بخشی از مقاله

چکیده

تحقیقات علمی در راستای شناخت زیبایی های سبک های مختلف فرش دستباف ایران بسیار محدود می باشد. فرش های روستایی و عشایری ایران که فرش های عرب باف نیز جزئی از آن هاست منابع مهمی برای مطالعه هنر و فرهنگ روستایی و عشایری ایران به شمار می روند و مهم ترین عرصه بروز ذوقیات به ویژه زنان و دختران عشایر ایران است.حضور وجوه مشترک در عناصر بصری، حاکی از روح حاکم بر این آثار، تحت تأثیر معشرت با طبیعت و درس های آموخته ازآن است.

هدف از این مقاله بررسی یکی از سبک های فرش دستباف ایران است که تولید آن کم کم رو به فراموشی می رود و همچنین شناخت عوامل تعیین کننده زیبایی در این فرش ها که در مناطق خراسان جنوبی و به صورت ذهنی بافته می شوند و ارتباط عوامل مذکور با ارزش های فرهنگی و هنری جامعه در جهت ارتقای استقبال مردم از فرش های این منطقه بر مبنای زیبایی های آن. در نتیجه گیری مقاله ضمن تبیین زیبایی های فرش های عرب باف خراسان درمی یابیم که زیبایی در فرش های عرب باف همچون فرش های ایران قابل تقسیم بندی به دو دسته ظاهری و باطنی بوده وزیبایی ظاهری نیز خود به دو دسته درونی و بیرونی تقسیم می گردد.

مقدمه

هرچند قدمت مباحث زیباییشناسی در فلسفه مدوّن به دوره سقراط و افلاطون میرسد. اما زیباییشناسی به عنوان شاخه مستقلی از فلسفه در قرن هجدهم مطرح شد. در فلسفه اسلامی هم شاخه مستقلی به عنوان زیباییشناسی مطرح نبوده و فلاسفه اسلامی نوشته مستقلی در باره زیباییشناسی ندارند. مباحث زیباییشناسی هم مانند مباحث معرفتشناسی به طور پراکنده در لابلای آثار فلاسفه اسلامی مطرح شده است - هاشم نژاد، نعمتی، - 1390 آدمی همواره زیبایی را ستوده است و زیبایی های طبیعت را برای خود به عنوان الگو جهت ساخت انواع زیبایی هنری استفاده کرده است.

در این رهگذر او به معیارها و ملاک هایی دست پیدا کرده که الهام بخش او در آفرینش آثار هنری و ساخته هایش بوده است. فرش دستباف ایران همواره به عنوان هنری ایرانی در بازارهای داخلی و خارجی مطرح بوده است. با توجه به زیبایی طرح، رنگ و بافت، فرش دستباف زینت بخش فضای زندگی است - الهامی، پوررضاییان، - 1391 در بیان زیبایی های اثر هنری، کار ما نوعی قضاوت و نقادی است و در این قضاوت عوامل زیبا براساس کیفیات زیبا تعریف می شوند. این گونه ارزیابی، شناخت ما را نسبت به زیبایی فرش دستباف ایران بیشتر می کند؛ بدین گونه که با برجسته کردن زیبایی های حیرت انگیز آن، جلوه های آشکار و پنهان موجود در اثر را- که ممکن است دیدگان مخاطب سالیان دراز با آن ها قرین بوده، لیکن نسبت به آنها شناخت دقیق نداشته باشد- در یک قیاس طبیعی از نهفتگی بیرون آورده و در مورد آن ها قضاوت کنیم.

-زیبایی و زیبایی شناسی چیست؟

زیبایی چیست؟ هنر چه تعریفی دارد؟ زیباییشناسی هنری چه شناختی است؟ اگر منظور از طرح این سؤالها یافتن تعریفی برای زیبایی، هنر و زیباییشناسی هنری باشد، باید گفت که این منظور هیچگاه حاصل نمیشود و ره به جایی نمیبرد. اصلأ پرسش از چیستی زیبایی و هنر اشتباه است و در این وادی هرچه جستجو کنیم کمتر مییابیم و حتی آنچه مییابیم خطاست و نمیتواند ناظر به هنر و زیبایی باشد.

هرچند قدمت مباحث زیباییشناسی در سفهفل مدوّن به دوره سقراط و افلاطون میرسد. اما زیباییشناسی به عنوان شاخه مستقلی از فلسفه در قرن هجدهم مطرح شد. در فلسفه اسلامی هم شاخه مستقلی به عنوان زیباییشناسی مطرح نبوده و فلاسفه اسلامی نوشته مستقلی در باره زیباییشناسی ندارند - هاشم نژاد، نعمتی، - 1390 اساسأ باید به تفاوت نگاه عرفانی و نگاه مدرن به دو مقوله هنر و زیبایی و رابطه میان آنها توجه کرد. برای عرفا، بحث درباره زیبایی کاملا مستقل از بحث درباره هنر است و بر خلاف تلقی مدرن کسانی چون کانت است و این دو هیچ نسبتی با یکدیگر ندارند چرا که از نظر عرفا، زیبایی وصفی مختص به گروهی از هنرها نیست، بلکه تمام موجودات زیبا هستند.

جنبه حقیقت بحث زیبایی در عرفان معنا می یابد و این هم البته توجیه و تفسیر خود را دارد. بدین صورت که مقام حقیقت، مقام الهی است و در نگرش عرفانی، مسئله زیبایی هم شانی کاملا الهی دارد. خداست که زیبایی حقیقی و حسن مطلق است و البته با خلق موجودات B که در تفسیر عرفانی آن به معنای ظهور خویش در مجالی حسن است B زیبایی خود را در ظاهر آنان به ظهور رسانیده است. پس همه چیزی در این عالم زیباست و صبغه الهی دارد. عرفا در تقسیم بندی دیگری دین را دارای سه مقام اسلام، ایمان و احسان دانسته اند که در اینجا هم باز آن ترتیب دلالت سه گانه ظاهر، باطن و باطن باطن دین برقرار است. در اینجا نیز بحث زیبایی به تفصیل مطرح می گردد و این بار باید در مقوله احسان به دنبال بحث زیبایی بگردیم. احسان واژه ای قرآنی است که ترجمه آن به دشواری امکان پذیر است.

چرا که هم به معنای زیبایی - حسن - و جمال است و هم به معنای عمل درست یعنی هم دلالت جمالی دارد و هم دلالت اخلاقی و لذا هم نیکوکاری و هم نیکوبینی را می شود از آن مراد کرد؛ چنان که خود لفظ نیکویی به ازای حسن، هر دو معنا را القا می کند. پیامبر در حدیثی احسان را چنین تعریف می فرماید: احسان یعنی این که خدا را چنان عبادت کنی که گویی او را می بینی. عرفا معتقدند که زیبایی خداوند در هستی مخلوقات او تجلی یافته و اساسأ خلق معنایی جز این ظهور ندارد. سخن از ظهور و تجلی ذات اوست و نه حلول آن. هنرمند هرچه آراسته تر باشد، هنرش شفاف تر است. او باید از آلودگی ها، معاصی، ستم ها، جورها، بداخلاقی ها و بدی ها پرهیز کند.

اصلأ یکی از تعاریف زیبایی و هنر، زدودن زواید و ترک عادات است. مجسمه داوود میکل آنژ سنگی بیش نیست، اما سنگی است که زوایدش زدوده شده و زیبایی آن در همین است، هر آنچه زاید بوده از این قطعه سنگ زدوده شده و آنچه نباید زدوده می شده به جای مانده است. چرا شعر حافظ زیباست؟ چرا شعر سعدی فصیح و زیباست؟ چون آن واژه هایی که نباید در آن باشد. در آن نیست و همانی که باید باشد. هست؛ پس زیباست.

ملاصدرا شاید تنها فیلسوف در عالم اسلام باشد که هنر را به عنوان صنعت شناخته و در عین حال با دیدی زیبایی شناسانه به هنر، آن را به صنایع لطیفه تعبیر کرده است. وی با توجه به آثار روان شناختی و جامعه شناختی هنر در جامعه و نیز تحولات ناشی از رواج تعلیم و تعلم صنایع لطیفه، معتقد است قومی که این صنایع در بین آن ها رواج داشته باشد. زمینه های بیشتری برای توجه به خداوند و زیبایی های او دارند و عشق های پاک انسانی در چنین جوامعی بروز بیشتری دارد.

کسی هنرمند است و می تواند هنرمند باشد و اثر هنری خلق کند که در مرحله اول بتواند به آنچه پیرامون اوست نگاهی جدید و تازه داشته باشد.در همین نگاه نو است که فرایند آشنایی زدایی صورت می گیرد گویی آنچه هنرمند می بیند، تازه خلق شده اند و همان نیستند که دیروز یا دو روز پیش دیده است. اگر کسی این نحوه دیدن را داشته باشد بسیار هیجان بخش است، اما این نگاه علاوه بر این که تازه و هیجانی است. توام با احساس لذت، بهجت و رضایتمندی است. این نحوه نگاره زیبایی شناسانه است و انسان را واجد تجربه های جدیدی می کند.

در پشت صحنه این صورت دادن و به تصویر در آوردن یک اراده و آگاهی وجود دارد. این اراده و آگاهی، حاکی از این است که هنرمند می خواهد نگاه ها و احساس های زیبایی شناسانه خود. همچنین لذت بهجت و سرور درونی خود ، و نیز هیجان و به طور خلاصه تجربه زیبایی شناسانه خود را به دیگران انتقال دهد و دیگران را در همه این زیبایی ها و لذت ها شریک گرداند. اما او می داند که این انتقال به شیوه های معهود که فقط زبانی B مفهومی هستند، امکان پذیر نیست و اینجاست که دست به دامن تصویر می شود و بنابراین انواع بیان های تصویری خلق می شود. آری این عالم که هویت تصویری و تصنیفی، یعنی صورت گفتاری و نوشتاری دارد، همه زیبا و زیبایی است و در حقیقت آینه جمال خداست.

ملاصدرا معتقد است که خداوند قوه خیال انسان را شبیه - مضاهی - عالم قدرت خویش خلق کرده است، و همه میدانیم که رکن رکین عالم هنر و زیباییشناسی هنری و خلق آثار هنری، خیال و نگارگریها و صورتپردازیهای خیال است. ملاصدرا به صنعتگری وبه عبارت دیگر به فعالیتهایی که معطوف به تولید یک اثر است، از بعد زیباییشناختی آن توجه کرده است؛ به این معنا که فردی که دستاندرکار خلق یک اثر است، چگونه اثر خود را میآراید و تزیین میکند و زیبا میسازد. ثانیأ ملاصدرا در یک عبارت بسیار کوتاه شش خصوصیت این نوع فعالیتها را برشمرده که عبارتند از:

-1 صنعتگر به اظهار اثر عشق دارد و میخواهد چیزی را بروز دهد و آشکار نماید و ارائه دهد.

-2 صنعتگر هنگامی که شروع میکند و اولین گام را برمیدارد، حرص و ولع پیدا میکند و این حالت ادامه دارد تا کار به اتمام برسد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید