بخشی از مقاله
مدیریت :
قرآن كريم، كه مجموعه وحياني و اصلي ترين منبع هر پژوهش ديني و علمي است، چند مديريت را ارائه مي دهد كه همگي اسوه و راه گشا هستند:
الف) مديريت خداوندي
اين مديريت، مبتني بر ربوبيت خدا است. علامه طباطبايي «رب» را به معناي «مالك مدبر» معنا مي كند؛ يعني خداوند غير از آفرينش جهان و انسان، تدبير و مديريت كائنات را نيز دارد و علي رغم نظريه اعتزال، عالم را به حال خود رها نكرده است. نوع مديريت خداوند، از آيات فراواني قابل استنتاج است و براساس قاعده «تخلقوا باخلاق الله»، اقتباس از آن، نه تنها ممكن، بلكه لازم است.
مديريت دستگاه عظيم فرشتگان، سازمان دهي و تقسيم كار گ
سترده آنان، نظارت و پي گيري كار آنان، نوع گزينش و انگيزش آنان، از جلوه هاي مديريت خداوندي است. هم چنين اداره طبيعت، به گونه اي كه همه چيز، مانند ساعت يا ماشين، به فعاليت مشغول است هم از اين قبيل است. اين مديريت بايد شناسايي شود و به الگويي وحياني براي مديران و مريدان تبديل گردد.
ب) مديريت پيامبران
1- مديريت پيامبران (غير از رسول خدا(ص)مانند حضرت سليمان، موسي، هارون، داود و يوسف(ع) كه در قالب قصص زيبا ارائه شده و قواعد عام مديريتي از اين سيره هاي مديريتي قابل استنباط و به كارگيري است.
2- مديريت رسول خدا(ص) كه بخشي از آيات قرآن را (در سوره هاي احزاب، انفال، حجرات، نور و...) به خويش اختصاص داده است و به بيان چگونگي مديريت رسول خدا(ص) در ابعاد نظامي، اجتماعي، اخلاقي و اداري مي پردازد.
ج) مديريت صالحان
خداوند در قرآن به بيان ويژگي هاي شخصيت هاي صالحي مانند حضرت خضر، ذوالقرنين و مادر و خواهر حضرت موسي و نيز ملكه سبا مي پردازد، كه اين بيان قرآن و ذكر سيره آنان مي تواند ما را به اصولي از مديريت راهنمايي كند.
پيامبر اسلام(ص) پس از ورود به مدينه و تشكيل حكومت اسلامي، مديريت جامعه اسلامي را برعهده گرفتند. حضرت علي(ع) نيز در دوران 5ساله حكومت خويش جامعه اسلامي را اداره كرده اند. سيره نبوي و حتي سيره علوي مي توانند داراي دو بخش متمايز باشند: بخش اول سيره اي است تشكيل دهنده شأن نزول آيات، كه ويژگي وحياني و اتقان بيشتري دارد. بخش دوم، اين ويژگي را ندارد. هرچند اعتبار هر دو سيره، براي پژوهشگران، در جاي خود اثبات شده است.
در ميان ديگر معصومين(ع) رويارويي با حكومت شش ماهه امام حسن(ع) و حركت عاشورايي امام حسين(ع) و سيره امام رضا(ع) در دوران ولايتعهدي، مي تواند مورد توجه قرارگيرد؛ به ويژه كه اخيراً در برخي تحقيقات، بر مديريت عاشورايي، به عنوان نمونه كاملي از مديريت توسعه و توسعه مديريت توجه شده است.
در لابه لاي كلمات معصومين، مانند امام صادق(ع) درباره مديريت نامه اي از ايشان خطاب به نجاشي، حاكم اهواز نوشته شده كه مورد توجه است. همچنين رساله حقوق امام سجاد(ع) حاكي از بيان مناسبات انساني در مديريت اسلامي است.
از سوي ديگر مجموعه گفتارهاي معصومين(ع) در جوامع روايي منبع ديگري براي مديريت اسلامي است. بنابراين، تلاش شده است از مجموعه ذخاير و خزاين گران سنگ اسلام بهره گيري شود تا هر چه بيشتر، بر عمق و غناي نوشتار افزوده شود، هرچند بيشتر تكيه ما بر قرآن و سنت نبوي و سپس سيره علوي است.
كتاب هاي مديريت علمي يا علم مديريت، كه فراوانند و بيشتر ترجمه بوده و توسط دانشگاهيان تنظيم شده اند. برخي آثار غير ترجمه اي نيز وجود دارد كه به مديريت به عنوان يك علم و ابزار و فارغ از هرگونه آرمان گرايي و ديدگاه ديني نگريسته شده است. اين منابع، براي فهر
ست سازي بحث آشنايي با پرسش هاي فني و محورهاي مهم قابل بحث و همچنين آشنايي با تعاريف و واژه ها و اصطلاحات و ادبيات مديريتي متداول و نيز براي تحليل مقارنه اي بين علم و دين، در بعد مديريت مفيدند.
مديريت در بحران ( تحليلي از جنگ خندق)
پژوهشى موردى در مديريت پيامبر اكرم(ص) در غزوه احزاب
زندگى رسول گرامى اسلام(ص) و ائمه اطهار(ع) سرشار از نكاتى است كه اگر با نگاهى نو به آن توجه شود، بسيارى از خط مشىها و سياستهاى اصولى در حوزههاى مختلف علمى، معرفتى، اجتماعى، سياسى، دفاعى و... شناسايى خواهد شد. بررسى دقيق و همه جانبه ابعاد مختلف زندگى اين بزرگان، مخصوصا با شيوههاى جديد و بابهرهگيرى از آخرين دستاوردهاى علمى، از ضرورتهاى جوامع اسلامى است.
يكى از حساسترين و سرنوشتسازترين حوادث صدر اسلام، غزوه احزاب است. مورخان، اين غزوه را بيشتر از آن جهتبا اهميت مىدانند كه آخرين صحنه تهاجم دشمن به نيروهاى اسلام و نقطه اوج اقدامات دفاعى مسلمين بود. اما آنچه كمتر در منابع تاريخى مورد توجه قرار گرفته، مديريت اين حادثه سرنوشتساز و مهم است.
مديريت پيامبر اكرم(ص) در جريان اين غزوه ابعاد مختلفى دارد. در مقاله حاضر كوشش شدهاست، در حد امكان يكى از اقدامات مديريتى پيامبراكرم(ص) در جريان يكى از تدابير آن حضرت يعنى «حفرخندق» مورد بحث و بررسى قرار گيرد. البته مقاله حاضر به مديريتى كه رسول الله(ص) در جريان حفر خندق اعمال فرمودند محدود نمىشود، بلكه موضوع اداره و بهرهگيرى كامل از اين اقدام دفاعى هم مورد بحث قرار مىگيرد.
طرح مسئله
مسلمين پس از اطلاع از آغاز تهاجم قريش، حداكثر هشت روز فرصت داشتند تا نسبتبه انجام هرگونه اقدام تدافعى تصميمگيرى كنند.
تصميم پيامبر(ص) به حفر خندق يكى از بهترين نمونههاى تصميمگيرى شجاعانه است. خندقى به طول حداقل پنج كيلومتر با عرض تقريبى هفت تا ده متر و عمق حداقل سهمتر، مستلزم حجم عظيمى از خاكبردارى است، در حالى كه تمام نيرويى كه در اختيار پيامبر(ص)بود به سه هزار نفر نمىرسيد. حال اين سؤال مطرح است كه چه مديريتى اعمال شد كه توانستبا وجود همه محدوديتها اين اقدام كم نظير را
انجام دهد و به نتيجه مطلوب برساند؟
تصوير اجمالى حادثه
غزوه احزاب بنابر قول مشهور در شوال سال پنجم هجرى (1) و در ناحيه شمال و غرب مدينة النبى واقع شد. قرآن مجيد در چهار سوره و در قريب 22 آيه به مسائل مختلف اين جنگ اشاره كردهاست. (2)
سپاه مشركين از سه لشكر به ترتيب زير تشكيل شدهبود:
1- لشكر قريش و همپيمانانش به رهبرى ابوسفيان بن حرب، كه فرماندهانى چون خالدبنوليد، عكرمة بن ابوجهل، عمروعاص، صفوانبن اميه و عمروبن عبدود در آن شركت داشتند. مجموعه نيروهاى تحت فرماندهى ابوسفيان - با احتساب بنىسليم - 4700 نفر بودند كه بيش از 300 اسب و 1500 شتر به همراه داشتند. (3) اين نيروها پس از نزديك شدن به مدينه در محلى موسوم به «رومة» مستقر شدند.
2- لشكر غطفان و همپيمانان آنها از قبايل نجد، به فرماندهى «عيينة بن حصن فزارى» و مسعود بن رخيله و حارث بن عوف جمعا به استعداد 1800 نفر، كه در نزديكى «احد» اردو زدند و ت
عداد 300 اسب همراه اين لشكر بود. (4)
3- بنى اسد به فرماندهى طليحهبن خويلد اسدى، همچنين يهوديان بنىنضير كه قريش را همراهى مىكردند و نقش آنها بيشتر تقويت فكرى و روحى اين حركت نظامى بود. يهوديان بنىقريظه هم با شكستن پيمان، متحد احزاب محسوب مىشدند. اكثر مورخان تعداد نفرات احزاب را مجموعا ده هزار نفر گفتهاند. (5) اما اين عدد به نظر اندكى اغراقآميز مىرسد. احتمالا مجموع سپاه قريش و متحدانش از حدود 8000 نفر متجاوز نبودهاست.
امتياز عمده سپاه احزاب كه تا آن زمان در منطقه حجاز كم نظير بود، برخوردارى از سواره نظامى با حداقل 600 اسب بود كه برترى كامل آنان بر نيروهاى اسلام را تضمين مىكرد. به احتمال قريب به يقين، نگرانى عمده مسلمين از همين بخش سپاه احزاب بوده است. طبعا اولين اقدام مؤثر سپاه اسلام هم بايد به نحوى طراحى مىشد كه بتواند سواره نظام دشمن را زمين گير و بىاثر كند.
موقعيت مسلمانان
بنا به روايت ابن اسحاق، تعداد نفرات سپاه اسلام در جريان غزوه خندق 3000 نفر بودهاست. (6) به نظر مىرسد كه اين قول اندكى خوشبينانه و همراه با اغراق باشد. احتمالا اين رقم با احتساب نوجوانان و جوانان و همچنين همراهى كراهتآميز برخى از منافقين است. لازم به ذكر است كه تعداد اسبهاى مسلمين در غزوه خندق سى و چند اسب بودهاست. (7)
بنا به گفته واقدى چهار روز پس از حركت قريش از مكه، سواران خزاعه خبر حركت احزاب را به پيامبراكرم(ص) رساندند. (8) فاصله ميان مكه و مدينه براى سپاهى كه با ساز و برگ جنگى حركت مىكرد، ده تا دوازده روز راه بودهاست. بنابراين پيامبر اكرم(ص) و مسلمين تنها شش تا هشت روز براى اتخاذ هرگونه تدبير و تصميمى فرصت داشتهاند.
وضعيت عمومى مدينه و روحيه مسلمين
در هر اقدام اجتماعى، سياسى و نظامى، علاوه بر رهبرى، بايد به دو ركن ديگر توجه شود:
1- وضعيت و شرايط عمومى جامعه: شرايط ساختارى هر جامعه و نحوه ارتباط و مناسبات افراد و كانونهاى مختلف اجتماعى متناسب با شرايط هر جامعه، در روند تحولات اجتماعى نقش تعيين كنندهاى دارد. گسستگى يا همبستگى اجتماعى، كه در جامعه آن روز مدينه به كيفيت تعامل قدرتهاى قبيلهاى حاضر در شهر بستگى داشت، از جمله عوامل مؤثر در همبستگى يا گسستگى نيروهاى درونى شهر به حساب مىآمد. تدابيرى كه از قبل انديشيده شده بود، شرايط مطلوب اين همبستگى را فراهم كردهبود. انعقاد پيماننامه عمومى مدينه، عقد اخوت، و بناى مسجد جهت ايجاد انسجام در فعاليتهاى مختلف جامعه از جمله اقداماتى بود كه پيامبراكرم(ص) جهت تحقق شرايط وحدت اجتماعى انديشيدهبودند.
2- وضعيت نيروى انسانى: نيروى انسانى ركن اصلى در هر اقدام مديريتى است. عواملى چون كميت و آمار نيروهاى در اختيار، شرايط روحى نيروها، ارتباط درونى نيروها، نحوه و چگونگى تنظيم رابطه مديران ستادى و نيروهاى در صف، عواملى هستند كه مىتوانند در زمينهسازى موفقيتيا عدم موفقيتيك اقدام اجتماعى يا نظامى تاثير گذار باشد. در صورت تحقق شرايط مطلوب نسبتبه دو عامل فوق، نفش رهبرى و مديريتبه عنوان عامل هماهنگى و بهرهبردارى از شرايط اجتماعى مناسب و نيروى انسانى آماده، موضوعيتخواهديافت.
پس از انتشار خبر حركت احزاب در مدينه، جو عمومى شهر دستخوش تلاطم گرديد. بهترين تصوير ازشرايط عمومى مدينه، و دستهبندى گروههاى حاضر در شهر را قرآن مجيد طى 17 آيه در سوره احزاب ارائه كردهاست. دراين آيات با دقتشگفتانگيز و روانكاوانهاى از روحيات و مواضع گروههاى مختلف، در جريان غزوه احزاب، پرده برداشته است. از نظر قرآن اين گروهها به سه دسته كلى تقسيم مىشوند:
الف - مؤمنين: مطابق آيات قرآن، كسانى كه در اين گروه جاى مىگيرند بسيار معدودند. اينان ياران خالص و فداكار پيامبر اكرم(ص) بودهاند كه در هر شرايطى هيچگونه ترديدى در اعتمادشان به خدا و رسول ايجاد نمىشد. اين آيه از سورهاحزاب در حق اين گروه نازل شدهاست:
و لما رءالمؤمنون الاحزاب قالوا هذا ما وعدنا الله و رسوله و مازادهم الا ايمانا و تسليما; (9)
و چون مؤمنان دستههاى دشمن را ديدند، گفتند: «اين همان است كه خدا و فرستادهاش به ما وعده دادند و خدا و فرستادهاش راست گفتند»، و جز بر ايمان و فرمانبردارى آنان نيفزو
د.
ب - منافقين: كسانىكه با اجبار و اكراه اسلام را پذيرفته بودند و در دل كينه رسول خدا(ص) را مىپروراندند، در موقعيتهاى مناسب از ضربه زدن و خدمتبه دشمنان اسلام دريغ نمىكردند. قرآن مجيد اين گروه را معرفى و باطن آنان را آشكار كردهاست:
و اذ يقول المنافقون و الذين فى قلوبهم مرض ما وعدنا الله و رسوله الا غرورا × و اذ قالت طائفة منهم يا اهل يثرب لا مقام لكم فارجعوا...; (10)
و هنگامى كه منافقان و كسانى كه در دلهايشان بيمارى است مىگفتند: «خدا و فرستادهاش جز فريب به ما وعدهاى ندادند». × و چون گروهى از آنان گفتند: «اى مردم مدينه، ديگر شما را جاى درنگ نيست، برگرديد».
ج - معوقين و مرددين: اينان مسلمانانى بودند كه به خاطر ضعف شخصيتيا ضعف ايمان، معمولا در شرايط حساس و در جريان حوادث، گرفتار ترديد و ترس مىشدند و علاوه بر آن، اين روحيه را به ديگران هم منتقل مىكردند.
قرآن كريم در مواضع مختلف ضمن بررسى نهضت انبيا به اين گروه اجتماعى اشاره كرده، و حتى گاهى در كنار منافقين و تحت عنوان «الذين في قلوبهم مرض» از آنها ياد كردهاست. در سوره احزاب هم خداوند ويژگىهاى روانى و شخصيتى اين گروه را آشكار كردهاست:
قد يعلم الله المعوقين منكم و القائلين لاخوانهم هلم الينا و لا تاتون الباس الا قليلا; (11)
خداوند كارشكنان [و مانع شوندگان] شما و آن كسانى را كه به برادرانشان مىگفتند: «نزد ما بياييد» و جز اندكى روى به جنگ نمىآورند [خوب] مىشناسد.
معمولا اين گروه در سختى و شرايط بحرانى، با منافقين احساس همراهى و همگامى بيشتر مىكنند. گاهى با عذر و بهانههاى به ظاهر موجه، موضع ماموريت و مسئوليتخود را ترك كرده و چون باطنا منافق نيستند، يا به جهت آيندهنگرى و توجيه خود و ديگران، سعى مىكنند خودشان را با رهبرى هماهنگ نشان دهند. قرآن مجيد اين حالات و روحيات را افشا مىفرمايد:
... و يستاذن فريق منهم النبى يقولون ان بيوتنا عورة وما هى بعورة ان يريدون الا فرارا; (12)
و گروهى از آنان از پيامبر اجازه مىخواستند و مىگفتند: «خانههاى ما بىحفاظ است» و[لى خانههايشان] بىحفاظ نبود، [آنان] جز گريز [از جهاد] چيزى نمىخواستند.
اين گروه همواره در معرض بازگشتبه كفر قرار دارند، زيرا قدرت براى آنان اصالت دارد. به همين دليل بسيار غير قابل اعتمادند:
و لو دخلت عليهم من اقطارها ثم سئلوا الفتنة لاتوها و ماتلبثوا بها الا يسيرا; (13)
و اگر از اطراف [مدينه] مورد هجوم واقع مىشدند و آنگاه آنان را به ارتداد مىخواندند، قطعا آن را مىپذيرفتند و جز اندكى در اين [كار] درنگ نمىكردند.
در عين حال اين گروه اجتماعى گروهى پر مدعا، متوقع و طلبكارند. به تعبير قرآن، هرچند در شرايط خطر چشمانشان از ترس، حالت چشمان مشرف به مرگ را دارد، اما وقتى شرايط عادى شود زبان دراز، گستاخ، مدعى و طلبكار مىشوند:
اشحة عليكم فاذا جاء الخوف رايتهم ينظرون اليك تدور اعينهم كالذى يغشى عليه من الموت فاذا ذهب الخوف سلقوكم بالسنة حداد اشحة على الخير...; (14
بر شما بخيلانند، و چون خطر فرارسد آنان را مىبينى كه مانند كسى كه مرگ او را فرو گرفته، چشمانشان در حدقه مىچرخد [و] به سوى تو مىنگرنند; و چون ترس برطرف شود شما را ب
ا زبانهايى تند نيش مىزنند; بر مال حريصند.
در مجموع مىتوان گفت كه با توجه به شرايطى كه اشاره شد و نيز وضعيت كمى و كيفى نيروهاى اسلام، رهبرى پيامبر اكرم(ص) در جنگ احزاب يكى از دشوارترين مديريتها در شرايط نامناسب بودهاست.
جهتشناسايى روش مديريت پيامبر(ص) ضرورى است ابعاد برنامهريزى، تعيين استراتژى،
سازماندهى، مديريت نيروى انسانى، كسب اطلاع و خبر رسانى و نظارت و كنترل، در مديريت و رهبرى رسول خدا(ص) مورد دقت و بررسى قرار گيرد:
1) برنامه ريزى و تعيين استراتژى
با بررسى جزئيات غزوه خندق به راحتى مىتوان به اين واقعيت رسيد كه پس از وصول خبر حركت احزاب، پيامبراكرم(ص) سياستى دفاعى را اتخاذ كردند. جهت تحقق اين هدف، بهترين تدبير ماندن در شهر و بهره بردارى از كليه امكانات و توانايىهاى درون شهرى بود. ماندن در شهر مىتوانستسپاه اسلام را به لحاظ پشتيبانى و تداركات در يك جنگ دفاعى طولانى يارى دهد. با توجه به برترى كمى سپاه دشمن و برخوردارى آنان از بيش از 600 اسب كه به آنها تحرك فوقالعادةاى مىبخشيد، مهمترين اقدام، جلوگيرى از تهاجم اوليه دشمن و بىاثر كردن نقش سواره نظام بود.
موفقيتسپاهى چون سپاه احزاب، به تهاجم اوليه بستگى داشت. بنابراين، جلوگيرى از كسب موفقيت در تهاجم اوليه سپاه مشركين مىتوانستيكى از اهداف اوليه پيامبر اكرم(ص) باشد.
پيامبر اكرم(ص) ضمن اتخاذ سياست تدافعى، به حفر خندق فرمان دادند كه مىتوانست هدف يادشده را تامين كند. از آنجا كه همه تصميمات را در نهايت پيامبراكرم(ص) مىگرفتند، سرعت عمل آن حضرت در پذيرش و پياده كردن اين پيشنهاد قابل توجه است.
اهميت و عظمت اين تصميم
از مجموع اطلاعاتى كه مورخان به دست مىدهند، چنين برمىآيد كه خندق داراى ابعاد زير بودهاست:
طول آن حداقل پنج و حداكثر شش كيلومتر بودهاست. خندق در شمال شرق مدينه از ناحيه برجهاى شيخان شروع شده و تا غرب مدينه يعنى تا كوه بنىعبيد و از آنجا به طرف جنوب تا محلى كه اكنون مسجد فتح قرار دارد، كشيده مىشدهاست (15) و از اين نقطه هم تا مصلى امتداد داشته است.
هر چند مسير دقيق خندق مشخص نيست و اين احتمال وجود دارد كه در مسير، وجود موانع طبيعى و مصنوعى مىتوانست مسلمين را از حفر خندق بىنياز كند، اما در مجموع با توجه به فاصله مناطق يادشده و همچنين با توجه به تقسيم كارى كه انجام گرفت، مسلما طول خندق از پنجكيلومتر كمتر نبودهاست.
اگر قول مشهور مورخان را كه مىگويند تعداد حفر كنندگان خندق 3000 نفر بودهاستبپذيريم - چون هر ده نفر مامور حفر چهل ذراع(بيست متر) از خندق بودهاند - بنابراين، طول خندق بايد در حدود شش كيلومتر برآورد شود.
مورخين مسير خندق را چنين تشريح كردهاند: مبدا آن راتج و قلعه شيخان بود، و از آنجا تا تپه ذباب در شمال مدينه كشيدهشده و سپس به طرف غرب تا كوه بنىعبيد و از آنجا تا محلى كه هماكنون مسجد فتح قرار دارد كشيده مىشدهاست. در مغرب هم جهت احتياط، به رغم وجود موانع طبيعى، چون نخلستانها و حرات، خندق تا مصلى امتداد پيدا كردهاست.
عرض و عمق خندق نبايد كمتر از ده متر باشد، چرا كه به هر حال بايد طورى طراحى مىشد كه يك چابك سوار با اسب نتواند از آن عبور كند. اما در مورد عمق خندق، همين قدر كه پيادهنظام دشمن نتواند از يك طرف وارد، و از طرف ديگر خندق خارج شود، مىتوانست پاسخگوى هدف پيامبر اكر(ص) باشد. بنابراين احتمالا عمق خندق در حدود سه يا چهار متر بودهاست. دكتر آيتى معتقد است كه طول خندق 5/5 كيلومتر، عرض آن ده متر و عمق آن پنج متر بودهاست. (16)
با توجه به فاصله ميان مكه و مدينه (ده تا دوازده روز راه) و تصريح مورخان به اينكه سواران خزاعه پس از حركت قريش به سرعت و ظرف مدت چهار روز خود را به پيامبر اكرم(ص) رسانيده و موضوع را اطلاع دادهاند، مسلما مدت حفر خندق از ده روز كمتر بودهاست.