بخشی از مقاله
اختلالات هویت جنسی
«هويت جنسي(Gender Identity)» بازتاب احساس مردانگي يا زنانگي فرد است. هر كودكي تاسن 2-3 سالگي باور محكميدر مورد مرد يا زن بودن خود پيدا ميكند و راحت و قاطع ميگويد:«من يك پسرم» يا «من يك دخترم» اما حتا اگر رشد جنسي او طبيعي هم باشد، حس نرينگي يا مادينگي فرد كامل نيست و بايد رشد و تكامل يابد.
هويت جنسي بر اساس زيست شناسي افراد بنا ميشود، از آموزههاي اجتماعي اثر ميپذيرد و براي اين كه به دوام و ثبات دست يابد، به گذشت زمان نياز دارد.
هويت جنسي به طور ضمني به معناي وجوه فيزيولوژيك رفتار مرتبط با مردانگي يا زنانگي است. اما بايد بين جنسيت اچتماعي و جنسيت بيولوژيك(زيست شناختي) تمايز و تفاوت قائل شد؛ هرچند در اغلب موارد، اين دو با يكديگر متناسب و هماهنگ هستند، يعني مردان رفتار مردانه و زنان رفتار زنانه از خودنشان ميدهند. ولي گاه در مواردي چون مبحث ما جنسيت و هويتجنسي بايكديگر در تعارض و تضادند.
ويژگيهاي جسماني از جنسيت زيست شناختي فرد بر ميآيد اما اين به تنهايي هويت جنسي را شكل نميدهد. در پيدايش هويت جنسي، سر مشقهاي بي شمار اجتماع نقش دارند، سرمشقهايي از همبازيها، پدر و مادر، خواهر و برادر، آشنايان، آموزگاران و ديگر روابط اجتماعي – فرهنگي ساري و جاري.
به طور معمول، افراد با جنسيت بيولوژيك خود، همانندسازي ميكنند اما هميشه اين گونه نيست. گاه مغز و روان مردانه در پيكري زنانه اسير ميشود و سه بار شايع تر از آن، مغز و روان زنانه در كالبدي مردانه فرياد بر ميآورد!
چرا كه هويت جنسي تنها از وضعيت مردانه يا زنانهي دستگاه تناسلي خارجي كودك پديد نميآيد. عوامل ژنتيك، به ويژه از بسته شدن نطفه تا هفتهي ششم زندگي جنيني و نگرشهاي پدر، مادر و خانواده و فرهنگ پيدا و پنهان اجتماع پيرامون ، بي شك اثر گذار است.
«نقش جنسي»، رفتار بيروني است كه اعلام عموميجنسيت محسوب ميشود و
بازتاب احساس دروني شخص در مورد هويت جنسي اش است. نقش جنسي انتقال شماي مرد بودن يا زن بودن به ديگران است: هويدا شدن هويت جنسي ذهني.
اغلب «هويت جنسي» و «نقش جنسي(Gender Role) » با يكديگر هماهنگ هستند. زني كه حسي از زن بودن دارد، ديدگاه خودش را با رفتار زنانه به جهان انتقال ميدهد و مردي كه خودش را مرد ميداند، كردار مردانه دارد. از اين رو، نقش جنسي، هر رفتار و گفتاري است
كه شخص براي نشان دادن اندازهي مرد بودن يا زن بودن خود ابراز ميكند.
پس، سخن نخست آن كه «هويت جنسي» و «نقش جنسي» از بنياد ميبايست از جنسيت بيولوژيك(زيست شناختي) و آناتوميك (كالبدي) تمايز داده شود. جنسيت كاملاً محدود و منحصر به ويژگيهاي تشريحي و فيزيولوژيكي است كه «ظاهر» مردانه يا زنانه براي فرد پديد ميآورد.
اما افتراق «گرايش جنسي (Sexual Orientation) » نيز از مفهوم هويت جنسي مهم است. گرايش جنسي، به موضوع يا هدف تكانههاي جنسي اشاره دارد و بيانگر تمايل جنسي – شهواني فرد براي جنس مقابل (Heterosexual)، جنس موافق (Homosexual) يا هر دوست (Bisexual) و بستگي به اين دارد كه كشش فرد به ايجاد رابطه با كدام جنس بوده و خواهد بود.
اختلال هويت جنسي(Disorder Gender Identity) در پسرها بيشتر است و نسبت پسر به دختر از 6 به 1 تا 30 به 1 متفاوت است.
نرينگي (مردانگي) بستگي به اثر هورمونهاي مردان (آندروژنها) در دوران جنيني دارد.
تستوسترون روي نورونهايي از مغز كه در نرينگي (مردانگي) مغز در مناطقي از جمله هيپوتالاموس نقش دارند، اثر ميكند. مطالعات اخير تفاوتهايي را در مغز افراد دچار Transsexualism مرد به زن نشان داده است. در اين افراد هستههاي هيپوتالاموس وهستهقرمز مغزشان كوچكتر از ديگر مردان و در قد و قوارهي هستههاي مغز زنان بوده است. امابه جز اين عوامل بيولوژيك، عوامل روان شناختي و اجتماعي نيز بر پيدايش هويت جنسي مؤثرند. از نظر فرهنگي نقشهاي جنسي مشخص است. از پسرها انتظار نميرود كه دخترانه رفتار كنند و از دخترهاهم رفتار پسرانه پذيرفتني نيست. اين نقشها آموخته ميشوند، هرچند اين يك واقعيت است كه برخي پسرها مزاج ظرفي و حساسي دارند و برخي دخترها پرخاشگر و پرانرژياند.
چگونگي روابط مادر با كودك در نخستين سالهاي زندگي در برقراري هويت جنسي اهميت فوقالعادهاي دارد. در خلال اين سالها، مادران به طور طبيعي كودكان را از هويت جنسي شان آگاه كرد و سبب ميشوند كه آنها جنسيت خود را بپذيرند و بدان افتخار كنند. اما مادر خشن
، كنترل كننده و بيارزش كننده ميتواند در رشد و شكلگيري هويت جنسي كودك اختلال پديدآورد. برخي كودكان ممكن است با اين پيام روبرو شوند كه اگر هويت جنس مقابل را داشتند، از ارزش بيشتري برخوردار بودند. مشكلات هويت جنسي گاه در اثر مرگ مادر، غيبت طولاني يا افسردگي او آغاز شود. در چنين حالاتي ممكن است يك پسر بچه از طريق همانندسازي كامل با مادر واكنش نشان دهد.
نقش پدر نيز در سالهاي نخست زندگي قطعاً مهم است و حضور او به طور طبيعي به فرآيندجدايي- فرايت كمك ميكند. بدون وجود پدر، مادر و كودك ممكن است كاملاً نزديك باقي بمانند. پدر براي پسر بچه، الگوي همانندسازي مردانه و براي دختر نخستين شئ محبوب(Love object) است.
ويژگي اصلي اختلال هويت جنسي، ناراحتي شديد و مداوم شخص در مورد جنسيت تعيين شدهي اوست و او تمايل و اصرار دارد كه به جنس مقابل تعلق دارد. در بسياري موارد از همان كودكي، چه دختر بچهها و چه پسر بچهها از پوشيدن لباسهاي جنس آناتوميكال (كالبد شناختي) خود خودداري كرده و لباسها و بازيها و رفتارهاي جنس مقابل را بر ميگزينند. در موارد زيادي آنها ويژگيهاي آناتوميك خاص خود را رد و انكار ميكنند.
در دورهي كودكي، نميتوان مرز مشخص بين كودكان دچار اختلال هويت جنسي و ديگر كودكان معمول گذاشت. دختران مبتلا به اين اختلال، دوستان و مصاحبان پسر زيادي داشته و دلبستگي ويژهاي به ورزشها و بازيهاي خشن پسرانه نشان ميدهند. اين دخترها علاقهاي به عروسكبازي و خالهبازي ندارند و در بازيهاي كوكانه نقش پدر، برادر و ديگر افراد مذكر را به عهده ميگيرند.
آنها ممكن است از ادرار كردن در وضعيت نشسته خودداري نموده و ادعا كنند كه آلت مردانه دارند و يا در آينده پيدا خواهند كرد. اين دختران از داشتن پستان خوشحال نبوده و از پريود(عادت ماهانه) شدن متنفرند و چنين بيان ميكنند كه هنگاميكه بزرگ شوند، مرد خواهندشد ؛ اين مرد شدن در پندار آنها به اين صورت است كه واقعاً يك مرد خواهند شد و نه اين كه صرفاً نقش يك مرد را داشته باشند.
پسران دچار اين اختلال، معمولاً با فعاليتهاي قالبي زنانه اشتغال ذهني دارند و ممكن است ترجيح در پوشيدن لباس دخترانه يا زنانه را آشكار نشان دهند واگر به لباسهاي زنانه واقعي دسترسي نداشته باشند، ممكن است از پارچهها و وسايل موجود، چنين لباسيهايي براي خود درست كنند. اين پسرها ميل شديدي براي شركت در بازيها و تفريحهاي دخترانه دارند. وقت گذرانيهاي خاص دختران براي آنان لذت بخش است. به عروسكهاي مؤنث دلبستگي زيادي نشان ميدهند و معمولاً همبازيهايشان را از ميان دختران بر ميگزينند.
در خاله بازي اين پسرها نقش زنان را برعهده ميگيرند. ادا و اطوار وشيوه و سبك رفتار و احساس شان اغلب از سوي اطرافيان زنانه تلقي ميشود. آنها به طور معمول در بين پسران همسنشان مورد آزار واذيت و تمسخر قرار گرفته يا از سوي آنها طرد ميشوند. (در حالي كه چنين برخوردي با دختران دچار اختلال هويت جنسي يا سن بلوغ به ندرت صورت ميگيرد.) پسران مبتلا به اين اختلال ممكن است چنين ادعا كنند كه بزرگ شوند، مبدل به يك زن خواهند شد، يك زن واقعي. آنها ممكن است چنين بيان كنند كه آلت جنسي و بيضههاي شان نفرت انگيز بوده و از بين خواهند رفت و يا اين كه اي كاش آلت مردانه و بيضه نداشتند. برخي كودكان به خاطر تمسخر ديگر بچهها يا فشار مدرسه براي پوشيدن لباسهاي پسرانه، از رفتن به مدرسه خودداري كنند. آغاز اختلال پيش از 4 سالگي و تعارض با همسالان در 8-7 سالگي است.
اما با افزايش سن، در سالهاي نوجواني علائم و نشانههاي اختلال هويت جنسي شبيه بزرگ سالان مبتلا است. نوجوانان و بزرگ سالان دچار اين اختلال دوست دارند كه متعلق به جنس مقابل باشند و اين ميل خود را آشكارا بيان ميكنند. اين افراد به طور مكرر كوشش ميكنند كه به عنوان عنصري از جنس مقابل پذيرفته شوند و آرزو دارند كه مانند فردي متعلق به جنس مقابل زندگي كنند و ديگران درست مانند جنس مقابل با آنها رفتار كنند.
افزون بر اين ميخواهند ويژگيهاي جنسي جنس مقابل را به دست آورند و ممكن است معتقد باشند كه آنها با جنسيت «عوضي» و «اشتباهي» به دنيا آمدهاند. آنها چنين احساس ميكنند كه زني «به دام افتاده» در كالبد مردانه و يا مردي «محبوس» در پيكر زنانهاند.
نوجوان و بزرگ سالان اغلب براي تغيير پيكر خود در خواست اقدامات طبي و عملهاي جراحي مينمايند. اين افراد اصطلاحاً نارضايان جنسيتي خوانده ميشوند. «نارضايتي جنسيتي(Transsexualism)» حالتي است كه فرد اشتغال ذهني مداوميبا رها شدن از ويژگيهاي جنسي اوليه و ثانويه جنس پيكري خود و به دست آوردن ويژگيهاي جنسي اوليه و ثانويهي جنس مقابل دارد و ميخواهد كه همچون عضوي از جنس مقابل زندگي كند، لباس بپوشد و آميزش داشته باشند.
در سابقهي بيشتر ناراضيان جنسيتي، مشكلات و اختلالات هويت جنسي دوران كودكي وجود داشته است ولي تنها معدودي از كودكان دچار اختلال هويت جنسي دچار نارضايتي جنسيتي خواهند شد.
نارضايتي جنسيتي در مردان شايع تر از زنان است. شيوع آن در مردان، يك در سي هزار مرد و در زنان، يك درصد هزار زن است. بزرگ سالان مبتلا به ترنس سكسواليزم (T.S.) از پوشيدن لباسهاي جنسيت پيكريشان دچار ناراحتي زيادي ميشوند، بنابراين شبيه جنس مقابل لباس ميپوشند و در فعاليتهاي مرتبط با آن جنس شركت ميكنند.
مردان از آلت تناسلي و بيضههاي خود متنفرند و به طور مداوم نزد جراحان مختلف ميروند تا خود را از شرشان خلاص كنند. آنها چنين بيان ميدارند كه اي كاش ميتوانستند آلت و بيضههاي شان را بكنند و به داخل چاهك توالت بيندازند. اين ميل به نداشتن آلت و بيضهها ممك
ن است برتمام خواستهاي ديگر شخص چيرگي يابد.
مردان دچار نارضايتي جنسيتي (Transsexualism) براي ايجاد پستان و ديگر انحناهاي بدني زنانه، هورمون زنانه استروژن مصرف ميكنند، با الكتروليز موهاي مردانه خود را از بين ميبرند و براي برداشتن آلت تناسلي و بيضهها و پديد آوردن واژن، خود را به جراحي ميسپارند.
زنان مبتلا، پستانهاي خود را محكم ميبندند يا با جراحي برميدارند. آنها براي برداشتن رحم و تخمدانهاي شان نيز خود را به جراحي ميسپارند. براي پديد آوردن تودهي عضلاني مردانه و كلفت كردن صدا، هورمون مردانه (تستوسترون) مصرف ميكنند و براي به دست آوردن آلتتناسلي مردانه جراحي ميشوند. آلتي كه از عضلات شكمي يا راني ساخته شده و يا با ياري جستن از پروتزهاي مصنوعي درست ميشود. اين گونه جراحيها ميتواند آن چنان هنرمندانه انجام شود كه به كلي فرد را از جنس مقابل پيش ازجراحي اش، تفكيك ناپذير و جدانشدني نمايد. از آن جا كه درمان جراحي، قطعي است و بازگشتي ندارد، معيارهاي دقيقي بايد پيش از جراحي مدنظر قرار گيرد. بيمار بايد دست كم براي 3 ماه و گاه تا يك سال به طور آزمايشي در نقش جنس مقابل زندگي كرده باشد. زيرا در برخي از اين افراد آزمودن زندگي واقعي در نقش جنس مقابل ممكن است سبب تغيير ذهنيت آنها شود، زيرا در اين حالت ارتباط با دوستان، همكارن و معشوق در آن نقش دشوار ميشود. بسياري از نارضايان جنسيتي از تغييرات بدني حاصل از درمان هورموني صرف، راضي شده و فراتر نميروند. تنها و پنجاه درصد ناراضيان جنسيتي كه واجد ملاكهاي لازم هستند، تحت عمل جراحي تغيير جنسيت قرار ميگيرند.
درمانهاي دارويي و روان شناختي با هدف وارونه كردن اختلال بسيار به ندرت موفق بوده است. درمانگر معمولاً اهدافي را پايه ريزي ميكند تا به بيمار كمك شود تا با هويت جنسي مطلوبش راحت باشد و هدف اين نيست كه فردي با هويت جنسي مرسوم ايجاد شود.
روان درمانيهاي خانوادگي و آموزش روان شناختي خانواده در اغلب موارد بسيار سودمند بوده است.
ملاكهاي تشخيص اختلال هويت جنسي DSM-IV-TR عبارتند از :
الف- همانند سازي قوي و مداوم با جنس مقابل (كه صرفاً شامل ميل فرد به كسب امتيازات اجتماعي و فرهنگي جنس مقابل نباشد)
*در كودكان، با چهار مورد يا بيشتر از :
تمايل يا اصرار مكرر فرد به تعلق به جنس مقابل
ترجيخ لباس دخترانه يا تقليد ظاهر دخترانه در پسرها؛ اصرار بر پوشيدن لباسهاي مردان در دخترها
ترجيح مداوم و قوي براي نقشهاي جنس مقابل در بازيهاي تخيلي يا تخيلات مداوم در مورد تعلق به جنس مقابل
ميل شديد به شركت در بازيهاي قالبي و تفريحات جنس مقابل
ترجيح قوي هم بازيهاي جنس مقابل
* در نوجوانان و بزرگ سالان، با علائميچون
ابراز تمايل براي تعلق به جنس مقابل
جازدن مكرر خود به عنوان جنس مقابل
اعتقاد شخص به اين كه او احساسات يا واكنشهاي خاص جنس مقابل را دارد
تمايل به زندگي مانند جنس مقابل و انتظار از ديگران كه با او همانند جنس مقابل رفتار كنند
ب- ناراحتي مداوم در مورد جنسيت خويشتن يا احساس نامتناسب بودن در نقش جنسي خودي
*در كودكان، با هريك از موارد زير:
در پسرها، تأكيد بر اين كه آلت يا بيضهها چيزي نفرت انگيزند يا از بين خواهند رفت يا تأكيد بر اين كه بهتر بود كه آلت را نداشتند يا بي زاري نسبت به بازيهاي خشن پسرانه و رد اسباب بازيها، بازيها و فعاليتهاي كليشهاي پسرانه.
در دخترها، خودداري از ادرار كردن در حالت نشسته و تأكيد بر اين كه داراي آلت است يا در آينده داراي آن خواهد شد. تأكيد بر اين كه شخص نميخواهد پستانهايش رشد كند يا دچار پريود(عادت ماهانه) شود. بي زاري بارز نسبت به لباس معمولي زنانه.
*در نوجوانان و بزرگ سالان، با نشانههايي مانند:
1. اشتغال ذهني با رهايي از ويژگيهاي جنسي اوليه و ثانويه (مانند درخواست تجويز هورمونها، جراحي يا ديگر روشهاي تغيير جسماني براي شبيه جنس مقابل شدن )
2. اعتقاد به اين كه شخص با جنسيت «عوضي» و «اشتباهي» زاده شده است.
پ- اختلال همراه با يك اختلال جسمي دو جنسيتي(هرمافروديزم) نيست.
ت- اختلال سبب ناراحتي چشمگير باليني يا تخريب در كاركرد اجتماعي، شغلي و يا ديگر حوزههاي كاركردي ميشود.
** اختلالات دو جنسيتي (هرمافروديزم حقيقي يا كاذب) همراه با ملال جنسيتي، رفتار مبدل پوشي گذراي وابسته به استرس و اشتغال ذهني مداوم با اختگي يا قطع آلت بدون تمايل به كسب ويژگيهاي جنسي جنس مقابل سه دسته اختلالي هستند كه د
ر دسته «اختلالات هويت جنسي كه به گونه اي ديگر مشخص نشده است» قرار ميگيرند.
در اختلالات دو جنسيتي(Intersex Conditions )، برخلاف اختلال هويت جنسي و نارضايتي جنسيتي، افراد جنبههاي پيكري(Anatomical) و فيزيولوژيك پيدا و پنهاني از جنس مقابل را دارا هستند.
اختلال هويت جنسي (G.I.D.) و نارضايتي جنسيتي(T.S.) عجيب و
غريب تر از آن چه گفته شد، نيست. نه نشانه آخرالزمان است، نه پيش قراول يورتمهي خر دجال! اختلالي است كه بر سر آن كه آن را كاملاً حاصل اختلالات دورهي جنيني (پيش از زاده شدن) و يا كلاً پيامد مشكلات رواني – اجتماعي و پرورشي – فرهنگي (پس از زاده شدن) بدانيم، هنوز اختلاف است.
پژوهش اين جانب كه به لطف و ياري فراوان سركار خانم دكتر رحيميان و مركز MRI دكتر اطهري و مساعدت و عنايت جمعي از اساتيد و روان پزشكي، نورولوژي و پزشكي قانوني و اجتماعي دانشگاه علوم پزشكي تهران در حال انجام است، درست همين اختلاف ديدگاه را هدف گرفته است.
مطالعات مشابه بسيار اندك انجام شده و تنها مطالعهي در حد و اندازهي پژوهشي ما، بر 6 جسد مبتلايان به اختلال هويت جنسي صورت گرفته است. اميدواري من آن است كه بتوانيم اين پژوهش را با 60 نمونه زنده انجام دهم و مقالهي آن را در مجامع بينالمللي روانپزشكي و علوماعصاب ارائه نمايم. بيشك چنين امري اعتبار ويژه و شگرفي براي ميهنمان به ارمغان خواهد آورد. چرا كه نرم افزاري Volumetry مورد استفادهي ما جُز در ايالات متحده آمريكا، حتا در اروپا نيز وجود ندارد تا چه رسد به آسيا و خاورميانه و كشورهاي ثروتمند عربي.
اما صرف نتيجهي اين پژوهش مهم نيست. مهم تر از آن بانگ «انجام» اين پژوهش در ايران ماست كه امروزه زير فشار تبليغات همه جانبهي رسانههاي گروهي «جهان نخست» و در واقع، هجوم گستردهي رواني آنها قرار گرفته است و بسياري از آنان كه تصويري واقعي از كشور ما نديدهاند، ما را با پوششي از برگ و خاشاك بر بالاي درختان و يا در شكل و شمايل بيابانگردانعربي – آفريقايي بر پشت شتران گمان ميكنند! متأسفانه «عين» همين تصاوير را اينجا بسياري از بخصوص كودكان و نوجوانان دورگه يا نسل سوم مهاجر ايراني با شگفتي بيان كرده و ميكنند.
اين طعم تلخ سياست و مزهي ناگوار امپرياليزم رسانه اي و خبري است كه به راحتي هم چاره پذير و حل شدني نيست.
حال لحظه اي بينديشيم كه انجام پژوهشي بسيار گسترده تر و ژرف تر از پژوهشهاي انجام شده در ام القراي جهان پيشرفته و نخست چه اعتباري براي كشورمان ميآفريند. آن هم درست در حوزه اي كه از ديد آنها در ميهن ما حوزهي «تابو و امر ممنوعه» است. ب
ي ترديد آنها خيال يكنند كه در ايران بيماران مبتلا به اختلال هويت جنسي و ترنس سكسواليزم با شكنجههاي مدهش اعدام ميشوند!!
و البته اين در حالي است كه با وجود همه كاستيها و كم لطفيها و مضايقههاي رسميو غير رسمي،GIDها و TSها در سيستم دادگستري و انتظاميايران –پس از كش و قوسهاي فراوان- بالاخره تعريف نسبتاً مشخصي يافتهاند و با آنها نسبتاً به مماشات رفتار ميشود و در عمل با يكي دو سالي پيگيري جدي، فرد ميتواند به دستور قاضي و نظر كارشناسي روان پزشكي قانوني مورد عمل جراحي قانوني و رسميقرار گيرد و جنسيت پيكرياش را با جنسيت مغزي و روانياش هماهنگ و يكسان سازد.
اما اين واقعيت غيرقابل كتمان و افتخار آميز، هرگز به معناي آن نيست كه T.S.ها وG.I.D. ها در ايران آسوده ميزنيد و هيچ مشكل و دردسري ندارند. مشكل و بيچارگيT.S.ها و G.I.D.ها در ايران ناشي از ناداني عموميو جهالت فرهنگي همهگير نسبت به آن است. حتا اغلب پزشكان – جز روان پزشكان- به مشكل و در واقع «بحران» آنها به ديدهي ترديد مينگرند و آنها را «باور» ندارند! اينان نيز چون تودهي ناآگاه اجتماع خود شيفته و خودبين مان، به اين مسئله با ديدي كهنه مينگرند و هنوز به دركي نو و به روز نسبت به قضيه نرسيده اند.
شايد، اجتماع كم دانش ايرانيان پذيرش و آمادگي آشنايي همه جانبه با ترنس سكسواليزم از طريق صدا و سيما را نداشته باشد، اما آموزش محدود تلويزيوني، كه با ميزگردي از متخصصان مربوطه دنبال شود، به طور حتم نه تنها مشكل آفرين نيست بلكه به يقين سودمند خواهد بود. آموزش همه جانبهي اين مسئله در روزنامهها و ديگر مطبوعات قطعاً مورد نياز است و بايد هر از چند گاهي اين موضوع، به هر بهانه، به اشكال مختلف از مقالات علميتا مصاحبه با خود بيماران مطرح شود تا جامعه به شكل «مواجهه تدريجي (Graded Exposure)» با اين مسئله روبه رو شود و بدون هيچ عارضه اي آن را درك و هضم كرده و بپذيرد.
از آن زمان كه يكي از مجريان سرشناس مرد صدا و سيما، با تحمل رنج و مشقتهاي فراوان، در نهايت با پادرمياني و مشاورهي كارشناسانهي استاد ارجمند و پيشكسوت بلند مرتبهي روان پزشكي كشور- استاد دكتر طريقتي- به حكم شرعي و هزينه امام راحل تحت جراحي تغيير جنسيت (SexReassignment surgery) قرار گرفت، بيش از دو دهه ميگذرد؛ اما متأسفانه ميزان پيشرفت ارتقاي دانش و بينش ما نسبت به «بحران هويت جنسي (Gender Identity Crisis)» به اندازه و شايستهي «دو دهه» نبوده است. هنوز T.S.ها در ايران از داشتن يك NGO محروماند و پيگيري و انتظار برخي براي جراحي بيش از دو سه سال زمان ميبرد! هنوز و بويژه در شهرستانها با آنها برخوردهايي نادرست و غير علميو غير منطقي صورت ميگيرد و هنوز بسيار ازخانوادهها آنها را در خانه محبوس حتا و شكنجه كرده و به بند و قفل و زنجير ميكشند!!
برخوردبرخي خانوادهها – بويژه خانواههاي غيرمذهبي- آنها را به مرز آشفتگي، پريشاني و خودكشي ميكشاند و در مواردي آنها را به ترك خانه و حتا فرار از منزل وادار ميسازد. و اين پرسش را ميآفر يند كه چه كسي – در نبود هيچ انجمن، گروه يا سازمان حامل و مدافع- براي اينان پشتيبان و غمخوار خواهد بود؟!؟ زماني كه همخون، همخون مبتلا به «بحران هويت» را پذيرا نبوده و پس ميزند، ديگر در اين «اجتماع هزار خونِ صد رنگِ ده رو» چگونه ميتوان ايمن بود تا چه رسد به آن كه ايمن زيست؟!؟
اين مشكلات از «خُبث باطنها» نيست؛ از «تهي بودن ذهنها» ست.
مملكت ما «غياث آباديهاي بررهاي» مملكتي عقب افتاده، رشد نيافته و درحال توسعه و گذرا است. پس از اين گونه تعارضات و تضادها و تقابلها، نبايد افسرده و دل چركين و نا اميد شويم.
درست ميشود؛ اما نه با گوشه گيري و عافيت طلبي و آساي
ش شخصي! بايد به ميدان آييم. من و تو را ميگويم. از اين لحظه تو نيز- تو خوانندهي حتا غير متخصص و ناكارشناس- بي مسئوليت و رها نيستي! تو نيز از امروز و با اين مقاله،«اختلال هويت جنسي (G.I.D.)» را ميشناسي و «نارضايتي جنسيتي (T.S.)» را بيگانه از از كهكشاني ناشناخته و دوردست نميپنداري.
T.S. ميتواند يكي از آشنايان و بستگان تو باشد يا يكي از آشنايان و بستگان تو باشد يا يكي از همينها كه در تاكسي بي مرز و فارغ از محرم و نا محرم، كنا
از امروز تو نيز پيامبر باشد. خرق عادت نميخواهد. نيازي نيست كه دريا را بشكافي يا كوه را به آتش افكني و كور مادرزاد شفا دهي.
پيامبر اين پيام باش كه «T.S. ادا و اطوار از خودش در نميآورد.»، « T.S.، عشوه و غمزه نميآيد.»، «T.S.، يك اختلال است و نه حتا يك بيماري.»،« T.S.، فريب خوردهي شيطان و يك منحرف نيست.»، « T.S.، يك انسان است، درست مانند انسانهاي ديگر؛ و حق زندگي آبرومندانه و شرافت مندانه و نيز عشق و مهر و آميزش دارد.»، « T.S.، امانت الهي است؛ چيستان ديگري از آفرينش پروردگار و معمايي كهن براي آزمودن قواي درك و عقل و تميز و مديريت آدمياست.»، « T.S.، خود نيز عميقاً و از ته دل ميخواست و آرزو داشت كه جز اين آفريده ميشد.» و اين رسالت پيامبري را بانگ ده كه : «با T.S.نستيز؛ ديد كهنه را رها كن ؛ به دركي نو برس» و
بودجه اي به ميزان ۲۰ ميليون تومان با توافق سازمان مديريت و برنامه ريزي و سازمان بهزيستي كشور امسال در حالي براي حمايت از افراد دچار اختلال هويت جنسي پيش بيني شد كه امسال فقط تعداد محدودي از آنان موفق به دريافت يك ميليون تومان از اين اعتبار شدند.
اگر چه اين اعتبار درون سازماني از سوي سازمان برنامه ريزي كشور براي نخستين بار است كه براي حمايت هاي اجتماعي از قشر دوجنسيتي كشور در نظر گرفته شده است، اما هيچ آماري از تعداد اين افراد در كل كشور در دست نيست و چه بسا دولتمردان و برنامه ريزان كشور به خصوص در حوزه بهداشت و درمان در اين زمينه هيچ احساس نيازي نمي كردند.
اما به هر ترتيب در لايحه بودجه سال ۸۳ كشور بايد اين افراد به انتظار بودجه خود بنشينند. تشكيل كميته حمايتي از دوجنسيتي ها از سوي سازمان بهزيستي كه اقدامي فراي وظايف قانوني اين سازمان محسوب مي شود از ديدگاه بسياري از آگاهان اجتماعي نقطه عطفي در پذيرش و وجود اين گروه از جامعه و حمايت از آنان است اما از سويي ديگر يادآوري وظايف دولت در مقابل اين گروه با جمعيتي محدود و با حداقل بودجه براي درمان و بازگرداندن آنان به جامعه نيز به شمار مي آيند.
پذيرش وجود دوجنسيتي ها و چاره هاي قانوني نيز مانند بسياري از بيماري هاي ن
وپديد و فرهنگ سازي براي درمان آن مدت زمان طولاني را طلب كرد تا مسئولان و حتي متخصصان كشور گوشه چشمي به اين بيماري بيندازند.
طي سال هاي پس از انقلاب بيماران دچار اختلال هويت جنسي در كشور همان همجنس بازان تلقي مي شدند كه با هر دو گروه از سوي بسياري از مراجع قضايي و امنيتي كشور برخوردها نيز يكسان بود و اكثر دوجنسيتي ها مورد آزار و اذيت قرار مي گرفتند. اين بحث و مشك
ل تا جايي پيش رفت كه در سال ۶۷ با استفتاء از امام خميني (ره) افراد دوجنسيتي اين جواز را دريافت كردند كه از سوي پزشكي قانوني شناسايي و مورد درمان قرار گيرند.
سال ۷۹ نيز اگرچه وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي با مراجعات فراوان اين افراد به عنوان متولي درمان كشور مجبور به تشكيل كميته هاي حمايتي در چهار بخش حقوقي، درمان، آموزش و پژوهش و حمايت هاي اجتماعي شد، اما باز هم اتفاق خاصي براي حمايت از اين قشر كه نيفتد، آماري از اين افراد نيز به دست نيامد و هيچ قانوني براي افراد دوجنسيتي نيز نگاشته نشد.
• آمار نداريم
نخستين آمار از تعداد دوجنسيتي ها در كشور مربوط به اولين سرشماري در دوره رضاخان است. آمارها حاكي از تعداد هشت فرد دوجنسيتي در كشور است در سرشماري هاي پس از آن تا قبل از انقلاب آمار افراد دچار اختلال هويتي در جاي خود باقي بود اما پس از انقلاب اين آمار نيز همانند همان افراد هويت خود را در ذهن، برنامه ريزي، آمار و سرشماري دولتمردان از دست داد.
سيد حسن موسوي، كارشناس امور اجتماعي سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور در اين باره گفت: نه آمار و پژوهشي در اختيار مسئولان قرار گرفته نه قوانين خاصي گذاشته شده است. ما در حال حاضر فقط آمار ۳۰۰ فرد دچار اختلال جنسي را داريم كه براي تغيير جنسيت و مجوز جراحي به سازمان پزشكي قانوني مراجعه كرده اند.
وي افزود: ما براي حمايت ويژه از اين گروه هيچ گونه قانون خاصي نداريم. البته يكي دو سال اخير اين نگاه خاص آغاز شده است. اين نشانگر آن است كه اين توجه در حال شروع است.
اين كارشناس همچنين با اشاره به پيچيدگي بافت اين جمعيت، اظهار داشت: نه كارشناسان، نه سازمان بهزيستي و نه پزشكي قانوني هيچ يك، از آمار اين افراد اطلاعي ندارند. البته چون بار منفي اي كه اين اختلال مي تواند براي خانواده و براي خود فرد نيز داشته باشد معمولاً اين افراد خود نيز تمايلي به شناسايي و مراجعه ندارند. مگر كساني كه براي اخذ مجوز درمان و جراحي و صدور شناسنامه به پزشكي قانوني مراجعه مي كنند.
• آنان كيستند
دوجنسيتي ها به چند دسته تقسيم مي شوند. دسته نخست كساني هستند كه در بدو تولد به دليل تكامل نيافتن دستگاه تناسلي خود، به هيچ يك از دو جنس نر و يا ماده شباهت ندارند. از اين رو در همان سنين كودكي، تحت عمل هاي جراحي قرار گرفته، به يكي از دو جنس نر و يا ماده، تغيير جنسيت مي دهند. در حقيقت اين گونه افراد با نوعي اختلال در سيستم هاي جنسي خود متولد مي شوند اما خوشبختانه برطرف كردن معضل اين گونه بيماران، از طريق جراحي هاي
پيشرفته به صورت كامل امكان پذير است. دسته دوم بيماراني هستند كه به دليل كشش جنسي به هر دو طرف، در شناخت جنسيت خود با مشكل روبه رو هستند. دسته سوم بيماراني هستند كه علاقه مند به تغيير جنسيت خود از زن به مرد و برعكس بوده، به منظور تغيير تصور ذهني آنها، نيازمند حضور در مراكز مشاوره و روان درماني هستند كه در صورت عدم موفقيت مشاوران، تحت عمل هاي جراحي تغيير جنسيت قرار خواهند گرفت.
• آمار خودكشي بالاست