بخشی از مقاله
چکیده:
یکی از رویکردهاي جدید به نقد آثار ادبی، که در مقابل سایر دیدگاهها به وجود آمده است و در مطالعه آثار ادبی کمتر به آن توجه شده، رویکرد جامعهشناختی به نقد آثار ادبی است. شیوهي جامعهشناختی به نقد ادبی، تعامل میان محیط اجتماعی نویسنده و آثار ادبی را مورد مطالعه قرار میدهد و نشانههایی از منشاء اجتماعی اثر را بازنمایی میکند. پژوهش حاضر پس از بررسی سیر تاریخی نقد جامعه شناختی آثار ادبی، و بررسی آراء و اندیشهي بنیانگذاران این روش، مشخصا به بررسی نظریه ساختگرایی تکوینی لوسین گلدمن در حوزه نقد جامعهشناختی آثار ادبی میپردازد.
گلدمن هم به فرم و هم به محتواي آثار ادبی توجه دارد و نظریه ساختگرایی تکوینی او بر این فرض بنا نهاده شده که آفرینش ادبی داراي ویژگی جمعی است که از طریق انسجام ساختهاي آن با ساخت هاي ذهنی گروههاي اجتماعی مشخص میشود. براي به کارگیري روش ساختگرایی لوسین گلدمن باید سه مقوله جهانبینی نویسنده و طبقه اجتماعی او، ساختار متن و ساخت اجتماعی را مورد مطالعه قرار داد.
پس از آن، آثار ادبی نویسنده باید با ساختارهاي بنیادین واقعیت اجتماعی و تاریخی مرتبط شوند. هم چنین گلدمن معیارهایی را براي روش خود بر میگزیند که همه ي این معیارها بر خصلت جمعی آفرینش ادبی در ارتباط با ساختارهاي اجتماعی تاکید دارند.گلدمن نشانه و قواعد حاصل از اثر ادبی را درونی و بالاتر از ساختار اجتماعی نمیداند بلکه آن را حاصل تغییر در ساختارهاي اجتماعی میداند. در نهایت اینکه، گلدمن ساختگرایی تکوینی خود را، بررسی منش اجتماعی- تاریخی دلالتهاي عینی زندگی عاطفی و عقلانی آفریننده اثر ادبی میداند.
مقدمه
از رویکردهاي جدید به نقد آثار ادبی، که در مقابل دیدگاههاي رایجی بوجود آمده است که در آثار ادبی به آگاهی فردي یا ضمیر ناخود آگاه نویسنده میپردازند؛ رویکرد جامعهشناختی به نقد آثار ادبی است. از آنجا که آثار ادبی از جامعه و تحولات آن تاثیر میپذیرد و تا حدي بر جامعه تاثیر میگذارد، بنابراین بین ادبیات و جامعه تعامل وجود دارد - عسگري، . - 44 :1386 توجه به تعامل بین اثر ادبی و جامعه موجب آن شد که شاخهاي به نام جامعه شناسی ادبیات بوجود بیاید و به شناخت این تعامل بپردازد. جامعه شناسی ادبیات به دو مقوله تقسیم میشود، که این دو مقوله جامعه شناسی پدیده ادبی و جامعه شناسی آفرینش ادبی میباشند.
جامعهشناسی پدیدهي ادبی، ادبیات را خارج از متن ادبی بررسی میکند و شامل مجموعه روشهاي جامعهشناختی است که به نشر، پخش، فروش، نهادهاي ادبی، گروههاي حرفهاي چون نویسندگان، استادان و منتقدان ادبیات؛ یعنی هرآنچه بیرون از متن ادبی یا ادبیات است، مرتبط میباشد - فاضلی و کریمپور، . - 59 :1389 این درحالی است که جامعهشناسی آفرینش ادبی به متن و معناي آن و ویژگی زیباشناسی آن، همراه با ارتباط آن با پدیدههاي اجتماعی و آگاهی جمعی توجه میکند.
در واقع سواي متن به عوامل دخیل در شکلگیري آثار ادبی نیز توجه میشود که به اصطلاح به آن نقد تکوینی میگویند - علایی، . - 20 :1380 تفاوت این دو در این است که در نقد جامعهشناختی - جامعهشناسی آفرینش ادبی - منتقد از طریق واژهها، جملات و ساختارها به تحلیل تاثیر رویدادهاي جامعه در نویسنده و دیدگاههاي او میپردازد؛ اما جامعهشناسی پدیده ادبی رویدادها و چگونگی نمایش این رویدادها را بررسی میکند - کهنموئی پور، . - 22 :1389 در این مقاله ما تنها به مقوله دوم که جامعه شناسی آفرینش ادبی است، خواهیم پرداخت.
جامعه شناسی آفرینش ادبی، دریچه ورود به نقد جامعهشناختی است. پرداختن به نقد جامعهشناختی از اینرو اهمیت دارد، که نقد جامعهشناختی نگرشی عینی را در عرصهاي خاص و ملموس مطرح میکند. امروزه نگرش عینی به مرجع دایمی و اجباري تبدیل شده است - باربري، . - 61 :1378 واقعیتها براي ما از طریق گفتمانها شناخته میشود و چنان چه ادبیات را زبان گویاي یک ملت بدانیم گفتمانهاي مشخصا ادبی در شناخت واقعیت ها از ارجحیت بیشتري برخوردار است. در رویکرد جامعه شناختی به نقد ادبی به متن و معناي آن توجه میشود و از طرفی با توجه به پدیدههاي اجتماعی، مانند ساختارهاي ذهنی و شکلهاي آگاهی، به دنبال گسترش درك متن است.
بینش جامعه شناختی به ما کمک میکند که با تفسیري عملی و کاربردي از آثار ادبی، از این آثار براي حل مسایل و بحرانهاي انسان امروزي استفاده کنیم - فاضلی، . - 108 :1374 در این مقاله پس از بررسی مختصر رویکرد سنتی، و رویکرد اولیه مارکسیستی و مهمترین بنیانگذار آن جورج لوکاچ1، به تفصیل به بررسی آراء و اندیشهي لوسین گلدمن2 خواهیم پرداخت. با توجه به اینکه در ادبیات مربوط به نقد جامعهشناختی راجع به گلدمن و روش او سخن بسیار رفته است؛ لیکن درباره چگونگی کاربست این روش در نقد آثار ادبی کمتر میتوان مطلبی را یافت. این پژوهش تلاشش بر این است که مراحل کاربست روش ساختگرایی گلدمن را به روشنی توضیح دهد.
رویکرد سنتی و اولیه نقد جامعهشناختی
رویکرد سنتی و اولیه نقد جامعهشناختی آثار ادبی را »میتوان جامعهشناسی تجربی ادبیات یا جامعه شناسی محتوایی ادبیات نامید« - فاضلی و کریم پور، . - 60 :1389 آغاز نقد جامعه شناختی به جنبش علوم جدید اجتماعی و کاوش واقعیتهاي اجتماعی فرهنگی مربوط میشود. اندیشه توضیح ادبیات و موضوع ادبی توسط جوامعی که آنها را تولید و دریافت و مصرف میکنند در اوایل قرن نوزده در فرانسه آغاز شد - باربري، . - 1378 ادموند ویلسون3 سابقه نقد ادبی بر مبناي جامعه شناسی را به پژوهش درباره حماسه هومر اثر ویکو4 در قرن هجدهم میرساند که در آن ویکو شرایط اجتماعی دوران زندگی شاعر یونانی را بازنموده بود؛ اما بطور علمی تعریف کلاسیک نقد ادبی از دیدگاه جامعه شناختی براي نخستین بار توسط هیپولیت تن5 بیان شد - گوردن، . - 37 :1370 هیپولیت تن نقاد و متفکر فرانسوي در قرن نوزدهم یکی از منابع فکري و اعتقادي مکتب طبیعتگرایی و واقعیتگرایی و هنر و ادبیات نمایش بود.
تن معتقد به مطالعه و تحلیل علمی پدیدههاي انسانی و از جمله ادبیات و هنر بود و افکار و آراء او تاثیر فراوانی بر رویکردهاي جامعهشناختی به جاي گذاشت. تن آثار ادبی را نتیجه و حاصل سه عامل نژاد، محیط و زمان میدانست - ناظرزاده کرمانی، . - 1370 رویکرد تن اساسا بر علوم زیستی استوار است و اثر ادبی را همانند سنگواره میداند، که همانطور سنگواره قالبش را به همرا دارد، اثر ادبی نیز نشان نویسنده را به همراه دارد. تن با کشف رابطهي میان چیزهاي همزمان، یک ساختار دلالتگر را معرفی کرد و در یک برش عرضی، انسجام لحظهاي یک عمل اجتماعی فرهنگی را نشان داد و متن یک اثر را به عنوان یک سند معرفی کرد.
تن اعتقاد دارد که یک متن ادبی آنچه را که در یک جامعه پراکنده و متفرق است، منظم و منعکس کرده و به ابداع و خلقت میپردازد. تن از این طریق مقام امپرسیونیسمی و ایدهالیسم غالب را کاهش داد - باربري، . - 65 :1387 پس از تن میتوان از مادام دو استال و بونالد به عنوان اندیشمندان رویکرد اولیه جامعه شناختی به نقد ادبی نام برد. مادام دو استال در 1800 میلادي کتابی با عنوان ادبیات از منظر پیوندهایش با نهاد اجتماعی منتشر کرد. وي تلاشش بر این بود که تاثیر دین و آداب و قوانین را بر ادبیات و بالعکس آن نشان دهد - عسگري، . - 45 :1386 مادام دو استال اعتقاد داشت که ادبیات نه تنها یک هنر بلکه یک سلاح است که براي شناخت به کار میرود.
استاندال هم چنین معتقد بود که ادبیات کلاسیک تماما رمانتیک بود زیرا انسانهاي عصر خود را براي همان عصر ترسیم کرد. از نظر مادام دواستال ادبیات بوسیلهي تحول جوامع و مفهوم آزادي تغییر میکند. وي تلفیقی از تحول علمی و اندیشه و نیروهاي اجتماعی را مورد قبول داشت و ادبیات را انتقادي همیشگی و در عین حال فراخوانی به یک موضوع میدانست. مادام دو استال در رویکرد خود به نقد جامعهشناختی به دنبال این بود که علل تاریخی و اخلاقی ادبیات را مورد بررسی قرار دهد و به دنبال این بود که چگونه احساسات آدمی توسط آثار برجسته از دوران هومر تا کنون، به تدریج شکل گرفته است. از طرف دیگري وي معتقد است که تغییر و تحول در مکان صورت میگیرد و اندیشه و ادبیات به قلمروهاي گوناگونی تعلق دارند.
این مفاهیم دقیقا همان چیزي است که قرائت تاریخی زمانی و قرائت مکانی از متن ادبی نامیده میشود - باربري، . - 1378 پس از تن و مادام دو استال از اندیشمندان نقاد با رویکرد جامعه شناختی میتوان از بونالد نام برد. بونالد معتقد بود که »ادبیات زبان گویاي جامعه است« - به نقل از باربري، . - 64 :1378 نظریه بونالد بر سه محور کلی استوار است. نخست اینکه؛ بازشناسی هر ادبیاتی مستلزم بازشناسی هر جامعه است.
ثانیا تبیین هر جامعه از طریق نیازها و تعین- هاي آن است و سوم اینکه تولد نوعی جامعهشناسی ادبی به عنوان پدیدهي اجتماعی است. اشخاص طرفدار مکتب سن سیمون و بنیانگذاران تاریخ ادبی و ادبیات تطبیقی از طرفداران نظریه بونالد بودند. این افراد معتقد بودند که ادبیات را باید بر اساس تواترهاي ارگانیک و انتقادي مطالعه کرد و خواستار ترکیب اجتماعی جدیدي شدند و معتقد بودند محصولات نویسنده بلافاصله به عنوان محصولات لحظه تاریخی خوانده میشود - باربري، . - 64 - 65 :1387
مارکسیسم، لوکاچ و نقد ادبی
پس از رویکرد جامعه شناختی سنتی نقد ادبی که مربوط به آراء و اندیشه مادم دو استال، هیپولیت تن و بونالد و... میباشد. با آغاز قرن بیستم رویکرد جامعهشناختی به نقد ادبی تغییر پیدا کرد و وجه غالب این تغییر متاثر از مارکسیسم بود. »در قرن بیستم بیش از همه متفکران مارکسیست در تحکیم جامعه شناسی هنر و ادبیات کوشش کردند« - فاضلی، . - 113 :1374 مارکسیسم خواهان آشکار کردن قوانین تاریخ و جامعه، آشکار کردن جایگاه اصلی تغییر، جریان عمده تضاد اجتماعی عامل تغییر - طبقه کارگر - ، و آیندهي بشریت بوده است - سیدمن،. - 135 :1391 هر چند نظریههاي تکان دهنده اجتماعی اقتصادي مارکس به نقد ادبی کمکی ننمود؛ اما آن را تحت تاثیر قرار داد.
مارکس بر این عقیده بود که ادبیات همچون هر پدیده فرهنگی دیگري، بازتابی از ساختار اساسی اقتصاد جامعه است. همان نیروهایی که طبقات اجتماعی را بوجود میآورند، باعث خلق آثار حماسی، شعر و نمایش میشوند و نمیتوان بدون در نظر آوردن این نیروها، آثار ادبی را شناخت - هال، . - 188 :1379 گسترش اندیشههاي مارکس در سطح جهان نظریه- هاي ادبی او را به همه کشورها معرفی نمود. مارکسیسم به خلق یک چشم انداز اجتماعی کمک کرد که بخش اعظمی از پژوهشهاي ادبی را تحت تاثیر قرار داد - هال، . - 190 :1379 در دهه 1930 نویسندگان علاقه خاصی به اصلاحات اجتماعی نشان دادهاند.
در این دوره بر به کارگیري ادبیات در برانگیختن کارگران تاکید کرده و ادبیات را آینه حرکت تاریخ اجتماعی میدیدند - گرین و همکاران، . - 268 :1385 در واقع کسانی که از مارکس تاثیر پذیرفتهاند به ادبیات به عنوان صلاحی براي مبارزه نگاه میکنند - عسگري، - 1386 و ادبیات در نگاه مارکسیستها وسیلهاي براي رسیدن به انقلاب پرولتاریا و از بین رفتن سرمایهداري دیده میشود. در واقع در مارکسیم ادبیات به عنوان روابطی اجتماعی، مبارزات طبقاتی، و تئوري فراساختاري اجتناب ناپذیر شناخته شده است.