بخشی از مقاله

چکیده

بررسی موضوع انسانیت و مسائل مربوط به آن از مسائل دغدغه برانگیز جوامع بشري است. هر چند هنوز حتی مقدمه اي براي انسانیت نوشته نشده است، اما آن، کلمه یا واژه اي شعاري نیست که هیچ تعریفی نداشته باشد. به راستی انسانیت چیست؟ صفاتی مانند قدرتمندي، داشتن هوش و استعداد، پر کار بودن، اجتماعی بودن و ... و صفات مقابل این ها، ویژگی هایی هستند که در انسان ها یافت می شود اما اگر حیطه انسانیت در این حد تنزل یابد این واژه با عظمت و پر معنا به واژه اي سخیف و سبک تبدیل می گردد چرا که این ویژگی ها در سایر موجودات نیز یافت می شود. بررسی معناي لغوي و حقیقی انسان و اقوال گفته شده در مورد حقیقت وجودي انسان، تعریف مفهوم انسانیت، ملاك ها و معیارهاي آن، انسان در نگاه قرآن و روایات، تفاوت اساسی انسان با حیوان، انسانیت و مدرنیته امروزي و هدف انسانیت نکاتی است که در این مقاله بدان پرداخته شده است.

با تو جه به دو بعد انسانیت و حیوانیتی که در انسان وجود دارد، هدفهاي استفاده از ابزارها و پیشرفتها، بستگی به شخصیت و هویت مادي و معنوي انسانها دارد آنگونه که شخصی که حیوانیتش در درجه بالاتري از انسانیتش قرار دارد از ابزارها و پیشرفت ها در جهات ضد انسانیت استفاده خواهد کرد و مسلم در چنین فردي تعریفی براي صلح جهانی وجود نخواهد داشت و فردي که انسانیتش بالاتر از حیوانیتش قرار دارد از ابزارها در جهت هاي مثبت و همراه با تعالی استفاده خواهد کرد پس پیشرفت ها باعث مشکلات ضد بشري و ضد صلح جهانی نیستند و یا در حد بسیار کم قابل اهمیتند و چیزي که اهمیتبیشتري دارد جابه جا شدن بعد هاي مادي و معنوي انسان ها و زیاد و کمی و درجه بندي نادرست آنها در شخصیتشان است.

کلیدواژه: انسان، انسانیت، قرآن، اسلام، حیوان، مدنیته امروزي

مقدمه

در دانش منطق انسان به حیوان ناطق تعریف شده است. این تعریف از نظر منطقی براي تمیز انسان از سایر حیوانات تعریفی تمام و کامل است زیرا انسان هر چند یک نوع از حیوان است و اما وجه جدایی او از دیگر حیوانات در قدرت تفکر و اندیشه اوست. هنگامی که از دانش منطق قدم فراتر گذارده شود، بدست می آید که انسان داراي قابلیتی خاص است که هرگاه دارایی را به فعلیت برساند، انسان حقیقی و واقعی خواهد شد. پس انسان حقیقی آن کسی است که متصف به صفات و محاسن اخلاق و آداب است وگرنه همان حیوان ناطقی است که به فرموده امام علی - ع - در نهج البلاغه »فالصوره صوره انسان و القلب قلب حیوان - «سید رضی: 1376، خ . - 85

با دقت در آیات و روایت می توان گفت صورت هر انسانی در آخرت نتیجه عمل و غایت فعل او در دنیا است. انسان باید بداند که دو نوبت به دنیا نخواهد آمد تا در یک نوبت امور جهان را آزمایش کند و در نوبت دیگر به کار بندد. هر انسانی با جهان و پدیده هاي جهان ارتباط دارد؛ ارتباط دائم و مستقیم یا موقت و غیر مستقیم. و نیز هر انسانی می خواهد که ارتباطش با امور جهان شایسته و مفید باشد، نه ناشایست و زیان بار. انسان با محیط زندگی خویش و مهم تر از آن طرز تفکر و تعقل خویش در ارتباط دائم است. انسانیت در حقیقت به فعلیت رسیدن مقتضاي فطرت الهی در انسان می باشد و این فعلیت بواسطه ممارست علم نافع و مداومت بر عمل صالح با هم حاصل خواهد شد.

معناي لغوي انسان در کتب لغت

در مورد معناي لغوي و ریشه کلمه انسان دو احتمال ذکر شده است: - 1نسیان - 2 انس. برخی انسان از ریشه - نسیان - به معنی فراموشی دانسته اند. حرف اول و سوم نسیان جابجا شده و حرف یاء به إ تبدیل شده است. از این جابجایی ها زیاد اتفاق افتاده است مثل تلخیص یعنی خلاصه کردن که باید تخلیص باشد پس انسان یعنی فراموشکار. اما برخی دیگر معتقدند انسان از واژه ا» نسگرفته« شده است، و إنس به معنی اُلْفَت و محبت است. واژهí إنسی، منسوب به إنس است، واژه إنسی در جایی بکار می رود که انس و محبت در آن زیاد باشد. به هر چیزي که مورد محبت قرار گیرد نیز - انسی - گویند.

از این رو حیوانی که به دنبال راکبش و صاحبش می دود و می رود را - إنسی -  گویندواژه. انسان به بشر و بنی آدم از این رو اطلاق می شود که وجودش و خلقتش تنها با محبت به یکدیگر، قوام و ثبات خواهد داشت و لذا گفته اند انسانهاطرتاًف اجتماعی هستند، زیرا قوام و دوام وجودشان به یکدیگر پیوسته است و ممکن نیست، انسان به تنهائی بتواند تمام نیازها و اسباب زندگی خودش را فراهم نماید. و نیز گفته شده است که: اطلاق نام انسان بر او بخاطر این است که با هر چیزي کههب او پیوسته و همراه است اُلفت دارد و اُنس می گیرد، و از نظر لفظی گفته اند اصلش »انسیان« بر وزن إفعلال است. - راغب اصفهانی: 1375، 215 /1؛ ابن فارس: 1404، 145 /1؛ ابن منظور: 1408، 231 /1؛ طریحی: 1408 ،. - 121 /1

معناي حقیقی و وجودي انسان

واژه ي انسان در قرآن کریم 65 باربه کار رفته است که این واژه، ویژگی منحصر به فردي در میان واژگانی که بر آدمی در قرآن اطلاق شده است، دارا می باشد .کاربرد این واژه در قرآن همراه با اوصاف مدح و ذم و نقاط قوت و ضعف همراه می باشد. دو دیدگاه عمده در مورد انسان وجود دارد. در دیدگاه اول، انسان بر اساس ادراك کلیات - تعقل - تعریف می شود در این رویکرد،شاخص ترین ویژگی انسان، جایگزین حقیقت او شده و حقیقت انسان به ویژگی اش تقلیل یافته است. این همان تعریفی است که به عنوان فصل انسان - حیوان ناطق - در منطق بیان شده است. - خوانساري، 1369، - 113

و منظور از فصل ناطق در تعریف انسان، نطق ظاهري نیست بلکه همان عقل و ادراك است و عقل را فصل انسان می دانند« الانسان انسان بعقله،عقل هم مقوم انسان است و هم مقسم او - .«دینانی، 1386، . - 9 دیدگاه دوم که گرایش عرفانی دارد، می کوشد تا جایگاه انسان را درهستی با تفسیرمقام خلیفه ي الهی بودنش تفسیر نماید،دراین نگاه انسان »حی متأله« تعریف می شود فصل این تعریف که فصل اخیرحد انسان است »تأله« است. - جوادي آملی،1384، ص - 150 در رویکرد دوم اطلاق واژه اي انسان بر افراد کافر و فاسق در قرآن، اطلاق براساس فرهنگ محاوره با توده مردم امت بوده و قرآن کریم درتعالیم خود به آنان می آموزد که این اطلاق حقیقت نبوده است.

وجود انسان یک وجود مرکب از دو بعد است، یکی مادي و حیوانی که در فلسفه به عنوان »جسم« و در روان شناسی بنام تمایلات یا غرائز و در اخلاق و عرفان اسلامی به »جهت حیوانی« از آن یاد می کنند. که از این نظر با حیوانها تفاوتی ندارد. از سويدیگر داراي بعد غیرمادي و ملکوتی بنام »روح انسانی« است که جوهري مجرد است و خداوند در قرآن از خلقت این بعد به »خلقت دیگر« که غیر از جنبه مادي و حیوانی انسان است تعبیر می کند ثم» أنشأناه خلقاً آخر« آنچه به وجود آوردیم چیز دیگر و حقیقت دیگري است، غیر از آنچه در مراحل قبلی بود. توضیح مطلب اینکه گرچه در علقه اوصاف نطفه نیست لیکن هم جنس آن است و هر دو از یک جنس و به صورت مادي هستند، و نیز سایر مراحل دیگر خلقت انسان همین گونه اند به خلاف اوصافی که خدا در مرحله اخیر بهآن داده و آن را انسان کرده که نه عین آن اوصاف در مراحل قبلی بوده است و نه، هم جنس آن، مثلاً در »انشاء« اخیر، به انسان حیات، قدرت و قابلیت علم عنایت فرمود و به او جوهرة ذاتی داد که این ویژگی ها در مراحل قبلی یعنی در نطفه و علقه و مضغه و عظام نیست.

پس در مرحله اخیر چیزي به وجود آمده که مسبوق به عدم بود. ماده مرده و جاهل و عاجز، خلقتی دیگر پیدا کرد و موجودي زنده و عالم و قادر و مرید شد پس چیزي شد که در ذات و صفات مغایر با سابق و در عین حال همان است. - اجلی: 1384، - 24-22 البته قدرت و نیروي فوق العاده اي که در بعد روحی و معنوي انسان وجود دارد از روح الهی دمیده شده در وي سرچشمه می گیرد و به دنبال آن انسان ازلحاظ شعاع و گسترش آگاهی و شناخت به جایی می رسد که از ظواهر اشیاء و پدیده ها عبور می کند و تا درون ذات و ماهیت آنها، و روابط و وابستگی هاي آنها و ضرروت هاي حاکم بر آنها نفوذ می نماید. آگاهی انسان نه در محدوده منطقه و مکان خاصی محبوس می ماند و نه زنجیرة زمان، آن را در قید و بند نگه می دارد، از اینرو به ماوراء محیط زیست خویش و حتی کرات دیگر دسترسی پیدا می کند . بالاتر اینکه انسان، اندیشه خویش را دربارة بی نهایتها و جاودانگیها به جولان در می آورد و از شناخت جزئیات پافراتر نهاده و قوانین کلی و حقایق عمومی و

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید