بخشی از مقاله

چکیده

ازدیدگاه گوته انسانها در طول تاریخ عکس العملهای ثابتی نسبت به رنگ داشتند، به شکلی که با طیف خاصی از رنگها احساس امنیت می کردند و انواع دیگر را برای ابراز خشم و یا غم به کار میبردند. او با بررسی این واکنشها به درک نوینی ازروانشناسی رنگ رسید که در آن نوع برخورد طبق ماهیت رنگها متغیر و قابل تفسیر میشود. تعریفی جدید، که رنگ بلندگوی احساسات و نگرانی های روحی و ذهنی و حتی ناخوداگاه است و وقتی این برخورد را مؤلفی در متن خود به کار میبرد به آفرینشی میرسیم که هر واکنشی را در قالب سیگنالهای متن می توان انعکاسی از ژرفترین کشش ها و انگیزههای درونی مؤلف تعبیرکرد و برای رمزگشایی آنها تا مرز نادانستههای مؤلف پیش رفت. درمقاله حاضرسعی شده ضمن بیان آرا" گوته"، با بهرهگیری از برخورد متن_ مخاطب و یا به قول سارتر«خوانش دیالکتیکی»به اثبات ردیابی روانشناسی رنگ گوته در شاهکار بینظیرصادق هدایت بوف کور، بپردازیم.

کلیدواژهها:روانشناسی رنگ، گوته، بوف کور، صادق هدایت، خوانش دیالکتیکی

مقدمه

در چینش متن آنچه که به عنوان تصویرارائه میشود مجموعه پیوستگیهای کلامی است که با گزینش نشانهشناسیک شکل می گیرد و معنای برانگیخته از آن مفهوم استعاری مراد مولف است که در پس کشف رابطههای زبانی القا میشود. برای رسیدن به این رمزگشایی نیاز است که دیدن به متنِتصویرشده آنچنان که مطلق هستی چونان چیزی است، باشد. لزوم خوانش متن، زندگی وغوطه ورشدن درآن است ونه توجه به سویه بیرونی اثر. یعنی مولف را چون ناظم پازل یا مصوری بدانیم که برای تفسیر اثر او گونه های ترکیبی و هستیهای متفاوت و به ظاهر خارج ازیکدیگر راپیوسته بپنداریم؛

وصول به این یکپارچگی منوط به توجه نشانه و زمینه متن است اهمیت نشانه درتعریف آن به عنوان رابطه »موردتاویلی«موضوع تعریف شده، چرا که در مواردی خاص نشانه پلی است برای درک مورد تاویلی دیگر که به ایده ای خاص ارجاع می دهد. که خود بانشانههای دیگر در توجه به زمینه متن برای نزدیکی فاصله »دال« »تصورذهنی«و»موضوع واقعی« تفسیرمی شود: مهمترین نکته برای درک معنای متن داخل کردن آن در زمینه سخنی خاص است چرا که گزارههای واحد در فضاهای متفاوت می توانند معنایی مختلف و حتی متضاد بیافرینند.

این نظرتا بدانجا اهمیت دارد که درکتاب »ازنشانه های تصویری تامتن«به نقل ازبارت نوشته شده: یک عکس هنگامی که در دو نشریه متفاوت منتشر شود، تفاوت میکند و در ادامه برای اثبات تاثیر زمینه متن در تفسیر آن، چاپ یک عکس واحد رادرمجله محافظه کار»اورور«وروزنامه کمونیستی»اومانیته«،مثال می زند. بادرک صحیح فضا وزمینه متن وهمچنین سلسله نشانههای رمزگذاشته در متن میتوان به خوانش و درک تاویلی رسید که به قول هایدگر در تفسیرآن به نوع »گشودگی« و بیکرانی »استعارهها و  نشانههای دیداری میرسیم...که مانند جعبههای متحرک که درونش نیرویی برانگیزاننده است که همچون انسانی درون انسان قراردارد و آن چه که از بیرون دیده میشود، هدایت می-کند - .«احمدی،1383؛ - 28 دراین جستاررنگ در بوف کورنشانهای دیده شده دکه پلی برای درک »مورد تاویلی« یعنی کل متن است. البته برای گذار از درک نشانه زبانی تا تفسیرمعنا شناسیک متن و رمزگشایی؛ ازاستفاده مولفههای برون متنی ناگزیریم.

در خوانش رنگ شناسیک بوف کور،گوته کسی است که ازنظرات او در»تئوری رنگها« میتوان درنزدیک کرد ن فاصله دال،موضوع واقعی و فرضیه ذهنی کمک گرفت، به نحوی که در تفسیرهر رنگ با قبول پیش فرض قابلیت دیالکتیکی متن ازروانشناسی پنتون که درمقابل هررنگ مجموعهای از احساسات را تعریف کرده است تا با بررسی سه گانه جملهواره های احساسی پیوسته بارنگ آمیزی کتاب، به خوانشی فرامتنی برسیم. اما پیش از این برای درک ودریافت بهتر موضوع به تعریف اصطلاحات اصلی تحت عنوان چهارچوب نظری می پردازیم 1چهارچوب نظری:

1_1خوانش دیالکتیکی:

برخورد دیالکتیکی، که پیشینه آن از زمان افلاطون در معرفی روش استدلال های سقراط است، به این نحو که درحین ارائه نظرهای اثباتی مخاطب را به ورطه تناقضگویی میکشاند و با تاکید بر همان تناقضها مخاطب را مغلوب میکرد.

2_1دیالکتیک سارتر.

»از نظر سارتر دیالکتیک هم روش شناخت است و هم حرکت در ابژهای که به عنوان محصول کار انسان وجود دارد و ناشی از تمامیّت سازی است، اما هنوز بهتمامیّت یعنی امری که دیگر تغییری درخود نمیپذیرد، سارتر همچون هگل بر این نظر بود که خرد دیالکتیکی از نظامی که درصدد شناسایی آن برمیآید وجود ندارد و از هیچ فرضیه اثبات شده، قطعی و یقینیای آغاز نمی شود. سارتر میخواست کارایی و اعتبار خرد دیالکتیک را دریابد - «احمدی، - 395:1384 3B1روانشناسی رنگ گوته در»تئوری رنگها« یوهان ولف گانگ گوته معتقد است در تمامی اشکال و ارتباطات غیرکلامی، رنگ یکی از سریعترین روشهای انتقال پیامها و معانی است. پیش از آن که بشر امروز ارزش زیباییشناسی رنگ را بداند شیوههای تجربه متنوعتری در برقراری با استفاده از رنگ وجود داشت. در میان انواع پیامها رنگ به شدت تمام احساسات آدمی در ارتباط است و ضمن تحریک آن، نماد ذهنی و انتزاعی و با افکار گوناگون همزمان بیانگر سرخوشی، آرزوی تکامل و یادآوری و حتی در مکانی دیگر است که باعث ایجاد حس زیباییشناسی و یا واکنشهای احساسی در انسان میشود.

گوته با درک وتعمق دراین ویژگی رنگ ازجمله پیشگامان رنگ شناسی شناخته شده است، او همواره رنگ را جز جدا نشدنی از انسان شناسی می شناخت وآن را در حکم کلید مفاهیم عمیق و بازتابنده درون آدمی می دانست وهمچنین شناخت رنگ راازطریق بررسی طیف طول موج آن غیرمنطقی می پنداشت. گوته دانش رنگ شناسی خود رادر زمینه تاثیرروانی_ اخلاقی رنگ ها گسترش داد، با این دیدگاه بنیان جدیدی دردانش روانشناسی رنگ پایه ریزی کرد. به همین دلیل گوته از دیدگاه رنگ شناسی به عنوان »پدر انسانشناسی«شناخته شده ا ست - لبته بخشی ازدانش رنگ شناسی که به وابستگی انسان به مافوق طبیعی میپردازد - «فلمار،. - 17:1376 از نگاه گوته درکتاب»تئوری رنگها - 1801 - «هررنگ تفسیر ویژه خود را دارد و به مثابه آن تاثیر خاصی بر روی انسان می گذارد او معتقد است رنگ ها کلید بیان ناگفته ها هستند و با این دیدگاه توانست درتبیین ابزار کار روانشناسی رنگ،مسیرانسان شناسی نوین راروشن کند دربیان رابطه انسان و رنگ میگوید: »رنگ تاثیر خاصی بر هر موجود زنده می گذارد وانسان می تواند با توانایی تفکیک رنگ،

احساس متفاوتی در انسان بیافریند - «همان: - 20او برای اثبات هماهنگی چشم وروح شخصی را مثال میزند که دراتاقی کاملا یک رنگ قرار گرفته است و با اثبات تاثیر دنیای درونی وبیرونی از رنگ، یادآور میشود که بسیاری از دریافتهای خود را مدیون رنگها هستیم. در توجیه این ارتباط »فلمار« به نقل ازگرهارد ات درکتاب»رنگ هاوطبیعت شفابخش«می نویسد »:گرچه دید عینی با روان وروح انسان رابطه دارد اما انسان به وسیله دریافت ذهنی، ازدیدن رنگ ها احساس شادی می کند.»همان: - 29 با تعریف رنگ نقد ادبی ازمنظرگوته بادید جدیدی از ناخودآگاه شناسی مواجه شد و در این مقاله سعی شده براساس درک گوته از رنگ کتاب»بوف کور«صادق هدایت رابه نقد بکشانیم. اما قبل ازاثبات روانشناسی رنگ گوته در بوف کورلازم است به تببین دیالکتیک سارتر بپردازیم. زیرا از نگاه سارتراست که میتوان از متن »شی شده« خوانشی فرامتنی داشت، چرا که او معتقداست نویسنده متن را برای خود نمی آفریند و »عمل نوشتن را که متضمن عمل خواندن میداند، همبسته دیالکتیکی آن است - «سارتر،. - 109:1388

او خلق اثر هنری را نتیجه تلاش توامان دو سر این رابطه میداند، سارتر شروع این دعوت به همکاری را آفرینش می داند و معتقد است متن آفرینش هدایت شده دارد که برای کشف هرآن چه مولف در آن به ودیعه گذاشته،است. او میداند که نوشتن کاری وظایف العضلایی نیست وخوانش متن نیازبه نوعی آزادی دارد که به دور از سیطره احساس و هیجانات باشد و به دنبال این آزادی ازخواننده ا نتظار دارد حرفهای نگفته نویسنده را هم کشف کند چرا که نویسنده چیزها بیشتری می داند که نمی گوید زیرا که مبنای زبان برقصروحذف است - همان: - 145وبرای اثبات این ادعا درصفحه 145 ادبیات چیست« میگوید:»پروست میل به همجنس را در قهرمان خود کشف نکرده است زیرا پیش از اقدام به نوشتن کتابش تصمیم آن را گرفته بود« سارتر معتقداست نویسنده با نوشتن نیاز به خواننده دارد تا »تصویری را از خود درمتن ببیند ویا بیافریندد - «همان: - 29 درسایه

چنین نظری تاویل هر ناقد را در نهایت یکی از امکانات بیشمار دلالتهای ضمنی اثر میداند وساختن متن به نحوی جدید مخاطب را از دودسته بندی ساده گرا وتحویل کننده خارج می کند که البته بی شباهت به نظر باختین نیست که:هر ارتباط کلامی بین دو شخص را فعل و انفعالات زبانی به صورت گفتار می داند و این بستگی دو سویه را بین متن از پیشداده شده مولف ومتن پاسخگر مخاطب می داند که آن دو را به عنوان دونویسنده یاد می کند او تحت عنوان دیالکتیک علوم معنوی می نویسد:»موضوع این علوم بین دو روان است،روان فرد پژوهشگر وروان آدمی که مورد پژوهش قرار میگیرد، این دو نباید در هم ادغام شوند - موضوع علوم معنوی رابطه وعلوم متقابل دوروان گفته شده است - «تزوتان، - 77:1351درادامه همان کتاب به نقل از باختین کنش فعالانه را جز ویژگیهای مهم مخاطب میداند« تنها فهم فعال است که می تواند به دریافت مضمون معنای گفتار نایل آید. تنها به واسطه »شدن«است که دریافت شدن امکان پذیرمی شود....فهم درهرگونه آن طبیعتی گفتگو یی دارد« - همان: - 52و علوم انسانی را تقابل دو نویسنده است.

دربرخورد با بوف کور با فرض وجود نشانههای گفته شده درمتن که نیاز به درک و تاویل دارند.»نشانههای که به اصطلاح آثار تصلب یافته مقاصد نویسنده هستند و از تفسیراشکال زبانی متداول که درجریان کار زنده و قصدمند آنها به جا مانده اند،حکایت می کنند . اما این نشانه های خارجی که درسطح زبانی قابل مشاهده و تشخیص هستند برای آن که درک شوند باید ابتدا به وسیله تفسیر به فهم درآیند، تفسیری که به مقصودی که به این نشانهها حیات بخشیده است؛ تانی میجویند« - همان - 48

درقسمت اول داستان ماجرای نقاشی روایت می شود که با دیدن تصویر دختری نیلوفر به دست که به سمت پیرمردخنزرپنزری خم شده، از پشت بغلی شراب در آشپزخانه زندگیاش متحول میشود و در شبی با تسلیم روح وجسم دختربه نقاش و سلاخی و دفن او در فردای همان روز قست اول تمام میشود و در قسمت دوم راوی شوهر یک هرجایی»لکاته« است و با این حال راوی داستان تنها فردی است که از او محروم است و در مسیر این بیبهرگی ماجرای شباهت مادر_مادربزرگ و برادر لکاته را توضیح میدهد و شباهت پدر و عمویش در خلال داستان درگیری عشقی آن دو بر سر بوگام داسی را توضیح داده می شود. در انتهای داستان راوی تبدیل به پیرمرد خنزرپنزری می شود و باگزلیکی لکاته را میکشد...

مسئله قابل توجه دربوف کور رنگ هاهستند؛برخورداحساسی وواکنش احساس برانگیز درکل داستان قابل تامل است چراکه هیچ »صفتی ااحساسی آن چنان پاک وبی پیرایه نیست که هیچ دلالتی درآن نفوذ نکند یعنی به چیزی بیرون ازخود رجوع پیدانکند - «سارتر، - 8:1388رنگ ها درهرموقعیت توصیف پذیری خود رابروزمی دهندهرچندنویسنده لزومی نمی بیند تمام جزئیات فضاهای داستان راتعریف کند و یا در مواقعی مورد نیاز واکنش های ثابتی دربرابر تصاویرمتغیر ویا برخورد ثابتی دربرابرتصاویرمتغییرداشته باشد کلیشیوهای نو درپرداخت شخصیت ها بدون گرفتاری در کلیشه است؛ کلیشه های معمول که سیگنال های تعبیه شده در داستان

هستند که به وضوح شخصیت ها وفهم آن کمک می کنند وجزعوامل وضوح در داستان هستند که باعث می شود مخاطب با هر کدام از مولفه های عادت، سن، جنس، خصوصیات نژادی وحتی جسمی، سلسله تصاویر معرف های را پیش داوری کند؛ اما پیش داوری در بوف کور الگوی دیگری دارد وبا تعاریف کلامی شخصیت ها شروع می شود وبه همراه توصیف رنگ شناسیک، نوعی پیش داوری احساس برانگیزی را که به دور از کلیشه است؛می آفریند

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید