بخشی از مقاله

داعش به عنوان يک جريان يا جنبش پست مدرنيستي
چکيده
داعش حروف اختصاري «دولت اسلامي عراق و شام» است اما در مناطق تحت کنترل داعش در سوريه از نام «دولت » براي داعش استفاده مي شود و هر کس از کلمه داعش استفاده کند مجازات او ٧٥ ضربه شلاق خواهد بود. داعش در ميان صاحب نظران به عنوان جنبش - دولت نام برده مي شود و براي آن دلايلي نيز دارند اما اين مقاله ، داعش را به عنوان پست مدرنيسم معرفي کرده است . پست مدرنيسم که تعريف دقيقي از آن وجود ندارد، بايد در تعريف مدرنيسم پيدا کرد.
مدرنيسم يعني ، يک جنبش زيبايي شناختي که اين جنبش به فرهنگ و انديشه هاي غربي همسان مي باشد. نتايج نشان مي دهد که داعش يکي از علائم جنبش هاي پست مدرن است . در اين جنبش ، از رسانه ، زنان، شيوه عمل آرام و فرهنگي استفاده مي شود و همچنين ارزشها در جنبش داعش به عنوان پست مدرنيسم ، افراد طبقه وسط جامعه و عامگرايانه است و همچنين داعش يک جنبش پست مدرنيستي مي باشد که علاوه بر جنايت هاي سياسي و اجتماعي جنايتي بسياري نيز دارند. منظور از جنايت هاي سياسي از ميان بردن امنيت ملي در کشورها بوده و جنايت هاي اجتماعي نيز از طريق قتل عام کردن افراد بروز پيدا مي کند. با وجود خصيصه هاي مطرح شده و جنايت هاي اجتماعي -فرهنگي گروه داعش ، نمي توان به قطعيت گفت که جنبش داعش ، سنتي محض يا مدرنيسم مطلق است چرا که اين جنبش هم از سلاح و هم از رسانه ها، عوامل انساني و اجتماعي - فرهنگي در جهت پيشبرد فسادهاي اخلاقي ، اجتماعي و سياسي خود بهره لازم را برده است . پس اين جستار يک مطالعه توصيفي -تحليلي و براي فرضيه خود به دنبال اين است که داعش را به عنوان يک جنبش پست مدرنيستي معرفي کند.
روش تحقيق در اين مطالعه ، کتابخانه اي و با استفاده از ابزار فيش برداري صورت گرفته است .
واژگان مهم : جنبش ، داعش ، مدرنيته ، پست مدرنيسم ، دولت

مقدمه
داعش حروف اختصاري «دولت اسلامي عراق و شام» است اما در مناطق تحت کنترل داعش در سوريه از نام «دولت » براي داعش استفاده مي شود و هر کس از کلمه داعش استفاده کند با مجازات ٧٥ ضربه شلاق مواجه مي شود. داعش يک گروه مسلح تروريستي است که انديشه سلفي جهادي (تکفيري) را پيشه خود کرده است و هدف سازماندهندگان داعش نيز بازگرداندن چيزي است که آن را «خلافت اسلامي و اجراي شريعت » مي نامند و عراق و سوريه نيز جولانگاه عمليات داعش است . داعش از زماني که در سوريه ظاهر شده درباره خاستگاه، اقدامات، اهداف و ارتباطاتش جنجالهاي طولاني را به وجود آورده و باعث شده به محوري از محورهاي مطالب مطبوعات و رسانه ها و تحليل ها و گزارشها تبديل شود. هويت و اهداف اين گروه بنيادگرا و ارتباطات آن به علت اطلاعات متناقض درباره آن گم شده است : گروهي معتقدند داعش يکي از شاخه هاي القاعده در سوريه است ؛ گروه ديگري آن را يک سازمان مستقل مي دانند که براي تشکيل دولت اسلامي در تلاش است ؛ يک گروه سوم نيز معتقد است داعش ساخته و پرداخته نظام سوريه است تا مخالفان و گروههايش را نابود کند (پايگاه اطلاعرساني العالم ).
امروزه گروه تکفيري داعش در ميان صاحب نظران به عنوان جنبش -دولت نام برده مي شود و براي آن دلايلي نيز دارند اما در اين مقاله مي خواهيم گروه داعش را به عنوان پست مدرنيسم معرفي کنيم . مفهوم پست مدرنيسم که تعريف دقيقي ندارد، در مدرنيسيم قابل دريافت است . مدرنيسم يعني ، يک جنبش زيبايي شناختي که اين جنبش به فرهنگ و انديشه هاي غربي همسان مي باشد. با اين توصيف به تجزيه و تحليل گروه داعش به عنوان پست مدرنيسم مي پردازيم .
تعريف مفاهيم
جنبش ، حرکت يا رفتار گروهي نسبتا منظم و بادوام، براي رسيدن به هدف اجتماعي -سياسي معين و بر اساس نقشه معين است که مي تواند انقلابي يا اصلاحي باشد (آقابخشي و افشاريراد، ٣٦٩:١٣٧٩).
جنبش اجتماعي يکي از انواع رفتارهاي اجتماعي است که از روابط متقابل ميان افراد در درون يک جامعه ناشي مي شود. رفتار جمعي ، پاسخ عدهاي از مردم نسبت به يک وضعيت يا مسئله خاص است . جنبش اجتماعي ، رفتاري اجتماعي است که در حد وسط ميان رفتار بوروکراتيک و رفتار انقلابي قرار دارد؛ با اين ويژگي که از اولي کمتر و از دومي بيشتر سازماندهي شده است و مردم از طريق آن در پي هدف يا اهدافي هستند (جلالي پور، ٢١:١٣٧٩). بيشتر پژوهشگراني که جنبش هاي اجتماعي را بررسي کردهاند اين جنبش ها را گروههاي عمل هماهنگ و سازمانيافته که داراي ارزشهاي مشترک بوده و هدفشان ايجاد دگرگوني يا مقاومت در برابر دگرگوني در نهادهاي اجتماعي يا در نظم اجتماعي است تعريف کرده اند (صبوري، ٨٥:١٣٨٥).
دولت نيز داراي تعاريف مختلفي است : از نقطه نظر فلسفي ، دولت داراي يک هدف اصلي است . در اين تعريف ، با مفاهيمي چون ويژگي هاي ضروري و بسنده دولت ، کمال مطلوب، دولت خوب يا دولت کامل روبه رو هستيم . ازلحاظ فلسفي ، سه مکتب فکري
وجود دارد:
١- دولت براي ايجاد هماهنگي ميان اجزاي گوناگون و ضروري جامعه به وجود آمده است ؛
٢- دولت در نتيجه قراردادي اجتماعي به وجود آمده است ؛
٣- دولت در نتيجه مبارزه ميان نيروهاي متضاد اجتماعي پديدار شده است .
اما دولت از نظر سياسي بر پايه کمال مطلوب فيلسوفان قرار ندارد بلکه بر واقعيت هايي استوار است که درگذشته ، اکنون و آينده وجود دارند. در اين تعريف ، گفته مي شود که جامعه ، از صورتبنديهاي بسيار ساده آن تا گونه هاي بسيار پيچيده اش، بر پايه تغييرات نظام توليد رشد يافته است (عالم ، ١٣٦:١٣٨٤).
مدرنيته عبارت است از جريان حاکم بر تمدن جديد غرب در زمينه هاي فکري، فرهنگي ، علمي ، اقتصادي، سياسي ، اجتماعي و
... که جدا از آموزههاي ديني و با محور قراردادن انسان و تکيه بر آزادي همه جانبه او نيز اعتماد به عقل بشري و اصالت دادن به فرد درصدد تحليل همه امور اعم از طبيعت ، ماوراءطبيعت ، ارزشها و ... برآمده است و با انديشه نوکردن و تغيير همه جانبه حيات انسان، هر آنچه در مقابل آن واقع مي شود مانند دين ، آداب و رسوم و ديگر سنت ها، را نفي مي کند (ساجدي و مشکي ،
با روشن شدن معناي مدرنيته مي توان مدرنيسم را نيز تعريف کرد. با توجه به ترکيب مدرنيسم از واژه «مدرن» و پسوند
«ايسم » مي توان گفت که مدرنيسم بيانگر حيثيت مکتبي و اعتقادي مدرنيته و جهانبيني و ايدئولوژي فرهنگ و تمدن جديد غرب است (همان).
پست مدرنيسيم تجريدي است که به دوران تاريخي بعد از مدرنيته اطلاق مي شود. پست مدرنيته به شکل کلي براي توصيف شرايط و وضعيت اقتصادي و فرهنگي جامعه اي به کار مي رود که گفته مي شود وضعيت مدرنيته را پشت سر گذاشته است .
برخي از مکتب هاي فلسفي و فکري معتقدند که مدرنيته در نيمه دوم قرن بيستم به انتها رسيد و با پست مدرنيته جايگزين شد. درحالي که ديگران از جمله يورگن هابرماس بر اين باورند که مدرنيته هنوز به پايان نرسيده است ( ,Sage Publication
.(2004
مباني نظري تحقيق
ماهيت جنبش هاي اجتماعي
جنبش هاي اجتماعي همواره به واسطه «تضاد» اجتماعي ، يعني به وسيله رقيبان آشکارا تعريف شده، مشخص مي شوند.
کنشگران غالبا کنش هاي خود را پيش از همه به عنوان گسست از ارزشهاي فرهنگي غالب يا قواعد نهادين خلق مي کنند. يک جنبش اجتماعي نمي تواند به واسطه کثرت نيروهاي خود، هيجانات خود، يا نيروي «انفجاري» خود تعريف شود. اين موارد بيشتر به ازهم گسيختگي هايي مربوط هستند که از نقطه نظر کارگرايانه بهتر مي توانند تحليل شوند.
در يک نوع جامعه معين فقط «يک» جفت جنبش اجتماعي اصلي ستيزهگر وجود دارد. اين ايده به نظر مي رسد به مفهوم مارکسيستي کشمکش طبقاتي خيلي نزديک است و پيوسته از سوي پژوهشگراني مورد چالش قرار گرفته که تنوع وسيعي از تضادها را ترسيم مي کنند که نمي توانند به عنوان «جبهه هاي» خاص يک جنگ عام در نظر گرفته شوند.
جنبش هاي اجتماعي تودهاي نمي توانند از جنبش اجتماعي «طبقه حاکم » منفک شود و فقط تضاد آنها مي تواند به عنوان تضاد اصلي در نظر گرفته شود. دارندگان قدرت اقتصادي يا سياسي به جاي اينکه با ارزشهاي فرهنگي و هنجارهاي اجتماعي اصلي هم طراز پنداشته شوند، بايد به عنوان جنبش اجتماعي مورد تحليل قرار گيرند.
جنبش هاي اجتماعي و کنش سياسي ، کنش سازمانيافته نيست که هدفش کنترل قدرت دولتي باشد. ما هنوز تحت تأثير سنت طولاني هستيم که مخالف اين مطلب را القا مي کند. در تفکر اروپايي ، اين آشفتگي اساسي بوده است . اما حيات فکري آمريکايي مؤيد آن است که آمريکايي ها بيشتر قادر به فهم مفهوم جنبش اجتماعي هستند درحالي که اروپايي ها و آمريکاي لاتين به مدت زيادي فقط از انقلابها و اصلاحات دولتي سخن مي گفتند.
بر اساس ماهيت جنبش هاي اجتماعي ، مي توان سه نوع عمده از آنها را متمايز کرد: «جنبش هاي اجتماعي » به معناي دقيق کلمه ، تلاش تضادمند براي کنترل الگوهاي فرهنگي (دانش ، سرمايه گذاري، اخلاق ) را در نوع معيني از جامعه بيان مي کنند.
«جنبش هاي تاريخي » که عبارتند از کنش هاي سازمانيافته براي کنترل فرايند عبور از يک نوع جامعه به نوع ديگر هستند. در اينجا کنشگران ديگر منحصرا از حيث اجتماعي تعريف نمي شوند بلکه پيش از همه به واسطه روابط شان با دولت ، که عامل

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید