بخشی از مقاله

چکیده

حکمرانی خوب طی دو دهه اخیر در ادبیات توسعه سیاسی و اقتصادی جهان مطرح شده است.اساساً حکمرانی خوب از یک سو به بررسی رابطه دولت و حکومت با مردم، شهروندان و گروه های موجود در جامعه میپردازد، از دیگر سو در پیوند با عملکردهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی است و نهایتاً هدفش سعادت مردمان است. بنابراین حکمرانیخوب از آنجا که یک رابطه تعاملی میان مدیریت سیاسی و اقتصادی و فرهنگی با نحوه مشارکت مردمی و گروهی برقرار میسازد نیازمند تمهیدات مشخص در حوزه های مدیریتی است. بنابراین آنچه که در حکمرانی خوب درحوزه های مدیریتی برجسته می شود از یکسو میزان مشارکت مردمی و از سوی دیگر پاسخگویی مدیریتی در رفع حاجات ایشان است.

بنابراین سوالی که مطرح می شود این است که مدیریت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی چگونه می تواند بسترساز حکمرانی خوب گردد؟، در پاسخ به این سوال این فرضیه مطرح میشود که توزیع برابر مواهب اجتماعی میان مردم و گروهای جامعه می تواند زمینه ساز تحقق حکمرانی خوب گردد. مایکل والزر از جمله اندیشمندانی است که در کتاب خود تحت عنوان حوزه های عدالت، معتقد است: ما در جامعه شاهد حوزه های متفاوت اقتصادی، سیاسی و فرهنگی هستیم که هنگامی که این حوزه ها تحت مدیریت منظم اداره شوند و این حوزه ها در کارکرد هم دخالت نکنند، به جامعه به سامان نزدیک می شویم جامعه ای که مردمان همگان در حوزه های مذبور به سعادت برابر دست خواهند یافت. لذا در این مقاله با بهره گیری از منطق تفاوت والزر و بهره گیری از روش توصیفی- تحلیلی، کارکرد این نوع نگرش را در حوزه مدیریت خواهیم سنجید.

1.    مقدمه

از آن جا که اقدام و هر نوع کنش تصمیم گیرندگان دولتی1 به نمایندگی از مردم، از آنجا که بر نیازها و خواست های عمومی تاثیر گذار است، انتظار میرود که حکومت ها در اعمال اقتدار سیاسی اقتصادی و اداری خود در قالب حکمرانی خوب عملکنند - رهنورد،. - 9 :1384 یکی از مولفههای اصلی حکمرانی خوب روابط بین شهروندان و حکومت است و عدالت جویی و مدیریت شفاف از ویژگی های اصلی تحقق آن است - همان:. - 11 اگر حکمرانی را به عنوان یک الگو در نظر بگیریم، در این الگو، نظامی از ارزش ها، سیاستها و نهادها وجود دارد و به وسیله آن جامعه می تواند اقتصاد، سیاست و مسائل اجتماعی خود را در پیوند تعامل دولت، بخش خصوصی و بخش مدنی مدیریت کند.

بنابراین آنچه در حکمرانی خوب مطرح می شود بحث از چگونگی تعامل حوزه های مدیریتی سیاسی، و فرهنگی و اجتماعی با مردم است. از این طریق که حکمرانی خوب با انتقال حوزه مدیریتی از
سطح دولتی به حوزه های غیرحکومتی، در دستیابی به توسعه سیاسی و اقتصادی در عصر جدید، راه گشا است. در واقع آنچه در دوره کنونی مدیریت و حکمرانی خوب را با چالش روبه رو می کند، بحث از تداخل کارکردی نقش ها در مدیریت جامعه است. در واقع تا هنگامی که این تداخل وجود داشته باشد فضا نیز برای تحقق حکمرانی خوب و نهایتاً مشارکت حوزه های خصوصی و شهروندی در مدیریت کشور، فراهم نمی گردد.

بنابراین می توان گفت کارکرد اصلی حکمرانی خوب، در این فضای تداخل کارکردی مدیریت ها که میزان مشارکت مردم و مدیریت های مدنی به عنوان ویژگی اصلی حکمرانی خوب، را زیر سوال برده است، این است که با با توزیع برابر همه مواهبات2 اجتماعی در حوزه سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، از یکسو برابری و عدالت برای همگان فراهم کند که به عنوان حاکمان اصلی و صاحبان مناصب اصلی حکومت، این حق را دارند که در مدیریت نیز نقش داشته باشند.

از طرفی دیگر با انفکاک ساختاری میان حوزه های توزیع، نوعی مدیریت تفکیک شده، تخصصی و تکثرگرا را ایجاد کند. لذا دستاورد این سبک این مدیریت، نهایتاً ایجاد برابری و عدالت، مشارکت همگانی و مدیریت پاسخگو به عنوان اصلی ترین ویژگی ها حکمرانی خوب است. این ایده به خوبی در قالب سیاست تفاوت در اندیشه مایکل والزر3 مطرح می گردد. او در مهمترین کتاب خود یعنی حوزه های عدالت4 می گوید: آدمیان مواهب را در میان - دیگر - آدمیان توزیع می کنند. در اینجا توزیع کردن به معنای دادن، تخصیص دادن، مبادله کردن و نظایر آن است، و کانون توجه بر افرادی است که در دو سر طیف این کنش ها ایستاده اند: و نه بر تولیدکنندگان و مصرف کنندگان، بلکه بر مدیران و کارگذاران توزیع و دریافت کنندگان مواهب. - والزر، . - 28 :1389 و ارتباط توزیع مواهب با سیاست تفاوت در این مساله است که کارگزاران توزیع توسط مواهبی که در دست دارند محدودمی شوند. در واقع می توان گفت مواهب حوزه خود را در میان آدمیان توزیع می کنند.

بنابراین بر اساس سیاست تفاوت هر کارگذار در حوزه مدیریتی خود، وظیفه توزیع مواهب را دارد و این مواهب همه مواهب اجتماعی اند - همان:. - 29 نهایتاً در اندیشه او ما در جامعه شاهد حوزه های متفاوت اقتصادی، سیاسی و فرهنگی هستیم که هنگامی که این حوزه ها تحت مدیریت منظم اداره شوند و این حوزه ها در کارکرد هم دخالت نکنند، به جامعه به سامان نزدیک می شویم. اگرهدف حکمرانی خوب را نیز دستیافتن به جامعه به سامان ترسیم کنیم همانا این سبک مدیریت خود ابزار رسیدن به چنین جامعه و حکمرانی است.

بنابراین می توان از نوعی مدیریت سخن گفت که با توزیع مواهب اجتماعی در حوزه های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، به طوری که در خود این حوزه ها نیز مدیریت توزیع تخصصی وجود دارد؛ زمینه ساز تحقق حکمرانی خوب گردد. در این مقاله کوشیده ایم تا با بررسی مفهوم حکمرانی خوب و ارتباط آن با مشارکت مردم و برخورداری از حقوق و مواهبات اجتماعی در قالب چارچوب نظری، باگریزی به اندیشه مایکل والزر در این باب، مدیریت و دستیابی به جامعه به سامان را به تصویر بکشیم و بگوییم در فضایی که نحوه مدیریت جامعه در مسیری از تخصص گرایی و حکومت های مدنی و غیر حکومتی امتداد یافته است، توزیع مواهبات اجتماعی در حوزه های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی بر اساس در نظر گرفتن این سیاست تفاوت - عملکرد هر حوزه مدیریتی در توزیع مواهب مخصوص به خود - امری ضروری است.

.2 مبانی و چارچوب نظری

حکمرانی خوب:

حکمرانی خوب5 طی دو دهه اخیر در ادبیات توسعه سیاسی و اقتصادی جهان مطرح شده است. اتحادیه اروپا6 در سال 2001 با بیان مؤلفه های حکمرانی خوب، آنها را برای درک کامل و صحیح از حکمرانی به این ترتیب، بیان می کند : شفافیت و بازبودن7، مشارکت8، پاسخگویی9، اثر بخشی و هماهنگی.10 حکمرانی خوب، همچنین بر این عقیده بنا شده که میتواند به عنوان یک سیستمی از قراردادن حاکمیت در دست مردم عمل کند،چرا که حکمرانی خوب، فرصتی برای شنیدن صدای مردم و گروه ها ، به منظور حل و مدیریت مسالمت آمیز اختلافات و مشکلات اجتماع سیاسی است - Kardos:2012:1168 - اساساً. حکمرانی به پویش ها یا فرآیندهای تصمیم گیری، شیوه کاربرد قدرت و و تعامل های دولت و شهروندان اشاره دارد.

در کنار این تعریف از حکمرانی، حکمرانی خوب قرار دارد که یک ویژگی اصلی و کلان دارد که همانا مدیریت خوب و کارآمد جامعه در زمینه های گوناگون سیاسی، اقتصادی و فرهنگی است. در کنار این سبک مدیریت، نظارت های نهادمند و توزیع عادلانه و منطقی کالاها و ارزش های اجتماعی از جمله مولفه هایی است که در حکمرانی خوب و مدیریت جامعه مطرح می گردد که به نوعی حکمرانی خوب را بر اساس نوعی مدیریت تعریف می کند که این مدیریت از یکسو نظارت بر مدیران و از سوی دیگر ورود حوزه مدنی جامعه را دربر می گیرد که وظیفه دارند برای تحقق توزیع عادلانه منابع بین خود، مدیریت را نیز خودکنترل کنند.

بنابراین آنچه در حکمرانی خوب وِزگی برجسته است تطور کارکرد مدیریت و انتقال آن از سطح دولتی به سوی جامعه است چرا که ناتوانی مدل های سنتی و بازار مدار مدیریت دولتی برای پاسخگویی به فرآیند های پیچیده و پویای تصمیم گیری معاصر، موجب حرکتی شد که به جای تاکید صرف بر کیفیت ارائه خدمات، بر حکمرانی خوب به معنای مشارکت حوزه های دیگر در مدیریت جامعه شده است - الوانی، علیزاده ثانی، 1386، - 1اساساً. حکمرانی خوب، در این مسیر به معنای نوعی روند مدیریتی است که می توان آن را مدیریت بر حسب توزیع مواهب اجتماعی در سطوح سیاسی، اقتصادی و فرهنگی نامید.

اساس این نوع مدیریت را دو ویژگی ا صلی شکل می دهد. اول، نحوه و شیوه این نوع مدیریت است که انتقال این سبک از سطح رهبری دولتی به رهبری اجتماعی و غیر حکومتی است. دوم، توانایی این نوع مدیریت در رفع مشکلات و نیازهای عمومی است که این امر در عصر جدید در قالب توزیع عادلانه مواهب اجتماعی در سطوح مختلف سیاسی، اقتصادی و فرهنگی مطرح می شود. بنابراین حکمرانی خوب باید بتواند از این طریق مدیریت از یک سو تعریف کننده نظارت نهادمند حوزه ها ی مختلف اعم از نهادی و مردمی باشد و از سوی دیگر، با تعریف مدیریت های متکثر در اجتماع، مواهب اجتماعی را به همه چه در قالب نهادی و چه در قالب افراد انسانی، عادلانه توزیع کند.

عدالت توزیعی در حوزه مدیریت سیاسی، فرهنکی و اجتماعی

بر اساس آنچه گفته شد ویژگی مدیریت در عرصه جدید، انتقال حوزه تصمیم گیری و رهبری به سوی نهادهای غیرحکومتی و مردمی است تا پیچیدگی های مدیریت دولتی حل شود و از سوی دیگر خدمات رسانی به جامعه آسان تر رخ دهد. بنابراین ما نیازمند تمهیدات مشخص هستیم تا این روند به خوبی ساری و جاری گردد. پس مدیریت خوب نیازمند یک نوع عدالت در توزیع مواهب اجتماعی است. عدالت توزیعی11، در ارتباط با رفتار تطبیقی افراد قرار میگیرد.

نمونه بارز بی عدالتی آن است که دو نفر مانند هم و با شرایط مشابه، دچار محرومیت در برخورداری از حقوق های مشابه شوند و در این مسیر با رفتارهایی رو به رو شوند که علی رغم تشابه موقعیت با دیگری، بهتری برخورداری یا محرومیت از آن را موجب گردد. فرانکنا به نقل از سجویک میگوید: عدالت یعنی رفتار مشابه در موارد مشابه، و بی عدالتی رفتاری متفاوت در موارد مشابه محسوب میگردد.

تحقق این امر در ارتباط با معامله با مردم براساس استحقاقها و امتیازات، رفتار با ایشان بر اساس تلقیِ برابر بودن آنها، و رفتار با مردم مطابق با نیازها وتوانایی های آنها است - فرانکنا، :1389 . - 113-114 جان راولز در قانون ملل12 بیان میکند که وقتی برابری منصفانه فرصتها ایجاد شود به این معناست که شرایط اجتماعی باید به گونهای باشد شهروند، گروه و افراد فارغ از طبقه، نژاد و... فرصت برابر برای بدست آوردن مواهب اجتماعی را داشته باشند - راولز،. - 164 :1389 بنابراین ضرورتِ عدالت توزیعی به مثابه رفتار در توزیع امتیازات و حقوق برابر ، چه در میان انسان ها و چه در میان گروه های اجتماعی، امری بدیهی به نظر میرسد و از مشخصه ای اصلی حکمرانی دیگر است. این خود نیازمند نوعی مدیریت تعاملی میان مردم و نهادها است.

چرا که حکمرانی خوب نیز همین است که شهروندان به طور عادی بتوانند در فرآیند مدیریت و سیاست گذاری، مشارکت نمایند و از طرف دیگر نهادهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، به صورت برابر، از مواهب برخوردار و آن را به مردم انتقال دهند - Center for International . - Private Enterprise,2004 این امر در اندیشه مایکل والزر هویدا است. او با بازگشت به ویژگی های که موجب برابری انسان ها می شود جامعه عادلانه اش را ترسیم می کند که عدالت مبتنی بر همکاری اجتماعی در آن آشکار است. 

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید