بخشی از مقاله

چکیده

آنچه در داستان مدرن اهمیت یافت، توجه به دنیای تاریک و مبهم ذهن و میدان دادن به یادهای ذهنی و درون آشفته شخصیت برای نشان دادن حالات روحی و روانی او بود و از اینروست که پیش از هر چیزی ساختار و شکل روایی داستانهای مدرنیستی در مقایسه با داستانهای پیشامدرن، متفاوت و عجیب و غریب جلوه میکند. داستان کوتاه »فروغ در خواب« از مجموعه شنلپوش در مه اثر عدنان غریفی، یکی از همینگونه داستانهاست که در فضایی خوابگونه میگذرد و مرز میان واقعیت و رویا در آن مشخص نیست. همچنیننبودِپیرنگِ خوشساخت، عدم قطعیت،نمادگرایی، تکثّر روایت وپایان مبهم داستان، آن را به داستانی مدرنیستی تبدیل کرده است.

واژههای کلیدی: مدرنیسم، داستان، عدنان غریفی، فروغ در خواب.

-1 مقدمه

سالهای آغازین قرن بیستم، عصر طلایی رمان مدرن بود و انتشار آثاری از جیمز جویس، ویرجینیا ولف، جوزف کُنراد و دیگر نویسندگان نشان داد که همراه با تحولات جامعه و تجربه مدرنیته، فنون نویسندگی و نگرشهای داستانی هم تحولی عمیق یافته است. مدرنیسم واکنش هنرمندان و نویسندگان به موضوعاتی چون صنعتیشدن، جامعه شهری، جنگ، تکنولوژی و ایدههای جدید فلسفی دوران مدرنیته بود. - چایلدز، - 30:1389 تحول ارزشها و مفاهیم در این دوران و جایگزینی ارزشهای شخصی به جای ارزشهای عمومی و اهمیت یافتن فردیّت و تفسیر جهان و هستی از منظر فردی و در نتیجه، ظهور چندصدایی، واقعیت قطعی ومسلّمِ پیشامدرن و راوی دانای کل و مستبد داستان را به چالش کشید.

همچنین زمان در رمان مدرن، دیگر رشتهای از لحظات متوالی نبود، بلکه جریانی دایمی در ذهن تلقّی میشد که در آن وقایع گذشته و حال و آینده دایماً با هم درمیآمیزند و مرزشان مشخص نیست. این تلقّی از زمان، پیوندی تنگاتنگ با اندیشههای نو درباره ماهیت ذهن داشت که از آرای فروید و یونگ درباره ضمیر ناخودآگاه ناشی میشد که ذهن انسان را دارای ماهیت و سطوح چندگانه میدانست که این سطوح مختلف میتوانند کارکردی همزمان داشته باشند. - دیچز و استلوردی، 108 :1386 و - 109 این دیدگاه، انسان را چیزی جز ذهن و خاطراتش نمیداند و معتقد است که با کاوش در ذهن انسانها میتوان به همه چیز درباره او پی برد.

در این تلقی از انسان، رمان-نویس هم میتوانست به جای روایت وقایع به صورت خطی و تقویمی، با کاوش در اعماق ذهن و خاطرات شخصیتها، واقعیت را از میان انبوه یادهای آشفته ذهنی بر آفتاب افکند. از همینرو یکی از مهمترین ویژگیهای مدرنیسم، توجه به دنیای ذهن و واقعیت ذهنی بود، برخلاف داستانهایپیشامدرن که به دنیای عینی و واقعیت بیرونی میپرداخت.در این مقاله پس از طرح مباحثی کوتاه و فشرده درباره داستان مدرن و شیوه مدرنیستی عدنان غریفی در مجموعه »شنل پوش در مه«، به تحلیل مدرنیستی داستان کوتاه »فروغ در خواب« از همین مجموعه خواهیم پرداخت. لازم به ذکر است که این داستان تاکنون از منظر مدرنیسم نقد و بررسی نشده است.

-2 داستان مدرن

آنچه در داستانهای مدرن، پیش از هر چیز خودنمایی میکند، ساختار و شکل متفاوت آنهاست و بیشتر ناظر به شیوه روایت و عناصر داستان است. نشان دادن تحولات روحی و روانی شخصیت درداستان مدرننسبت، به روایت حوادث بیرونی اولویّت دارد، به همین سبب ساختار خطی زمان را به هم میریزد و با استفاده از شیوههایی چون تکگویی درونی و سیلان ذهن، آن را نقض میکند، درنتیجه روایت به کلاف درهم پیچیدهای از خاطرات و تأملات ذهنی بدل میشود. زمان در داستان مدرن مدام به عقب و جلو میرود زیرا هجوم خاطرات ذهنی راوی به او مجال روایت با نظمی منطقی را نمیدهد. بنابراین »شکل روایت در داستان مدرن تبلوری از محتوای آن است. - «پاینده، 1389، ج:2 - 24

از آنجا که مدرنیته شورشی بر ضد اقتدارگرایی و قطعیتهای جزمی پیشامدرن بود و به حقیقت فردی اهمیت میداد نه به اصول جزمیِ برآمده از اعتقادات جمعی - همان، - 25، زاویه دید در داستان مدرن، دانای کل و سوم شخص نیستچرا، که راوی دانای کل دقیقاً با اقتدارگرایی و قطعیت مناسبت داشت و حضوری خداگونه در داستانهای رئالیستی داشت، در حالی که مدرنیسم در امکان آگاهی مطلق و متقن از همه چیز تردید داردعدم. قطعیت و پایان باز و مبهم نیز ویژگی دیگرِ داستان مدرنیستی است و بر خلاف داستانرئالیستی که راویِ همهچیز دان، خواننده را منفعل و مصرف کننده فرض میکرد، داستان مدرن، مخاطب را در برساختن روایت مشارکت میدهد. تغییر زاویه دید یا استفاده از چند راوی در داستانهای مدرنیستی هم از شک در قطعیتهای جزمی پیشامدرن نشئت میگیرد و این امکان را به خواننده میدهد کهاز میان اجزای متکثّر روایت، داستانی معنا دار بسازد.

داستان مدرن، فاقد پیرنگ خوشساخت استیعنی؛ ساختار سه قسمتیِ آغاز، میانه و فرجام را که در داستانهای پیشامدرن رایج بود، به هم میریزد. میتوان گفت که اغلب داستانهای مدرن، پیرنگ به معنای مرسوم ندارند زیرا در آنها عمل داستانی و پیرنگ، کمترین اهمیت را دارد و روایت رخدادها صرفاً وسیلهای برای کاوش در ذهن آشفته شخصیت داستان است. شخصیت نیز در داستان مدرن، فردی تنها، منزوی، ضعیف، منفعل و اندوهزده و غرق در خاطرات و رویاهای خویش است. از همین-روست که بسیاری از داستانهای مدرن با رویایی که شخصیت اصلی میبیند آغاز میشوند و یا درآنها مرز بین واقعیت و رویا درهم میآمیزد. - همان، - 32 داستان مدرن از نظر معنا و درونمایه نیز با داستان پیشامدرن تفاوتهایی دارد. احساس غربت و تنهایی انسان و پرتاب شدن به دنیایی ناشناخته و سرگردانی ،اوتقابل سنّت و مدرنیته و تعارض و کشمکش انسان میان این دو، فروپاشی ارزشها و گسست انسان از سنتها و بیگانگی او با جهان، زندگی شهری

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید