بخشی از مقاله

نقش زبان در شكل گيري شخصيت و روابط انسان
اگر تاکنون " قدرت خارق العاده بازتاب دادن" را تـجربه نکرده ایـد، حـالا فرصت خوبی است که این کار را انجام دهید چراکه "زبان هـای درونی" حـالـت پیشرفته بازتاب هـای درونی افراد می باشند. با بازتاب دادنهای اولیه، فرد با طرف مقابل خـود ارتـباط برقرار می کند و این احساس را در آنها بـوجـودمی آورد که می توانند به او اعتماد کنند. مرحله بعدی درک "زبان درونی" آنـهاست تـا بتـوانـید بــا زبان خودشان با آنهاصحبت کنید و آنها را به طور کامل متوجـه منــظورتان کنید.


در روابط عاشقانه و قرارهای ملاقات ما نمی توانیم به راحتی "ارتباط" برقرار کنیم. حتی زن و شوهرها که یکدیگر را خیلی خوب می شناسند، باز هم توانایی برقراری ارتباط مناسب با یکدیگر را ندارند، به این خاطر که هیچ گاه یاد نگرفته اند که زبان درونی یکدیگر را درک کنند.
در اینجا مثالی می زنیم؛ مردي می خواهد سالگرد ازدواجشان را جشن بگیرد. به این منظور میزی را در یک رستوران مناسب رزرو می کند. او غذای مورد علاقه خانم را سفارش می دهد و شام فوق العاده ای را ترتیب می دهد. او به خودش اطمینان دارد که همه کارها را به بهترين وجه انجام داده. از سوی دیگر خانم حال مناسبی ندارد و خسته از محل کار برگشته. این سورپرایز برایش اصلاً جالب نیست و نهایتاً با سر درد شدید از رستوران به خانه باز می گردد.


چه اتفاقی روی داده است؟ کاملاً واضح است. زبان درونی آقا دیداری است و زبان درونی خانم، شنیداری. رستوران شلوغ بوده و میز آنها اگر چه دورنمای خوبی داشته، اما نزدیک به آشپزخانه بوده. آقا در هنگام صرف شام به غروب خورشید نگاه می کرده و مانند خیلی از مشتری های دیگر به هیچ وجه متوجه شلوغی نشده.
خانم متوجه می شود که میز آنها یکی از بهترین میزها بوده و می خواهد به خاطر آن از همسرش تشکر کند، اما متاسفانه سر و صدایی که از آشپزخانه به گوش می رسد، اعصاب او را بهم می ریزد و شب او را خراب می کند. خانم احساس می کند که شکایت کردن نشان دهنده بی احترامی و بی حرمتی است، اما به فکر فرو می رود و با خودش می گوید: "این مرد چش

شده؟ چطور می تونه فکر کنه این جای مزخرف، رمانتیکه؟!"
این زوج تا زمانیکه پایشان به سمت مشاور کشیده نشود، متوجه نخواهند شد که زبان درونی هم وجود دارد. زمانیکه متوجه تفاوت های درونیشان بشوند، تمام حساسیت های میان آنها قابل درک و حل شدنی خواهد شد. خانم می تواند از چشم های آقا که زیبایی ها را می بینند، تشکر کند و آقا هم از گوش های خانم که زیبایی ها را می شنوند. از آن به بعد برای آنها تصمیم گرفتن در مورد مکان مناسب برای صرف شام خیلی راحت تر می شود. آنها به آسانی می توانند بر سر هزاران مسئله دیگر که قبلاً غیر قابل بحث بوده، به توافق برسند.
نظری اجمالی به زبان درونی و رويكرد شخصيتي
مقوله زبان درونی از شاخه نظری "عصب شناسی و زبان" (NLP) گرفته شده است. البته این بحث دارای تعاریف مختلفی می باشد. به عنوان مثال "تونی رابینز" از این نسخه در مراسم سخنرانی خود استفاده می کرده. به هر حال این مقوله ساخته ذهن من نیست و محققان بیشماری در مورد آن دعاوی مختلفی را منتشر نموده اند. برای کسب اطلاعات بیشتر به خواندن مقاله ادامه دهید.
ما مفاهیم دنیای اطراف خود را از طریق دیدن، شنیدن و احساس کردن درک می کنیم. در یک فضای بخصوص، افراد مختلف، متوجه اشیاء مختلفی می شوند. NLP به ما کمک می کند که بتوانیم این تفاوت را تشریح کنیم.


برخی از افراد دنیای خود را با دیده هایشان می شناسند و برخی دیگر با شنیده ها. در این میان عده دیگری نیز هستند که با حس کردن به شناختن محیط اطراف خود می پردازند. اما مشکلی که در اینجا مطرح می شود این است که هیچ کدام از انواع دریافت ها، قابل رویت نیستند به همین دلیل دیگران به سختی می توانند متوجه شوند که شما چگونه اطراف خود را می شناسید. هر چند ما در زندگی خود با افراد زیادی برخورد می کنیم که رنگ پوست و موی متفاوتی با ما دارند، اما چون این طور چیزها قابل رؤیت هستند، چندان عجیب به نظر نمی رسند؛ اما زمانیکه نوبت به زبان درونی می رسد، مسائل قدری پیچیده تر می شوند. مانند خانمی که همسرش او را به رستوران برده، ما هم نمی توانیم از درک دیگران دریافت کاملاً صحیحی داشته باشیم.


ادامه این مقاله به شما کمک می کند که تشخصی دهید جزء افراد دیداری، شنیداری و یا احساسی هستید. همچنین به شما کمک می کند تا بتوانید به زبان درونی دیگران نیز پی ببرید.
اما به خاطر داشته باشید که با خواندن این مقاله یک متخصص نمی شوید، بلکه میتوانید در رابطه خود به موفقیت های چشمگیری دست پیدا کنید. پس سعی کنید:
1- از تفاوت های موجود میان این زبان های نامرئی درونی به نفع خود استفاده کنید.
2- هیچ گاه تصور نکنید که با در نظر گرفتن زبان درونی دیگران به حریم شخصی خود لطمه می زنید، بلکه به این فکر کنید که با تفهیم دیدگاههای دیگران می توانید چیزهای جالب و جدیدی را به زبان درونی خود اضافه کنید.
در این قسمت نگاه کوتاهی به هر یک از این نوع زبان های درونی می اندازیم.
شخصیت دیداری
خانم ها و آقایون دیداری که معمولاً جزء تیپ A به شمار می روند، دلشان می خواهد همه وقایع را تا آنجایی که امکان دارد با چشم های خودشان تجربه کنند. آنها خیلی مراقب ظاهر و قیافه خودشان هستند و سعی می کنند در هر حالتی، لباس های تمیز و مرتبی بر تن کنند، حتی زمان باغبانی.
آنها خودشان را با مقوله های دیداری به دیگران نشان می دهند. به عنوان مثال

زمانیکه می خواهند موافقت خودشان را با شما اعلام کنند، می گویند: "بله درست است، من همه چیز را به وضوح می بینم." زمانیکه می خواهید از آنها سؤال مهمی بپرسید، مستقیماً به چشم هایشان خیره شوید. به خوبی متوجه می شوید که پیش از پاسخ دادن چشم هایشان به سمت بالا متمایل می شود تا بتوانند جواب پرسش شما را در ذهن خودشان به تصویر بکشند. افرادی که جزء این گروه قرار دارند معمولاً در ابراز احساسات اندکی کند عمل می کنند

.
شما اگر خودتان هم یک انسان دیداری نباشید، اما می توانید به راحتی با این گروه ارتباط برقرار کنید چرا که آنها به راحتی می توانند به طرق مختلف زیبایی را به زندگی شما هدیه کنند. به عنوان مثال برای آخر هفته یک برنامه جالب می ریزند و شما را به سمت یک مکان خوش منظره هدایت می کنند. برای برقراری مناسب با این افراد سعی کنید موضوعات مختلف را برایشان به تصویر بکشید و در نهایت بگویید: " می توانی آنرا تجسم کنی؟" به جای اینکه بگویید: "به گوشت چطور می آید؟" و یا "چه احساسی در مورد آن داری؟"
شخصیت شنیداری
خانم ها و آقایونی که در این دسته جای می گیرند معمولاً کمی آرامتر هستند. مانند همان خانمی که در قسمت بالا به آن اشاره شد معمولاً به صداها خیلی حساس هستند: از یک عدم تعادل ناچیز در استریو خانه گرفته تا موتور دیزلی یک کامیون در یک بعد از ظهر آرام.


همانطور که ممکن است تا این لحظه حدس زده باشید، این افراد تبحر خاصی در برقراری ارتباط با سایرین دارند. آنها از صحبت کردن لذت می برند و به راحتی می توانند ذهن شما را از روی لحن صحبت کردنتان بخوانند. در حالیکه با آوای لغات هماهنگ هستند، گاهی اوقات با تمام مسائل به طور تحلیلی برخورد می کنند، ناهنجاری های دیگران را به آنها گوشزد کرده و به جای نشان دادن راه حل، آن را بیان می کنند.


آنها احساسات خود را با زبان نشان می دهند. پیش از پاسخ دادن به یک سؤال چشم هایشان به سمت راست و چپ می رود، مانند نگاه کردن به یک مسابقه تنیس، که البته این امر بدان معناست که آنها در درون خود مکالمه کوتاهی در مورد موضوع مورد بحث دارند.
یک فرد شنیداری با افراد غیر شنیداری می تواند رابطه خوبی برقرار کند. البته این گروه به سرعت متوجه کوتاه کردن موها و یا صورت اصلاح کرده شما نمی شوند. آنها بیشتر به "درون" شما علاقه دارند و حریصانه منتظر شنیدن این مطلب هستند که شما روز خود را چگونه گذرانده اید.
زبانی که صحبت می کنند خیلی ساده است: "من شنیدم چی گفتی" به جای اینکه بگویند: "من دیدم" یا " من احساس کردم."
شخصیت احساسی
خانم ها و آقایونی که جزء این گروه قرار دارند معمولاً از جمله خونسردترین و آرام ترین افراد هستند. می توان گفت که آنها تقریباً هیچ اهمیتی به وضعیت ظاهری، طرز غذا خوردن، استراحت کردن و عشق ورزیدن خود نمی دهند.
آنها برای بیان نظریات خود از عباراتی نظیر: "من با این راحت هستم" استفاده میکنند. پیش از پاسخ به سؤال های مهم، چشم هایشان به سمت پایین متمایل می شود چرا که در حال بررسی پاسخ در دلشان هستند.
یک فرد احساسی به راحتی می تواند با کلیه گروه های دیگر ارتباط برقرا کند. هر چند در تمیزی و انظباط نمره خوبی نمی گیرند، اما نسبت به حالات شما به شدت حساس هستند، آنها را پرورش می دهند و با شما اظهار همدردی می کنند. آنها را در آغوش بگیرید و نوازششان کنید و با گفتن: "من متوجه می شوم تو چه احساسی داری" با زبان خودشان با آنها صحبت کنید و از عباراتی نظیر: " می بینم چی می گی" و یا " می شنوم چه می گویی" استفاده نکنید.


مرحروميت زبان
محروميت زباني يا ضايعه زباني كه عبارتست از ناتواني در بيان آنچه مورد نظر است بدون احساس اندكي ناراحتي و عدم اعتماد بنفس در موقعيت ها و شرايطي كه در آنها اختلاط فرهنگي وجود دارد، چيزي است كه بيشتر از آنچه كه بنظر مي رسد رايج است. در مورد افرادي كه از اين ضايعه در رنج هستند احساس درك و همدردي بسيار كمي وجود دارد، با اینحال می توان براي اين مشكل راه حل مناسبي پيداكرد. آنچه كه مورد نياز است يك اراده و خواست واقعي است.
احساسي كه درتمامي بخش هاي اعلاميه جهاني حقوق بشر موج مي زند، احساسي است قوي نسبت به برقراري عدالت. اما اينكه اهميت عدالت در خصوص زبان و يا اهميت زبان در مورد عدالت تا چه حدي است، كمتر كسي از آن آگاهي دارد. آنچه كه در جوامع مختلف در مواجهه با زبان ديده مي شود بگونه اي است كه همه جا يك زبان به زبانهاي ديگر برتري و ارجحيت داده مي شود. در همين ساختمان سازمان ملل در حالي كه بعضي از افراد مي توانند به زبان مادري خود صحبت كنند، بسياري از ديگر افراد هستند كه از اين امكان محروم هستند. اگر آمريكاييان،

فرانسويان و يا هر كشور پيشرفته و برتر ديگري مجبور بودند چه در گفتار و چه در نوشتار از زباني غير از زبان مادري خود استفاده كنند آنوقت متوجه مي شدند كه ديگر همكاران آنها كه از اين مزيت برخوردارنيستند در چه سختي و فلاكتي بسر مي برند و چه زحمتي را بايد متحمل شوند و اهميت رعايت عدالت در استفاده از زبان شايد بيشتر آشكار مي گرديد بخصوص در روابط بين الملل كه وجود چنین نواقصی بنظر يك مساله عجيب و دور از انتظار مي نمايد. هرچه قدر هم سخنراني هاي متعدد در اين مورد ايراد گردد در حالي كه هيچ اراده اي در اصلاح آن ديده نمي شود، بي اثر خواهد

بود. در بين كساني كه مي توانند از زبان مادري خود در سخنراني ها و يا جاهاي ديگر استفاده كنند، نسبت به كساني كه از چنين مزيتي برخوردار نيستند يك نوع بي توجهي و بي تفاوتي وجود دارد. زماني فردي مجبور مي شود به زباني غير از زبان مادري خود صحبت كند، بنظر كند ذهن و در برخي موارد مسخره جلوه مي كند. وقتي چهل سال پیش در سازمان ملل در نيويورك بعنوان خلاصه نويس كار مي كردم، نماينده يكي از كشورهاي عضو كه در آستانه فروپاشي اقتصادي قرار گرفته بود گفت: «دولت من دارد غرق مي شود و…. » در حالي كه مي خواست بگويد: «دولت من فكر مي كند ….» و اين موضوع خنده حضار را بهمراه داشت(فكركردن در انگليسي think تلفظي دشوار و نزديك به sink به معني غرق شدن دارد). آنچه كه مرا واقعا به تعجب واداشت اين بود كه هيچ احساس همدردي نسبت به اين فرد ديده نشد، همچنان كه اين اتفاق براي ۸۰ در صد افرادي كه دراين كره زندگي مي كنند و نمي توانند آن حرف بخصوص (th) را بخوبي تلفظ بكنند ممكن است پبش بيايد، كه بايد با هزار زحمت و مشقت آنرا تلفظ بكند که درغیر اینصورت موجب خنده ديگران خواهد بود. چرا بايد اين فرد در معرض ريسكي باشد كه نمايندگان ديگر كشور ها فارغ از آن هستند؟ آيا مقصر اوست؟ البته كه نه. اگر چه وي ساعات بسياري را وقف يادگيري زبان كرده ب

ود، ليكن هرگز نمي توانست در حد واندازه فردي كه به زبان مادر ي خود صبت مي كند ظاهر شود و همواره ميزان این ريسك در افراد متفاوت خواهد بود.
ز ماني كه من در سازمان بهداشت جهاني (WHO ) بودم، دكتري از ژاپن در آنجا بود كه قصد داشت در خصوص كشور خود صحبت كرده و آنرا معرفي كند. هر جلسه كه صحبت مي كرد بيشتر از دو يا سه جمله نمي گفت.
ما همه اينگونه فكر مي كرديم كه احتمالا چندان اهل معاشرت نيست. مدتي بعد ژاپن نشستي ترتیب داد و امكانات لازم نيز براي ترجمه همزمان فراهم شده بود. رفتار و شخصيت اين نماينده بكلي تغيير پيدا كرده بود: خيلي حرف مي زد و نسبت به آنچه كه در دستور جلسه وجود داشت اشرافيت داشته و آنرا بخوبي نيز بيان مي کرد و از تمامي زحمت ها و دردسرهاي فرمول بندي كردن مفاهيم در يك زبان ديگر فارغ بود بگونه ای که عملا با يك شخصيت متفاوتي مواجه بوديم.
چگونه است كه زبان واستفاده از آن اينچنين نه فقط برروي اينكه چگونه از جانب افراد مورد پذيرش واقع مي شويم و چگونه در چانه زني ها ظاهرميشويم، بلكه حتي برروي اينكه تاچه اندازه اي جرات بخرج داده و از دبگران بخواهيم به ما توجه كنند تاثير اينگونه شديدي دارد؟ چگونه است كه اين نابربري از سوي همه كساني كه در معرض اين محروميت نيستند مورد بي توجهي قرارمي گيرد؟
يادگيري زبان، كاري شاق
وقتي ما در مراحل يادگيري زبان مادري خود هستيم، بقدري كم سن و سال هستيم كه نمي دانيم چه اتقاقي دارد مي افتد. يادگيري، يعني معرفي و انتقال صدها هزار داده و اطلاعات، برنامه ها و زيربرنامه هايي كه بنحوي با الگوهاي بسيار پيچيده در ارتباط هستند. به همين دليل است كه كودكان عليرغم گذراندن حدود بيست هزار ساعت بر روي زبان مادري خود تا قبل از مدرسه،

هنوزنميتوانند آنچه را كه مي خواهند بخوبي ادا كنند و مثلا بجاي feet (جمع پا) مي گويند foots و يا بجاي came از comed استفاده مي كنند، چرا كه هنوز برنامه هاي اصلي يادگيري زبان باديگر زيربرنامه هاي مربوط كه مي بايست تكليف كلماتي چون come و foot را روشن كند ارتباط لازم را برقرار نكرده اند. وقتي شما يك زبان بيگانه را ياد مي گيريد، مي بايست يك تغيير اساسي در منظر و نوع نگرش خود نسبت به اين دريافت هاي زباني خود ايجاد بكنيد. اين كار واقعا كاري است سخت و صعب و مي تواند توضیح دهد که چرا تقريبا نيمي از دانش آموزان چيني در هنگ كنگ پس از شش سال ساعتها مطالعه در طول روز، در سن ۱۶ سالگي نمي توانند از عهده درس ان

گليسي خود برآيند.
واقعا جاي تاسف است که نسبت به افرادي كه از اين لحاظ جزو جامعه باصطلاح نخبگان نيستند و از اين محروميت رنج مي برند هيچ احساس همدردي ديده نمي شود. همانگونه كه هيچ احساس همدردي و درك نسبت به همه آن كودكاني كه در نقاط مختلف دنيا مجبور هستند ساعتهاي طولاني انرژي خود را صرف يادگيري زبانهايي بكنند كه هرگز نسبت به آنها تسلط كامل پيدا نخواهند كرد.
مي توان به آوارگان يوگسلاوي سابق فكر كرد. همه بزرگسالان بطور متوسط چهار ساعت در روز روي يادگيري روسي، آلماني و انگليسي صرف مي كردند. درست است كه من مي توانم به اين زبانها تا حدودي صحبت كنم، ليكن برقراري ارتباط با اين افراد واقعا طاقت فرسا است. بيان مفهومي كه درزبان مادري خود درچند ثانيه ممكن بود، چند دقيقه طول مي كشيد و بعضي اوقات نيز قادر به بيان همه آنها نبودند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید