بخشی از مقاله

چکیده

میزان رضایت افراد از زندگی، از سنجه های مهم در سبک زندگی ایدهآل است و »رضایت دوجانبه«، یکی از مهم ترین نُمودهای »رضایت از زندگی« است. سخن گفتن از »رضایت« در روابط دوجانبه، تداعی بخش دوگانه »راضی« و »مرضیّ« برای دو سوی این روابط است. با توجه به وجود یا فقدان این دو صفت در روابط بین الاثنینی، سه فرض قابل تصور است: - 1 دو طرف از یکدیگر »راضی« هستند، در نتیجه، هر یک از طرفین،مرضیِّ«» دیگری نیز هست؛ - 2 تنها یکی از طرفین از دیگری راضی است، بنابراین، یکی »راضی« و دیگریمرضیّ«» است؛ - 3 طرفین از یکدیگر »راضی« نیستند، در نتیجه، هیچ یک مرضیِّ دیگری نیز نیست.

بهترین حالت، فرض اوّل و بدترین حالت، فرض سوّماست. وقتی در موقعیت سوّم قرار می گیریم باید تلاش کنیم تا آن را حداقل به فرض دوّم تبدیل کنیم و نیز فرض دوّم را به فرض اوّل ارتقا بخشیم. امّا این تبدیل وضعیت چگونه امکان پذیر است؟ این مقاله توصیه می کند هر کسی در تعاملاتش با افراد، به جای آن که انتظار داشته باشد خود را »راضی« بیابد، سعی کند "دیگری" را »راضی« کند و خودمرضیِّ«» "دیگری" قرار گیرد. زیرا برای این که از "دیگری" »راضیباشیم،« همه عوامل تحقّق رضایت را در اختیار نداریم؛ چون ما نمی توانیم رفتارهای طرف مقابلمان را به دلخواه خودمان تعیین کنیم و یا تغییردهیم، اما هر کسی اختیاردارِ خود و اعمالش است و می تواند مطابق دلخواه طرفِ مقابلش عمل کند. چنانچه در همه روابط دو جانبه، طرفین به این توصیه عمل کنند، به وضعیت ایده آل - فرض اوّل - ، یعنیراضی» و مرضیّ بودنِ توأمان« خواهند رسید.

واژگان کلیدی : سبک زندگی، رضایت، رضایت از زندگی، رضایت طرفینی، رضایت بین الاثنینی، راضیه مرضیه

.1 طرح مسئله

رضایت از زندگی، از کلید واژه های مهم در ادبیات شرق و غربِعالَم است.1 این بدان جهت است که رضایت از زندگی بهترین سنجه ای است که می توان خوشبختی و کامیابی فردی و اجتماعی را با عیار آن محک زد. در ترازوی زندگی هیچ وزنه ای نمی تواند با کفه خوشبختی برابری کند جز وزنه »رضایت از زندگی.« برای تبیین روشن طرح مسئله، تبیین دو مقدمه لازم است که در پی می آید.

.1مقدّمه

.1 اوّل: جایگاه و اهمّیت رضایت طرفینی در روابط دو جانبه

انسان موجودی است که با وصف »اجتماعی« گره خورده است. از این رو، گزاره »انسان، موجودی اجتماعی است«، مورد وفاق همه اندیشمندان در حوزه علوم انسانی است، هرچند برخی او را »بالفطره« و برخی دیگر او را »بالضروره« اجتماعی دانسته اند. زندگی اجتماعی انسان، سرشار از »روابط دو سویه« افراد با یکدیگر است. در خانه و خانواده، رابطه دو سویه »همسران با همدیگر« در کانون این روابط بین الاثنینی قرار دارد و در شعاع آن، روابط دو جانبه »والدین با فرزندان«، و روابط دو جانبه »فرزندان با یکدیگر«، قرار گرفته است، و در مجموع، نهاد خانواده متشکل از روابطی مهم و تودرتو از روابط طرفینی و دوجانبه است.

گرمی و سردی خانه و خانواده و خوشبختی و شوربختی زندگی خانوادگی در گرو چگونگی این روابط است؛ گاه برخورد های خشونت بار در روابط خانوادگی باعث می شود خانه و خانواده به جهنّمی سوزان بدل شود و گاه دلپذیر بودن این روابط، بهشتی را پدید می آورد که تنها با عبارت »عیشه راضیه2« می توان از آن تعبیر کرد. فرزندان وقتی به سن آموزش های رسمی می رسند و به خانه دوّم خود، مدرسه، گام می نهند، چگونگی روابط دو جانبه »دانش آموز و آموزگار«،اولیاء» و مربّیان« و »دانش آموزان با یکدیگر«، می تواند سرنوشتی خوب یا بد برای آنها رقم زنَد. هنگامی که آنها بزرگ می شوند و می خواهند به محیط کار وارد شوند، پیوندهای دیگری پیش رویشان قرار میگیرد؛کیفیت روابط طرفینیِ »کارگر و کارفرما«، »کارمند و مدیر«، و »همکاران با یکدیگر« در محیط کار، می تواند تعیین کنندهبازدهِبالا و یا پایین محصولات و فرآورده های مادّی و معنوی دستگاههای اجرایی، اقتصادی، علمی و فرهنگی باشد.

در سطحی کلان تر، روابطی که بین مردم با حاکمان وجود دارد، یک رابطه دوجانبه است که رضایت یا عدم رضایت یکی از دیگری، اقتدار ملّی را می تواند دچار نوسان سازد. از همه مهم تر، در یک جامعه دینی و توحیدی، رابطه خوب انسان با خدای خویش می تواند نویدبخش آرامش و معنویت و سلام و صفا باشد و نزول نعمت های مادّی و معنویِ الهی را به ارمغان آوَرَد، و بالعکس، رابطهنامطلوب انسان با کانون هستی می تواند او را به عبدی آبق - بنده فراری - بَدَل سازد و محیطی از اضطراب و تشویش و منیناا روانی و بی هُویّتیِوجودی را برای او پدید آورد و نزول بَلا و عذاب دنیوی و اخروی را برای فرد و جامعه در پی داشته باشد.

در همه موارد مورد اشاره،رضایتِ» طرفینیدر« رساندن انسان به بالاترین قلّه های سعادت و خوشبختی، نقشی بی بدیل دارد. رضایت طرفینی می تواند با ایجاد بستری نرم از آرامش روحی وامنیّت روانی، زندگی فرد و جامعه را در مسیر تعالی و ارتقای همه جانبه قرار دهد، و بالعکس، عدم رضایت طرفینی می تواند با ایجاد بستری از ناهمواری و شِقاق، همه پیوندهای موجود،حتّی پیوند های طبیعی و فطری بین انسان ها را نیز، یکی پس از دیگری، بگسلد و با نیرویی منفی و گریز از مرکز، طرفینِ پیوند را به بیابانی »زندگی سوز« پرتاب کند و انسانی که می بایست با قلبی آرام و نفسی مطمئن با دو صفت توأمان راضی» و مَرضِیّهویّتی« الهی یابد3 و در جوارمَلیکِ»مُقتدِر4« ساکن شود، از نظرویّهت، به موجودی »بی در کجا« بدل سازد و در »ناکجا آباد«اش مسکن دهد.

.2 مقدّمه.1 دوم: وضعیّت های مختلف از رضایت در روابط دوجانبه

رضایت طرفینی در روابط دوجانبه،موجِد و پدیدآورنده دو مفهوم مهم و کلیدیِ »راضی« ومَرضِ»یّ« است. وقتی یک طرف از طرف دیگر راضیباشد، خودبخود طرف دیگر را می توان متّصف به صفتمرضیّ»دانست.« مرضیّ یعنی کسی یا طرفی که مورد رضایت فرد یا طرف دیگر است. با این بیان، می توان گفت که در هر رابطه دو جانبه، بسته به این که تا چه حد طرفین از یکدیگر راضی یا ناراضی باشند، سه وضعیت قابل تصوّر است:

1.هر دو طرف از یکدیگر راضی باشند؛

2. تنها یکی از طرفین راضی باشد؛

3. هیچ کدام از دیگری راضی نباشد.

وضعیّت دوّم با توجه به این که کدام یک از دو طرف - به طور مثال الف و ب - از دیگری راضی باشد، به دو حالت قابل تبدیل است. بنابراین در مجموع، چهار وضعیت قابل تصوّر است. برای این که این وضعیتهای چهارگانه را به صورت ملموس تری دریابیم، رابطه معلّم و دانش آموز را مثال می آوریم. در یک مدرسه، یکمعلّم با هر یک از دانش آموزانش می تواند یکی از وضعیت های زیر را دارا باشد.أ.معلّم و دانش آموز هر دو از هم راضی هستند. به طور مثال، خواستهمعلّم این است که دانش آموزش با ادب، منظّم و درسخوان باشد که در این فرض،معلّم با چنین دانش آموزی سر و کار دارد. خواسته دانش آموز هم این است که معلّمش مهربان و با اخلاق باشد و خوب درس بدهد. در این فرض، دانش آموز نیز دارای چنینمعلّمی است. بنابراین وقتیمعلّم و دانش آموز هر دو از هم »راضیهستند،« هریک از طرفین، خودبخود، مرضیﱢ طرف دیگر هم هست. این بهترین حالت یک رابطه دو جانبه است. در این مثال، هممعلّم و هم دانش آموز را می توانواجد دو صفت توأمانراضی» و مرضیّ« دانست.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید