بخشی از مقاله

چکیده:

از میان همسایگان عرب در منطقه خلیج فارس بیتردید کشور عراق به دلیل دارا بودن ویژگیهای خاص سیاسی و فرهنگی، برای منافع ملی ایران از اهمیت خاصی برخوردار است. چگونگی تنظیم روابط با کشور عراق همواره یکی از چالشهای اصلی سیاست خارجی ایران بوده است. سقوط رژیم بعث چالشهای جدیدی در روابط دوجانبه ایران و عراق به همراه آورده است. علیرغم وجود رقابتهای منطقهای دوکشور میتوان به نوعی پیوستگی فرهنگی برخورد که درنهایت، این مشترکات به نوعی زمینهساز گسترش همکاریهای دوجانبه ایران وعراق گردد.

ایران و عراق جدید میتوانند روابط خود را از مرحله استمرار تعارضات و تفکرات مبتنی بر بیاعتمادی و تهدید خارج کرده و به سوی رقابت سازنده و همکاری در چارچوب منافع مشترک هدایت کنند. نتایج این پژوهش نشان می دهد کهدو کشور اگرچه در سطوح مختلف فرهنگی، سیاسی و اجتماعی پیوندهای استراتژیکی دارند، اما به لحاظ ملاحظات زیربنای سیاسی، اقتصادی و نظامی دو کشور رقیب محسوب میشوند و این رقابت همواره مانع از پیوندهای مستحکم در عرصههای مختلف گردیده است

-1 مقدمه

سیاست اصولی و خدشهناپذیر جمهوری اسلامی ایران، گسترش همهجانبه همکاری با کشورهای منطقه به ویژه کشورهای همسایه است و در این میان عراق از جایگاه خاص و ویژهای در سیاست خارجی و دیپلماسی دفاعی ایران برخوردار است. عراق جدید که با ایجاد دولتی مردمی و قانونی شکل گرفته است، این فرصت را برای دو ملت ایران و عراق فراهم کرده که افقهای بلندتری از همکاری، حسن همجواری و روابط مسالمتآمیز را رقم بزنند.

پیوندهای تاریخی و فرهنگی ایران و عراق از یک سو و اشتراکات مذهبی از سوی دیگر این دو کشور مهم و استراتژیک منطقه را به هم پیوند زده است. چنانچه این پیوندهای عمیق فرهنگی، مذهبی و تاریخی با روابط سیاسی پشتیبانی شوند و مسئولان دو کشور بتوانند با تدبیر بر روی این پایههای اساسی، پیوندهای سیاسی مستحکم و پایداری ایجاد نمایند. توسعهی روابط بین دو کشور میتواند منافع بزرگی را برای دو ملت به ارمغان آورد.

با توجه به مطالب یادشده، این مقاله بهدنبال پاسخدادن به این پرسش است: به نظر میرسد علیرغم وجود بسترهای اجتماعی، مذهبی، فرهنگی و تاریخی مناسب روابط ایران و عراق حالت استراتژیک پیدا نکرده و این دو کشور نتوانستهاند روابط دوجانبه را به صورت استراتژیک در قالب پیمانهای درازمدت اقتصادی، سیاسی و نظامی تنظیم کنند. علت این مسئله چیست؟ در پاسخ به سؤال مطرح شده فرضیه اصلی این پژوهش بر این اساس است که: دو کشور اگرچه در سطوح مختلف فرهنگی، سیاسی و اجتماعی پیوندهای استراتژیکی دارند، اما به لحاظ ملاحظات زیربنای سیاسی، اقتصادی و نظامی دو کشور رقیب محسوب میشوند و این رقابت همواره مانع از پیوندهای مستحکم در عرصههای مختلف گردیده است، و روش تحقیق در این نوشتار توصیفی تحلیلی بوده و بر اساس منابع کتابخانهای و اینترنتی و روزنامهای میباشد.

-2 چارچوب نظری: رئالیسم و سیاست خارجی

رئالیسم از بنیانهای نظری و مفروضههای جدی و قابل توجه برخوردار است و ضمن پاسخگویی به بسیاری از انتقادات همچنان به عنوان یکی از نظریههای برجسته و اصلی روابط بینالملل تداوم حیات یافت است. بر این اساس رئالیسم با توجه به غنای نظری به عنوان چارچوبی مفهومی و تئوریک برای تبیین و تحلیل پدیدهها و تحولات روابط بینالملل و سیاست خارجی مورد استفاده قرار گرفته است. یکی از مقولههایی که نظریههای رئالیستی مختلف تبیینهای متفاوتی در خصوص آن ارائه میدهند، بررسی و تبیین سیاست خارجی دولتهاست.

با وجود تکامل و تنوع جدی مکتب نظری رئالیسم و پیدایش نظریههای رئالیستی مختلف، مفروضهها و مبانی نظری مشترکی در میان آنها وجود دارد که این نظریهها را با هم پیوند میدهد. در این خصوص می-توان به مبانی هستی شناختی، روش شناختی و مفاهیم مختلف مشترک مورد تأکید اشاره دارد. ویلیلم ولفرز معتقد است که مکتب فکری رئالیسم بر اساس سه مفروض اصلی در مورد کارکرد جهان قرار دارد: گروه-گرایی2، خودپرستی3و قدرت محوری.4 امروزه مهمترین گروههای انسانی دولت- ملتها هستند و مهمترین منبع انسجام درون گروهی ناسیونالیسم است.  خودپرستی نیز بدین معناست که در نهایت رفتار سیاسی را منافع فردی به پیش میبرد و ریشه خودپرستی نیز در ماهیت انسان است.

قدرت نیز مشخصه بنیادین و اصلی سیاست محسوب میشود.5 با توجه به اینکه در طبقهبندی نظریههای رئالیستی هر یک از اندیشمندان یا پژوهشگران براساس دیدگاهها یا مسائل خاص مورد نظر خود که در ارائه مطالب و موضوعات مورد نظر به آنها کمک میکند، عمل می-کنند؛ در طبقهبندی نظریههای رئالیستی برای با توجه به موضوع سیاست خارجی میتوان به نظریههای رئالیسم کلاسیک،6 رئالیسم ساختارگرا7و رئالیسم نئوکلاسیک8اشاره کرد. در رئالیسم کلاسیک که مورگنتا برجستهترین نماینده آن بهشمار میرود، سیاست خارجی دولتها براساس ماهیت قدرتطلب بشر و ویژگیهای دولت و بدون توجه اولیه و جدی به ساختار نظام بینالملل تبیین می-شود. از منظر هستیشناختی و روششناختی رئالیسم کلاسیک در زمره نظریههای استقرایی قرار میگیرد و نگاهی فلسفی به ماهیت بشر به عنوان موجودی شرور و قدرتطلب دارد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید