بخشی از مقاله

علم عرب

تاريخ علم در عربستان به طور عمده تاريخ علم در اسلام است ولي كاملا اين طور نيست، زيرا از يك سو هنوز چند قرن به زمان محمد (ص) مانده بود كه علم در سرزميني كه گهواره تمدن عرب شد جوانه زد؛ و از سوي ديگر پاره اي از راهبان علم مرداني از مرام ها و نژاد هاي ديگر بودند0
دين اسلام در شبه جزيره عربستان پديد آمد و در سر تا سر تاريخش با فرهنگ عرب و زبان عربي انتشار يافت0 با اين حال امروزه قلمرو وسيعي شامل خاورميانه، آسياي مركزي، شمال افريقا و بخشهايي از جنوب شرقي آسيا را در بر دارد و گاه تا اسپانيا و بالكان نيز رفته است0 اسلام از اين رو نقش تعيين كننده اي در تاريخ جهان بازي كرده است،


چه في النفسه در مقام تمدني مهم و چه به عنوان واسطه اي ميان تمدنهاي
عهد عتيق و تمدنهاي اوليه جهان معاصر اين سهم مضاعف اسلام در تاريخ علم منعكس است0
ما در ادامه راه خود بيشتر به روزگاري چشم خواهيم دوخت كه عصر طلايي اسلام نام گرفته و مصادف با قرون هشتم تا يازدهم ميلادي است0
اين برهه عصر شكوفايي فرهنگ اسلامي در اسپانيا ، شمال افريقا، سوريه و ايران است0 پايان اين عصر طلايي را احياي مسيحيت رقم زد كه با جنگ هاي ركونكويستا اعراب را از اسپانيا راند0 اين رانش از حدود سال 1000 ميلادي آغاز شد و تا حدود سال 1500 ميلادي به درازا كشيد؛ و در همين دوره بود كه پر بارترين كار علمي اسلام انجام گرفت0 تاريخ آغازين اسلام


آغازهاي اسلام بافته در تاريخ شبه جزيره عربستان است كه با سقوط امپراتوري روم غربي نقطه تلاقي مهمي ميان راه هاي بازرگاني مديترانه تا اقيانوس هند و شمال افريقا تا غرب آسيا شد0 جامعه عرب متشكل از تعدادي قبيله چادر نشين بود كه از تفرقه رنج مي بردند و چند كانون داد و ستد داشت كه حال و هوايي اغلب جهان ميهنانه داشتند0 از اين كانون ها
يكي مدينه بود و ديگري مكه كه مركزي زيارتي نيز بود0


دين اسلام بر محمد(ص) پسر خانواده اي بازرگان نازل شد كه جلوه اي از جبرئيل ملك را رويت كرد، وحي منزل را در قرآن گرد آورد و نقش رسالت تنها ايزد راستين مسمي به الله را پذيرفت0 تعاليم او به دلايل مختلف مورد قبول رجال حاكم بر مكه واقع نشد و او شهر را در سال 622ميلادي به قصد مدينه ترك گفت0 اين سفر كه به هجرت معروف است، طبق سنت ، مبدا تاريخ اسلامي به شمار مي آيد در مدينه او كسان بسياري را به كيش نو در آورد و چون در سال 630 به مكه باز گشت شهر را بدون خونريزي فتح كرد محمد(ص) دو سال بعد در گذشت؛
ولي پيروان او با تكيه به نيروي تعاليمش به سرعت توانستند كار توان فرساي ايجاد وحدت ميان قبايل مختلف شبه جزيره عربستان را به انجام رسانند0 آنگاه آنان كشور گشايي خود را با راه يافتن به قلب مردمان خسته از مبارزات طولاني ميان امپراتوري بيزانس و سلسله ايراني ساسانيان آغاز كردند0 نخست رو به سوريه نهادند و سپس در آسياي غربي و شمال افريقا گسترش يافتند0 انگيزه اين گسترش ، آموزه محمدي جهاد يا جنگ مقدس بود0 مسلمانان تا سال 750 ميلادي توانستند امپراتوري پيوسته اي را از اسپانيا تا سند تشكيل دهند0


فاتحان مسلمان، با همه شور مذهبي و تعاليم اخلاقي غالبا سختگيرانه خود، در برابر فرهنگ هاي بومي مفتوحات جديد خويش نسبتا بردبار بودند0 از اين رو در بارهايي كه بر پا داشتند شاهد آميزش چشمگير هنرها و معارف بومي با اساليب عربي اسلام بود0 به اين شكل، آنان علاوه بر چيزهاي ديگر، علم يونانيان را از شهرهاي هلني و فرهنگ ايرانيان را از شهر هاي ساساني به ارث بردند0 با پايان گرفتن عصر گسترش، عصر طلايي فرهنگ اسلامي آغاز شد هر چند ، شكوفايي ديگر باره اي نيز بعد ها پس از چيرگي يافتن ترك هاي عثماني بر پايتخت كهن بيزانسي در سال 1453 رخ داد0


اسلام هر گز چه از لحاظ مذهبي و چه در سياست كاملا يكپارچه نبود0 اين دين در همان روزهاي اول در اثر اختلافي بر سر جانشيني محمد(ص) و اين كه چه كسي بايد خليفه يا رهبر ايماني باشد، به دو فرقه عمده موسوم به سني ها و شيعيان تقسيم شد0 اين شقاق بعد ها ابعادي فقهي و جغرافيايي يافت0 شيعيان به طور عمده در ايران محدود شدند و ميراث خواران فرهنگ گذشته ايران گشتند0 اما تقسيمات ديگري نيز در پي آمد 0 سلسله اموبان كه رهبري گسترش فراوان اسلام در ماوراي خاك عربستان را داشت به دست عباسيان سرنگون شد و اينان بغداد را پايتخت قرار دادند0 ولي سلسله اي اموي در اسپانيا به حكومت ادامه داد و سلسله اي فاطمي در مصر به حكومت رسيد0


بعدها در قرن سيزدهم ، مهاجمان مغول آسياي مركزي نيز از اسلام حمايت كردند؛ همچون ترك هاي عثماني كه چندي پس از آن به قدرت رسيدند0
به رغم اين اختلافات ، اسلام وحدت لازم را در فرهنگ هاي خود حفظ كرد؛ بعضا به واسطه نفس دين و بعضا توسط ذهنيت عربي مشترك در جنبش كه در استفاده از زبان و خط عربي در سر تا سر جهان اسلام متجلي بود0 اين زبان رسانه اي بس شايسته و نرمش پذير براي بيان مفاهيم علمي از كار در آمد0


علم اوليه در عربستان
علم اسلامي داراي دو جنبه است0 يك سو افكار علمي است كه از خارج وارد شد و سوي ديگر سهمي است كه خود اعراب به گنجينه دانش علمي افزودند0 اين دومي يعني سهم خود اعراب را غالبا يا نا ديده گرفته يا در سايه ترقيات هيجان انگيزتري نگريسته اند كه از قرن شانزدهم بهبعد از اروپاي غربي مي آمد0 اكثرا علم در عربستان را چيزي بيش از نگهدارنده نديده اند0 اين ناحيه را انبار بزرگي براي نتايج علمي قبلا مكشوفه پنداشته اند كه نتايج را نگهداري كرده است تا روزي

براي استفاده به غرب وا گذارد0 ولي اين البته هجو واقعيت است0 شك نيست كه عرب ها علم يونان را- و آن كه هيچ، حتي بخشي از علم چين و هندوستان را نيز- به ارث بردند و بعد ها به غرب رد كردند؛ ولي اين فقط جزيي از كاري بود كه آن ها كردند0 اعراب آنچه را به ارث بردند ترجمه و تفسير كردند و تحليل هاي ارزشمندي به آن افزودند؛ مهم تر اين


كه از خود نيز فراوان تراويدند0 عربستان مغزهاي علمي اصيلي بار داد؛ آنان را تا بلوغشان پروراند؛ و پشتگرمي داد تا چيز تازه اي از خود در خوان علم بگذارند0 از اين رو وقتي به دين غرب به فرهنگ عرب مي انديشم، مهم است كه هر دو جنبه را در نظر گيريم؛ هم كار اصيل را و هم افكار انتقالي عصري قديم تر0
علم يونان از بعد از كار بطلميوس در اسكندريه در نيمه قرن دوم ميلادي
تا حد زيادي دچارركود شده بود 0 ظاهرا فقط دو رياضيدان قابل ذكر در اسكندريه پا گرفته بودند: ديو فانتوس، قريب يك قرن پس از بطلميوس، و پاپوس ، يكصد سال بعد از آن0 ديو فانتوس كتاب حساب را نوشته بود كه در باب رياضيات محاسبه اي براي حل مسائل عملي بود0
پاپوس به سهم خود راهنمايي براي حساب و هندسه يونان تاليف كرد
نو افلاطون گرايي تنها بر جهان عرب اثر نگذاشت . اما بد نيست احكام عمده آن را در اين جا يادآور شويم0 اين فلسفه – يا شكلي از آن كه فلوطين مطرح ساخت _ مي آموخت كه عالم وجود داراي حوزه ها و حوزه ها داراي سلسله مراتبي است. پست ترين حوزه موجود در زمان و مكان و قابل درك با حواس است0 ساير حوزه ها،كه هر يك مشتق از ديگري است، در خارج از زمان و مكان قرار دارد0 هر حوزه با روي آ
آوردن به حوزه ما فوق خويش است كه واقعيت مي يابد؛ و روي آوردن آن با اشتياقي عقلي صورت مي گيرد كه بدوا توسط حوزه ما فوق در دل حوزه مادون جاي گرفته است0 پس مشخصه عالم نو افلاطوني حركتي دو گانه است: يك خروج و يك رجعت 0 همچنين با حركت از بالا ترين تا پايين ترين

حوزه، ميزان وحدت كاهش مي يابد؛ زيرا هر حوزه تصويري است از حوزه بالاتر در سطحي پايين تر؛ و با پايين رفتن از نردبان مراتب ، ميزان بيشتري از كثرت، انفكاك، و محدوديت نمايان مي گردد؛و در پايين ترين سطح است كه انفكاك اتم هاي جهان زماني و مكاني ما رخ مي دهد0 عالي ترين حوزه وجود، كه همه چيز مشتق از آن است،خود مشتق از اصل غايي است0 اين ما فوق همه چيز است؛ اين «ما بعد وجود»است و مي تواند « خير غايي


ن نام گيرد0 اين مطلقا بسيط و فاقد هر نشانه خاصي است0 آن را فقط موقعي مي توان شناخت كه ذهن را تا حد وحدت با خود ارتقا مي دهد0 آن را هر گز نمي توان مجسم يا توصيف كرد0
اختر شناسي


با تاسيس بيت الحكمه و رصد خانه هايي چند توسط مامون و با ورود متون نجومي يونان زمينه براي رشد جدي اختر شناسي اصيل اسلامي كه پيوند تنگاتنگي با ترقيات مسلمانان در رياضيات داشت آماده شد.
گروهي مانند حبش حاسب و عباس جوهري بيشتر به جنبه رياضي توجه داشتند ، هر چند جوهري رصدهايي نيز انجام داد.يكي از مهم ترين اختر شناسان اوايل قرن نهم ابو جعفر محمد بن موسي خوارزميبود0 بيشترين خدمات او در رياضيات بود، اما با مجسطي بطلميوس آشنايي كامل داشت و مطالبي نيز در اختر شناسي نگاشت0 او مجموعه اي زيج ( جدول نجومي) از مواضع آتي سيارات و ثوابت فراهم آورد كه زيج السند هند نام گرفت زيرا مبتني بر چند جدول هندو يا هانتا بود كه به تازگي به بغداد رسيده بود0 و از وقوع ساير وقايع نجومي مطلع شد0 يكي ديگر ازنخستين اختر شناسان بغداد،ابوالعباس فرغاني بود كه او نيز درباره اسطرلاب نوشت.
همتاي فرغاني كه بيشتر كار نظري مي كرد تا مشاهده عملي،اختر شناس و رياضي دان ديگري بود به نام ثابت بن قره.اين عرب بين النهريني نيز در بيت الحكمه كار مي كرد.او بيشتر رياضي دان بود تا اختر شناس.او زبانهاي يوناني،سرياني و عربي را به خوبي مي دانست.


عربستان قرن نهم،علاوه بر اختر شناسي ناب،شاهد كاري جدي در زمينه ستاره خواني نيز بود.در واقع در همين زمان بود كه بزرگترين عرب مبلغ آن ابومعشر بلخي در بغداد كار مي كرد.
ابو معشر به يك فلك خارجي ( نور الهي ) و هشت فلك اثيري ( آسمان ) و يك فلك تحت قمر در مركز ( فلك نهم يا فلك خور ما )باور داشت.اما دلبستگي اصلي ابو معشر به ستاره خواني بود كه تصور او از كيهان نيز در آن نقش داشت.


آخرين نماينده بزرگ مكتب نجومي و رياضي كه پس از پي ريزي بغداد در اوايل قرن نهم پديد آمده بود،دانشمندي ايراني بود به نام ابو الوفاي بوزجاني كه در سال 940 ميلادي در شهر بوزجان پا به عرصه وجود گذاشته بود.او كه درجه اول رياضي دان بود با نوشتن كتاب كاملي در اختر شناسي از ديدگاه رياضي از سنت پيروي كرد.
تقريبا در همين زمان بود كه استفاده نبوغ آساي بطلميوس از معدل مسير براي توضيح حركت نا منظم سيارات در مراحل منظم مورد ترديد ابن هيثم فيزيكدان بزرگ اسلامي قرار گرفت.ابن هيثم معتقد بود كه يك نكته مهم در حركت سيارات از چشم بطلميوس پوشيده مانده است.


تا اينجا اختر شناسان عرب در حركت سيارات دقيق شده بودند،اما در اواخر قرن دهم يك استثناي قابل ذكر وجود داشت:يك ايراني به نام ابو الحسين صوفي كه از زندگي و كارش چيز زيادي دانسته نيست.او به خاطر ارصادات خويش و توصيفات خود ستارگان شهرت داشت.كتاب صور الكواكب او از كتب كلاسيك اختر شناسي اسلامي سد و بعدها به غرب راه يافت – نام نويسنده آن در غرب ازوفي ترجمه شد.صوفي نخستين تجديد نظر به راستي نقادانه را بر فهرست ستارگان بطلميوس انجام داد و شواهدي از ارصادات دقيق خود را بر آن افزود.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید