بخشی از مقاله

حجاب، ارزش يا روش

كساني‌ كوشيده‌اند از طريق‌ فاصله‌ انداختن‌ ميان‌ ارزشها با روش‌ تحقق‌ عيني‌ آنها، ميان‌ حجاب‌ با عفاف، تفكيك‌ نموده‌ و حجاب‌ را غير ضروري‌ مي‌خوانند و حفظ‌ عفت‌ را بدون‌ حجاب‌ نيز ممكن‌ مي‌دانند. اينك‌ ما اين‌ تلاش‌ را ارزيابي‌ مي‌كنيم:
‌تحليل‌ واژه:


-1 معناي‌ لغوي: عفاف‌ با فتح‌ حرف‌ اول، از ريشه‌ "عفت" است‌ و راغب‌ اصفهاني‌ در مفردات(1) خود، عفت‌ را معني‌ مي‌كند:
«العفة‌ حصول‌ حالةٍ‌ للنفس‌ تمتنع‌ بها عن‌ غلبة‌ الشهوة».
(عفت، پديد آمدن‌ حالتي‌ براي‌ نفس‌ است‌ كه‌ به‌ وسيلة‌ آن‌ از فزون‌ خواهي‌ شهوت‌ جلوگيري‌ شود).
طريحي‌ نيز در مجمع‌ البحرين(2) مي‌آورد:
«عَفَّ‌ عن‌ الشيِء اي‌ امتنع‌ عنه‌ فهو عفيفٌ».
(عفاف‌ از چيزي‌ ورزيد يعني‌ از آن‌ امتناع‌ ورزيد پس‌ او عفيف‌ است).
و ابن‌ منظور در لسان‌العرب(3) مي‌نويسد:
«اللفة: الكف‌ عما لا يحل‌ و لايجمل».


(عفت: خويشتن‌ داري‌ از آنچه‌ حلال‌ و زيبا نيست).
شرتوني‌ لبناني‌ نيز در اقرب‌ الموارد(4) مي‌نويسد:
«عَفٍّ‌ الرجل: كَفَّ‌ عما لا يحل‌ و لا يجمل‌ قولاً‌ او فعلأ وامتنع». (عفاف‌ ورزيد يعني‌ در گفتار و كردار از آنچه‌ حلال‌ نيست‌ دوري‌ جست‌ و خويشتن‌داري‌ نمود).
پايه‌ عفاف، خويشتن‌داري‌ است‌ و ردپايي‌ از جنسيت‌ يا اختصاص‌ به‌ جنس‌ خاص‌ (زن) در معني‌ لغوي‌ عفاف، وجود ندارد.
-2 معناي‌ عرفي: در ادب‌ پارسي، "عفاف" از نظر معنا و گويش، تفاوت‌ يافته‌ است.


در لغت‌نامة‌ دهخدا(5) چنين‌ آمده‌ است:
«عفاف: پارسايي‌ و پرهيزگاري، نهفتگي، پاكدامني، خويشتن‌ داري».
دكتر معين‌ در فرهنگ‌ فارسي‌ معين(6) آورده‌ است:


«عفاف: پارسايي، پرهيزگاري، پاكدامني، در تداول‌ غالباً‌ به‌ كسر اول‌ تلفظ‌ مي‌كنند.»
بنابراين‌ در گويش‌ فارسي، عفاف‌ به‌ كسر اول‌ و به‌ معني‌ "پاكدامني" به‌ كار مي‌رود.
-3 معناي‌ اصلاحي: در تفكر اسلامي، عفاف، واژه‌اي‌ با بار معنايي‌ خاص‌ برگرفته‌ از آيات‌ و روايات، و گونه‌اي‌ منش‌ است‌ همراه‌ با كُنِش‌ رفتاري‌ و گفتاري.
عفاف‌ در قرآن: در قرآن‌ چهار بار از ريشة‌ عفاف، استفاده‌ شده‌ است:
-1 سورة‌ بقره‌ - 273: «يحسبهم‌ الجاهل‌ اغنياًء من‌ التعفف»؛
(نا آگاه‌ گمان‌ مي‌برد كه‌ اينان‌ توانگرند زيرا عفاف‌ مي‌ورزند). در اين‌ آيه، كنش‌ بزرگ‌ من

شانه، عفاف‌ است، خويشتن‌داري، عزت‌ نفس‌ و امتناع‌ از دست‌ نياز دراز كردن.
-2 سورة‌ نسأ - 6: دربارة‌ شناخت‌ زمان‌ رشد و بلوغ‌ يتيمان، به‌ سرپرستان‌ سفارش‌ مي‌كند كه‌ از دست‌ يازي‌ به‌ اموال‌ يتيمان‌ خودداري‌ كنند و عفاف‌ ورزند. اين‌ آيه‌ نيز خويشتن‌داري‌ ر

ا عفاف‌ را خوانده‌ است.
-3 سورة‌ نور - 32: «وليتعفف‌ الذين‌ لا يجدون‌ نكاحاً‌ حتي‌ انعمهم‌ الله‌ من‌ فضله»؛ (و كساني‌ كه‌ اسباب‌ زناشويي‌ نمي‌يابند، پاكدامني‌ ورزند تا آنكه‌ خداوند از بخشش‌ خويش‌ توانگرشان‌ گرداند). در اين‌ آيه‌ خويشتن‌داري‌ (استعفاف) را به‌ رام‌ كردن‌ قوة‌ جنسي‌ اطلاق‌ فرموده‌ است.
-4 سورة‌ نور - 60: «و القواعد من‌ النسأ اللا‌ تي‌ لا يرجون‌ نكاحأ فليس‌ عليهن‌ جناحُ‌ ان‌ يضعن‌ ثيابهن‌ غير متبرجات‌ بزينةٍ‌ و ان‌ يستعففنَ‌ خيرٌ‌ لهن‌ والله‌ سميعٌ‌ عليمٌ.»؛ (و زنان‌ يائسه‌اي‌ كه‌ اميد زناشويي‌ ندارند، گناهي‌ نيست‌ كه‌ جامه‌ها (چادرها)يشان‌ را فروگذارند به‌ شرط‌ آنكه‌ زينت‌

نمايي‌ نكنند و اگر پاكدامني‌ بورزند (و چادر را فرو نگذارند) بهتر است‌ و خداوند، شنواي‌ داناست(7)».
در زبان‌ پارسي، از خويشتن‌داري‌ در امور جنسي‌ و شره‌ نبودن، به‌ پاكدامني‌ تعبير مي‌كنند كه‌ بخشي‌ از گسترة‌ معنايي‌ "عفاف" است‌ زيرا عفاف، مطلق‌ خويشتن‌داري‌ را گويند همان‌گونه‌ كه‌ در آيات‌ ياد شده، از خويشتن‌داري‌ در امور اقتصادي‌ و مالي‌ نيز با كلمة‌ استعفاف‌ و تعفف، ياد شده‌ است.
اينك‌ آيا مي‌توان‌ گفت: عفاف، صرفاً‌ همان‌ حالت‌ دروني‌ و نفساني‌ است‌ و به‌ بروز خا

رجي‌ و اجتماعي‌ آن‌ حالت‌ نفساني، ربطي‌ ندارد؟! از منظر قرآن، چنين‌ نيست‌ بلكه‌ به‌ دليل‌ اهميت‌ نحوة‌ بروز عفاف، اين‌ واژه، به‌ «ظهور خويشتن‌داري» نظر دارد. در آية‌ نخست، حالت‌ رفتاري‌ مسلمان‌ فقير را به‌ نمايش‌ مي‌گذارد كه‌ چگونه‌ خود را بي‌نياز جلوه‌ مي‌دادند، با رفتاري‌ عفيفانه‌ و بزرگ‌ منشانه.
در آية‌ دوم، دست‌ يازي‌ به‌ اموال‌ يتيمان‌ را غير عفيفانه، معرفي‌ مي‌كند. در سومين‌ آيه، خويشتن‌داري‌ و مراقبت‌ از فرو رفتن‌ در شهوات‌ جنسي‌ را استعفاف‌ مي‌داند و آية‌ چهارم، ز

نان‌ سالخورده‌ را سفارش‌ مي‌كند كه‌ عفاف‌ ورزند و چادر از سر فرو نگذارند، يعني‌ عفاف‌ را برابر با «حجاب» گرفته‌ است. بنابراين‌ عفاف‌ از منظر تفكر اسلامي، هم‌ روية‌ دروني‌ دارد كه‌ حالتي‌ نفساني‌ جهت‌ كنترل‌ و جهت‌دهي‌ به‌ شهوت‌ (كشش‌ و اشتياق) است‌ و هم‌ رويه‌اي‌ بيروني‌ كه‌ نشانه‌هايش‌ در رفتار و گفتار هويدا مي‌شود تا حالت‌ درون‌ را به‌ نمايش‌ گذارد. در روايات‌ اسلامي‌ نيز "عفاف" به‌ معني‌ "خويشتن‌داري" است‌ كه‌ در كردار و گفتار آشكار باشد.
مرحوم‌ شيخ‌ عباس‌ قمي‌ در سفينه‌ البحار(8)آورده‌ است:
«و يطلق‌ في‌ الاخبار غالباً‌ علي‌ عفة‌ الفرج‌ و البطن‌ و كفها عن‌ مشتهياتهما المحرمه». (در روايات، عفاف، بيشتر به‌ معني‌ خويشتن‌داري‌ نسبت‌ به‌ شكم‌ و شهوت‌ به‌ كار مي‌رود، و بازداشتن‌ ايندو از فزون‌ خواهي‌ حرام).
علي(ع) مي‌فرمايند:
«العفاف‌ زهادة»(9)؛ (عفاف‌ زهد ورزي‌ و خويشتن‌داري‌ است).
و «العفة‌ تضعف‌ الشهوة»(10)؛ (خويشتن‌داري‌ شهوت‌ را ناتوان‌ مي‌سازد).
رابطة‌ "عفت" با "شهوت": در روايات‌ و آيات، ميان‌ «شهوت‌پرستي» و «عفت»، تقابل‌ جد‌ي‌ برقرار شده‌ و به‌ دينداران، آموزش‌ داده‌ مي‌شود كه‌ شهوت‌پرستان، عفيف‌ نيستند ولي‌ به‌ نظر مي‌رسد

كه‌ معمولاً‌ تنها بخشي‌ از گسترة‌ معنايي‌ شهوت‌پرستي، مورد نظر برخي‌ دينداران‌ واقع‌ شده‌ است.
معناي‌ لغوي‌ "شهوت": راغب‌ در مفردات(11) مي‌نويسد:
«اصل‌ الشهوه‌ نزوعُ‌ النفس‌ الي‌ ما تريده‌ و ذلك‌ في‌ الدنيا ضربان، صادقة‌ و كاذبة. فالصادقة‌ ما يختل‌ البدن‌ من‌ دونه‌ كشهوة‌ الطعام‌ عند الجوع‌ و الكاذبة‌ ما لا يختل‌ من‌ دونه». (اصل‌ شهوت، كه‌ كشش‌ و اشتياق‌ نفس‌ است‌ به‌ آنچه‌ اراده‌ كند، در دنيا بر دو گونه‌ است: حقيقي‌ و غيرحقيقي؛ اشتيا

ق‌ حقيقي‌ آنست‌ كه‌ بدن‌ بدون‌ تأمين‌ آن‌ آسيب‌ مي‌بيند؛ همانند اشتياق‌ به‌ غذا هنگام‌ گرسنگي. و اشتياق‌ به‌ كاذب‌ آنست‌ كه‌ بدن‌ بدون‌ تأمين‌ آن‌ آسيب‌ نمي‌بيند).
طريحي‌ در مجمع‌ البحرين(12) مي‌آورد:
«الشهوات‌ بالتحريك‌ جمع‌ شهوة، و هي‌ اشتياق‌ النفس‌ الي‌ شييء». (شهوات‌ جمع‌ شهوت، به‌ معني‌ اشتياق‌ نفس‌ به‌ چيزي‌ است).
دهخدا در لغت‌نامه(13) مي‌نويسد:
«شهوت: آرزو و ميل‌ و رغبت‌ و اشتياق‌ و خواهش‌ و شوق‌ نفس‌ و حصول‌ لذت‌ و منفعت»
و فريد وجدي(14) در دائرة‌ المعارف‌ تعريف‌ مي‌كند:
«الشهوه‌ حركة‌ النفس‌ طلباً‌ للملائم»؛ (شهوت‌ حركت‌ نفس‌ است‌ در جستجوي‌ آنچه‌ موافق‌ و سازگار است).


اين‌ معني، جنبة‌ عملي‌ «شهوت» را نيز دربردارد در نتيجه، شهوت، معنايي‌ عام‌ دارد.
در اصطلاح‌ قرآن(15) نيز شهوت‌ به‌ معني‌ عام‌ به‌ كار مي‌رود:
«زين‌ للناس‌ حب‌ الشهوات‌ من‌ النسأ و البنين‌ و القناطير المقنطرة‌ من‌ الذ‌هب‌ و الفضة‌ و الخيل‌ المسومة‌ و الانعام‌ و الحرث‌ ذلك‌ متاعٌ‌ الحيوة‌ الدنيا...»؛
(عشق‌ به‌ خواستينها از جمله‌ زنان‌ و فرزندان‌ و مال‌ هنگفت‌ اعم‌ از زر و سيم‌ و اسبان‌ نشاندار و چارپايان‌ و كشتزاران، در چشم‌ مردم‌ آراسته‌ شده‌ است: اينها بهرة‌ زندگاني‌ دنياست).


معناي‌ اصطلاحي‌ شهوت: غالباً‌ به‌ خواهش‌ و اشتياق‌ جنسي‌ انسان، شهوت‌ گفته‌ مي‌شود و شهوتراني‌ را در بخش‌ كوچكي‌ از گسترة‌ اميال‌ نفس‌ به‌ كار مي‌برند حال‌ آنكه‌ در تحليل‌ قرآن‌ و روايات، «شهوت‌ به‌ معني‌ عام» در برابر «عفت‌ به‌ معني‌ عام» قرار دارد. خواهش‌ نفس‌ و تلاش‌ براي‌ برآوردن‌ آن‌ ميل، در برابر خويشتن‌داري‌ در طاعت‌ خواهشهاي‌ نفساني‌ است. انسان‌ شهوت‌پرست‌ از كردار و گفتارش‌ پيداست. از كوزه، همان‌ برون‌ تراود كه‌ در اوست. انسان‌ عفيف‌ و با اصالت‌ نيز از سخن‌ و كنش‌ او هويدا است. عفاف، تنها پاكدامني‌ جنسي‌ نيست. شهيد مطهري‌ در "تعليم‌ و تربيت‌ در اسلام" مي‌گويند:
«عفاف‌ يعني‌ آن‌ حالت‌ نفساني‌ يعني‌ رام‌ بودن‌ قوه‌ شهواني‌ تحت‌ حكومت‌ عقل‌ و ايمان. عفاف‌ و پاكدامني‌ يعني‌ تحت‌ تأثير قوة‌ شهواني‌ نبودن، شره‌ نداشتن. يعني‌ جزو آن‌ افرادي‌ كه‌ تا در مقابل‌ يك‌ شهوتي‌ قرار مي‌گيرند بي‌اختيار مي‌شوند، و محكوم‌ اين‌ غريزة‌ خود هستند، نبودن. اين‌ معني‌ عفاف‌ است.»
‌ويژگي‌هاي‌ مفهوم‌ عفاف:
عفاف‌ و خويشتن‌داري، در برابر فزون‌ خواهي‌ شهواني‌ و كشش‌ نفساني، چه‌ ويژگي‌هائي‌ دارد:
-1 خصلتي‌ انساني‌ است.
-2 حالتي‌ دروني‌ است.
-3 نشانه‌هاي‌ بيروني‌ دارد.
-4 در رفتار و گفتار بروز مي‌كند.
5 - با رفتار و نشانه‌هاي‌ متناقض، سازگار نيست.
-6 نه‌ از موضع‌ ناتواني‌ بل‌ از بلنداي‌ عزت‌ و اقتدار، صورت‌ مي‌بندد.


عفاف، خويشتن‌داري‌ با علائم‌ و نشانه‌هاي‌ رفتاري‌ و گفتاري‌ است‌ و وجود آن‌ بستگي‌ به‌ وجود نشانه‌هاي‌ آن‌ دارد پس‌ حفظ‌ عفاف‌ بدون‌ رعايت‌ نشانه‌هاي‌ آن‌ ممكن‌ نيست. عفت‌ نمي‌تواند يك‌ امر صرفاً‌ دروني باشد و هيچ‌ علامت‌ بيروني‌ نداشته‌ باشد. بخشي‌ از تفاوت‌ در نشانه‌هاي‌ خويشتن‌داري‌ زن‌ و مرد، از تفاوت‌ در خلقت‌ آنها سرچشمه‌ مي‌گيرد و يكي‌ از نشانه‌هاي‌ عفاف، پوشش‌ است. عفاف‌ بدون‌ رعايت‌ پوشش، قابل‌ تصور نيست. نمي‌توان‌ به‌ زن‌ يا مردي، «عفيف» گفت‌ در حالي‌ كه‌ عريان‌ يا نيمه‌ عريان‌ در انظار عمومي‌ ظاهر مي‌شود گرچه‌ تفاوت‌ رفتارهاي‌ انساني‌ و حيواني، ريشه‌ در تفاوت‌ خلقت‌ و فطرت، گرايشها و منش‌ها دارد. در اسلام‌ از

نشانه‌هاي‌ برجستة‌ «عفاف» مي‌توان‌ به‌ پوشش‌ اسلامي‌ (حجاب) اشاره‌ نمود.(16)
شهيد مطهري‌ در مسئله‌ حجاب‌ مي‌نويسد:
«وقتي‌ زن‌ پوشيده‌ و سنگين‌ از خانه‌ بيرون‌ رود و جانب‌ عفاف‌ و پاكدامني‌ را رعايت‌ كند افراد فاسد و مزاحم‌ جرأت‌ نمي‌كنند متعرض‌ آنها شوند.(17)».
ايشان‌ در ذيل‌ آية‌ 61 سورة‌ نور چنين‌ مي‌نويسد:
«از جملة‌ «ان‌ يستعففن‌ خيرٌ‌ لهن» مي‌توان‌ يك‌ قانون‌ كلي‌ را استنباط‌ كرد و آن‌ اينست‌ كه‌ از نظر اسلام‌ هر قدر زن‌ جانب‌ عفاف‌ و ستر (پوشش) را مراعات‌ كند پسنديده‌تر است‌ و رخص

تهاي‌ تسهيلي‌ و ارفاقي‌ كه‌ به‌ حكم‌ ضرورت‌ دربارة‌ وجه‌ وكفين‌ و غيره‌ داده‌ شده‌ است، اين‌ اصل‌ كلي‌ اخلاقي‌ را نبايد از ياد برد.»(18)
نشانه‌ بودن‌ «حجاب» براي‌ «عفاف» گريزناپذير است. پوشش، نشان‌ عفاف‌ است.
«عفت‌ و حيا، خصلتي‌ انساني‌ است‌ كه‌ تاريخ‌ بر نمي‌تابد و مورد پذيرش‌ تمامي‌ انسانها بود، و هست. و انسانهاي‌ بزرگ‌ و اديان‌ آسماني‌ نيز بدان‌ توصيه‌ كرده‌اند. در شريعت‌ اسلامي‌ نيز بر آن‌ تأكيد فراوان‌ شده‌ است. همين‌ خصلت‌ انساني‌ يكي‌ از فلسفه‌هاي‌ اصلي‌ پوشش‌ آدمي‌ بوده‌ است»(19)


در خصوص‌ اندازة‌ وابستگي‌ پوشش‌ با حجاب، استاد مطهري‌ مي‌نويسند:
«حيا و عفاف‌ از ويژگيهاي‌ دروني‌ انسان‌ است‌ و حجاب‌ به‌ شكل‌ و قالب‌ و نوع‌ و چگونگي‌ پوشش‌ بر مي‌گردد. تفاوت‌ باطن‌ و ظاهر يا روح‌ و جسد و يا گوهر و صدف‌ را مي‌توان‌ به‌ عنوان‌ تمثيل‌ در اين‌ زمينه‌ به‌ كار برد. به‌ گمان‌ ما اينها دو حقيقت‌ هستند و ميزان‌ وابستگي‌ اين‌ دو نياز به‌ تأمل‌ دارد»(20)
استاد حجاب‌ و پوشش‌ را نشانة‌ عفاف‌ مي‌داند:


-1 ايشان‌ در تحليل‌ آية‌ 59 سورة‌ احزاب، خداوند به‌ پيامبر دستور مي‌دهد كه‌ به‌ همسران‌ و دختران‌ و زنان‌ مؤ‌من‌ فرمان‌ دهيد جلباب‌ (پارچه‌اي‌ كه‌ تمام‌ بدن‌ را بپوشاند) به‌ خود گيرند، مي‌نويسند:
«بنابراين‌ در اين‌ فراز قاعده‌اي‌ كلي‌ بيان‌ شده‌ كه‌ زن‌ مسلمان‌ چنان‌ رفت‌ و آمد كند كه‌ علائم‌ وقار و عفاف‌ از او هويدا باشد.»(21)
-2 و نيز: «حجاب‌ و پوشش‌ تنها يك‌ تكليف‌ است‌ و نشانة‌ يك‌ خصلت‌ انساني‌ يعني‌ عفاف»(22)
-3 و: «حجاب‌ و پوشش‌ نشانگر عفت‌ است»(23)»
-4 و نيز: «قرآن‌ عفت‌ دختران‌ شعيب‌ را در حال‌ چوپاني‌ و آب‌ دادن‌ به‌ گوسفندان‌ در جمع‌ مردان‌ بازگو مي‌كند. عفت‌ مريم‌ را در معبدي‌ كه‌ همگان‌ چه‌ زن‌ و چه‌ مرد به‌ پرستش‌ مي‌آيند، مي‌ستايد».(24) آيا عفت‌ دختران‌ شعيب‌ و عفت‌ مريم(س) همان‌ رعايت‌ خويشتن‌داري‌ و دارابودن‌ نشانه‌هاي‌ آن‌ در كردار و گفتارنيست؟‌
5 – و: «متانت‌ در سلوك‌ ظاهري‌ و در انتخاب‌ پوشش‌ از عفاف‌ دروني‌ خبر مي‌دهد.»(25)
اگر وابستگي‌ حجاب‌ با عفاف‌ قطعي‌ نشود نمي‌توان‌ در استدلال‌ براي‌ حجاب، از ارتباط‌ «نشانه» و «واقعيت» سخن‌ گفت.

‌تفكيك‌ "عفاف" از "حجاب"!
گفتيم‌ كه‌ پوشش، ارتباط‌ بنيادي‌ با عفاف‌ داشته‌ و نمي‌شود كسي‌ طرفدار حيا و عفاف‌ باشد ولي‌ با اصل‌ پوشش‌ مخالف‌ باشد. پوشش‌ اسلامي‌ كاملترين‌ گونة‌ رعايت‌ عفاف‌ است. اگر بين‌ حجاب‌ و عفاف، جدايي‌ اندازيم‌ دو مشكل‌ عمده‌ رخ‌ مي‌نمايد:(26)
-1 جدايي‌ بين‌ عفاف‌ و حجاب‌ تا كجا مي‌تواند پذيرفتني‌ باشد؟ ملاك‌ و معيار تبيين‌ اين‌ جدايي‌ و اندازه‌ و شكل‌ رعايت‌ پوشش‌ براي‌ حفظ‌ عفاف‌ چه‌ چيزي‌ خواهد بود؟ و نيز مي‌پذيريم‌ كه‌ ممكن‌ است‌ افرادي‌ عفيف‌ و پارسا باشند اما حجاب‌ را به‌ گونه‌اي‌ كه‌ مورد توصية‌ شارع‌ است‌ دارا نباشد ولي‌ به‌ اين‌ امر هم‌ بايد توجه‌ كرد كه‌ اين‌ جدايي‌ تا كجا مي‌تواند ادامه‌ يابد؟»(27)
-2 با پذيرفتن‌ جدايي‌ عفاف‌ از حجاب‌ تنها دليل‌ لزوم‌ حجاب‌ بر زنان‌ هرزگي‌ و هوسبازي‌ مردان‌ خواهد بود: «اگر زنان‌ بدون‌ حجاب، عفيف‌ و پاك‌ هستند، آيا مردان‌ نيز چنين‌اند، و هوسبازي‌

نمي‌كنند و از هرزگي‌ دست‌ برمي‌دارند.»(28)
قانونگذار ضمن‌ توجه‌ به‌ حال‌ و روانشناسي‌ مردان، براي‌ زنان‌ در باب‌ پوشش‌ بدن، قانونگذاري‌ مي‌كند و با همه‌جانبه‌نگري‌ و نگاهي‌ متعالي‌ به‌ زن‌ و مرد، خويشتن‌داري‌ را براي‌ هردو توصيه‌ مي‌كند حجاب‌ از مسلمات‌ احكام‌ اسلام‌ است‌ و با توجه‌ به‌ آيات‌ و روايات، جدايي‌ حجاب‌ و عفاف، قابل‌ تصور نيست.

‌خودنمائي‌ و تحريك‌ مردان‌ (تبرج)


آيا حضور زنانة‌ زن‌ در جمع‌ مردان‌ با تشديد ديدگاه‌ جنسيت‌مدار و تأكيد بر تفاوت‌ جنسي‌ از طريق‌ آرايش‌ و زينت‌ نمايي‌ مي‌تواند باعث‌ نگاه‌ انساني‌ به‌ زن‌ باشد؟ آيا تمايل‌ و گرايش‌ به‌ زيبا نمايي‌ در جمع‌ مردان‌ و بي‌ميلي‌ در زيبا نمايي‌ در كانون‌ گرم‌ خانواده، مي‌تواندنشانة‌ عفت‌ باشد؟! اين‌ ديدگاه‌ كه‌ بدون‌ حجاب‌ و با آرايش‌ و جلوه‌گري‌ مي‌توان‌ حضوري‌ انساني‌ (و نه‌ جنسي) در جامعه‌ داشت‌ و عفيف‌ بود، به‌ شوخي‌ بيشتر شبيه‌ است‌ تا سخني‌ قابل‌ دفاع.
امكان‌ ندارد كسي‌ با تمام‌ توان، ديدة‌ ديگران‌ را به‌ زنانگي‌ و صفات‌ جنسي‌اش‌ فرابخواند و در همان‌ حال‌ از آنها بخواهد كه‌ به‌ ظاهر من‌ ننگريد و به‌ درون‌ من‌ بنگريد كه‌ انساني‌ عفيف‌ و خويشتن‌دار هستم!! خود او نيز اگر در وجدان‌ خود لختي‌ بيانديشد، خود را عفيف‌ نخواهد دانست‌ زيرا ظاهر، نشان‌ باطن‌ است‌ و حق‌ و باطل، نشانه‌هاي‌ متفاوت‌ دارند. نمي‌توان‌ نشانة‌ باطل‌ بر پيشاني‌ حق‌ زد و يا حق‌ را در باطل‌ جست.

‌‌فريبكاري‌ مردانه، بردگي‌ زنانه‌


روزگاري‌ نه‌ چندان‌ دور، زن‌ را به‌ جرم‌ زن‌ بودن‌ در خانه‌ حبس‌ مي‌كردند و شايد سخت‌گيري‌ آنچناني‌ در گذشته، سهل‌انگاري‌ اين‌ چنين‌ در روزگار جديد را فرا روي‌ بشر قرار داده‌ و زنان‌ را در انظار عمومي‌ به‌ حراج‌ گذارده‌ است. در گذشته، جسم‌ زن، دربند خشونت‌طلبي‌ مرد بود و اين‌ بار، روح‌ زن‌ در اسارت‌ فريبكاري‌ او است، مردان‌ تمامت‌ خواهي‌ كه‌ آزمندي‌ و شهوت‌پرستي‌ آنان‌ غرب‌ را فراگرفت‌ و شرق‌ را تهديد مي‌كند امروز اگر هم‌ جسم‌ زن، در حبس‌ نباشد اما در آغوش‌ هوس‌ بازي‌ مردان‌ تبه‌كار و آزمند اسير است‌ و روح‌ و فكر زن، زنداني‌ زندانهاي‌ بزرگتر براي‌ التذاذ مردان‌ فاسد.
چه‌ طرفه‌ حديثي‌ كه‌ اسارتي‌ اين‌ چنين‌ را «آزادي‌ زن» بناميم. فمينسيم، تهمتي‌ است‌ بر تارك‌ رنج‌كشيدة‌ زن‌ غربي‌ كه‌ زنان‌ شرقي‌ را نيز به‌ خود فرا مي‌خواند. چه‌ زماني‌ مرد حاضر م

ي‌شود از همة‌ مزاياي‌ جنسي‌ خود در طول‌ تاريخ‌ دست‌ بردارد؟ مگر همين‌ مرد مدرن‌ نبود كه‌ نيروي‌ كار مردان‌ را براي‌ فن‌ آوري‌ و صنعت‌ پيشرفته‌اش‌ كافي‌ نمي‌ديد و با فريب‌ كاري‌ و نيرنگ‌ نيروي‌ كار زنان‌ و مصرف‌ بي‌اندازة‌ استعدادهاي‌ زنانة‌ آنان‌ دست‌ يافت.
«امروزه‌ كه‌ مردان‌ موفق‌ شده‌اند با نامهاي‌ فريبندة‌ آزادي‌ و تساوي‌ و غيره‌ اين‌ حائل‌ را بردارند، زن‌ را در خدمت‌ كثيف‌ترين‌ مقاصد خويش‌ گرفته‌اند. بردگي‌ زن‌ امروز بيشتر به‌ چشم‌ مي‌خورد(29).»

حجاب، ارزش يا روش(2)
‌بنيانهاي‌ فلسفي‌ "عفاف"
-1 نگاهي‌ انساني‌ به‌ انسان: انسان، موجودي‌ آزاد و انتخاب‌گر است‌ و قادر است‌ با نيت‌ و اراده‌ به‌ اعمالي‌ دست‌ مي‌زند كه‌ انگيزه‌ آنها حس‌ عشق‌ و پرستش، خداخواهي‌ و خداجويي‌ فطري‌ و حس‌اخلاقي‌ و دگرخواهي‌ مي‌باشد. اين‌ موجود آزاد، تحت‌ تأثير نيروهاي‌ دروني‌ و بروني‌ قرار دارد كه‌ در تصميم‌گيريهاي‌ وي، نقش‌ اساسي‌ و حياتي‌ بازي‌ مي‌كند. در او، قوة‌ عاقله، قوه‌ شهواني‌ و قوة‌ غضبيه‌ نهاده‌ شده‌ است‌ كه‌ با روشي‌ هوشمندانه‌ با ميانه‌ روي‌ و اعتدال‌ مي‌تواند از همة‌ نعمتهاي‌ خدايي‌ و استعدادهاي‌ انساني‌ نهفته‌ در خود استفادة‌ بهينه‌ كند. انسان‌ مي‌تواند تعالي‌ پيدا كند و خردگراي‌ فرهيخته‌ شود يا سقوط‌ كند و به‌ لذت‌گراي‌ نابخرد، تبديل‌ گردد و يا در نهايت‌

به‌ حيواني‌ خشونت‌طلب، تغيير هويت‌ دهد. نگاه‌ اسلام‌ به‌ انسان، نگاهي‌ متعالي‌ است‌ و از منظر خردگرايي‌ شرافت‌مندانه‌ و خداجويي‌ عزت‌ مدارانه، انسان‌ را مي‌نگرد و مي‌خواهد كه‌ نگاه‌ من‌ به‌ تو، تحت‌ تأثير مؤ‌لفه‌هاي‌ ديگري، غير از برابري‌ انساني‌ و تقوا، قرار نگيرد. هرگز نبايد به‌ ديگري‌ (انسان‌ ديگر) از زاوية‌ جنسيت، مليت‌ و رنگ‌ و... نگريست. اسلام‌ هر نوع‌ ابزاري‌ كه‌ اغلب‌ در خدمت‌ منافع‌ ديدگاه‌ لذت‌گرايانه‌ افراطي‌ يا خشونت‌طلبانه‌ يا برتري‌ نژادي‌ قرار گيرد به‌ چالش‌ فرامي‌خواند و آن‌ را غير انساني‌ مي‌داند. عفاف، هوشمندانه‌ترين‌ حالت‌ كنترل‌ نفس‌ و اعمال‌ قدرت‌ در حوزة‌ شخصيت‌

خويش‌ است‌ كه‌ تلاش‌ در برجسته‌ و شفاف‌ كردن‌ انسانيت‌ انسان‌ دارد

و از جلوه‌گري‌ و عشوه‌گري‌ جنسيت‌مدار جلوگيري‌ مي‌نمايد.
-2 كمال‌گرايي‌ انسان: خصلت‌ انساني‌ "خويشتن‌داري"، بايد حفاظت‌ شود و اساسي‌ترين‌ فلسفة‌ معنوي‌ "پوشش" در ميان‌ اقوام، ملل، تمدنها و اديان، حفظ‌ همين‌ خصلت‌ انساني‌ حيا و عفت‌ اس

ت. اسلام، طرفدار اين‌ ويژگي‌ انساني‌ است‌ و زن‌ و مرد را به‌ رعايت‌ آن‌ براي‌ رسيدن‌ به‌ كمال‌ و فضيلت‌ فرامي‌خواند، در كانون‌ خانواده‌ نيز زن‌ و شوهر را توصيه‌ به‌ رفتاري‌ انساني‌ مي‌كند و كُنِش‌ جنسي‌ ميان‌ زن‌ و شوهر و لذت‌گرايي‌ مشروع‌ و قانونمند را نيز در همين‌

راستا توصيه‌ مي‌كند. اسلام، از نگاه‌هاي‌ غيرانساني، جلوگيري‌ كرده‌ و به‌ زن‌ و مرد مؤ‌من‌ سفارش‌ مي‌كند كه‌ چشم‌چراني‌ نكنند و نگاهي‌ عفيفانه‌ داشته‌باشند:


«قل‌ للمؤ‌منين‌ يغضوا من‌ ابصارهم»(30)؛ (به‌ مردان‌ بگو ديدگان‌ (از نظر بازي) فروگذارند)
«و قل‌ للمؤ‌منات‌ يغضضن‌ من‌ ابصار هن»(31)؛ (به‌ زنان‌ مؤ‌من‌ (هم) بگو ديدگانشان‌ را فرو گذار

ند).

‌‌آثار "عفاف"
«خويشتن‌داري»، توانايي‌ برجستة‌ روحي‌ به‌ انسان‌ مي‌دهد تا وي‌ در برابر هجوم‌ سركش‌ هوي‌ و هوس‌ پايداري‌ كند و در فراز و فرود زندگي، به‌ كمال‌ رسد. انساني‌ كه‌ اعتقاد به‌ اصول‌ و ارزشها دارد؛ در واقع، به‌ سرچشمة‌ همة‌ مهرباني‌ها، لطافت‌ها، عاطفه‌ها، عشق‌ها، زيبائي‌ها و هنرمندي‌ها و ابداع‌ها ايمان‌ دارد و چنين‌ ايماني، چونان‌ بنيان‌ مرصوص‌ است(32) كه‌ هيچ‌ تندبادي، از آزمندي، فزون‌ خواهي‌ و خشونت‌ طلبي‌ نمي‌تواند وي‌ را آشفته‌ سازد. وي‌ را وقار و عزت‌ و بلنداي‌ كوه‌ ماند كه‌ دلي‌ شفاف، و پاك‌ دارد چونان‌ پاكي‌ آب‌ زلال‌ در چشمه‌هاي‌ رسته‌ از دل‌ كوهساران.
اين‌ آرامش‌ دروني‌ و بروني، به‌ خويشتن‌داري‌ انساني‌ مي‌انجامد. برخي‌ ديگر از بركات‌ عفاف‌ عبارتند از:
-1 آرامش‌ روحي‌ فرد و جامعه‌ (بهداشت‌ رواني): با عفاف‌ و خويشتن‌داري‌ مي‌توان‌

از هرز رفتن‌ استعدادها، توان‌ها و امكانات‌ جلوگيري‌ نمود و به‌ بالندگي‌ هنجارها و ارزشها ياري‌ نمود:
«از نظر اسلام‌ محدوديت‌ كاميابي‌ جنسي‌ به‌ محيط‌ خانوادگي‌ و همسران‌ مشروع‌ از جنبه‌ رواني‌ به‌ بهداشت‌ رواني‌ اجتماع‌ كمك‌ مي‌كند(33)»
پايبند نبودن‌ به‌ حجاب، آرامش‌ خانواده‌ و جامعه‌ را برهم‌ زده‌ و به‌ التهاب‌ دامن‌ مي‌زند:
«فلسفة‌ پوشش‌ و منع‌ كاميابي‌ جنسي‌ از غير همسر مشروع‌ از نظر اجتماع‌ خانوادگي‌ اينست‌ كه‌ همسر قانوني‌ شخص‌ از لحاظ‌ رواني‌ عامل‌ خوشبخت‌ كردن‌ او به‌ شمار مي‌رود؛ در حالي‌ كه‌ در سيستم‌ آزادي‌ كاميابي، همسر قانوني‌ از لحاظ‌ رواني‌ يك‌ نفر رقيب‌ و مزاحم‌ و زندانبان‌ به‌ شمار مي‌رود. و درنتيجه‌ كانون‌ خانوادگي‌ بر اساس‌ دشمني‌ و نفرت‌ پايه‌گذاري‌ مي‌شود.(34)»
-2 پايداري‌ نظام‌ "خانواده": رعايت‌ عفاف‌ در رفتار و گفتار، خانواده‌ را سالم‌ و آسيب‌ناپذير نگه‌ مي‌دارد. آيا آنان‌ كه‌ با فريب‌كاري، شعار آزادي‌ زن‌ را سر دادند و حجاب‌ را از عفت، تفكيك‌ كردند، توانستند با ولنگاري‌ زنان‌ در غرب‌ و تشويق‌ مردان‌ هوس‌باز، نظام‌ خانواده‌ را حفظ‌ كنند؟
-3 اصلاح‌ زن‌ "شييء شده": امام‌ خميني، در توضيح‌ نگرش‌ غربي‌ به‌ زن‌ را نگرش‌ به‌ يك‌ كالا، تعبير زيبائي‌ دارند: «در خصوص‌ زنان، اسلام‌ هيچگاه‌ مخالف‌ آزادي‌ آنها نبوده‌ است. به‌ عكس، اسلام‌ با مفهوم‌ "زن‌ شيي‌ شده" و به‌ عنوان‌ شيي، مخالفت‌ كرده‌ است‌ و شرافت‌ و حيثيت‌ وي‌ را به‌ وي‌ باز گردانده‌ است.(35)»
-4 عفاف، منشأِ‌ فرهنگ‌ و ادبيات: همه‌ زيبايي‌ و شكوه‌ تمدن‌ و فرهنگ‌ انسان‌ را در يك‌ كلمه‌ مي‌توان‌ خلاصه‌ كرد و آن‌ عشق‌ است. استواري‌ عشق‌ به‌ اسطوره‌هاي‌ كمتر دست‌ يافتني‌ است. زبان‌ عاشقان، زبان‌ شعر است‌ كه‌ چون‌ دل‌ پرسوز عاشق، درون‌ سوز است. زبان‌ سرخ‌ و آتشيني‌ كه‌ تن‌ نمي‌شناسد و سر بر باد مي‌دهد ولي‌ مهربان‌ و ترحم‌برانگيز است‌ و حتي‌ دل‌ معشوق‌ سنگ‌ دل‌ را مي‌سوزاند و به‌ تحسين‌ واميدارد. اين‌ بلنداي‌ شكوهمند فرهنگ‌ و ادب‌ ش

رقي، عرفاني‌ و ايراني، دست‌ماية‌ يك‌ نسل‌ سرفراز اصيل، خويشتن‌دار و متمدن‌ است‌ كه‌ ا

ز منظر عفاف‌ به‌ يكديگر مي‌نگريستند. زن‌ در حشمت‌ و جلال‌ مي‌زيسته‌ است‌ و مرد همواره‌ در پي‌ اين‌ حشمت‌ و جلال‌ مي‌رفته‌ است‌ كه‌ به‌ سادگي‌ و آساني، دست‌ يافتني‌ نبوده‌ است. كمتر بازيچة‌ دست‌ هوسران‌ مردان‌ بوده‌ و بيشتر ارزش‌ و اعتبار داشته‌ است.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید