بخشی از مقاله

جمعیت سپاری، استراتژی هزاره سوم


چکیده
علیرغم حرکت مدیریت و سازمان ها به سوی عصر پست مدرنسیم، همچنان شاهد سنت گرایی و مدرنیته در بسیاری از سازمان ها،مخصوصاً سازمان های ایرانی هستیم. مدرنیته و اصول آن، آنچنان در پیکر سازمان های دولتی و خصوصی ریشه دوانده که تبدیل به اصلی مقدس شده است. به گونه ای که سخن از تغییر این پارادیم، به مثابه ی مقابله ی با مقدسات و نوعی گناه کبیره به شمار می روددر. چنین شرایطی، مدرنیته و اصول آن تبدیل به بُت هایی شده اند که مرتباً مورد پرستش و ستایش قرار می گیرند. سخن گفتن از کنار گذاشتن اصولی مانند: سلسله مراتب، مرز سازمان، ساختار، رسمیت، تمرکز و غیره تا همین چندی قبل، با مقاومت زیادی از سوی طرفداران نظم موجود، روبرو می شد.با پیدایش عصر پست مدرنیسم و شکستن بُت های دوران مدرنیته، سازمان ها وارد دوران جدیدی شدند که دیگر بسیاری از اصول مقدس عصر مدرنیته در آن کاربرد نداشت. یکی از مفاهیم بسیار کلیدی در دوران مدرنتیه، تاکید بر وجود مرز سازمان و مجزا پنداشتن سازمان از جامعه و عموم مردم بود. تفکر حاکم بر این بود که سازمان پدیده ای مجزا از جامعه و برای خدمت به جامعه است. اما در عصر پست مدرنیسم این تعریف تغییر کرده و سازمان تبدیل به بخشی از جامعه با هدف مشارکت و همکاری با افراد جامعه برای دستیابی به سطح رفاه اجتماعی بالاتر شده است. یکی از استراتژی های مهم در این زمینه که از ابتدای قرن 21 وارد عرصه مدیریتی شد، استراتژی جمعیت سپاری است. مقاله حاضر قصد دارد با بررسی سه دوره تاریخی در جامعه شناسی مربوط به نگاه به جمعیت و سپس تشریح زمینه های بروز استراتژی جمعیت سپاری و نمونه های کاربردی آن برای دولت و کسب وکارها، اقدام به آشنایی مدیران و خوانندگان با این استراتژی نوپا کند.

واژگان کلیدی: جامعه، مدرنسیم، پست مدرنیسم، برون سپاری، جمعیت سپاری

1

مقدمه
دهههای زیادی است که محققین، نظریهپردازان و دانشگاهیان رشته مدیریت از مفهومی تحت عنوان مرز سازمان سخن می-گویند. در گذشته، مرز سازمانها غیرقابل انعطاف، رسمی و مشخص بود. مرزهای سازمان، سازمان را از محیط بیرونیاش جدا می-ساخت و امکان تشخیص تفاوت بین نیروهای اثرگذار داخلی و خارجی را میسر می ساخت. تاکید مدیریت در این دوران بر روشنتر ساختن مرز سازمان و جداسازی محیط داخلی از محیط خارجی بود. مدیریت در این دوران به دنبال خنثی سازی تاثیرات تغییرات محیطی بر سازمان خود بود. باگذشت زمان، سازمانها به سمت مرزهای منعطفتر و قابل تغییر حرکت کردند. در این دوره، سازمانها به دنبال انعطافپذیری بیشتر در مرزهای خود بودند. این موضوع تا بدانجا گسترش یافت که مفاهیمی همچون برونسپاری1 تبدیل به یکی از استراتژیهای اصلی کسبوکارهای بزرگ گردید.

اما علیرغم این تغییر در دیدگاه، همچنان سازمانها دارای مرزهایی بودند که آنها را از جامعه مجزا میساخت. از اوایل قرن بیست ویکم، مفهومی با نام جمعیتسپاری2، وارد عرصه مدیریت گردید که پا را از دیدگاه برون سپاری فراتر گذاشته و سعی در بهره گیری از جامعه به عنوان منبعی قدرتمند در خلق مزیت رقابتی، کرد. در این دیدگاه، دیگر تاکیدی بر تمایز سازمان از جامعه نبود و مرزهای سازمان بیش از پیش کمرنگتر شدند. تفکر جمعیت سپاری، مبتنی بر پارادایم پست مدرنیسم شکل گرفت. در پست مدرنیسم، مصرف کنندگان و مشتریان دیگر فقط یک مصرف کننده نهایی نیستند، بلکه آنها می خواهند که بخشی از فرآیند تولید باشند و با همکاری با سازمان، محصولات را در یک تعامل دوسویه تولید کنند. لازمه ی این تفکر، حذف مرزهای سازمان و پیوستگی بیشتر بین سازمان و جامعه است.

علیرغم این حرکت رو به رشد در عرصهی مدیریت، اما سازمان های ایرانی همچنان از این مسیر تکاملی عقب ماندهاند و همچنان تاکید بر وجود مرزهای سازمانی بعضاً خشک و مشخص به چشم میخورد. مقاله حاضر سعی دارد با تشریح این مفهوم و این مسیر توسعه، متذکر شودکه دیگر، وجود مرز سازمان نه تنها باعث رُشد نمیشود بلکه مانعی در مسیر رُشد سازمانی نیز محسوب می-گردد. زمان آن فرا رسیده است که مدیران بدانند،دیگر بُت های سنتی سازمان (تمرکز، مرز، رسمیت) شکسته شده اند و سازمان ها وارد عصر جدیدی گشته اند. در این مقاله ابتدا به سه دوره تاریخی در علم جامعه شناسی در خصوص نگرش نسبت به پدید جمعیت، میپردازیم. در هر کدام از این دورهها، نگرش نسبت به جمعیت متفاوت بود. پس از تشریح این سه دوره، به بررسی مفهوم جامعهسپاری و نقش آن در موفقیت سازمان خواهیم پرداخت.

مفهوم جمعیت
دوره اول: جمعیت به عنوان یک مشکل اجتماعی (فاز اول)

مفهوم سنتی از جمعیت می تواند به دو دورهی زمانی تقسیم شود. هر دو دوره جمعیت را درقالب گروههای اعتراضی، آشوبگران، ولگردان، ازدحام کنندگان و انبوه مردم تلقی کرده و آن را یک مشکل اجتماعی میدانند که نیازمند کنترل و مدیریت است. همچنین اگر جمعیت را به عنوان گروه های شادی (گروه هایی که در اعیاد مختلف به جشن و پایکوبی در شهر می پردازند) تلقی می کردند اعتقاد داشتند که این گروه ها نیز بستری را برای عیاشی و استفاده از مواد مخدر فراهم کرده و نیازمند کنترل و ممانعت آنها از انجام رفتارهای مخرب است. جشنهای خیابانی که در آن جمعیت بیرون می آید، تهدیدی است برای هنجارهای اجتماعی. از

نظر آنهایی که خواهان ادامه وضع موجود هستند، جمعیت همچون جُنب و جوش انبوهی از افراد دیده میشود که تهدیدی است برای حفظ وضعیت موجود. جمعیت، تهدیدی است برای طبقه حاکم جامعهعلوم. اجتماعی در معنا بخشیدن به رابطه ی بین جمعیت و حُکام جامعه، دو نگرش را نسبت به جامعه ایجاد کرد. در یک نگرش، جامعه را غیرعقلانی و غیرمنطقی می دانستند و در نگرش دیگر، آن را عقلانی و منطقی تلقی می کردند. نظریه پردازان نگرش اول، تحت تأثیر تغییر نظام اجتماعی روستایی به جامعهی شهری تولید محور بودند که معتقدند بودند این تغییر زمینه ساز نگرانیهای حکام جامعه درباره آشوب های انبوه میباشد. عقیده این بود که جمعیت پتانسیلی عظیم از رفتارهای خطرناک و غیرمنطقی دارد. این پتانسیل پرخاشگری و ناآرام بودن جمعیت، به عنوان یک مشکل اجتماعی تلقی می گردید. به جمعیت به عنوان مانعی برای ایجاد نظم و اجرای حکومت توسط دیگران نگریسته می شد. اغلب، جمعیت را با زور و بدون هیچ گونه احترام اجتماعی، به عقب می راندند یا آنها را از مکان هایی که نباید حضور داشته باشند، بیرون می راندند. جمعیت، پدیده ای غیرعقلانی و خطرناک تلقی می گردید که باید همواره آن را بیانگیزه کرد و تحت کنترل داشت.

محققان اجتماعی در این دوره، به طور ضمنی از طبقهی حاکم بر جامعه حمایت میکردند و توجه کمتری را به جمعیت داشتند. آنها دیدگاه هایی را پایه گذاری کردند که جمعیت را مفهومی جنون آمیز و غیرعقلانی نشان می داد. جمعیت آشوب را به راه می اندازد، آن را فراگیر می کند و سپس تهدیدی برای نظم اجتماعی ایجاد میکند. آنها جامعهی متمدن را از بین میبرند. جمعیت، غیرعقلانی است و تهدیدی است برای خودش و سایرین. جمعیت، اجتماع هایی هستند متشکل از گروههای مختلف با هنجارهای مشخص. آنها با واژههایی همانند ناراضی بودن، معترض بودن و عدم اطمینان بیان میگردند. جمعیتها در این دوران، باعث بینظمی و بیساختاری در جامعه میشدند و حُکام همواره سعی می کردند تا با سرکوب جمعیت، نظم را بر جامعه حاکم کنند. سازمانهای هم-عصر این دوره نیز تحت تاثیر تفکر حاکم بر ساختار سیاسی کشور، سعی در ایجاد مرزهای خشک در سازمان و جداسازی سازمان از محیط بیرونیاش می کردند .[1]

دوره دوم: جمعیت به عنوان یک مشکل اجتماعی (فاز دوم)
موج دوم جامعهشناسان، که با نظریه پردازانی همچون پارک، ترنر، کیلیان، کوچ، برک و کانتی، مکفیل و مککللند1 مطرح میشود، نظریات خود را از موج اول اقتباس میکنند. نظریه پردازان موج دوم، به جای نشان دادن رفتار جمعیت2 به عنوان یک امر غیرعقلانی، آن را به عنوان تجلی " عقلانیت در موقعیت"3، مطرح می کنند. در این موج، جمعیت نشاندهنده حالتی از رفتار جمعی منطقی در زمینهها و موقعیتهایی بوده که در آن هنجارهای نهادی و منطق مورد بررسی و ارزیابی قرار میگیرند. در این دوره، جمعیت برای فهمیدن، آزمون قدرت و کوشش در جهت تغییر و یا برای تقاضای عدالت و انصاف بیشتر و مساوات برانگیخته می شود.
جمعیت، پیام اعتراض خود را تقویت کرده و به صورت عمومی، به سمت تغییرات مورد نیاز در جامعه اشاره مینماید. در این دیدگاه، جمعیت، گروهی از افراد مقلّد از پیشینیان و وابسته به سنت های نیاکان خود نیستند، بلکه آنها زمانیکه احساس کنند اسناد و آیینهای نهادینه شده در سیستم موجود، دیگر قابل درک نبوده یا منسجم نباشند، هنجارهایی جدید را ایجاد کرده و توسعه میدهند.

جمعیت، در صحبت کردن به یک زبان اعتراضی و استفاده بهینه از فن بیان و سخنرانی اعتراضی، دارای توانایی کمی است. اما این توانایی به قدری است که میتواند برای افراد دارای قدرت و مسئول جامعه تهدیدکننده محسوب شود. علیرغم ظهور عقلانیت4 در این


3

دوره، اما همچنان جمعیت در موج دوم مملو از خطر، عدم قطعیت1 و آشوب میباشد. شورشیان (در زندانها، دانشگاهها و محیطهای شهری ) مورد بررسی قرار گرفتند؛ اعتراض توسط اقلیتها، دانشآموزان و فعالان تشریح گردید؛ اعتصاب، چاقوکشی در ورزش و هراس در خصوص واکنشهای بسیار احساسی و اغراق آمیز نسبت به برخی رویدادهای عمومی، اساس موج دوم مطالعه جمعیت و رفتار جمعی2 میباشند.

جمعیت، پیشرو فرصتهای تحقق نیافته آینده بوده و دارای یک حس نفرت و انزجار نسبت به نخبگان موجود میباشند. معنای تلویحی اصطلاح جمعیت اصلاح شده است. جمعیت دیگر در مورد مشکل اجتماعی بینظمی نیست؛ بلکه این کلمه به مشکلات اجتماعی رسیدگی نموده که همراه با سازماندهی مجدد ساختار فعلی جامعه میباشند. همانطور که ترنر و کیلیان(1957) 3 مشخص نمودند، در این دوره، فرد در جمعیت حذف نشده بلکه به جزئی مهم در یک ائتلاف آزاد یا درک جمعی، به نام جمعیت، تبدیل می-گردد. جمعیت، هنجارهای نوظهور را بررسی و ابراز مینماید. این امر منطقی است، اما کسانیکه ادعای عقلانیت دارند با این امر مخالف میباشند. این امر منجر به عقلانی دانستن پدیده (تغییر) گردیده و در برابر طرفداران تغییر منظم و برنامهریزی شده، اعتراض می-نماید. زیرا این تغییر برنامهریزی شده4، توسط نخبگان موجود بررسی و کنترل خواهد شد.

ترنر و کیلیان از نشان دادن جمعیت به عنوان یک توده همگن (متجانس) تحت طلسم تلقینپذیری و تقلید، نگران هستند. آنها معتقدند جمعیت همچنان یک مجموعه اجتماعی با یک ساختار توسعه نیافته است. در این ساختار توسعه نیافته، گروههای مختلف با نارضایتی نسبت به نخبگان موجود، در تلاش به منظور کشف و جلب توجه به شرایط جمعی خود بر میآیند. رفتار جمعیت، حالتی از جنون جمعی نیست بلکه به صورت منطقی برانگیخته شده است.

جمعیت، در تلاش برای دستیابی به آرمانهای مساوات طلبی، منطقی و تا حدودی آرمانگرا میباشند. آنها ظهور شرایط برای استفاده احمقانه یا غیرمنطقی از قدرت توسط افرادی که مشتاق حکومت بر جماعت میباشند را تسهیل مینمایند. دعوت به مساوات طلبی جمعیت، در چهارچوب تاریخ، به صورتی متناقض یک توجیه رو به افزایش استفاده از قدرت توسط نخبگان را تسهیل مینماید .[1]


دوره سوم: جمعیت به عنوان حلّال مشکلات اجتماعی (فاز سوم)

فاز سه نظریهپردازی جمعیت، از دو نظریه پیشین با این باور که هوش جمعیت را میتوان استخراج نموده و به منظور حل مشکلات از آن استفاده نمود، متمایز میگردد. این فاز ایدههایی مفید تولید مینماید. جمعیت غیرمنطقی و یا تهدید کننده نیست. آنها نه تنها عوامل تغییر بوده بلکه تغییر و نوآوری 5 نیز توسط جمعیت، به جلو رانده شده و جمعیت میتواند کمک بسیاری به کسانی که در موضع قدرت قرار دارند، نماید. جمعیت میتوانند به کسانیکه نقش حکومتی داشته یا به دنبال آن میباشند، کمک نماید. تنوع جمعیت، هنگامیکه با مهارت ژرفسازی شود، به سمت نوآوری و ایجاد گزینهها و گرایشات جدید اشاره دارد. جمعیت در این مرحله می تواند مشکلات اجتماعی را حل نموده و کمک بزرگی به دولت و سازمان ها کند. در این مرحله، نه تنها جمعیت، عامل بی نظمی و ایجاد مشکلات اجتماعی نیست، بلکه خود عامل برقراری نظم و رفاه در سطح جامعه است. در این مرحله، دولت از جمعیت برای بسیاری از فعالیت های مرتبط با رفاه اجتماعی استفاده می کند. در همین دوران، مفهومی به اسم جمعیت سپاری در سال 2006 مطرح

4

گردید. تفاوت های مطرح در هر سه دوره به شکل خلاصه در جدول 1 بیان شده اند. در بخش بعدی به تشریح مفهوم جمعیت سپاری پرداخته خواهد شد.

جدول -1 تفاوت سه دوره جامعه شناختی درباره جمعیت

جمعیت سپاری چیست؟
واژه جمعیتسپاری در سال 2006 توسط جف هاو3 مطرح گردید .[1] جمعیتسپاری از هوش جمعی4 گردآوری شده از عموم مردم جامعه و استفاده از این اطلاعات برای تکمیل وظایف مربوط به کسب و کار استفاده مینماید. این وظایف به طور معمول توسط شرکت یا یک ارائهدهنده خدمات شخص ثالث تکمیل شده، اما از طریق جمعیتسپاری، عموم مردم به تکمیل این وظایف کمک میکنند. شرکتها اغلب به این دلیل مجذوب جمعیتسپاری میشوند، که ذخیره استعداد5 آنها را افزایش داده و اغلب فرآیندی رایگان است. جمعیتسپاری همچنین به یک شرکت اجازه میدهد بینشی در خصوص مشتریان و آنچه مورد نظر آنهاست به دست آورد .[2] جمعیتسپاری شیوهای برای استفاده از استعدادهای جمعیت میباشد. هر عضو جمعیت میتواند وظیفه اختصاص یافته را تکمیل نموده و برای تلاشهای خود به پاداش دست یابد. اگرچه این نوع برونسپاری در هر بخش مورد استفاده قرار میگیرد، تمرکز این است که نتایج را بتوان با استفاده از یک جمعیت به جای کارکنان خود سازمان، بهتر تکمیل نمود. "کار هوشمندانهتر، نه سختتر"6 شعار مفهوم جمعیتسپاری است. جمعیت سپاری اکنون به یک مدل حل مشکل توزیع یافته و تولید کسب و کار تبدیل شده که مجموعه مهارت های جدید یا بیشتر توسعه یافته، یا نیروی کار بزرگتری را برای دستیابی به برخی اهداف خاص معرفی می-نماید .[2]

علیرغم اینکه این واژه از سال 2006 توسط جف هاو به شکلی رسمی وارد ادبیات مدیریتی شد، اما نگاهی به تاریخ نشان می دهد که از سال های بسیار قبل، این استراتژی توسط دولت ها به کار گرفته شده است. در سال 1714، دولت بریتانیا، یک جایزه را برای

 

5

هر شخصی که بتواند یک راهحل عملی برای تعیین موقعیت کشتیها در دریا ارائه دهد، ایجاد کرد. این برنامه با موفقیت روبرو شد. دولت بریتانیا با این کار توانست کارشناسان پرهزینه را کنار گذاشته و در هزینه های مالی به شدت صرفهجویی کند .[3]
همچنین تاریخچه استفاده از این استراتژی در دانشگاه را نیز می توان در سال های میانی قرن نوزدهم جستجو کرد. هنگامی-که انجمن زبانشناسی1 بریتانیا در ژانویه 1859، آمادهسازی یک فرهنگ لغت انگلیسی جدید را آغاز نمود. این انجمن یک درخواست به عموم مردم انگلیسی زبان و مردمی که به زبان انگلیسی مطالعه مینمودند برای خواندن کتابها و کمک به گردآوری یک فرهنگ لغت انگلیسی جدید، ارائه نمود. این فراخوان به تمامی کتابفروشیها و کتابخانههای انگلیسی زبان در سراسر جهان ارسال شد. این درخواست با واکنشهای چشمگیری از سوی صدها داوطلب در بریتانیا، آمریکا و مستعمرات انگلستان مواجه شد. آنها خواندن کتاب را آغاز نموده، نقل قولهایی نوشته و توضیحات خود را برروی کاغذ نوشته و به این انجمن ارسال نمودند. انتشارات دانشگاه این پروژه را در سال 1878 شروع و در سال 1879 به طور رسمی برای چاپ آن تحت عنوان فرهنگ لغت انگلیسی آکسفورد3موافقت نمود .[2]

ایده اصلی جمعیتسپاری این است که، براساس شرایط مناسب، گروهها میتوانند به صورت قابل ملاحظهای هوشمند و کارآمد باشند. گروهها لازم نیست که تحت تسلط افراد فوقالعاده هوشمند و با هوشی بالاتر از سطح متوسط جامعه، باشند، بلکه همین هماندیشی و کثرت افراد میتواند متضمن خلق ایدههایی ناب و با کیفیتتر نسبت به بهره گیری از افراد خلاق به شکل انفرادی باشد. به عنوان مثال، در صورتیکه شما از گروهی به اندازه کافی متنوع و مستقل به منظور پیشبینی یا برآورد یک احتمال کمک بگیرید، و سپس میانگین برآوردهای آنها را مشخص نمایید، خطاهایی که هر یک از آنها در ارائه یک پاسخ مرتکب میشوند، به دلیل تنوع ارائه نظرات و وجود اطلاعات مکمل توسط سایر اعضای گروه، خنثی می شود. اما همانطور که پیشتر ذکر شد، برای فرآیند جمعیت سپاری نیز باید از جمعیتی استفاده نمود که اصطﻻحاً آن را جمعیت عاقل4 می خوانند .[4] سورویکی( 2004) 5 چهار شرط را تعیین نمود که جمعیت عاقل را مشخص مینماید:

1. تنوع افکار6، زیرا هر فرد باید دارای اطلاعات انحصاری باشد، حتی در صورتیکه یک تفسیر عجیب و غریب از حقایق شناخته شده ارائه دهد. برای مثال، در صورتیکه یک گروه از افراد دقیقاً به یک صورت فکر کنند (همگن باشند)، آنها قادر به ارائه تنوع مورد نیاز برای لغو اشتباهات یکدیگر نخواهند بود.

2. استقلال7، مربوط به این واقعیت است که نظر افراد توسط نظرات افراد نزدیک به آنها تعیین نمیگردد، زیرا افراد مجابکننده میتوانند دیگران را متقاعد کنند به شیوهای خاص تفکر نموده و تنوع نظرات را فاقد اعتبار نمایند.

3. تمرکززدایی8، که در آن افراد قادر به ایجاد تخصص و نتیجهگیری در خصوص دانش محلی میباشند. در غیراینصورت، تمرکز میتواند دوره اطلاعات را محدود و راهنمایی نموده، و جمعیت را به افرادی با دانایی کمتر تبدیل نماید.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید