بخشی از مقاله

چکیده

هدف این تحقیق بررسی دلایل ازخودبیگانگی - خودفراموشی - از منظر اندیشمندان اسلامی است. روش تحقیق توصیفی- تحلیلی و از لحاظ هدف کاربردی است. در پاسخ به سؤالات پژوهش میتوان نتیجه گرفت که عمدهترین دلایل خودفراموشی، از یاد بردن خداوند و عدم توجه به خالق خود، فراموش کردن عبادت و دعا، وابستگی به مادیات و عدم خودشناسی صحیح است. در واقع می توان گفت کسانی که از یاد خدا غافل میشوند و وابسته به تعلقات دنیوی میشوند دچار خودفراموشی و ازخودبیگانگی میشوند در نتیجه، اولین و بهترین گام برای جلوگیری از غلتیدن در ورطه ازخودبیگانگی فردی و اجتماعی و نجات از آن، خودشناسی است.

دومین گام، بازنگری اعمال گذشته است. در واقع بازنگری نوعی آسیبشناسی فردی و اجتماعی است. سومین کار، شناخت و بازیافتن علت و خالق خود است. چهارمین گام، عبادت است به همان اندازه که وابستگی به مادیات انسان را از خدا جدا میکند، عبادت انسان را به خویشتن بازمیگرداند. بنابراین، راه نجات انسان از معضل ازخودبیگانگی این است که باید گذشته خویش را بازنگری کند و پس از بازنگری اصلاح و بازسازی نماید.

-1مقدمه

ازخودبیگانگی از جمله مفاهیمی است که مورد توجه علوم مختلف از جمله جامعهشناسی، روانشناسی، علوم سیاسی و... قرار گرفته و مباحثات و مشاجرات زیادی را برانگیخته است تا جایی که محققان و دانشپژوهان حتی بر سر تعریف دقیق آن نیز توافق نظر ندارند. عدهای از آن به عنوان فاجعه قرن معاصر نام میبرند و عدهای ازخودبیگانگی را از مهمترین مشکلات بشر در همه اعصار تاریخ میشناسند.

انسان اسرارآمیزترین موجود جهان هستی است؛ موجودی که جهان کوچکی است که جهان بزرگ را در درون دارد، موجودی که علاوه بر داشتن بعد مادی - جسمانی - از بعد معنوی - روحانی - نیز برخوردار است؛ موجودی که هم دارای فطرت توحیدی و گرایشهای متعالی است و هم دارای طبیعت حیوانی و گرایشهای مادی: موجودی که با داشتن اختیار و آزادی - که لازمه کرامت اوست - گرامی داشته شده است؛ هدف از آفرینش چنین موجودی حرکت در مسیر فطرت توحیدی - صراط حق - ، تهذیب نفس، آراسته شدن به فضایل اخلاقی و رسیدن به کمال البته با پذیرفتن دعوت و راهنماییهای سعادت ساز پیامبران و سفیران الهی است.

 بنابراین با توجه به فلسفه و هدف آفرینش انسان و با وجود برخورداری او از چراغ درون - فطرت - و    نیز تعالیم انبیاء الهی که یکی از اهداف بعثت آنها آشتی دادن و متوجه کردن انسانها با خویشتن حقیقی - فطرت توحیدی، استعدادها و گرایشهای متعالی - و حرکت در مسیر تکامل بوده است، از غرق شدن انسان در لذتهای زودگذر مادی و به عبارتی فراموشی خود حقیقی که گاهی مواقع گریبان گیر انسان میشود، میتوان به عنوان یک بیماری خطرناک که مانع اصلی سعادت و کمال او - انسان - میشود، نام برد.

با توجه به اشاره جامع، ظریف و هوشیارانه قرآن کریم به این موضوع میتوان گفت: علل اصلی این معنی هم منشأ درونی - صفات و اعمال خود انسان - و هم منشأ بیرونی دارند که همه آنها را میتوان در زیر سه عنوان »هوای نفس، دنیا و شیطان« که مرتبط با یکدیگرند جای داد. فراموشی نفس انسان را از شناخت صحیح خدا، مبدأ و معاد، مسیر بین آن دو، استعدادها، تواناییها و گرایشهای متعالی بازمیدارد و آثار زیانبار و جبرانناپذیر فردی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و... در دنیا و آخرت که نتیجه آن نیز تنزل به مرتبه پایینتر از حیوانات و سقوط در جهنم میباشد را برای او - انسان - به دنبال خواهد آورد. از یافتن خود حقیقی - واقعی - و شناسایی و شکوفایی استعدادها، تواناییها و گرایشهای متعالی، تعبیر به خودیابی میشود.

سروشهای حیاتبخش و سعادت ساز پیامبران الهی همان عوامل خودیابی و احیای فطرت توحیدی هستند که در دو گروه معارف نظری و دستورات عملی جای میگیرند؛ بنابراین به این نتیجه میرسیم که در صورت نهان ماندن و خاموش شدن آگاهیها، گرایشهای متعالی، استعدادها و تواناییها، انسان در ضلالت و شقاوت خواهد ماند. اینجاست که انسان - به ویژه انسان معاصر - چاره خود را در بازگشتن به دین، معنویت و خداپرستی دیده و کوشش دارد تا در پرتو آن، اصل و اصالت انسانی و هویت واقعی فراموش شده خویش را بازجوید. زیانبارتر از فراموشی گناهان فراموشی خداست. اگر انسان خدا را فراموش کند و معنویات و ارزشها را به حاشیه براند، به مسائل مادی و لذتگرایی روی خواهد آورد و این موضوع در حقیقت چیزی جز ضرر را عاید انسان نخواهد کرد. فراموشی خدا و    غایب بودن او در دل انسان موجب میشود تمام غرایز حیوانی میدان را برای رشد و پیشرفت خود باز و خود را از هر قید و بندی آزاد ببینند.

-2 مفهوم ازخودبیگانگی ازخودبیگانگیٌ، مفهومی جامعه شناختی، روانشناختی، انسان شناختی، فلسفی و حتی مفهومی ارزشی و اخلاقی است که در اکثر علوم انسانی جدید از آن سخن به میان آمده است. دایره این مفهوم گاه آنقدر توسعه مییابد که شامل انسان نابسامان یا آنومیک دورکیم، دوگانگی شخصیت در روانشناسی و امثال آن میشود و گاه بر این نکته تأکید میشود که نباید مفهوم ازخودبیگانگی را با این مفاهیم به هم آمیخت - آراسته، - 16 :1831

در فارسی معادلهای فراوانی برای واژه ازخودبیگانگی ذکر شده است که برخی از آنها به قرار زیر است: بیخویشتنی، ناخویشتنی، با خود بیگانگی، درد بیخویشتنی، خود فراموشی، الینه شدن، جن زدگی، بیگانه زده شدن، گرفتار بیگانه شدن، دیگری را بجای خود پنداشتن، دیگری را خود دانستن، خود دیگر پنداری، در این مقاله به لحاظ رواج معادل »ازخودبیگانگی« آن را برگزیدیم هر چند واژه »خود دیگر پنداری« را برای ادای مقصود دقیقتر میدانیم.

این نکته شایان ذکر است که معنای لغوی ازخودبیگانگی مبادله است؛ که در زبان لاتین برای بیان مفهوم ازخودبیگانگی از آن سود میجویند، در اصل به معنای جنزدگی است و میتوان گفت استفاده از این واژه برای ادای چنین مقصودی بدان لحاظ است که از حاکمیت موجودی نامریی و مسلط حکایت میکند. انسان به صورت ناخودآگاه تسلیم اوست و به اندیشه و رفتار انسان شکل و جهت میدهد.ریشههای اولیه مسئله ازخودبیگانگی را باید در تعالیم ادیان آسمانی جستجو کرد؛ این ادیان آسمانی هستند که بیش و پیش از هر متفکر و مکتبی مسئله را با بیانهای گوناگون مطرح کرده، نسبت به آن هشدار داده و برای پیشگیری و درمان آن، راهحلهای عملی ارائه کردهاند - پورافکاری،. - 1831

-8 تاریخچه ازخودبیگانگی برخی چون آدورنوٌ، اتزیونیٍ، لوکاسَ آن را نه ابداعی نو و واژهای جدید بلکه پدیدهای کهن و تاریخی در نظر گرفتهاند. در صدر مسیحیت عیسویان بیگانگی را به مفهوم جدایی از معبود خود - خدا - میپنداشتند. انجیل با اشاره به قصه هبوط آدم از بهشت و انفصال وی از درگاه الهی، تصویری از بشر سرگردان و متعجب در سرزمینی غریب را ترسیم میکند. شاید بتوان گفت نخستین بار مفهوم ازخودبیگانگی بهطور ضمنی در دیالکتیک هراکلیتوس به کار رفته باشد. آنجا که گفت: هر پدیده و موجودی اگر در حرکت و تغییر نباشد، تجزیه میشود و معتقد بود، »شدن« واقعی است نه »بودن.« در دوران جدید، اندیشه روسو در رسالهای درباره نابرابری، تصویر زندهای که او از خوبی طبیعی انسان و فاسد شدنش توسط جامعه برکشیده است، شاید نخستین سرچشمه مفهوم ازخودبیگانگی باشد.

هگلُ شاید نخستین اندیشمندی باشد که تا آن هنگام بهطور دقیق به این موضوع نگریسته باشد. هگل جهان هستی را جلوهای از یک حقیقت میداند که روح مطلق نام دارد، انسان و جهان خارج در اصل از یک گوهرند، ولی انسانی که از این معنی آگاه نباشد جهان را مجموعهای از چیزهای بیگانه از خود میپندارد؛ و چون جهان خارج با جان او در اصل یکی است چنین انسانی از نظر هگل با نفس خویش بیگانه است - هگل،. - 1811فوئر باخ با استفاده از مفاهیم هگلی در جهت مقاصدش، پدیدههای مذهبی را به عنوان هستیهای عینیت یافته ازخودبیگانگی توصیف کرد، در واقع فوئرباخ، دین را عامل ازخودبیگانگی دانست. موسزهس در کتاب جوهر پول، حاکمیت پول و مالکیت خصوصی را از عوامل ازخودبیگانگی معرفی کرد - فنایی اشکوری، . - 18 :1816

-4 دیدگاه قرآن در مورد ازخودبیگانگی بررسی مسئله از دیدگاه ادیان مختلف، فرصت و مجالی بس وسیعتر و تحقیقی گستردهتر و عمیقتر میطلبد. پرداختن به همه آنچه در معارف اسلامی در این خصوص آمده است نیز از حوصله این بحث کوتاه بیرون است و فقط به منظور آنکه گامی کوچک به سوی طرح مسئله برداشته باشیم و نقطه شروعی برای بررسی آن، از دیدگاه اسلام باشد، نیم نگاهی به مسئله ازخودبیگانگی با نظر به برخی از آیات قرآن میکنیم - بشیریه، . - 44 :1834پیش از وارد شدن در بحث، تذکر این نکته ضروری است که طرح مسئله ازخودبیگانگی بستگی تام به تصویری دارد که در مکتبهای مختلف نسبت به انسان و حقیقت و هویت او ارائه میشود و بررسی این تصویر در مکاتب مختلف از حوصله این نوشتار بیرون است.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید