بخشی از مقاله
چکیده
سیاوش کسرایی ازبزرگترین شاعران سیاسی،نوگرای معاصر است که با اندیشه سیاسی پا به عرصه ظهور نهاد. او از معدود شاعران نیماییطرفدار هنرمتعّهد وهنر برای مردم است که با تعهّد در برابر مرام ومسلک فکری وسیاسی خویش از یک سو وبا تعهّد دربرابر مردم، جامعه و میهن خویش از سوی دیگر، تلاش کرده است که در اشعار سیاسی- حماسی خویش آشکارا وبه دور از پیچیدگیها وپوشیدگیها و رمزگراییهای مرسوم دهه چهل؛ ضمن مخالفت با نظام حاکم وجوّ موجود، تصویری واقعگرایانه از اجتماع خویش را به تصویر بکشد و روح امید را در مخاطبانش زنده نگه دارد.انتقادات سخت او از اوضاع حاکم برجامعه، لزوم انقلاب، مردمگرایی و تلاش بیوقفه درجهت آرمانهای سیاسی، غرب ستیزی ودشمنی با امپریالیسم، توصیف زندان وبزرگداشت آزادی-خواهان و همبستگی استوار با تودههای زحمتکش؛ شعراو را در شمار اشعار جریان رئالیسم انتقادی - سوسیالیستی شعر نو نیمایی قرارداده است. در این مقاله کوشیده شده است، تا ضمن معرفی مکتب رئالیسم، جلوههای رئالیستی اشعار کسرایی را با روش تحلیلی- توصیفی مورد بررسی ومداقّه قرار دهد، تا از این رهگذر جلوههای اشعار رئالیستی کسرایی بیش از پیش آشکار گردد.
کلیدواژهها: رئالیسم انتقادی، رئالیسم سوسیالیستی، شعر نو، سیاوش کسرایی
-1مقدمه:
ادبیّات ایران تا پیش از عهد مشروطه چندان با واقعیّت اجتماعی پیوندی نداشت.توجّه به دردها وآمال وآرمان های مردم درشعرفارسی، درواقع به اوّلین تلاشهای شاعران عصربیداری و مشروطیت برمیگردد. محمود فتوحی معتقد است که »شعر مشروطه با عقب نشینی کردن از شیوه استعاری و سمبولیک وگرایش به سمت عقلانیّتنقّادانه، در پیوند ادبیّات با واقعیّت سهیم شد و به نهضت رئالیستی پیوست« - فتوحی،1 :1375اگرچه - . شعر مشروطه به نهضت رئالیست پیوست؛ امّا باید اذعان نمود کهادبیّات» انتقادی دوره مشروطه، پیرامون مسائل کلان سیاسی جامعه موضوعات حاکمیّت میچرخید و به واقعنگاری و به علاوه، اسطورهسازی تاریخی بیشتر پرداخته میشد« - فتوحی: - 1 :1375با. ظهور نیما یوشیج، توجّه به مسائل اجتماعی- سیاسی در شکل و قالب نو و با زبان و شیوه بیانی مناسبی دنبال شد که منجر به جریانی در شعر نو فارسی گردید.
این جریان که از آن با عنوان شعر نو حماسی- اجتماعی یاد میشود، برخلاف شاعران جریان رمانتیک عاشقانه و فردگرا، به مسائل سیاسی اجتماعی، مشکلات و آرمانهای مردم توجّه عمده نشان داد.دکتر حمید زرِینکوب در کتاب »چشم انداز شعر نوفارسی« ضمن قرار دادن این جریان در مقابل جریان شعرنو» تغزّلی«، تعریف جامعی از شعر نوحماسی و اجتماعی بهدست میدهد و چنین مینویسد که »منظور از شعر نو حماسی نوعی شعر نیمایی است، با محتوایی اجتماعی و فلسفی و روشنبینانه؛ شعری که هدف آن بالا بردن ادراک وبینش هنری و اجتماعی است وغالباً پیامی اجتماعی و انسانی در آن بازگو میشود. شعر نو حماسی که در اینجا در مقابل شعر نوتغزّلی قرار گرفته است، برخلاف شعرتغزّلی، خواننده را در لذتجوییهای فردی و یا اندوههای ساختگی خود شریک نمیسازد، بلکه میخواهد، خواننده را با رویدادهای عصر خود آشنا سازد...
از اینرو مسئله فرد از میان میرود و هرچه هست اجتماع است. - «زرین کوب، - 124- 123 :1358اگر. با توجّه به تعریف دکتر زرینکوب و با عنایت به ویژگیهای شعر اجتماعی و سیاسی، آن را نوعی شعر واقعگرا بنامیم، پرواضح است که به موازات آن، جریانشعر نو تغزّلی یا رمانتیسم نیز، به حضور خویش ادامه داده است و این دو جریان گاه در هم گره خورده است. دکتر شفیعی کدکنی در بررسی ادوار شعرفارسی معتقد است که در اثر کودتای 28مرداد » 32در فاصله بین صدای رمانتیکها و صدای سمبولیسم اجتماعی نیما، صدای نوعی شعر » اجتماعی خطابی« هم شنیده میشود.« - شفیعی کدکنی،. - 1380:60 شفیعی کدکنی درخصوص درون مایههای تازه شعرفارسی ازکودتا تا سال 1340معتقداست که: »رشد اندیشههای سوسیالیستی که به علت درهم شکستن یک نظام استبدادی بود،نوعی رئالیسم اجتماعی، حمله به امپریالیسم، ستایش صلح و دشمنی با جنگ را مضمون رایج این دوره کرد - «همان: - 56
در دهه سی شاعرانی که نسبت به مسائل سیاسی-اجتماعی در خود احساس تعهّد میکردند و پرداختن به مردم و دردها و آرمانها و آرزوهای آنان را رسالت خود میدانستند و از سوی دیگر به دلیل وجود جوّ خفقان و اختناق و ترس و تهدید و سانسور، نمیتوانستند به تعهّد و رسالت اجتماعی و سیاسی خود عمل کنند، ناچار به زبان و بیانی غیرمستقیم و تأویلبردار، روی آوردند؛ تا در عین پرداختن به مسائل اجتماعی و سیاسی از تبعات و آفات آن نیز در امان بمانند. اگرچه در شعر این گروه نیز مسائل اجتماعی و سیاسی از مضمونهای اصلی استامّا؛ به دلیل پوشیدهگویی و پیچیدهگویی، این گروه از پیروان نیما، بعدها به سمبولیسم جامعه-گرا معروف شدند.
از نیمه دوم دهه چهل شاعرانی چون: سیاوش کسرایی، اسماعیل شاهرودی، اسماعیل خویی، شفیعی کدکنی، نعمت میرزازاده و... با پیروی از اشعار سیاسی - اجتماعی نیما در مجموعههای »خون سیاوش«، »باد ماوند خاموش«، »آینده«، »برخنگ راهوار زمین«، »شبخوانی« و... به صورت آشکارتری به بیان و انعکاس مضامین سیاسی و احتماعی در اشعار خود پرداختند.در همین دوره است که در کنار شعر سیاسی- اجتماعی، نوعی از شعر تند سیاسی و حماسی رواج مییابد که با رویکرد به اجتماع و توده مردم، آشکارا و به دور از پیچیدگیها و پوشیدگیها به مخالفت با نظام حاکم جوّ موجود برمیخیزد. این جریان که از آن به »جریان شعر مقاومت« تعبیر میشود؛ از نیمه دهه چهل آغاز شد و در دهه پنجاه به اوج خود رسید. واکنش تأیید آمیز و تحسینآمیز مردم نسبت به اشعار تند سیاسی و حماسی که آشکارا و به دور از پیچیدگیها و رمزگراییهای مرسوم آن سالها، به مخالف خوانی با نظام حاکم وجوّ موجود میپرداخت، باعث شد که از سال 47، مجموعهای مهمّی با مضامین ودرون مایههای سیاسی و با صبغهای موضعگیرانه نسبت به نظام حاکم، منتشر شود که در تثبیت موضع و جایگاه شعر سیاسی، نقش عمدهای داشتند و با انتشار مجموعههایی مانند: »صدای میرا« از سعید سلطانپور، »اززبان برگ« شفیعی کدکنی، »برخیز کوچکخان« جعفر کوچکآبادی، »بربام گردباد« اسماعیل خویی، و... پایهها و شالودههای شعر سیاسی وچریکی دهه پنجاه طرحریزی شود.
»جریان شعر مقاومت را از نظر محتوایی و فکری و مسائل عقیدتی و سیاسی به دودسته یا شاخه شعر»مذهبی یا مکتبی با گرایش-های اسلامی« و شعر »خلقی با گرایشهای چپگرایانه وسوسیالیستی« تقسیم میکنند که از شاخه مذهبی میتوان به شفیعی کدکنی، نعمت میرزازاده، موسوی گرمارودیصفّارزاده، و در شاخه شعر خلقی، چپگرا و التقاطی به خسرو گلسرخی، جعفر کوش آبادی، علی میرفطروس، سعید سلطان پور، احمد بهشتی و سیاوش کسرایی اشاره نمود. - «حسینپور چافی،. - 376- 355 :1387از آنچه گفته شد، به این نتیجه میرسیم که همگام با نخستین حرکتهای مشروطهخواهانه، اشعار رئالیستی در ایران بهمنصّه ظهور رسید و در غالب جریانهای شعری پس از نیما حضور داشته است و به طوراخص میتوان جریانهای شعر حماسی B اجتماعی و شعر مقاومت را با اندکی اغماض، نوعی شعر رئالیستی انتقادی نامید. در این مقاله از میان شاعران برجسته این جریان، به تبلور برخی از اصول مکتب رئالیسم در شعر سیاوش کسرایی اشاره شده است.
-2 رئالیسم وانواع آن:
رئالیسم از نظر لغوی از - real - به معنی واقعیّت مشتق شده است و به استناد این معنا بر واقعگرایی و واقعبینی دلالت می-کند. - گلباف،. - 38 :1386 گرانت رئالیسم را برگرفته از ریشه - - res به معنی »چیز« میداند وعلّت این اشتقاق را بیان حقایق بدیهی و خارج ضروری تلقّی میکند و از علم به عنوان امتیازی بر دوام آن یاد میکند. - گرانت، . - 56 :1387 رنه ولک در »تاریخ نقد جدید« معتقد است که »رئالیسم مفهومی فلسفی و کهن درمعنای اعتقاد به واقعیّت اندیشهها و نقطه مقابل نظریه اصالت وجود اسمی - nominalism - بوده است و این معنا در قرن هیجدهم دچار دگرگونی شده است. - ولک، 1379،ج . - 11 :4 شانفلوری، رئالیسم را »انسان امروزدرتمدّن، جدید« تعریف میکند و موپاسان، رئالیسم را »کشف و ارائه آنچه انسان معاصر واقعاً هست« می-داند. - سید حسینی،1384، ج . - 278 :1 رئالیسم را در مفهوم عام آن میتوان در تمامی آثاری که از سطح ظاهر عینی فراتر رفته وحقایقی از روابط گوناگون و پویای انسانها با یک دیگر و با محیطشان را بیان میکنند، بازشناخت. دکتر میترا در کتاب »رئالیسم وضد رئالیسم« معتقد است که »انگیزه رئالیسم قرن هجدهم، مبارزه طبقه متوسط برضدّ طبقات ممتاز و انگیزه رئالیسم قرن نوزدهم، ناروائیهای اجتماعی ناشی از حکومت این طبقه بوده است - «میترا، . - 24 :1353
-1-2جنبش رئالیسم در فرانسه:
»از سال 1815تا 1850دراطراف نویسندگان رومانتیک عدّه زیادی فیلسوف، جامعهشناسمورّخ، و منتقد وجود داشتند که اغلب تمایلات رمانتیکها را تأیید میکردند؛ ولی گاه گاهی نظریاتی اظهار میداشتند که به کلّی با عقاید رمانتیکها مخالف بود. در این میان رمانتیسم احساساتی خود به خود شکست خورد و رمانتیسم اجتماعی رواج یافت. زیرا پس از سقوط امپراطوری ناپلئون بعضی از نویسندگان میخواستند کاری بکنند که بتوانند، نظام اجتماعی را تغییر دهند. اغلب این نویسندگان رمانتیک بودند ولی فرق آن-ها با رمانتیکهای احساساتی این بود که »فرد« را بر »جمع« ترجیح نمیدادند، برعکس همه آنها یا سوسیالیست و یا متمایل به سوسیالیسم بودند و عقیده داشتند که بینظمیهای اجتماع از این رو تولید میشود که اقلیّت کوچکی، ثروت کشور را در دست خود جمع میکنند وبه اکثریّت مردم اجحاف روا میدارند - .«سید حسینی،1384 ج. - 270-269 :1
»پس از سال1830جنبش رمانتیسم، بخش عمدهای از توان ونیروی خلّاقه خود را از دست داد و افراط کاریها و زیادهرویهای آن در کنار دستاوردهایش، برخی نویسندگان را بر آن داشت تا در صدد راههای تازهای بر آیند که با اعتدال و حسابگری طبقه متوسّط رو به رشد، درتمدّنی که روز به روز بیشتر صنعتی میشد، هماهنگ و همخوان باشد. در نتیجه، رمانتیسم اجتماعی که از میان رمانتیسم احساسی سربرآورده بود،خود را هرچه بیشتر به رئالیسم نزدیک ساخت و زمینه را برای پیدایش رئالیسم به مثابهروشی هنری آماده ساخت.« - فورست،. - 99 :1380در بطن همین اجتماعی که نویسندگان رمانتیسم را در خود جای داده بود، »بالزاک - Balzac - «مجال یافت تا با نوشتن دوره آثار خود تحت عنوان »کمدی انسانی «توجّه به مسائل اجتماعی را در آثارش منعکس کند و با برداشتن قدمهایی نو، پیشوای مسلّم نویسندگان مکتب رئالیست شوداو. به جای این که خود را تسلیم تخیّل و حسرت سازد و دچار بیماری قرن شود، اجتماع خودرا با همهمشخّصات و اسرارش و با همه صفات و عادات و نیکی و بدیهایی که درآن بود، نشان داد.
بنابر این، بالزاک آغازگر حرکتی بود که منجر به فراهم آمدن بستری مناسب، برای تبلور مسائل مختلف اجتماعی در صحنهادبیّات شد.»رئالیسم که در وهله نخست عکسالعملی بود بر ضد جریان »هنربرای هنر« پیش از هرجای دیگر در فرانسه شکل گرفت. نخستین کسی که نام وقواعد این مکتب را در نوشتههایش به کار برد»شانفلوری - Chanpfleury - «بود. او به همراه رفیق و پیرو او »دورانتی - Duranty - « ضمن مخالفت با رمانتیسم، صحنههایی از زندگی خرده بورژواها و مردم عادی را انتخاب کرده و در آثار خویش توصیف نمودند. دورانتی بیشتر به زندگانی اجتماعی و به عرف وعادات مردم توجّه داشت و میکوشید که هنر او برای اجتماع مفید واقع شود و به همین سبب »پارناسینها«را به شدّت مورد حمله قرار میداد.« - سیدحسینی، 1384،ج. - 274-273 :1
به دنبال نبرد رئالیسم با رمانتیکها و تجلیل شانفلوری از بالزاک، سخن سنجان بزرگی چون »تن - Taine - «و »سنت بوو - Sainte-Beuve - « نیز آثار استاندال - - Stendhal و بالزاک را ستودند و رئالیسم آنها را تشریح و توجیه کردند و بادفاع از واقعیّت، رئالیسم به صورت یک مکتب برگزیده در آمد.
-2-2رئالیسم در دیگر کشورها:
تمایلات به رئالیسم در ادبیّات همه کشورهای غرب از سال 1890-1850 مبا. شدّت وضعف جریان داشت. از سال 1835م. در ادبیّات انگلستان، رئالیسم سنجیده و مستقلی به خصوص دررمان نویسی به وجود آمد که بارزترین نماینده ی آن »چارلز دیکنز - Charles Dickens - «بود.درآلمان پس ازشکست انقلاب 1848جریا ن رئالیستی که به آن »رئالیسم بورژوا« می گفتند، شکل گرفت که طرفداران آن تلاش می کردند در آثارشان آلمان را در کار نشان دهند ومعتقد بودند که ادبیّات بایدبر روی زمینه ی ملّی بنا شود. درآمریکا رئالیسم درواقع ادامه طبیعی رمانتیسم بود وهیچ گونه قطع رابطهای بین آنها به وجودنیامد.نویسندهایکه به رئالیسم آمریکایی شکل قاطع داد »تئودور درایزر - Theodore Dreiser - « بود. او در آثار خود فجایع درون جامعه آمریکای پیشرفته و صنعتی را بیرون کشید و در برابر چشم مردم قرار داد. از چهرههای تازه رئالیسم آمریکا میتوان به »ارنست همینگوی« - Ernest Hmingway - و »ویلیام فاکنر - William Faulknere - « اشاره کرد. رئالیسم در روسیه چیزی استمطلقاً، متفاوت با رئالیسم فرانسوی که میتوان آن را به سه دوره تقسیم کرد:
الف - رئالیسم نخستین: دوره رئالیسم ابتدایی، دورهعظمت ادبیّات روسیه است؛ زیرا در هیچ دورهای مانند آن، نویسندگان بزرگ و آثار گرانبها به وجود نیامده است. در روسیه، رئالیسم نخستین، با داستان »شنل» «گوگول - Gogol - «که هجونامهای بر ضدّ وضع