بخشی از مقاله

چکیده

پژوهش روبه رو رمان "هزارویک سال"را با نگاه زیبایی شناسی مورد نقد و بررسی قرارداده است. هدف از این پژوهش، پرداختن به زیبایی وجوهی از اثر است که خواننده را به اندیشه و کشف لایههای درونی متن وا میدارد ودراو ایجاد لذت می-کند.پژوهش گردر این پژوهش به یافتههای زیر دست یافت: همانطورکه خود نویسنده نیز درابتدای داستانش میگوید مخاطبان داستان هم نوجوانان وهم بزرگسالان هستند وبه نظرنگارنده داستان به معنای خاص خود نوجوان محور نیست، زیرا بیشتر شخصیتها بزرگ سالان هستند. اما چون راوی بازبانی ساده وکودکانه سخن میگوید میتوان گفت راوی، داستان را برای نوجوانان روایت میکند.

داستان ساختاری تخیلی دارد ونویسنده با به کارگیری زبان صمیمی کودکانه از همان ابتدا عاطفهی خواننده را برمیانگیزد وشوق خواندن داستان رادراو ایجاد میکند . شخصیتهای تخیلی داستان دوازده ستاره هستند که به زمین میآیند تاآرزوهای انسانها را برآورده کنند.اینان نماد آرزوهای برآورده نشدهی انسانها هستند. این ستارهها از رفتار آدمها متعجب می-شوند و درپایان هم از خوشحالکردن آدمها درمیمانند. شخصیتهای انسانی داستان هریک نمایندهی یک تیپ هستند که نویسنده برخلاف معمول باآشناییزدایی، وجوه پنهان ویژگیهای شخصیتها را به خواننده نمایاندهاست وهمین امربر زیبایی رمان افزوده است. داستان روایت دور شدن انسان است از فطرت طبیعی خود وسرگشتگی اودرپی بردن به راز جهان هستی.

کلیدواژهها: آرزو، آشناییزدایی، تخیل، تیپ، راز، زیباییشناسی، ستاره، شخصیت،

مقدمه

زیباییشناسی موضوع موردتوجه بسیاری ازفلاسفه از گذشته تاکنون بوده. چنانچه نظریات متفاوت وگاه متضادی در این زمینه بیان شدهاست.در دوره باستان از افلاطون وارسطو نظریاتی در این باب داریم تا قرون وسطی از آگوستین - - 430-354 و آکویناس - -1225 - 1274 و در دورهی روشنگری ازکانت - - 1790 وهگل - - 1807 ونیچه - - 1886 و دورهی مدرنیسم ازفلاسفهای همچون هایدگر - - 1927، کروچه - - 1965، هاچیسون - - 1973، سیبلی - - 1983، هیوم - - 1985، فوکو - - 1997،و جان دیویی - - 1987 و...و در ادامه آن دوره پسامدرنیسم ونظریاتی از نیچه - - 1911، بارت - - 1974 ودریدا - - 1977 و....باتوجه به دیدگاههای متنوع هریک از این فیلسوفان، میتوان گفت زیباییشناسی مقوله واحدی نیست که بتوان آن را دریک عبارت معنا کرد. کانون زیباییشناسی در فضای مربوط به هرمکتب هنری با فضای مکتب هنری دیگرمتفاوت است.

"درهرفضا،جمله سازی و بهطورکلی شیوههای تولید و ارائهی کلام، شفاهی یا مکتوب، از مقتضیات کانون زیبایی تبعیت می-کنند....درهرفضا، به موازات پیدایش و شکوفایی قوائد زیبایی شناسی، قوائد زیباییشناسی کلام نیز مدون میشوند." - بازرگانی، - 51 :1381 مثلا در زیباییشناسی جاودانگی به رنج، حرکت، روح،اندیشه، روان، ایمان و... به عنوان پدیدهای زیبا نگاه میشود. درصورتی که زیبایی شناسی نوافلاطونی جهان را این چنین توصیف میکند: "این آمیزههمهی فرمها وایدهها که درلاتین آن راa mounds ودریونانی آن را a cosmos مینامیم، همانا نظاممندیorderliness است.جذابیت این نظاممندی، همانا زیبایی است" - به نقل ازبازرگانی،. - Aesthetics.M.C.118. -224 :1381

زیباییشناسی نمیتواند برای هیچ مجموعهی آثار یا آثاراصیلی،ضمانتی درنقدهنری یا نقدادبی پیدا کند. این گفتارها نیزمحصولات خاص تاریخی،مناسبات واعمال اجتماعیاند و بنابراین به اندازهی خود ادبیات نسبی و احتمالی هستند. - Itid، به نقل ازگوردن،. - 343 :1383در نقد نوشتههای ادبی، چیزی که هنوز بسیار موردتوجه ناقدان است، مقولهی ارزش ادبی متن است که محتوای متن را نیز دربرمیگیرد وبراساس عملکرد اجتماعی متن سنجیده میشود. حال پرسش این است که زیبایی در یک متن ادبی به چه ویژگی-هایی اطلاق میشود؟ وآیا زیبایی متن نیز به ارزش ادبی متن می افزاید یانه؟اگر لذت بردن از اثر هنری را محصول زیبایی آن اثر بدانیم، میتوانیم برای تشخیص یک اثر زیبا، به میزان لذت بردن مخاطب از آن اثربپردازیم. به اعتبار لذت حاصل از زیبایی میتوان به دوجریان عمده در تاریخ زیباییشناسی اشاره نمود: یکی جریان فیثاغورثی که به لذت هوشیارانهی حاصل ازمناسبات صوری یک وضعیت توجه دارد ودیگری جریان اصل لذت که شامل تجربهی زیبایی براساس حواس پنجگانه است.

با توجه به این دوجریان هم باز نمیتوان چهارچوبی قطعی برای تشخیص زیبایی یک اثر متصور شد، زیرا میزان لذت بردن مخاطبین بر اساس فرهنگ، ارزشهای جاری جامعه وتجربه و درک آنها از مسائل مختلف، متفاوت میگردد "با این همه کانت - - 1987 که از طریق طرح شرایط ذهنی لازم درتجربهی زیبایی به ماهیت آن پرداختهاست، به این نتیجه رسید که هیچ اصولی بر زیبایی مترتب نیست. او درعین حال عقیده داشت که احکام مربوط به زیبایی عام یا جهان شمولند" - آن مک مان،. - 168 :1384 به این ترتیب میتوان گفت زیبایی ولذت از آن امری نسبی است.به طورکلی میتوان نظریههای زیبایی شناختی را درحیطهی ادبیات به سه رویکرد عمدهی ادبی مولف محور، متنمحور و مخاطبمحور دستهبندی نمود.

تا چندین دههی گذشته نظریههای زیباییشناسی با وجود تفاوتهای آشکاری که با یکدیگر داشتند، درمولف محوری مشترک بودند، یعنی نقد به نیت مولف اثریا طبقه اجتماعی یاجامعه اوو...نظر داشت. "آندری تارکوفسکی یک بار گفته بود، هنرمند به جای همهی کسانی حرف میزند که خود قادر به سخن گفتن نیستند....نسبت نیت مولف با معنای اثر" - احمدی،. - 127 :1374در رویکرد متن محور "اثرهنری درفراشد دریافت مدام نو میشود وباید بتوان این نوشدن را ازدیدگاههای ارزشهای خوداثر مطرح کرد.نوآوری چون از دیدگاه مخاطب اثرمطرح شود، هم چون توانایی خاص، مشخص و زمانمند جلوه میکند،اما چون ازدیدگاه خود اثر پیش کشیده شود، ارزشی زیبایی شناسانه مییابد" - همان،. - 212

اگرچه از دیرباز به اهمیت مخاطب اثرهنری توجه داشتهاند، اما میتوان گفت:" مهمترین ریشهی زیباییشناسی دریافت متن، بیشک کارهای نویسندگان آیین هرمنوتیک مدرن، به ویژه آثارهانس گئورک گادامر وپل ریکور است." - همان، " - 201 قائدهی اصلی دربینش هرمنوتیکی گادامرانتقال متن، سخن وسند دیروزبه امروز است.پس نکتهی مرکزی فلسفهی هنرازدیدگاه او نمیتواند چیزی جزمسالهی امروزی بودن هنریافعلیت زیبایی باشد" - همان،. - 414 یکی ازراههای پیبردن به زیبایی ولذت بردن از یک متن ادبی، وسوسهی مخاطب برای کشف نکات ظریف متن وکشف یا ساختن مفاهیم جدید از آن است که می توان آن را زیبایی ادراکی* نامید. دخالت وفعالیت خواننده درجستجوی زیبایی متن، لذت اورا از خوانش متن دوچندان میکند.

پیترلامارک معتقد است:" نظریه پرداز باید به ویژگیهای خویشاوندی به ویژه بین متن، مولف وخواننده وبا امعان نظر به نگرشها، انتظارات وواکنشهایی توجه کند که خوانندگان معمولا دربرخورد با آثار ادبی از خود نشان میدهند - لامارک، :1384 . - 337با پیشآمدن مقولهی هنرمدرن دگرگونی بنیادینی در زیباییشناسی به وجود آمد که خودهنرمدرن نیزازاین دگرگونی درامان نماند. با ورود هنر پست مدرن مرزهای بین آن چه هنری است با آنچه هنری نیست، درهم آمیخته شدو مقولهی زیباییشناسی فردی، زیباییشناسی تعریف شده وپذیرفته شدهی فرافردی را تحت الشعاع خود قرار داد."وقتی نگاه زیباییشناسی فردی در مرکز توجه قرار میگیرد وهیچ ایدئولوژی وآرمانی یا زیباییشناسی فرافردی وجود ندارد تا زیباییشناسی فردی را سرکوب ومهجورکند، لاجرم کثرتگراییِ زیباشناختی تنها شکل عملا موجود میشود" - بازرگانی،. - 83 :1381

حال اگرزیباییشناسی فردی را پذیرفتهباشیم، به نظر نگارنده هنر را میتوان به مثابهی آینهای دانست که نه حقیقت هستی بلکه رازآلودگی هستی را هرچه بیشتر به ما نشان میدهد. بنابراین میتوانیم بگوییم زیباییشناسی کشف این رازهاست ویک منتقد تیزبین هرچه عمیقتر به یک اثر هنری نگاه کند، به رازآلودگی جهان هستی بیشتر پی میبرد. منتقد با نشان دادن این رمز ورازها لذت خواندن متن را دوچندان میکند.نقدهایی که براین رمان تا به حال نوشته شده ونگارنده به آنها دست یافتهاست عبارتند از: گزارش نشست نقدمخاطبان کتاب ماه کودک ونوجوان،سال80، نقدی از زری نعیمی در کتاب ماه کودک ونوجوان،سال82، نقدی از شهناز صاعلی درکتاب ماه کودک ونوجوان مرداد82، مصاحبه با شهریارمندنی پور،نشریهی آفتاب یزد83/7/27، نقدی ازمهدی یوسفی، کتاب ماه کودک ونوجوان،مرداد84، نقدی از زری نعیمی درکتاب هفته شمارهی .569 هیچ کدام از این نقدها به طور خاص به موضوع زیباییشناسی نپرداختهاند.پژوهشگر در این پژوهش به دوپرسش زیرپاسخ داده است.

-1 آیا زیبایی امری قطعی وبه طور دقیق قابل تعریف است؟

-2  چه جنبههایی از زیباییشناسی دراثر مورد نظر، بیشترتوجه مخاطب را به خودجلب میکند؟

جنبههای ساختاری وزیباییشناسی رمان

داستان،ساختاری تخیلی دارد. تخیل نویسنده راجع به آمدن دوازده ستارهی خواهر وبرادرازآسمان به زمین است،برای برآورده-کردن آرزوهای مردم. بسیاری از منتقدان، داستانی را زیبا وجذاب میدانند که قابل باور باشد. تخیل اگر خود باور نباشد، میتوان گفت بازآفرین باورهای مااست. " میتوان گفت که نوعی تخیل وجود دارد که رابطهی آن با باور مانند رابطهی صورخیال با تجربهی ادراکی است. درواقع این نوع تخیل اغلب وانمود نامیده میشود. زمانی که ما چیزی را وانمود میکنیم، انگار آن را باور می-کنیم" - کاری،. - 186 :1384 تخیل در این داستان بسیارقوی و درعین حال باورکردنی مینماید و همین نکته بر زیبایی داستان افزودهاست. ازطرف دیگرتخیل باعث برانگیختن عاطفه میشود. هرچه تخیل قویتر باشد، عواطف انسانی را بیشتر تحت تاثیر قرار میدهد. این داستان نیز به سادگی باعث برانگیختن عاطفه میشود ومخاطب اندوه شخصیتهای داستان را درک وبا شخصیتها همذاتپنداری میکند.

نام داستان انسان را به یاد داستان هزارویک شب میاندازد ووقتی خواننده واردمتن میشود، احساس میکند شهریار مندنی پور،همان شهرزاد قصهگوست که قصه درقصه آورده تا غصههای آدمیزاد را قابل تحمل کند. شروع داستان بابیان اینکه دوازده ستاره در آسمان به شکل دوبال یک پرنده بودندکه مردم با نگاه کردن به آنها به زندگی امید پیدا میکردند، مخاطب بزرگسال را به دوران نوجوانیاش میبرد. به آن زمانی که شبهای تابستان، رختخوابها درایوان، حیاط یا پشتبام خانه پهن میشد و فرصت بسیارمناسبی برای خیال بافی بچهها و بزرگترها فراهم میگشت. بیداربودن تا پاسی ازشب وگفتوگو باستارگان. چه چیز زیباتر ازاینکه با شروع داستانی، انسان پرتاب شود به دوران شیرین کودکی ولحظههایی از ادامهی داستان بازماند.

نمیدانم آیا این احساس خوب را مخاطبان نوجوان امروز هم با خواندن این اثرپیدا میکنند یانه؟ آیا ستارهها برای آنان، همان نقشی رادارندکه برای ما دردوران نوجوانی داشتند؟!تخیل رابطهی مستقیمی با آرزوهای انسان دارد ودر این داستان نیز مخاطب به خوبی میتواند آرزوهای شخصیتهای داستان را بفهمد وخود نیز آرزویی داشتهباشد تا ستارگان داستان آرزوی اورا نیز برآورده کنند.راوی نیاز به دیده شدن را با بیان اینکه "ستارهها خوشحال شان بیشتر میشدوقتهایی که حس میکردنداز روی زمین کسانی دارند به آن ها نگاه میکنند"به زیبایی بیان میکند.ستارگان یک شب تا صبح درزمین میمانند.آمدن ستارهها به زمین ازنظر خودستارگان یک رازاست که نباید برملا شود.

دراین داستان ستارگان که نماد خوبی وآرزوهای برآوردهنشدهی انسانها هستند،وقتی به زمین میآیند درودیوارها را که میبینند، تعجب میکنند." همهجا دیوار، دیوارهای بلند، دیوارهای محکم،وآنها خندهشان گرفت.چون به فکرشان رسیدهبودکه اگر یکی پیدا شود،که بخواهدتوی آسمان درودیواربگذارد،چقدرمسخره است."نویسنده دید ناامیدانهی زمان خود را اززبان راوی که اوهم نویسنده است، چنین بیان میکند:"...به نظرش توی دنیا دیگر چیزتازه وجالبی باقی نمانده بود....باران هزارویک جورصدادارد...ولی هیچ حرف تازهای ندارد...."ستارگان که برای برآوردن آرزوهای انسانها به زمین میآیند وپیش راوی نوبسنده میروند تا اوغمگینترین آدم را به آنها نشان دهد. صدای نالهی شبانهای اورا به یاد دختربچهی بی پناهی میاندازدکه درجنگ همه کسش راازدست داده وحالاتنها وبیپناه

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید