيات برمي آيد ـ الفاظ غير م

ادي است و اين مردم هستند كه تا حد الفاظ و عبارات مادي برايشان ، تنزل لازم است . مقصود ديگر آن است كه چون قرآن نازل شده تا در اختيار مردم قرار گيرد و مردم آن را بفهمند و به آن عمل كنند ، مي توان آن را نازل شده بر مردم و به سوي مردم دانست ؛ يعني به واسطه پيامبر (ص) بر آنان هم نازل شده است.

چگونگي دريافت قرآن :


خداوند در آيات شريف 13و14 سوره عبس و 2 بينه مي فرمايد: قرآن كريم در لوحه هاي ارجمند، والا و پاكي است كه به وسيله فرشته وحي بر پيامبر (ص) خوانده مي شود ، يا پيامبر (ص) خود آنرا مي خواند. اين آيات دلالت دارد كه وحي، از سنخ ديدنيها است؛ از سوي ديگر ، آيه 19 تكوير
و 18 قيامت دلالت دارد كه آيات نازل شده از سنخ شنيدنيها است و سخن از اين به ميان آمده كه قرآن ، گفتار فرشته وحي است و پيامبر (ص) موظف است پس از قرائت فرشته وحي يا خداوند، آيات را تلاوت كند.
نزول قرآن نزول مادي و اعتباري نيست؛ بلكه نزول معنوي است و نزول معنوي ، با لوحه و صوت مادي سازگاري ندارد ؛ به همين دليل ، ديگران هنگام نزول وحي نه صوت وحي را مي شنيده و نه لوحه آن را مي ديده اند.

راز عربي بودن قرآن :
نزول قرآن به زبان عربي با توجه به مخاطبين نخستين و شخص پيامبر (ص) كه عرب زبانند ، يك جريان طبيعي است و هر سخنور و دانشمندي، مطالب خويش را با زبان مخاطبان خود بيان مي كند
يا مي نويسد ؛ مگر آن كه پيمودن چنين مسيري طبيعي به دلايلي غير ممكن يا در پيش گرفتن رويه اي ديگر ، ضروري به نظر برسد.
رسولان الهي، هم پيام را با زبان قوم و مخاطبان خويش مي آورند و هم معارف را متناسب با سطح
فرهنگي و علمي آنان بيان مي كنند ، و هم نوع معجزاتي كه براي اثبات ارتباط خويش با خدا مي
آورند ، با ابداعات ، علوم و فرهنگ پيشرفته و رواج يافته آنان متناسب است. اگر قرآن به زباني جز زبان عربي نازل مي شد ، جاي آن داشت كه از حكمت نزول قرآن به آن زبان ، سؤال و گفته شود.
نزول قرآن در درجه اول ، امري طبيعي است كه در مورد تمامي كتاب هاي آسماني ، بلكه در مورد همه پيام هايي كه مخاطبان اوليه اش ملت ، قوم يا گروهي خاص هستند ، جريان دارد ؛ ولي در خصوص قرآن ، جهت ديگري نيز وجود دارد كه ضرورت به كارگيري اين روش و نزول قرآن به زبان عربي را دو چندان مي كند و آن ، تحدي و طلب همانندآوري اين كتاب است . آيه دوم سوره
يوسف و آيه سوم زخرف كه هدف از نزول قرآن به زبان عربي را تعقل و درك اين كتاب از سوي مخاطبان مي دانند نيز اشاره به اين حقيقت دارند ، و آيات دال بر آسان ساختن قرآن به زبان پيامبر (ص) و براي پند گرفتن از آن نيز مؤيد آن است.

راز نزول تدريجي :
قرآن مجيد در دو مورد ، از راز نزول تدريجي و به تعبير دقيق تر، تدريجي نازل شدن قرآن ، سخن
به ميان آورده است: يكي از اين دو مورد، به نقشي كه نزول تدريجي در ارتباط با مردم ايفا مي كند
و در مورد دوم ، به راز نزول تدريجي در ارتباط با پيامبر مي پردازد.

1. آثار نزول تدريجي براي مردم :
روشن است كه صرف با درنگ خواندن آيات بر مردم،نمي تواند هدف اصلي و راز نهايي تدريجي
نازل شدن قرآن باشد؛ بلكه ((آثاري)) كه بر اين گونه خواندن مترتب مي شود ، هدف واقعي نزول
تدريجي است.


اين نكته بايد مورد توجه اكيد قرار گيرد كه تلاوت آيات بر مردم ، به معناي ايجاد يك دگرگوني دروني ، بيروني ، اجتماعي و فردي است و اين همه كه در شكل كامل آن با عنوان (( اجتماعي شدن)) از آن ياد مي شود ، امري آني و دفعي نيست كه در يك شب و يك جا حاصل شود ؛ بلكه
برخلاف (( تحول اجتماعي )) ، تحقق دفعي آن امكان پذير نيست.
معارف قرآن داراي درجات و مراتبي است و فهم و بهره مندي برخي از اين درجات و نيز بخشي از معارف مندرج در برخي آيات ، در گرو فهم ، پذيرش و عمل به برخي ديگر است و مخاطبان قرآن، متناسب با درجه تكاملي كه از طريق عمل به معارف قرآن به دست مي آورند، به فهم و بهره مندي از آيات ديگر نايل مي شوند.

2. آثار نزول تدريجي براي پيامبر اكرم (ص) :
با نگرشي ديگر ، راز نزول تدريجي نسبت به پيامبر ، از راز نزول تدريجي براي مردم جدا نيست؛ بلكه خود ، بيانگر رازي ديگر براي نزول تدريجي قرآن نسبت به مردم است .


مصونيت قرآن از تحريف :

اهميت و جايگاه مصونيت قرآن :
مصونيت قرآن از تحريف ، داراي اهميت ويژه اي است. از يك سو اعتبار قرآن موجود و درستي استناد به آن ، وابسته به مصونيت قرآن از تحريف است و اگر مصونيت قرآن از تحريف ( كاستي ،
افزايش ، تغيير و تبديل مؤثر در معناي آيات ، كلمات و سور ) به اثبات نرسد ، هرگونه استدلال به
همه يا بخشي از آيات قرآن مورد ترديد قرار مي گيرد ؛ زيرا احتمال آن كه آيات مورد استدلال ، تحريف شده و آن چه مقصود خداوند بوده تغيير يافته باشد ، وجود دارد و با چنين احتمالي ،
استدلال به آن ها نتيجه بخش نيست . چنان كه در دلايل قرآني عدم تحريف خواهد آمد ، ارتباط مستحكمي بين (( اعجاز قرآن )) و (( عدم تحريف )) آن وجود دارد و پذيرش تحريف قرآن ، مستلزم انكار اعجاز قرآن و در نتيجه ، عدم امكان اثبات نبوت پيامبرگرامي اسلام (ص) به صورت
مستقيم ( از طريق اعجاز قرآن ) است.

مفهوم تحريف و انواع آن :
واژه تحريف از ريشه (( حرف )) به معناي لبه ، كناره و مرز يك چيز گرفته شده و در لغت ، به معناي مايل كردن و منحرف كردن و دگرگون ساختن است ، و تحريف سخن ، به معناي ايجاد نوعيدگرگوني و انحراف در آن است. در يك تقسيم بندي كلي ، تحريف هر سخني و از جمله تحريف قرآن را مي توان به دو نوع ( تحريف معنوي و تحريف لفظي ) تقسيم كرد . مقصود از تحريف معنوي، برداشت انحرافي و تفسير و توجيه سخن، برخلاف مقصود گوينده است . اين نوع تحريف ، قطعا در قرآن رخ داده است. قرآن مجيد از وقوع اين نوع تحريف در كتاب هاي آسماني گذشته با تعابيري ياد كرده است :
يحرفون الكلم عن مواضعه؛
كلمات الهي را از جايگاه هايش منحرف مي سازند.
و يحرفونه من بعد ما عقلوه؛
سخن خدا را پس از آن كه دريافته اند ، تحريف مي كنند.
تحريف لفظي نيز اگر به معناي عدم رعايت ترتيب نزول آيات و سوره ها در نگارش و قرائت قرآن باشد ، مسلما در قرآن تحقق يافته است؛ به اين معنا كه آيات و سور قرآني موجود ، در موارد بسياري بر طبق ترتيب نزول تنظيم نشده است؛ از سوي ديگر ، قرآن نازل شده بر پيامبر اكرم (ص)
از زمان نزول تاكنون نه مفقود شده و نه بر آن مطلبي افزوده شده است.

شواهد تاريخي عدم تحريف :
در مورد شواهد تاريخي عدم تحريف ، اموري از قبيل مطرح است :
الف) حافظه شگفت انگيز عرب معاصر با قرآن و علاقه زايدالوصف آنان به قرآن به دليل فصاحت
و بلاغت و آهنگ معجزه آساي آن؛
ب) انس فراوان مسلمانان با قرآن و حفظ و تلاوت آن؛
ج) تقدس قرآن نزد مسلمانان و حساس بودن آنان نسبت به هرگونه تغيير در آن؛
د) دستورها و توصيه هاي ويژه پيامبر گرامي (ص) در مورد تلاوت ، كتابت ، حفظ و جمع آوري قرآن؛
ه) مطرح نشدن تحريف قرآن در ضمن انتقاداتي كه به زمامداران پس از رسول خدا شده است.

دليل عقلي مصونيت قرآن :
در دليل عقلي بر مصونيت قرآن ، با تكيه بر دو مقدمه به اين شرح مصونيت نتيجه گيري مي شود:
خداوند حكيم ، براي هدايت بشر قرآن را فرستاده است و با توجه به خاتميت دين و پيامبر اسلام
(ص) اگر قرآن تحريف شود ، پيامبر ديگري كه راه درست را به مردم نشان دهد ، نخواهد آمد و
مردم گمراه خواهند شد؛ بدون آن كه در اين گمراهي تقصيري متوجه آنان باشد؛ بلكه اين گمراهي
مستند به عدم حفظ الهي مي شود و اين امر با ساحت اقدس خداوند ناسازگار و نقض غر

 

ض ومخالفت با حكمت الهي است.

دليل روايي مصونيت قرآن :
رواياتي كه براي اثبات مصونيت قرآن از تحريف ، به آن استدلال شده فراوان است . برخي از آنان عبارتند از :
الف) حديث معتبر ثقلين كه به صورت متواتر در منابع روايتي شيعه و اهل سنت نقل شده است .
در اين حديث آمده است : قرآن و اهل بيت (عليه السلام ) دو گوهر گران سنگي هستند كه مادام كه امت اسلام به آن دو چنگ زنند، هرگز گمراه نخواهند شد.در صورتي كه اگر قرآن تحريف شده بود چنگ زدن به آن نه تنها مانع گمراهي نمي شد بلكه خود گمراه كننده بود.
ب) روايات فراوان توصيه كننده به محور و محك قرار دادن قرآن در بازشناسي آرا ، تمايلات و جريانات فكري و اجتماعي حق از باطل ؛ مانند : (( اذا التبست عليكم الفتن كقطع الليل المظلم فعليكم بالقرآن ))؛ آن گاه كه فتنه ها ( جريانات فكري و اجتماعي منحرف ) چونان پاره هاي شب تيره بر شما مشتبه شدند بر شما باد به قرآن .
ج) روايات تأكيد كننده به محك زدن روايات با قرآن و كنارگذاردن روايات مخالف قرآن.

دلايل قرآني مصونيت قرآن :
الف)آيات تحدي :
آيات تحدي دلالت بر اين دارند كه همانند هيچيك از سور قرآن نمي توان آورد.اگر كسي ادعا كند كه يكي از سور قرآن در دست ما ، در قرآن نازل شده بر پيامبر وجود نداشته و بعدا اضافه شده ، آيات تحدي اين مدعا را نفي مي كند ؛ زيرا اگر چنين بود ، پس بايد بتوان مانند آن يك سوره ، سوره اي فراهم آورد ؛ چون آن يك سوره ، سخن خدا نيست تا نتوان مثل آن را آورد و با توجه به اينكه مانند هيچ يك از سور قرآن را نمي توان آورد،معلوم مي شود كه در بين آنها سوره اي ساخته و پرد

 

اخته فكر بشر وجود ندارد.
البته آيات تحد ي از اثبات عدم تحريف قرآن به صورت حذف يك سوره كامل قرآن ناتوان است.
زيرا در صورتي كه چنين تحريفي رخ داده باشد ، باز هم مفاد آيات تحدي كه مي فرمايد : همانند
سور موجود قرآن نمي توان سوره اي آورد ، درست است.
ب) اوصاف قرآن :
در اين دليل ، مصونيت قرآن با تكيه بر چند مقدمه به اثبات مي رسد :
1.ظهور پيامبر اسلام (ص) در بيش از چهارده قرن قبل ، ادعاي نبوت از سوي آن حضرت، آوردن
كتابي به نام قرآن و تحدي كردن به آن از مسلمات تاريخ است.
2.اين موضوع نيز از مسلمات تاريخ است كه قرآن رايج كنوني في الجمله همان قرآن ارائه شده از سوي پيامبر اسلام (ص) است ؛ يعني چنين نبوده كه در مقطعي از تاريخ اسلام قرآن مفقود شده باشد وبه جاي آن ، كتابي همسان يا نا همسان با آن تأليف شده و بين مسلمانان رواج يافته باشد.
3.با برسي قرآن كنوني مشاهده مي كنيم كه قرآن ، خود را به اوصاف عامي كه مربوط به همه آيات
آن مي شود؛ توصيف و به آنها تحدي مي كند مانند فصاحت و بلاغت، عدم اختلاف، دربر نداشتن
هيچ مطلب نادرست و ذكر بودن.
4.دقت در آيات قرآن كنوني اين نكته را روشن مي سازد كه همه بخشهاي آن از اين اوصاف عام برخوردار است . همه آياتش داراي فصاحت و بلاغت خارق العاده است . بين آن ها هماهنگي
كامل ديده مي شود. هيچ مطلب نادرستي در آن يافت نمي شود.
ج) آية ذكر :
پس از اثبات عدم تحريف قرآن به بياني كه در دو دليل پيشين گذشت ، مي توان براي اثبات عدم تحريف قرآن از آيات شريف به عنوان دليل نقلي بر عدم تحريف به آن استناد شده ، عبارت است از :
انا نحن نزلنا الذكر وانا له لحافظون؛
ما خود ، ذكر (قرآن ) را فرو فرستاده ، خود نگهبانان آن هستيم .
اين آيه از دو جمله تشكيل شده است : جمله اول از نزول قرآن از سوي خدا با دو تأكيد (( ان و نحن )) و به كار گرفتن ضمير جمع ((نا و نحن)) به صورت قطعي و مسلم خبر مي دهد. استفاده از تأكيد و ضمير جمع كه دلالت بر عظمت كار و مورد ترديد بودن آن از سوي كساني دارد ، بدان جهت است كه آيات قبل از آن، اشاره ميكند كه مخالفان اسلام، در نزول قرآن از سوي خدا ترديد
داشته و آن را انكار مي كرده و نيروهاي غير الهي را در اين زمينه مؤثر مي دانسته اند و خد

اوند با اين تأكيد و ضمير جمع ، هم عظمت قرآن و نزول آن را تأييد و هم دخالت هر نيروي ديگري را نفي و بر مصونيت قرآن در حين نزول و انتساب آن صرفا به خداوند تأكيد مي كند.
در جمله دوم از آيه نيز با ادات تأكيد (( ان )) و (( لام تأكيد )) و وصف جمع از نگهباني و حفظ قطعي و مسلم قرآن پس از نزول سخن مي گويد. نحوه بيان اين جمله نيز امكان ترديد و نيز عظيم بودن موضوع را مي رساند و چون مصونيت قرآن پس از نزول را به طور مطلق بيان كرده ، شامل حفظ قرآن از تحريف هم مي شود؛زيرا هيچ نوع حفظي مهم تر از حفظ از تحريف نيست. تحريف
يك پيام ، به طور طبيعي ، هم اتفاق مي افتد و هم انگيزه هاي فراواني براي آن وجود دارد؛ به ويژه اگر پيامي مانند قرآن ، هدايت گر ، داراي جاذبه و دافعه اي قوي ، فراگيرندة تمام شئون زندگي و روي سخنش با همه اقوام و ملل باشد ؛ از سوي ديگر با فرض تحريف در پيام ، آن چه مورد نظر خداوند و قرآن بوده ، از بين مي رود و هدايت گري آن محو مي شود و نزول قرآن و زحماتي كه پيامبر گرامي اسلام (ص) براي ابلاغ آن و هدايت بشر متحمل شده اند ( نسبت به آيندگان ) كاري
لغو جلوه مي كند.
مقصود از حفظ ، همان نگهباني و مصون داشتن است و حمل آن بر علم و آگاهي خدا نسبت به قرآن برخلاف ظاهر آيه است.
د) آية عزت :
آية ديگري كه براي اثبات عدم تحريف قرآن به آن استناد شده ، چنين است :
ان الذين كفروا بالذكر لما جائهم و انه لكتاب عزيز لايأتيه الباطل من بين يديه و لامن خلفه تنزيل من حكيم حميد؛
به راستي كساني كه چون ذكر (قرآن ) برايشان آمد به آن كافر شدند ... و به راستي كه قرآن كتابي شكست ناپذير است . باطل به هيچ وجه و از هيچ سو به آن رو نمي آورد. فروفرستاده اي از سوي خداوند فرزانه و ستوده است.
ترديدي نيست كه مقصود از ذكر و كتاب در اين دو آيه،قرآن مجيد است كه به سه وصف((عزيز))
و (( لايأتيه الباطل...)) و (( تنزيل من حكيم حميد )) وصف شده است . دو وصف اول ، هر يك ،
دلالت بر عدم تحريف قرآن و صفت سوم به منشأ و راز اين ويژگي اشاره دارد.
(( عزيز )) از ماده عزت و واژه عزت از ارض عزار ( زمين سخت ) گرفته شده است ؛ از اين رو
(( عزيز )) به معناي شكست ناپذير و نفوذ ناپذير است.(( باطل )) به معناي تباه شونده وتباه كننده
است و به هر چيزي كه خود به تباهي مي انجامد يا امر ديگري را به تباهي ميكشاند، اطلاق ميشود؛

 


از اين رو چيزهاي فاسد شونده و مطالب نادرست و امور بي ثبات را باطل مي نامند . صفت عزيز
به تنهايي بر مصونيت قرآن از تحريف دلالت دارد ؛ زيرا تحريف ، نوعي شكست پذيري و نفوذ پذيري است كه با (( عزيز بودن )) قرآن سازگاري ندارد.
از صفت دوم نيز به خودي خود ، عدم تحريف قرآن به خوبي استفاده مي شود ؛ زيرا با توجه به اعجاز و حق بودن قرآن ، هرگونه تغييري كه اعجاز و معارف آن را دگرگون سازد ، مصداق تباه شونده و تباه كننده است كه روي آوردن آن به قرآن در اين جمله به طور كلي در هر زمان و از هر جهت ، منتفي دانسته شده است ؛ چنان كه هرگونه حذف آيات قرآن نازل شده ، از قرآن موجود را
نفي مي كند ؛ زيرا اگر خداوند اراده كرده كه آن معارف در اختيار بشر قرار گيرد ، حذف شدن آن آيات ، مصداق بارز روي آوردن باطل به قرآن نازل شده به شمار مي آيد.

بررسي دلايل معتقدان به تحريف :
معتقدان به تحريف قرآن به برخي از آيات و روايات براي اثبات تحريف استدلال كرده اند كه آنها را بررسي مي كنيم.
الف) آيات وروايات بيانگر مشابهت امت اسلام با امت هاي پيشين :
در يرخي از آيات و روايات به مشابهت امت اسلام با امت هاي پيشين اشاره شده است ؛ مانند :
كل ما كان في الامم السالفه يكون في هذه الامه مثله؛
هر چه در امت هاي گذشته وجود داشته در اين امت همانند آن تحقق خواهد يافت.
ادعا شده است كه آيه و روايت پيشين و آيات وروايات مشابه آن مانند آيات ((سنت الهي)) دلالت
دارند كه امت اسلام ، همانند امت هاي گذشته سير خواهد كرد و جرياناتي كه در آن امت ها رخ داده ، در اين امت نيز رخ مي دهد و چون يكي از جريان هاي مهم امت هاي گذشته،تحريف كتاب هاي آسماني آن ها است ، پس كتاب آسماني اين امت نيز تحريف مي شود. همانندي در همه امور با امتهاي گذشته ، موارد نقض فراواني دارد كه در آيات و روايات به آن تصريح شده است ؛ مانند : گوساله پرستي ، شكافته شدن رود نيل و غرق شدن فرعون و لشكريانش ، سرگرداني چهل ساله بني اسرائيل در بيابان و ... .
پس اين همانندي عمومي استثنا پذير است و با توجه به دلايل عدم تحريف قرآن ، تحريف نشدن قرآن يكي از موارد استثناي اين آيات و روايات است؛

 

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید