بخشی از مقاله
چکیده
حجاب در اصطلاح فقهی، ستر و پوشش زنان در مواجهه با نامحرمان است، اما این حکم الهی داراي رویکردي عرفانی نیز میباشد که مراتب نیل به اهداف روحانی و متعالی را براي زنان تسهیل میکند. از این منظر حجاب شرعی در معناي عرفانی آن چشم از خودي و خودیت و ماسوي االله برداشتن و منظر انسانی را به منظر ربوبی تبدیل نمودن است. زنی که با پوشش و در مقام امتثال امر ربوبی است، مأنوس و ملازم امر حق و در محضر پروردگار در مقام طلب و وصول است. او در این مقام هم ذاکر و هم مذکور حق است و با مراقبه، کمال ظاهر وي به باطن سرایت کرده و با غلبه ذکر و پوشش در هر زمان و هر مکان، انس به حضرت حق یافته و نظر خاص او را بهدست خواهد آورد و حجاب او در این هنگام نهتنها حجاب بین او و حق تعالی نیست بلکه حجاب او ذکر ربالعالمین میگردد. در این هنگام با سرایت ظاهر در باطن او در نظام هستی خویشتن را به قامت عصمت اعظم در میآورد و مقام انسان کامل را با خلیفه اللهی خویش به ظهور میرساند.
واژگان کلیدي: حجاب شرعی، حجب نورانی، حجب ظلمانی، ذکر، مقام عصمت اعظم
مقدمه
معناي لغوي حجاب که در عصر ما براي پوشش زن معروف شده، در اصل به معناي حایل شدن، پوشاندن، مانع شدن و هر مانع، حائل و فاصله میان دو یا چند چیز است. - بستانی، بیتا، ذیل حجاب - آنگاه این معنا به مفهوم پوشش سرایت نموده و در آن جایگزین واژه »ستر« گردیده است.ما در این مقاله به هر دو این اصطلاح توجه نموده و هر یک از آنها را از منظر فقهی و عرفانی مورد تدقیق قرار میدهیم و در آخر ارتباط این دو مفهوم شرعی و عرفانی را تبیین خواهیم نمود.
حجاب چیست؟
در قرآن کریم در هفت مورد از ماده حجاب با لفظ حجاب و یکبار با لفظ محجوب استعمال گردیده است.2 در تمامی این موارد حجاب داراي همان معناي حاجز، مانع و پرده است. در نامه امیرالمؤمنین علی - - به مالک اشتر از این ماده آمده است: فلا» تطولنّ احتجابک عن رعیتک« - نهجالبلاغه، نامه مالک اشتر، ج3، ص. - 103ابنخلدون نیز در مقدمه تاریخ خویش فصلی با عنوان »فصل فی الحجاب کیف یقع فی الدول و انه یعظم عند الهرم1« آورده است - ابنخلدون، بیتا، ج1، ص. - 290این واژه نزد فقیهان متقدم همان معناي مانع را داشته که در احکام شرعی مورد بحث بوده است. به عنوان مثال در حکم روزه گفته شده است: »وحق الصوم، أن تعلم أنه حجاب ضربه االله عز وجل علی لسانک وسمعک وبصرك وبطنک وفرجک، لیسترك به فی النار، فإن ترکت الصوم خرقت ستر االله علیک« - الحلی، 1405ق، ص. - 626
اصطلاح »من وراء الحجاب « نیز که در قرآن از انواع وحی شمرده شده است، که به معنی آن است که »انسان سخنی را میشنود ولی نمیداند گوینده آن کیست« - طوسی، بیتا، ص - 331، به فقه وارد شده و در اصطلاح فقیهان ابتدا در سخن گفتن زنان از پس پرده بهکار رفته - طبرسی، 1410، ج2، ص157؛ العلامه الحلی، بیتا، ج2، ص - 568و سپس به پوشش شرعی زن تبدیل شده و جایگزین کلمه ستر گردیده است. شهید مطهري استعمال این کلمه را در مورد پوشش زن، از اصطلاحات متأخرین دانسته است و میگوید فقها براي آن واژه ستر را بهکار میبردند - مطهري، بیتا، ص. - 62 چنانکه مرحوم نائینی آن را در کتاب تنبیه الامه و تنزیه المله - ص64 و - 66 با عنوان پوشش زنان آورده است. و در تقریر بحث صلاة محقق داماد قمی در تفسیر آیه »فسألوهن من وراء الحجاب« واژه حجاب را بین مردان و زنان بهجاي ستر بهکار برده است - تقریر بحث المحقق محقق الداماد، 1416ق، پاورقی، ص - 354 و محمد جواد مغنیه نیز آن را در پوشش زنان بهکار گرفته است - مغنیه، 1427ق، ج1، ص. - 87
اما حجاب در اصطلاح عرفا داراي معناي باطنی بوده و در متون ایشان بسیار پرکاربرد است. آنان از این واژه یکی از عمیقترین بحثهاي سیر و سلوك الی الحق را مطرح نمودهاند. این واژه با معناي باطنی آن حتی در خطبه عالمان در وعظ و پند خلایق و سرآغاز کتب دینی با چنین معنایی همیشه بهکار میرفته است و ایشان حمد خداوند را ملهم صواب و کاشف از حجاب ارتیاب میدانستند - البحرانی القطیفی، 1419ق، ج1، ص - 90 و واژگانی مانند حجاب ارتیاب، - همان، ج2، ص - 90، حجاب الرین - همان، ج2، ص - 95، حجاب العفو - همان، ج2، ص - 347، حجاب بینه و بین ربه - همان، ج3، ص - 366 و ... در میان ایشان متداول بوده است.
حجاب در عرفان اسلامی
در سلک عرفا و حکماي متألّه، حجاب اصطلاحی است کهبراي موانع بین عاشق و معشوق وضع گردیده است چنانکه انطباع صور نیز که مانع قبول تجلّی حقایق در قلب سالک است حجاب خوانده میشود - سجادي، 1370، ص. - 31از دیدگاه عرفا انسان جلوه تام اسماء و صفات حقّ است و این صورت زمینی در آن سوي حجابهاهمان روح الهی است. عرفا محدود شدن و در خدر طبیعت بودن را حجاب دانسته و آن را مانع وصول به حضرت ربوبی میدانند. این حجاب در روح انسان نشو و نما یافته و او را از »حقیقت انسان« که همان »روح خدا« است تنزل میدهد. آنان در خصوص حجاب گرفتن روح میگویند: »روح خدا یا حقیقت انسان در مقامتنزّل و تجلّی، درمراتب مختلف طولی و عرضی تجلّی میکند.
در مراتب طولی تجلّیات خود سیر کندمی و تنزّل مییابد با سیر در مراتب طولی و حرکت نزولی در مراتب طولی، چهره اصلی آن محدود و محدودتر گشته و از سعه وجودي آن کاسته میشود و کمالات و خصوصیات وجودي آن در زیر حجابها رودمی . مراتب طولی تجلّیات و تنزّلات، روح خدا و یا حقیقت انسان به هر اندازه که پایینتر میآید به همان اندازه هم چهره اصلی روح خدا یا حقیقت انسان، محدودتر شده و کمالات و خصوصیات وجودي آن کاسته میشود و در حقیقت به زیر حجابها میرود و محجوب میگردد. »روح خدا« یا حقیقت انسان، در این سفر نزولی از مراتب و منازل مختلف گذر میکند و به منزل آخرمیرسد و در منزل آخر در بدن تسویه شده انسانی جلوهگر شده و در مرتبه روح دمیده شده در بدن انسانی، ظاهر میگردد، به عبارتی در صورت روح انسانی جلوه میکند - « سجادي، 1370، ص. - 32
ایشان در معناي حقیقت تنزل روح خدا در صورت انسانی میگویند: »روح خدا« یا »حقیقت انسان« به مقتضاي ربوبیت و بر اساس مشیت نافذ مبدأ متعال، در عین این که در مرتبهاصلی خود استقرار دارد، در همان حال در تجلّیات طولی خود در مرتبهاي نازلتر از مرتبهاصلی خود تجلّی میکند و در صورت محدودي ظاهر میگردد. این مرتبه نازل و این صورت محدود، نسبت به مرتبهاولیه و صورت اصلی، مرتبه نازله و صورت تنزّل یافتهاي است وچهره اصلی در این مرتبه نازله تا حدودي محجوب گردیده و کمالات و خصوصیات وجودي آن نسبتاً محدود شده است. این تنزّل، تنزّل اول و یا تجلّی»روحالخدا« یا »حقیقت انسان« است« - همان، ص. - 34
باز »روح خدا« یا »حقیقت انسان«در تجلّیات طولی خود در مرتبه پایینتري که از مرتبهنازله اولیه نازلتر است، تجلّی نموده و در صورت محدودتري شوداهرظ. میدر این تنزّل که تنزّل دوم و یا تجلّی دوم است، چهره اصلیبیش از پیش محجوب گردیده و کمالات و خصوصیات وجودي آن نیز محدودتر و ضعیفتر میگردد، و همینطور تنزّل بعد از تنزّل داشته و تجلّیکندمیو در مدارج و مراتب تنزّلی خودحرکت نموده محجوب و محجوبتر گشته و محدود و محدودتر میشود، و سعوجوديه و کمالات و خصوصیات کمالیه خود را بهتدریج از دست میدهد. آخرین تنزّل آخرین تجلّی»روح خدا« یا »حقیقت انسان«در این حرکت نزولی عبارت است از تنزّل آن به مرتبه روح انسانیِ دمیده شده در بدن، و تجلّی آن درجلوهروحِ دمیده شده در ترکیب بدنی.
در این تنزّل و در این منزل که آخرین منزل است، از چهره اصلی چندان خبري نیست و جز نشان جزئی از آن، چیز دیگري به چشم نمیخورد.« - همان - از نظر امام خمینی انسانی که در مرتبه حیات دنیوي قرار گرفته است و از موجودیت بسیار ضعیف و محدود و آمیخته به ظلمتها و رنگها برخوردار است، وقتی به خود نگاه میکند و وجود ضعیف و محدود خود را میبیند چنین میپندارد که موجودیت او و اول و آخر او همین است که میبیند و مییابد. او که از حقیقت امر اطلّاعی نداردو نمیداند که اصل او و حقیقت او به صورت دیگر و مرتبه بسیار بالاتري میباشد و با تنزّلات و قبول حجابها و پذیرش رنگها و تیرگیها به این صورتی که هست درآمده است، چنین فکر میکند که حقیقت او همین است که در مرتبه نازلهحیات دنیوي دارد و همین است که فعلاً مشهود است.
»در حقیقت این سیر و حرکت، جز سیر و حرکت در »خود« چیز دیگري نیست. زیرا این مراتب که انسان در آنها حرکت میکند؛ مراتب خود او و صورتهایی ازخود اوست و اگر دقّت بیشتري کنیم خواهیم یافت که حرکت و سیر انسان، حرکتی است از خود و در خود و به سوي خود. به بیان روشنتر خود نازل که محجوب از حق است حجاب » خود« اصلی است که محجوب از حق نبوده و فاصله بین او و حضرت حق نیست و شاهد وجه االله و فانی در آن است. انسان با نجات یافتن از »خود« نازلو»خود« هاي بالاتر از آنها، و یا رسیدن به »خود«اصلی و نائل شدن به منزلت اولیه، ناظر به وجه االله گشته و به یک نظر، خود وجه االله میگردد.
بیان معروف حضرت مولی الموحدین علی بن ابیطالب - - که میفرماید: »من عرف نفسه، عرف ربه« ناظر به همین حقیقت است - همان، ص. - 41-37امام خمینی بعثت پیامبران را جهت زدودن این حجابها تفسیر کرده وخدر طبیعت را مانع شهود حقیقی میداندومیفرماید: »پیامبران مبعوث شدهاند تا رشد معنوي به بشر دهند و آنها را از حجابها برهانند، افسوس که شیطان قسم خورده، به دست اذناب خود نگذاشت آنچهفَبِعآنانمیزﱠتخواهندک تحققلَأُغْوِییابد.»ما»نﱠههمهم أَجمعینَ خوابیم واسِگرفتارنیحجابامفَإِذَاهاالنﱠ» م«گوییاتُواجهنمانْتَبمحیطهوابه ما است و خدر طبیعت مانع از شهودو احساس است. »إن جهنم لمحیطه بالکافرین« - موسوي خمینی، -1372 الف، ص. - 27