بخشی از مقاله
چکیده:
یکی از موانعپیشرفت سیاسی در کشور، به موضوع بحران اعتقادیِ برخی از نخبگان سیاسی جامعه در پرتو اثرگذاری قدرت نرم آمریکا علیه جمهوری اسلامی ایران برمیگردد که در مقاطع مختلف، شکل و شیوه این جنبه از جنگ و نحوه کاربستِ آن با تغییر و تحولات جدیدی مواجه شده است. نظر به ناکارآمدی تهدیدهای سخت، این سبک از تلاش برای براندازی نظام، از زمان روی کار آمدن باراک اوباما در چارچوب مقوله نفوذ عملیاتی گردید که به عنوان یک روش مبارزه در حیطه سیاستبینالملل و ابزاری جهت بهینه کردن سیاست خارجی این کشور، الگویی با عناصر و شاخصهای نسبتاً آشنا محسوب میشود که ظرف چند دهه اخیر به نوعی بر مفاهیم مترادفِ جدید آن همچون اقناء، تخریب از درون، و جهتدهی به افکار مردم و نخبگان کشورهای هدف در ابعاد مختلف و متنوع قابلیت ظهور و بروز یافته است.
در این راستا، جنبه هدایت کردن، جذب کردن، اثرگذاری و سرمشقودنِب نامحسوسِ جنگ نرم برای افراد و شخصیتها، و همچنین به حاشیه راندن فرهنگ ملی و دینی انسانها در مسیر فرایند جهانِ موازی، الگویی به نسبت جوانتر قلمداد میشود که استفاده از آنها با ابزارهای پیچیده و روشهای نوین همراه و بهروزرسانی میگردد. ازهمینرو مقاله حاضر در یک مسیر منطقی ابتدا به بازتعریف قدرت در روایتها و برداشت نوین از آن، پیشینه و همچنین ویژگیهای جنگ نرم میپردازد، و سپس با عنایت به نقشآفرینی این شیوه مدرن از جنگ، تلاش میشود در پرتو گفتمانهای رایج و مسلط، و با تمرکز بر عناصر و مؤلفههای آن،اثرگذاریِ جنگ نرم نوین - نفوذ - را در خلق بحرانهای اعتقادی نزد نخبگان سیاسی کشور مورد واکاوی و تجزیه تحلیل قرار دهد.
واژگان کلیدی: قدرت، نفوذ، جنگ نرم، ایران، گفتمان، رهبری، نخبگان سیاسی، ایالات متحده آمریکا
مقدمه
از زمان پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، ایالات متحده آمریکا، نظام جمهوری اسلامی را - به عنوان کشوری مستقل که از قواعد تعریف شده غرب پیروی نمیکند -برنتابیده و همواره با پافشاری بر تهدید، در پیِ سرنگونی و تغییر نظام حاکم بر کشور بوده است. از همینرو سالهاست که در میان نخبگان آمریکایی و طبقه سیاسی آن کشور، سخن گفتن از تهدید ایران امری عادی و مرسوم است و شاید به یک اندیشه دگم در میان جمهوریخواهان و دمکراتها تبدیل شده است. آنها اغلب ادعا میکنند که ایران با حمایت از گروههایی نظیر حزبالله نوعی تهدید برای جامعه بینالمللی و همچنین موجودیت رژیم اسرائیل بهشمار میرود. تهدیدی که به زعم مقامات واشنگتن باید با آن مقابله کرد. این »تهدید خیالی« بهگونهای ذهن سیاستمداران آمریکایی را به خود مشغول کرده که آنها اغلب از حمله به ایران سخن میگویند.
در این میان، صراحتقاطعیتِو ایران در کنار نفوذ ایدئولوژی ایرانِ اسلامی در سراسر منطقه، همان چیزی است که بیش از هر تهدید دیگری سیاستمداران آمریکایی را نگران میکند. در واقع آنچه که بیش از همه اهمیت دارد، توانایی »نه« گفتن ایران به خطمشیهای سیاسی و راهبردی است که سیاستگذاران آمریکایی بهدنبال ترسیم آن هستند. این » سیاست آمریکا بر مبنای بازداشتن دیگران از قدرت »نه « گفتن به آمریکا تعیین شده است. این دکترین نه تنها میگوید کسی نباید به آمریکا نه بگوید؛ بلکه در کنار آن به یک تهدید خارجی نیز همواره نیاز است تا تجهیزات نظامی به فروش برسد و هژمونی جهانی حفظ شده و سلطه بر منابع استراتژیک جهان ادامه یابد. - Chovanec,2014: 10-12 - « زمانی که آمریکائیها به عدم موفقیت اقدامات سختافزارانه خود علیه ج.ا.ایران ایران پی برده و بهواسطه چنین رویکردی هیچگونه جابجاییِ راهبردی در اصول ومناسبات داخلی و خارجی نظام جمهوری اسلامی رخ نداده است؛ در کنار ابزارهایهای سختافزاری خود، رویکرد نرمافزاری قدرت و »جنگ نرم1« را نیز برای به زانو درآوردن ایران بهکار گرفتهاند.
آنان تلاش کردهاند تا با انواع تحریم و کارشکنی در مسیر پیشرفت ایران، جمهوری اسلامی را ناکارآمد نشان داده و با تهاجم فرهنگی به عقاید و باورهای سیاسی، مذهبی و اجتماعی، شرایط تضعیف ایدئولوژی انقلاب اسلامی و موجبات شکست آن را فراهم آورند. البته، در راستای استحاله نظام، از ترویج و تقویت افکار و اندیشههای انحرافی نیز در کشور دریغ نمیورزند و در صورت نیاز و امکان، تهدید و برخورد نظامی را در دستور کار قرار میدهند.اکنون در پاسخ به این پرسش که هدف جنگ نرم آمریکایی علیه ایران چیست، باید اذعان داشت یکی از اهداف اصلیِ جنگ نرم غرب، تضعیف و زوال مقبولیت مردمی و مشروعیت دینی نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران و مواجه کردن نظام با بحران مشروعیت است. جنگ نرم علیه جمهوری اسلامی در ایجاد نابسامانی و نارضایتی در جامعه، ناکارآمد جلوه دادن نظام برای ایجاد بحران مقبولیت و مشروعیت نظام ایران متبلور میشود و در این راستا، آنچه که بیش از همه این روند را تسریع میبخشد و برای مقامات غربی مهم و جذابتر است، تغییر آهسته عقاید نخبگان سیاسی کشور است.
یعنی هدف قرار دادن افکار جامعه نخبگان و شخصیتهای سیاسی کشور که در نهادهای مختلف »تصمیمساز« و »تصمیمگیر« نقشی مؤثر و تعیین کننده دارند. تحقق این امر، بهطور شگفتآوری، هزینههای موجود در فرایند نیل به اهداف ایالات متحده آمریکا در قبال نظام ج.ا.ایران را کاهش داده و زمینه را برای »نفوذ« فراهم میآورد.نظر به اهمیت و حساسیت این بحث در قیاس با موارد و اهداف مشابه در گذشته، مقاممعظمرهبری نیز به صراحت در این خصوص هشدارهای متعددی بیان فرموده و نسبت به پدیده نفوذ دشمن تأکیدات فراوانی داشتهاند. بههمین منظور، مقاله حاضر به تأسی از رویکردها و بیانات آیتالله خامنهای، درصدد است تا با رویکردی علمی و بهرهگیری از شواهد و مستندات موجود، به روشی توصیفی - تحلیلی، ابعاد گوناگون جنگ نرم اعتقادی را در ارتباط با نخبگان و شخصیتهای سیاسی کشور مورد واکاوی و تجزیه تحلیل قرار دهد.
.1 چارچوب نظری
عموماً جنگها از یک مدل پیروی نمیکنند و بههمین جهت، برای مبادرت به جنگ و پیروزی در آن در ادوار مختلف، روشهای متعدد و متنوعتری مطرح شده است. بهلحاظ نظری نیز، جنگ نرم علیه جمهوری اسلامی ایران را میتوان بر اساس منطق و مفاهیم نظریهها و مکاتب گوناگونی در حوزه علومسیاسی، جامعه شناسیسیاسی و روابط بینالملل تحلیل و تبیین نمود. با اینحال، باید توجه داشت که هر یک از این نظریههای متعارف، به تنهایی قابلیت و توان کافی برای تحلیل تمامیِ ابعاد و کلیت شرایط حاکم بر جنگ نرم را ندارند؛ چرا که هریک از مکاتب موجود بر اصول و مفروضههای متمایزی استوار هستند که گزینش متغیرها، عوامل، فرآیندها و مفاهیم خاصی را در تجزیه و تحلیل جنبه نرمافزاریِ جنگ ایجاب میکنند. اما با علم به این واقعیت، بیشک نزدیکترین نظریه در اینجا، نظریه »قدرت نرم» 2 «جوزف نای3« است.
با پایان دوران دو قطبی، اندیشمندان و نظریهپردازانی چون »ساموئل هانتینگتون «، »ویلیام کریستول«، »فرانسیس فوکویاما«، »رابرت کیگن« و دیگران کوشیدند تا با طرح دیدگاههایی تازه، شرایط راستین حاکم بر نظام بینالمللی را بررسی و تجزیه تحلیل نمایند. یکی از مهمترین اندیشمندان پیشرو در این ارتباط، جوزف نای استاد روابط بینالملل دانشگاه هاروارد بود که در سال 1990 میلادی در مقالهای با عنوان »تغییر ماهیت قدرت جهانی4« در »فصلنامه علوم سیاسی« با طرح مفهومی جدید با عنوان "قدرت نرم" در کنار قدرت سخت، به این موضوع اشاره نمود که همزمان با دهههای پایانی سده بیستم و به سبب دگرگونی در ماهیت سیاست بینالملل، اشکال ناملموس قدرت، اهمیت بیشتری یافته و قدرت، در حال گذار از منابع ثروت به منابع اطلاعات است.
از دیدگاه نای »قدرت به دو بخش قدرت سخت و قدرت نرم بخش میشود. قدرت سخت بر شالوده توانائیهای اقتصادی و نظامی به کار میرود و قدرت نرم، توانائی یک کشور در وادار کردن کشورهای دیگر به اینکه همان چیزی را بخواهند که او میخواهد؛ آن هم از راه جاذبههای فرهنگی و ایدئولوژیک که خود در اختیار دارد . - Nye, 1990 - a - : 182 - « بهعبارت دیگر، قدرت نرم به آن گروه از توانائیها و توانمندیهای یک کشور گفته میشود که با بهکارگیری ابزارهایی چون فرهنگ، آرمان، و یا ارزشهای اخلاقی، بهصورت غیرمستقیم بر منافع یا رفتار دیگر کشورها اثر میگذارد. جنس قدرت، در قدرت سخت، »واداری1« و در قدرت نرم، » اقناعی و ایجاد رضایت2« است. »منابع قدرت نرم در سطح بینالمللی را میتوان ایدئولوژی، مذهب، ارزشهای موجود در فرهنگ، کارکرد و سیاستهای داخلی کشورها و نیز افکار عمومی و سازمان ملل متحد دانست« . - Nye, 1990 - b - : 34 -
در این میان، توانایی سازمانی برای واکنش سریعتر و نرمشپذیرتر، به منبعی عمده و مهم برای قدرت تبدیل شده است - لنون،. - 58-60 :1388 از همینرو میتوان گفت، با پایان جنگ سرد، رویکرد »قدرت رابطهای3« نیز رهیافت سنتیِ قدرت را با چالش مواجه نمود. در حقیقت، قدرت رابطهای بهعنوان نوعی علیت توضیح داده میشود که در آن، رفتار بازیگر »الف« موجب تغییر در رفتار بازیگر »ب« میگردد. تغییر رویکرد از مفهوم قدرت بهعنوان منابع مادی، به قدرت بهعنوان نوعی رابطه، موجب تحول در تحلیلهای قدرت شد . - Baldwin,1980:471-506 - بنابراین امروزه مفاهیم قدرت آنچنان مفیدو سیّال بازتعریف میشود تا برای شرایطی که دقیقاً تعیین شدهاند بهکار روند و در یک نبرد جدید کاراییِ خود را نشان دهند. لذا جنگ در مفهوم نوین به معنای امکان تأثیرگذاری بر رفتار دیگران به منظور دستیابی به نتیجه مطلوب است.
در این میان، عاملان جنگ نرم در تلاشاند تا نوع نگرش، موضعگیری و کنش شهروندان و نخبگان یک جامعه را نسبت به حکومت و نهادهای سیاسی آن دستکاری نمایند و آنان را به تغییر ترغیب نموده و حتی رفتار ساختار حکومت را به تدریج دستخوش تحول و دگرگونی سازند - ساندرس، - 121 :1382 که ما آن را »تغییر رژیم4« میدانیم. بنابراین با سوق یافتنِ نظریه قدرت نرم جوزف نای به منتهیالیه جناح راست سیاستمداران آمریکایی بهرهگیری از آن، استراتژی تغییر رژیم علیه ایران نیز با این منطقِ دولت ترامپ مجدداً در دستور قرار گرفته است که »مقامات ایران هرگز رفتار مشکلآفرین خود در غرب آسیا - خاورمیانه - را تغییر نخواهند داد، چراکه »هویتشان همین است« ؛ حکومتی ایدئولوژیک که به طور جدی متعهد به صادر کردن آرمانهای خود است و نمیتواند مانند یک دولت غیرانقلابی عمل کند.
با در نظر گرفتن این عوامل و پذیرفتن اینکه نه مهار و نه بازدارندگی طی حدود چهار دهه گذشته، علیه جمهوری اسلامی کارساز نبوده است، واشینگتن ممکن است به این نتیجه برسد که مطمئنترین و مؤثرترین روش برای پایان دادن به سیاستهای منطقهای ایران، سرنگونی حکومت اسلامی آن و کمک به تشکیل حکومتی جدید در این کشور با ارائه انواع مختلف حمایت از نیروهای طرفدار تغییر بنیادین در داخل ایران است . - Pollack and Saab,2017 - دولت ترامپ حتی اگر تصمیم به اتخاذ کامل استراتژی تغییر حکومت نیز نگیرد، امااحتمالاً بخشهایی از این گزینه را به عنوان مکمل گزینهای اعلامیِ خود در 21 مهرماه 1396 عملی خواهد کرد.
.2 تقابل با ج.ا.ایران؛ از رویکرد کلاسیک تا شیوههای نوین
با وقوع انقلاب اسلامی ایران در سال 1979 میلادی و شکلگیری یک سیستم اسلامیِ تازه، این نظام پرچمدار تحقق آرمانهای داخلی و بینالمللی انقلاب اسلامی گردید. طبیعی بود که مخالفین این آرمانها، چه در داخل و چه در سطح بینالمللی برای جلوگیری از تحقق آن، سعی در وارد آوردن فشار بر این نظام سیاسی نوپا نمایند. از اینرو تلاشهای زیادی برای متزلزل کردن و بیثباتیِ جمهوری اسلامی ایران شکل گرفت. در واقع دشمنان جمهوری اسلامی ایران که در رأس آنها آمریکا و رژیم صهیونیستی و برخی از کشورهای اروپایی مانند انگلیس قرار داشته و دارند؛ از همان ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی در راستای حمایت از معارضان و برخی نخبگان داخلی، با کمکهای مالی و لجستیکی خود به نوعی غیرمستقیم وارد جنگ مسلحانه علیه نظام شدند و در یک همسویی کامل، با استفاده از شیوههای مختلف، همچون تقویت تجزیهطلبی در ایران با ایجاد غائلههای