بخشی از مقاله
اراده الهی از دیدگاه امام خمینی
●نگاهی به برهان صدیقین
پیرامون صفات حق تعالی مباحث گستردهای صورت گرفته و از ابعاد و زوایای گوناگونی مورد بحث قرار گرفته كه قسمت عمدهای از علوم اسلامی را به خود اختصاص داده است: متكلمین و فلاسفه و عرفا در این نكته كه حضرت حق مستجمع جمیع صفات كمال و جمال است و هر صفت كمالی را خداوند به نحو اتم و اكمل دارا است، متفقالقولند. و هر كدام به زبان خود و در قالب مفاهیم خود به این مهم پرداختهاند. از بین این مكاتب، فلاسفه بحث صفات را برهانی كرده و در اثبات آن براهین
متقنی اقامه كردهاند و حتی معتقدند گرایش ما سواءالله به او به خاطر كمالاتش است. حضرت امام این فیلسوف عارف ومحقق مدقق نیز از طرفداران این نظریه است و مطالبی كه در برخی آثار میبینیم بر این گفته صحه میگذارد. هرچند كه برخی براهین حضرت در واقع تقریری از براهین
حكماء پیشین میباشد اما غور در آنها حاكی از عمق نگرش ایشان است. ایشان از واجبالوجود با عنوان كمال مطلق تعبیر می كند و معتقد است كه: «كمال مطلق همه كمالات است و الا مطلق نیست و هیچ كمالی و جمالی و جمیلی ممكن نیست در غیر حق ظهور كند كه این غیریت عین شرك است و اگر نگوییم الحاد است.»[۱] میبینیم كه حضرت امام ـ اعلی الله مقامه ـ در این چند
جمله كوتاه به قاعدهٔ بسیط الحققیه اشاره فرمودهاند ولی در اینجا چون بحث ما بر روی صفت اراده است، درصدد اثبات صفات كمال بر ذات اقدس الله نیستیم بلكه آن را اصلی مسلم گرفته و از این مباحث تنها به عنوان مقدمهای برای ورود به بحث اصلی استفاده كرده و بدون اطاله كلام از آن میگذریم.
●تقسیم صفات : مطلب دیگری كه برای شروع بحث ناگزیر از بیان آن هستیم، اشارهای به اقسام صفات است. كمالات و صفات واجب تعالی تقسیمات گوناگونی دارد كه یكی از آن، تقسیم به صفات ذاتی و فعلی است. صفات ذاتی یعنی صفاتی كه فرض ذات به تنهایی برای انتزاع آن كفایت میكند و صفات فعل یعنی صفاتی كه فرض آن، منوط به فرض غیر است و غیر از واجب تبارك و تعالی هر چه هست، فعل اوست. پس صفات فعلی، صفاتی خواهد بود كه از مقام فعل واجب
یعنی ماسواء الله انتزاع میشود. البته این دیدگاهی است كه مورد قبول فلاسفه و متكلمین امامیه است و اختلافنظر بسیار زیادی در این زمینه به ویژه بین امامی با اشاعره و معتزله وجود دارد؛ زیرا اشاعره صفاتی را كه بعنوان صفات ذاتی بیان كردیم از لوازم ذات میدانند و معتزله ذات مقدس را نائب مناب صفات او میدانند اما از این اختلافات كه بگذریم حضرت امام نیز در اسماء و صفات الهی قائل به دو مقام هستند:
۱ـ مقام اسماء و صفات ذاتیه: در این مقام ذات مقدس واجب تعالی به حیثیت واحده و جهت بسیطهٔ محضه، كل كمالات و جمیع اسماء و صفات را داراست و تمام كمالات به حیثیت بسیطهٔ وجودیه رجوع میكند. چون ذات مقدسش صرف وجود و وجود صرف است، صرف كمال و كمال صرف نیز است.
۲ـ مقام اسماء و صفات فعلیه: این مقام، مقام ظهور و تجلی اسماء و صفات ذاتی
ایشان آیهٔ شریفهٔ «هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن» را جامع این دو مقام میدانند. حضرت امام در باب صفات حق ـ سبحانه ـ بسیار دقیق بحث كردهاند. وقتی نظرات حكماء را كه در اینباره بررسی میكنیم گفتهاند، صفات حق یا صفت ذاتند و یا صفت فعل، به عبارت دیگر آنان یك دسته از صفات را صفات ذاتی و صفات دیگر را صفات فعلی میدانند اما نظر مبارك حضرت امام این تفاوت را با نظر حكماء دیگر دارد كه ایشان میفرمایند كه صفاتی كه در یك مرتبه صفات ذات هستند
، همان صفات در مرتبهٔ دیگر (مرتبه فعل) صفت فعل به شمار میروند و این تفاوت در مورد صفت اراده كاملاً مشهود است؛ مثلاً حضرت امام، اراده را هم صفت ذات و هم صفت فعل میدانند و حال آنكه عمده بحث فلاسفهای چون علامه طباطبائی ـ رضوان الله تعالی علیه ـ در این است كه آیا اراده، صفت ذات است یا صفت فعل[۲]؟ و جالب توجه این است كه بر اینكه اراده صفت ذات
نیست، برهان اقامه میكنند اما از نظر حضرت امام جمیع اسماء و صفات حق تعالی در دو مرتبه و در دو مقام است: یكی مقام اسماء و صفات ذاتیه، كه این مقام در حضرت واحدیت ثابت است، مثل علم ذاتی حق و قدرت ذاتی حق و اراده ذاتی كه از شؤون و تجلیات ذاتیه حق تبارك و تعالی است. دیگری مقام اسماء و صفات فعلیه است كه به تجلی و به فیض مقدس برای حقتعالی ثابت است.[۳]
●عینیت صفات با ذات
مسئله دیگری كه در باب صفات مطرح است، عینیت و غیریت صفات ذاتی با ذات حق است و علیرغم اختلاف آرایی كه در این زمینه وجود دارد، قول حضرت امام ـ و برخی حكمای دیگر ـ معتبرترین اقوال است. ایشان معتقد به عینیت و اتحاد صفات با ذات هستند؛ به این دلیل كه صرف وجود، صرف كمال و جمال است و هیچ حیثیت كمالی، نمیتواند خود را از صرف وجود كنار بكشد؛ چون هرچه كمال است، به حقیقت وجود برمیگردد و اگر غیر از این باشد اشكالات عدیدهای پیش میآید:
۱ ـ در عالم وجود دو اصل بلكه چندین اصل بوده باشد و حال آنكه در عالم واقع تنها وجود اصیل است.
۲ ـ ذات حق تبارك و تعالی مركب باشد كه لازمهاش نیازمندی و نقص است.
۳ ـ راه یافتن جهات امكانی در ذات حق است و اشكالات دیگری كه بیانشان به طول میانجامد.[۴] حضرت امام قائل به قول عینیت صفات با ذات، در موارد زیادی از آن سخن گفتهاند و آن را برهانی كردهاند و اصحاب اقوال دیگر را مورد نقد قرار دادهاند.[۵]
●اختلاف اقوال در اراده الهی
از این بحثهای مقدماتی كه بگذریم، اراده یكی از صفات كمال است كه همهٔ الهیون آن را پذیرفته اما در حقیقت اراده با یك سری پرسشهایی مواجه شدهاند.
▪ آیا اراده صفات ذات است یا فعل؟
▪ آیا اراده حادث است یا قدیم؟
▪ آیا اراده مطلق است یا مقید؟
و بسیاری از سؤالات دیگر كه در این مقال به این امور میپردازیم. برای روشن شدن منشأ اختلافاتی كه به آن اشاره خواهیم كرد، ذكر چند مقدمه ضروری است: مقدمه اول؛ تفاوت اراده در انسان و خداست. اراده در انسان به معنای شوقی است كه پس از داعی ایجاد میشود.[۶] اما اراده به این معنا نمیتواند در ذات مقدس راه داشته باشد هرچند كه از محدثان اهل سنت،
اراده را در خدا و انسان به یك معنا دانستهاند كه واضحالبطلان است؛ زیرا لازمه چنین صفتی، این است كه صاحب آن موجودی مادی و دارای جهات امكانی باشد و ساحت حق اجل از آن است كه متصف به چنین صفتی شود. تفاوت معنای اراده در انسان و خدا منشأ یك سری اختلافات شده است؛ زیرا اغلب گمان كردهاند كه اگر بگوییم اراده صفات ذاتی حق است، لازمهٔ آن راه یافتن جهات
امكانی در حق است. برخی از فلاسفه بخصوص اصحاب حكمت متعالیه ارادهٔ حق تعالی را علم او به نظام احسن تعریف كردهاند كه این علم عین ذات حق و داعی او بر ایجاد موجودات است و علاوه بر این داعی دیگری ندارد؛و فیه عین الداع عین علمه نظام خیر و هو عین ذاته[۷] مقدمه دوم؛ نكته دیگر كه ذكر آن برای تكمیل و تنویر بحث لازم است, بررسی اراده خداوند در روایات است. در برخی احادیث میبینیم كه معصومین علیهمالسلام فرمودهاند «و ارادته فعله» یعنی ارادهٔ حضرت حق عین فعل اوست. در اصول كافی بخشی تحت عنوان «اراده انها عن صفات
الفعل»[۸] اراده حق تعالی را از دیدگاه ائمه معصومین ـ علیهمالسلام ـ بیان كرده كه اغلب مؤید و مبین ارادهٔ فعلی حق است و از آن جمله، روایتی است كه حضرت امام صادق(ع) نقل فرمودهاند كه فردی خدمت حضرت امیرالمؤمنین(ع) رسید و از ارادهٔ حضرت حق سؤال كرد كه آیا خداوند همیشه اراده داشته است؟ حضرت در جواب فرمود كه اراده بدون مرید نمیشود و خدای تعالی از قدیم قادر و عالم بود و سپس اراده كرده است[۹] این روایت و روایاتی از این قبیل زمینه را فراهم كرد كه قائلین به ارادهٔ فعلی حق در تأیید كلام خویش به آن استناد كرده و منكر اراده حق در مقام ذات مقدس شدند.
با توجه به مقدماتی كه بیان كردیم. روشن میشود كه دانشمندان اسلامی از شیعه و سنی در كشاكش بین عقل و دین قرار گرفته و هر كدام دیدگاه خاصی را اتخاذ كردهاند كه برخی از آنها نقایصی دارند كه به راحتی نمیتوان از آنها چشم پوشید. هر كدام از مكاتب فلسفهٔ اسلامی از اراده تعاریف و تعابیر گوناگونی آوردهاند كه بیان آنها مجالی گسترده میطلبد اما از ذكر برخی از آنها ناگزیریم. صدرالحكماء و المتألهین از یك طرف در تعریف اراده گفته است كه:
«اراده و المحبه واحد كالعلم و هی فی الواجب تعالی عین ذاته و هی بعینها عین الداعی»[۱۰] و از طرف دیگر مرید بودن خداوند را چنین بیان كرده است كه: «معنی كونه سبحانه تعقل ذاته و تعقل نظام الخیر الموجود و فی الكل من ذاته و انه كیف یكون»[۱۱] در تعریف اول صراحتاً ذاتی بودن ارادهٔ حق تعالی را مدنظر قرار داده و اینكه آن عین ذات مقدس و در عین حال عین داعی است. اما در
تعریف دوم اراده، مؤخر از ذات مقدس تصور شده كه لازمهاش صفت فعل است. علامه طباطبائی ـ رضوانالله تعالی علیه ـ از یك طرف درصدد پذیرفتن نظر استدلالی حكماء بوده و حتی پس از قول ملاصدرا در باب اراده ذاتی بر آن صحه گذاشته و براهین وی را مورد تأیید قرار داده است. بنابراین با بازگشت اراده به علم ذاتی موافق بوده و از طرف دیگر همانطور كه قبلاً هم گفتیم بحثی را در اثبات ارادهٔ فعلی حق ـ سبحانه ـ مطرح و آن را صفت فعل به حساب آورده است. ایشان در واقع
میخواستند كه جمع بین روایات و براهین كنند و از این رو تشویش در نظرات ایشان به چشم میخورد. اگر در نظرات این بزرگواران دقیق شویم صفات ذات حق را در علم و قدرت و حیات منحصر كردهاند[۱۲] و سمیع و بصیر و اراده را به علم حق تعالی برمیگردانند. حضرت امام كاملاً با چنین نگرشی به صفات حق تعالی مخالف هستند و آنان را كه چنین دیدگاهی دارند محجوبین خواندهاند.[۱۳] متكلمین نیز چون خداوند را فاعل بالقصد میدانند، معتقدند كه ارادهٔ خداوند علم به مصالح افعال است؛ یعنی علم حق به خیر بودن فعل برای ایجاد آن كافی نیست بلكه داعی زاید بر علم نی
ز لازم است و این داعی یعنی علم فاعل بر فایدهٔ مصلحتی كه بر آن فعل مترتباست[۱۴] به این ترتیب دیدگاهها دربارهٔ ارادهٔ واجب تعالی مختلف شده است. این بحث تنها، مسألهای از مسائل فلسفه اسلامی است كه حضرت امام كتابی مستقل در این زمینه نوشته و جوابگوی بسیاری از اشكالات دربارهٔ حق تبارك و تعالی بودهاند. از نظر ایشان متكلمین و برخی از فلاسفه بین احادیثی
كه مربوط به ارادهٔ فعلی است، با احادیث در ارادهٔ ذاتی حق را خلط كرده و از این رو اراده ذاتی را منكر شدهاند. پس حضرت امام ـ اعلی الله مقامه ـ معتقدند كه اراده دارای دو مرتبه است: یكی اراده در مقام ذات ـ كه واقعیت اراده است ـ و آن عین ذات و ملازم با اختیار است و اگر ارادهٔ حق
ـ جل و علا ـ را از مرتبه ذاتش نفی كنیم، لازمهاش این است كه فاعلیت الهی مثل فاعلیت فاعلهای طبیعی باشد بدون اینكه در فعل خویش اختیاری داشته باشند، آن را انجام میدهند؛ مثل آتشی كه در سوزاندن خود مختار نیست و حال آنكه خداوند از چنین وصفی مبراست.[۱۵]
آیهی تطهیر
همه ساکت شده بودند و دیگر صدایی شنیده نمیشد. مردم او را نگاه میکردند. در این لحظه طنین سخن او در فضا پیچید. سخنی کوتاه و قاطع! برخی با تعجب و حیرت به یکدیگر نگاه کردند! گویی انتظار سخن دیگری را داشتند! دیگر منتظر نماندند. به سوی خیمهاش هجوم بردند و هرچه در آن بود را به غارت بردند، حتی زیراندازی که بر روی آن بود را از زیر پایش کشیدند و ردا و پارچهای را هم که بر دوشش بود، ربودند و به یغما بردند. او باقی ماند و خیمهای غارت شده ...
برخی در حیرت و افسوس بودند و نمیدانستند که چرا آنها با خلیفه و حاکمی که اندکی پیش
، خودشان دستان او را به نشانه بیعت فشردند، این طور رفتار میکنند!؟ برخی دیگر هم به سرعت خود را به خیمه رساندند تا جلوی آنها را بگیرند. اما دیگر دیر شده بود، حسن بن علی با همان حالت از خیمهاش خارج شد و به همراه برخی از یارانش به سمت شهر حرکت نمود.
آنها در حالی که سوار بر اسب بودند، به سمت سایبانی که منتهی به شهر میشد، نزدیک
گشتند؛ اما از قبل، فردی خود را در تاریکی همان سایبان، پنهان کرده بود و انگار انتظار ورود آنان را میکشید. هرچه به سایبان نزدیک و نزدیکتر میشدند، اضطراب او هم بیشتر و بیشتر میشد.
حسن بن علی به زیر سایبان رسید. دیگر وقتش بود. خنجر را در دستانش فشرد و در یک لحظه از کمین گاه خود به سوی او حمله کرد. تمام نیروی خود را جمع کرد و با خنجر کوچکی که در دست داشت، ضربه ای شدید را به او وارد ساخت، اما دستش به خطا رفت و به ران حسن بن علی اصابت کرد. شدت ضربه به قدری بود که خنجر به استخوان رسیده بود ...
یاران حسن بن علی به سرعت وارد ماجرا شدند و آن مرد را کنار زدند. شدت ضربه، امام را از حال برد و او را با همان حالت به منزلی در شهر مدائن رساندند.(1)
چند ماهی از این ماجرا گذشت تا کم کم حال امام رو به بهبودی نهاد. ایشان به سمت کوفه رهسپار شد.
به مردم خبر دادند که امام به مسجد میآید تا مجدد، دقایقی را در میانشان صحبت کند. مردم جمع شدند. حضرت وارد مسجد شد و بر روی جایگاه نشست. همه در انتظار بودند و میخواستند بدانند که امامشان بعد از گذشت چندین ماه، چه خواهد گفت؟
حسن بن علی بعد از ذکر و ثنای خداوند متعال و نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) خطاب به مردم گفت: "... اى اهل عراق! از خدا بپرهیزید و درباره ما اهل بیت چنین مکنید؛ زیرا که ما امیران و میهمانان شما هستیم و ما همان خاندانى هستیم که خداوند فرموده: "همانا خداوند اراده کرده است که تنها از شما خاندان هر گونه پلیدى را بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند."
پس از آن، حضرت پیوسته به سخنان خود ادامه داد، تا این که هر که در مسجد حاضر بود، به گری
افتاد ...(2)
حسن بن علی در میان صحبتش با مردم، در بین تمامی آیات قرآن کریم، تنها فرازی از آیه 33 سوره احزاب را قرائت نمود که در بین مسلمین این بخش از آیه، به آیهی تطهیر شهرت دارد. اما هنگامی که به صفحات تاریخ رجوع میکنیم، انگار این تنها باری نیست که امام حسن به این آیه استناد میکند(3) و حتی آن حضرت هم تنها فردی نیست که این آیه را شاهدی بر مقام و جایگاه خوی
ش میداند، مردم مدینه، بارها و بارها شاهد بودند، که نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) این آیه را درخصوص خود و عدهای خاص، تفسیر مینمود و از آنان با نام اهل بیت، یاد میکرد.(4) بعد از ایشان نیز، به دفعات متعدد توسط همان افراد، به این آیه استشهاد شد.
همان طور که میدانیم، قرآن کریم بیش از 6000 آیه دارد، و آیهی تطهیر، تنها یکی از این آیات و آن هم فقط بخشی از آن است. واقعاً چرا امام حسن در شرایطی که مردم شدیداً در انتظار سخنش
بودند، این آیه را خواند و گفت که با ما اهل بیت چنین نکنید؟ حقیقتا اهل بیت چه کسانی هستند و حسن بن علی چگونه خود را جزو اهل بیت میداند؟ گذشته از همه اینها، آیهی تطهیر چه مزیتی را در خصوص اهل بیت بیان میکند و برای چه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، به دفعات مردم را به این آیه توجه میدهد؟
وقتی خوب دقت میکنیم مییابیم که انگار بسیاری از مسلمانان دیگر نیز همانند ما، به راحتی نمیتوانند از کنار این مسائل بگذرند. واقعاً این همه تاکید برای چیست؟ از طرف دیگر، ماییم و این همه مسائل و مشکلاتی که در زندگی با آنها روبروییم، واقعاً توجه به مفاهیم این آیه چه تاثیری در زندگی ما دارد؟
ما نیز در این مقاله به دنبال یافتن پاسخی برای همین چراها هستیم. بدین منظور میتوانیم در کنار یکدیگر به بررسی این آیه بپردازیم.
اگر بخواهیم آیهی تطهیر را به خوبی مورد مطالعه قرار دهیم، شاید بهتر باشد که در دو بخش به بررسی آن بپردازیم. ابتدا لازم است برای روشن شدن معنا ومفهومی کلی از آیه، کلمات آن را به صورت مجزا، مورد دقت قرار دهیم، که این بخش میتواند، معنای آیه را بیش از پیش برای ما روشن سازد. به کمک این بخش میتوانیم، پاسخهای خود را در بخش دوم بیابیم و فرازهای گوناگون آیه را هرچه بهتر درک کنیم.
بخش اول - بررسی اجزای آیه
"انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا"
"همانا خداوند فقط و فقط میخواهد پلیدی را از شما اهل بیت دور سازد و شما را قطعاً پاکیزه سازد."
"سورهی احزاب قسمتی از آیهی 33 (معروف به آ یهی تطهیر)"
همان طور که میدانیم، قرآن کلمه به کلمهاش، از جانب خداوند نازل شده و به دست ما رسیده است و اگرچه کلامش بشری نیست، ولی برای بشریت است. بنابراین فهم کلماتی که در آن آمده، راهی است برای درک بهتر کلام خداوند، و پرودگارمان از همین طریق، با ما سخن میگوید. پس
طبیعی است که اندیشیدن بر روی تک تک کلمات قرآن برای ما انسانها اهمیت ویژهای داشته باشد، چرا که به وسیله فهم بهتر این کلمات و تعالیم کسانی که خداوند خود آنها را به ما معرفی کرده، میتوانیم مقصود پروردگارمان را بهتر و بیشتر درک کنیم.
آیهی تطهیر نیز از این قاعده کلی مستثنی نیست و بررسی کلمات گوناگون آن، بیشتر میتواند
به ما در فهمیدن منظور خداوند کمک نماید و مفهوم آیه را بهتر برایمان روشن کند. لذا اگر میخواهیم مفاهیمی از قبیل: حصر و اختصاص آیهی تطهیر، معنای لغوی اهل بیت، رجس و گستره معنائیش، اراده الهی و دوام و پیوستگی آن، مفهوم تطهیر، تأکیدهای مختلف آیه و ... را بهتر متوجه شویم، باید کلمات مختلف آیه را دقیقتر مورد بررسی قرار دهیم.
اجزاء و کلمات گوناگون آیه تطهیر
در یک جمع بندی بر اساس اجزاء گوناگون آیه، مشخص میشود که در آیه تطهیر خداوند متعال، ارادهی خویش را در خصوص طهارت و پاکیزگی تنها شامل اهل بیت مینماید و با 3 بار تاکید، معلوم میسازد که هرگونه رجس و پلیدی را فقط از اهل بیت دور گردانیده و آنان را پاک و مطهر نموده است.
بخش دوم – کلیات و مفاهیم آیهی تطهیر
درست است که به صورت مختصر، با مطالعه قسمت مفردات به مفهومی کلی از آیه دست یافتیم، اما هنوز مسائلی در آیه وجود دارد که برایمان به صورت مبهم باقی مانده است و به نظر میرسد به راحتی نمیتوانیم از کنارشان بگذریم. خداوند در این آیه از افرادی سخن به میان میآورد که معلوم نیست چه کسانی هستند و حتی اگر هم پس از تحقیق و جستجو بتوانیم آنها را بشناسیم، جای این سؤال باقی میماند که چرا خداوند از آنان تحت عنوان اهل بیت، نام میبرد؟