بخشی از مقاله
پيشگفتار
ادبيات هر قومي يكي از اركان عمدهي فرهنگ آن قوم است. ادبيات نيز بدون نقد و ارزيابي پيشرفت لازم را نميكند و چنانكه بايد راه تكامل را نميپيمايد و چه بسا دچار سكون و ركود و توقف ميشود، زيرا وقتي سخنوران و شاعران و نويسندگان ملتي از راه و رسم ابداع و ابتكار بازماندند و از نقد و سنجش بيخبر باشند، يا در سراشيب افراط ميافتند يا در پرتگاه تفريط و يا به تقليد آثار ديگران ميپردازند و يا به نوآوريهاي پوچ و بيارزش دست ميزنند. ملكي كه ادب و هنر و پويايي داشتهاند از نقدي پويا و بارور برخودار بودهاند و چه بسا نوآوريهاي هنري و ادبي كه حاصل
موشكافيها و راهنماييهاي هنرشناسان و سخنسنجان بوده است. بنابراين نقد و نقادي در عرصهي ادبيات و نوشتههاي مختلف تاثير بسزايي بر نويسنده و شاعر دارد تا سبب اعتلاء و ترقي نويسنده در كارش گردد و سبب پيشرفت جامعه شود.
نقد ادبي
نقد ادبي كه از آن ميتوان به سخن و سخنشناسي تعبير كرد، عبارت است از شناخت ارزش و بهاي آثار ادبي و شرح و تفسير آن به نحوي كه معلوم ميشود نيك و بد آن آثار چيست و منشاء آنها كدام است.
در زمان ما، غايت و فايده نقد ادبي به اين نكته هم نظري دارد كه قواعد و اصول يا علل و اسبابي را نيز كه سبب شده است، اثري درجه قبول يابد و يا داغ رد بر پيشاني آن نهاده شود، تا حدي كه ممكن و ميسر باشد، تحقيق بنمايد. بنابراين واجب است كه نقد ادبي، تا جايي كه ممكن است، از امور جزئي به احكام كلي نيز توجه كند.
از اينجاست كه براي نقد ادبي، مفهومي وسيعتر و تعريفي جامعتر قائل شدهاند و آن را شناخت آثار ادبي از روي بصيرت گفتهاند .
آثار ادبي چيست؟
حقيقت اين است كه آن مفهوم و معنايي كه به سبب فقدان لفظ مناسب ديگر، از آن به لفظ «ادب» تعبير ميكنند، عبارت است از مجموعه آثار مكتوبي كه بلندترين و بهترين افكار و خيالها را در عاليترين و بهترين صورتها تعبير كرده باشد و البته به اقتضاي احوال و طبايع اقوام و افراد و هم به سبب مقتضيات و مناسبات سياسي و اجتماعي، فنون و انواع مختلفي از اين گونه آثار بوجود آمده است .
اما نقد و نقادي كه عبارت است از سنجش و ارزيابي و حكم و داوري درباره امور، البته اختصاص ب
ه ادبيات ندارد. در ساير امور نيز بسا كه مورد حاجت و ضرورت واقع ميشود، چنانچه در فلسفه و تاريخ و انساب و لغت نيز نقد و نقادي است. فيلسوف در باب ارزش و اعتبار معرفت نقادي ميكند .
در هرحال، نقد و نقادي كه عبارت است از شناخت نيك و بد و تميز بين سره و ناسره، در همه فنون هنر و در بسياري از شاخه علوم و معارف بشري است و اختصاص به آثار ادبي ندارد. بنابراين نقد آثار ادبي، اين مزيت را بر نقد ساير فنون هنر دارد كه به يك تعبير، از همه آنها مفيدتر و روشنتر است .
به هرحال، نقاد آثار ادبي كارش عبارت از اين است كه بين نويسنده اثر ادبي با خواننده عادي واسطه بشود و لطائف و دقايقي را كه در آثار ادبي است و عامه مردم را اگر كسي توجه ندهد، بسا كه از آن غافل و بينصيب بماند، معلوم كند و آنها را بدان لطائف و بدايع متوجه نمايد و اگر هم معايب و نقايصي در آن آثار است كه عامه مردم اكثر ملتفت آنها نيستند و به همين جهت راجع به آن آثار بيهوده در خوشبيني مبالغه ميكنند، آن معايب و نقايص را نيز آشكار بنمايد و از پرده بيرون اندازد تا قيمت حقيقي و بهاي واقعي هر يك از آثار ادبي معلوم و معين باشد .
باري، چون نقادي به يك تعبير لازمهاش قضاوت درباره آثار ادبي است و قضاوت درباره آثار ادبي هم بستگي دارد، به معرفت و شناخت درست و واقعي آن آثار، ناچار بايد اصول و موازيني هم در كار باشد تا اين داوري و قضاوت امكان بيابد، اما اين موازين و اصول را به آساني نميتوان بدست آورد و بر آنچه به دست ميتوان آورد، نيز اعتماد قطعي و كلي نميتوان كرد. سبب اين امر نيز اين است كه هيچ منتقدي از حب و بغض و ميل و هوي به كلي خالي و بركنار نيست. از اين رو، بسا كه گزافهگويي و تعصب به خرج دهد و نيك و بد را به ميزان ديگر بسنجد، چنانكه اگر خود شاعر و اد
يب سخن آفرين است، طريقه و شيوه خود را بر شيوهها و طريقههاي ديگر ترجيح بدهد و اگر خود اديب و شاعر سخنآفرين نيست، بسا كه آن شور و شوق و جذبه و الهام را كه در سخن شاعر و نويسنده است، ادراك نكند و ارج و بهاي واقعي نبوغ و قريحه خلاق معاني را ناچيز و اندك بشمارد .
اما كساني كه انتقاد را بدينگونه خوارمايه پنداشتهاند، از اهميت آن غافل بودهاند. در واقع نقد ادبي جز بحث و تحقيق درباره اوصاف و ارزش آثار منظوم و منثور چيزي نيست و از اين قرار ميتوان آن را «شناساندن لطائف آثار ذوقي» شمرد .
در اين صورت، نقد ادبي، برخلاف آنچه در وادي امر به ذهن بعضي متبادر ميشود با آنكه در بعضي موارد با عيبجويي همراه ميباشد، در حقيقت از آن جداست. آنچه در عالم ادبيات ميتواند در معرض انتقاد قرار گيرد، اثري است كه واجد مرحلهاي از كمال باشد. ميتوان گفت كتابي يا شعري فرود انتقاد است، يعني بحثو فحص درباره آن مايه اتلاف عمر و وقت است، اما هرگز هيچ اثري هرقدر عالي و ارزنده باشد، برتر از انتقاد قرار نميگيرد و آنرا نميتوان از دسترس نقادي برتر شمرد، زيرا اثر ادبي و هنري هرقدر بيشتر با كمال و جهان مقرون باشد، بيشتر درخور عنايت و علاقه است و هرچه كمتر از لطف و جمال بهره داشته باشد، كمتر مورد توجه و نظر واقع ميشود .
باري هدف منتقد آن نيست كه چيز تازهاي بوجود بياورد، بلكه ميخواهد چيزي را كه وجود دارد،
تجليل و توصيف كند. عناصر و اجزاء آن را بشناسد و معلوم نمايد كه ارتباط بين عناصر و اجزاء مزبور با امور و عوامل ديگر از قبيل دين و محيط و ذوق و غيره چگونه و از چه قرار است. در هرحال، براي آنكه بتوان در باب اثر هنري به درستي قضاوت كرد، لازم نيست كه بتوان مانند هنرمند يا بهتر از او اثري ايجاد نمود. بيآنكه انسان شاعري بزرگ باشد، ميتواند منتقدي بصير باشد .
غور و تحقيق در تاريخ نقد، اين نكته را ثابن ميكند كه آنچه امروز نقد ادبي ميگويند، با آنچه در قديم از نقد ادبي اراده ميكردهاند، تفاوت چنداني ندارد، بلكه فقط صورت توسعه يافته و تكامل
پذيرفته آن ميباشد. اين مطلبي است كه مطالعه در تاريخ نقد آن را روشن ميكند و در واقع بدون مطالعه تاريخ نه فقط مفهوم درستي از نقد نميتوان يافت، بلكه بايد گفت كه فن نقد به تمامه در تاريخ ادب و هنر مندرج و منظوب است و همين امر است كه نقد را با تاريخ ادبيات مرتبط ميكند و در اين باب جداگانه در موضع ديگر بايد سخن گفت .
كساني كه در باب امكان نقد ادبي ترديد كردهاند، ارزش و فايده آن را نيز منكرند. با اين همه ارزش و اهميت نقد از قديم مورد قبول بيشتر صاحبنظران بوده است. اگر انتقاد در ميان نباشد، ارزش
واقعي آثار هنري معلوم نميگردد. اگر سير ذوق و هنر در هر زمان معين نشود، به تدريج ادب و هنر گرفتار وقفه و ركود ميگردد و در پيچ و خم راه تقليد فرو ميماند .
مطالعه در نحوه تاثير انتقاد در آثار ادبي اين نكته را نشان ميدهد كه اهم وظايف انتقاد آن است كه انواع و فنون ادبي را متوجه غايت و هدف واقعي آنها را بنمايد و نشان دهد كه غزل چه بايد باشد و يا غايتي كه رثاء و هجاء بايد داشته باشد، چيست؟
گذشته از آن انتقاد بايد احتياجات و مقتضيات فكري و ذوقي هر دوره را تعيين كند و به گويندگان و نويسندگان نشان بدهد كه براي رفع آن حوايج و مقتضيات چه بايد كرد و اين كاري است كه فقط از انتقاد ساخته است، زيرا تنها انتقاد است كه در بين احوال و اوضاع مختلف هر دوره چشم به آينده دوخته است .
اما بعضي از منتقدان، در نقد آثار ادبي مباني اجتماعي را معتبر دانستهاند. تحقيق درباره نحوه ارتباط ادبيات با جامعه موضوع نقادي اين دسته از نقادان است. شك نيست كه محيط ادبي از تاثير محيط اجتماعي بركنار نتواند بود. افكار و عقايد و ذوقها و انديشهها تابع احوال اجتماعي ميباشد. در روش «نقد اجتماعي» تاثيري كه ادبيات در جامعه دارد و نيز تاثيري كه جامعه در آثار ادبي دارد، مورد مطالعه است. به عبارت ديگر، در نزد آن دسته از نقاداني كه دنبال اين شيوه رفتهاند، از آداب و رسوم و عقايد و نهضتهايي كه در آثار ادبي انعكاس يافتهاند و خود نيز گاه تا حدي مولود و مخلوق آثار ادبي در جامعه ميباشند، سخن ميرود. البته قريحه شاعر و نويسنده ذوق و تمايلات فردي و شخصي او قويترين عامل در ايجاد آثار ادبي محسوب ميگردد، اما در هر عصر شاعر و نويسنده با خوانندگان و خريداران خاصي سر و كار پيدا ميكند و گاه اتفاق ميافتد كه براي ارضاء پسند و سليقههاي مردم ناچار شود ذوق و پسند خود را به كلب به كناري نهد و از تمايلات عامه پيروي ميكند .
بعضي از نقادان نيز در نقد ادبي بر مبادي و اصول روانشناسي اتكا كردهاند. اين دسته از نقادان
ميكوشند جريان باطني و احوال دروني شاعر يا نويسنده را ادراك و بيان نمايند، قدرت تاليف و استعداد تركيب ذوق و قريحه او را بسنجند، نيروي عواطف و تخيلات او را تعيين دارند و از اين راه تاثيري را كه محيط و جامعه و سنين و مواريث در تكوين اين جريانها دارد، مطالعه كنند و بدينگونه نوع فكر و روحيه ذوقي شاعر را تعيين نمايند .
دشواريهاي نقد ادبي
نقد و شعر ادبيات فارسي راهي پس دراز در پيش دارد كه تاكنون جز اندكي از آن پيموده نشده است. در اين نوشته با تمام كوششهايي كه درباره آن شده است، هنوز مراحل نخستين رشد خود را ميپيمايد. اگرچه كتابهاي معاني و بيان و عروض و قافيه كه از ديرباز تاكنون نوشته
شدهاند، نوعي نقد شعرند و هرچه تذكرهها و كتابهاي تاريخي و بعضي از آثار ديگر نيز جسته و گريخته به تحليل شعر شاعران پرداختهاند، با اين همه در اين زمينه اولاً كارهاي انجام نشده بيش از كارهاي انجام شده است. ثانياً كارهاي انجام شده نيز هميشه درست و دقيق و علمي نيست و در بسياري از موارد با نقض و نارسايي توام است.
دشواريها و مشكلات كار نقد شعر در فارسي بسيار و يكي دو تا نيست، از آن جمله است:
1. نقد شعر و نقد ادبي با فنون ديگر ادبيات و هنر درهم آميخته است با فنوني از قبيل سبكشناسي و تاريخ ادبيات و مكاتب ادبي و لغت و زبانشناسي و علوم بلاغت. در اين ميان اختلاف نقد ادبي و سبكشناسي از همه بيشتر است، زيرا اولاً اين دو فن اگر به معني وسيعي گرفته شوند، شامل يكديگر نيز ميگردند و يكي ميتواند ديگري را هم دربر گيرد و به گفته ديگر، سبكشناسي به معني گسترده شامل نقد ادبي هم ميشود و نقد ادبي نيز ميتواند
سبكشناسي را هم شامل گردد. به خصوص كه شعبهاي از فن اخير به نام سبكشناسي تكويني يعني مكتب سبكشناسي لئواشپيتزر به نقد ادبي بسيار نزديك است. ثانياً اين هر دو فن غالباً درباره مباحث يكساني بحث ميكنند. مباحثي مانند انواع ادبي، سبكشناسي، معنيشناسي، مجاز، تصوير و غيره.
2. علاوه بر اين، نقد ادبي به معارف و علوم و فنون ديگري از قبيل روانشناسي، زيباييشناسي، فلسفه، تاريخ، جامعهشناسي، زبانشناسي و معنيشناسي نيز شديداً محتاج و وابسته است.
3. در ايران براي نقد شعر علاوه بر نقد و فنون اروپايي و عربي به اين امور نيز نيازمنديم: علم
محاضرات، يعني محاوره و حاضرجوابي، علم انساب، جغرافيا، علم احاجي و اغلواطات، يعني آنچه از الفاظ و عبارات خلاف قاعده و قياس بحث ميكند، علم امثال، علم كلام، حديث، قرآن، درايت، آيين مزديسي، زبان عربي، زبانهاي ايراني ميانه و ايران باستان.
4. علاوه بر اين براي نقد شعر و شاعري در هر جاي دنيا بايد از ادبيات جهان و ادبيات ملي نيز آگاه بود. چون بخش اروپايي و امريكايي ادبيات جهان بيشتر از ادبيات كشورهاي ديگر نقد و بررسي شده است. كمك بيشتري به نقد ابدي ما ميكند. در مطالعه ادب اروپايي بايد دو شاخه مهم آن يعني ادب اروپاي غربي و اروپاي شرقي هر دو را بررسي كرد، زيرا كار از تنوع بيشتري برخوردار خواهد بود و ديد او وسيعتر خواهد شد، بخصوص كه اين دو شعبه از زاويههاي مختلفي به جهان ادبيات نگاه ميكند.
بنابراين موضوعات نقد شعر و فنون ديگر ادبي چندان مشخص و روشن نيست. مثلاً در قديميترين كتابهاي معاني و بيان و بديع عربي اين فنون با نقد شعر درهم آميخته بوده است و در قرون بعد بوسيله سكاكي و خطيب قزويني و تفتازاني از يكديگر متمايز شده است. در ادب اسلامي و ايراني باصطلاح سيبك برنميخوريم و كتابي در اين زمينه نمينويسيم.
براي نقد شعر نيز كتابهاي مستقلي ديده نميشود (بجز نقد الشعر قدامه بن جعفر) و اين مبحث مهم ادبي در كتابهاي معاني و بيان و بديع و موازنه و تاريخ و تذكرهها پراكنده است. در اروپا نيز محققي به اسم هاتزفيلد در كتابي به نام «كتابشناسي انتقادي سبكشناسي جديد كه بر
ادبيات رومي منطبق شده است» مطالب 2000 كتاب سبكشناسي را كه در نيمه اول قرن بيستم نوشته است، خلاصه كرده و نشان داده است كه مباحث بسياري از اين كتابها ربط و شباهتي به يكديگر ندارند و اختلاف بعضي از موضوعات اين آثار تا حدي است كه خواننده را به حيرت ميافكند.
5. نقد شعر و فنون ادبي آنجا كه به علوم نزديك ميشوند، شعبهاي از علوم انسانيند. بنابراين قواعدشان دقيق و عام و همهگير نيست، بلكه ميزانهايي كه به دست ميدهند، نسبي و اعتبار
ي است و بسته به ذوق افراد است، چنانكه بعضي از ناقدان در ارزش شاهكارهاي جاوداني ادبيات جهان نيز گاهي شك كردهاند. مثلاً در ارزش آثار شكسپير و گوته بطوري كه بعضي از سخنسنجان اين نويسندگان و شاعران بزرگ را دزد و سارق ادبي ديگران شمردهاند.
6. معني اصطلاحاتي كه در نقد و فنون ادبي بكار ميرود و بوسيله آنها ارزش آثار را تعيين ميكنيم، چندان دقيق و روشن نيست. مثلاً روشن نيست كه فصاحت، بلاغت، زيبايي، انسجام، تناسب، تقارن و غيره كه ما با آنها درباره شعر و نثر ادبي داوري ميكنيم، در واقع چه معنايي دارند.
7. نبود ناقد كاردان و آزموده و چيرهدست ـ نقد ادبي كار همه كس نيست و ذوق و استعداد خاص و اطلاعات وسيع ميخواهد. سخنسنج خوب در پيشرفت ادبيات و هنر و علم نقش بسزايي دارد و باروري و شكفتگي ادب اروپايي تا اندازهي زيادي مرهون ناقداني مانند: ارسطو، لونگينوس، هراس، بوالو، درايدون، سنتبو، سينگ، بلينسكي، چرنيشسكي و دهها مانند آنها بوده است كه با راهنماييهاي پرارج خود، راه ترقي و كمال را فراهم كرداند. البته علاوه بر نقدنويسان حرفهاي شاعران و نويسندگان نيز هميشه به نقد دست زدهاند و به اين فن مهم خدمت كردهاند.
ابزار و ملاك نقد
ابزار نقد ادبي در درجه اول ذوق مردم و بعد از آن علوم و فنون ادبي است كه بايد بوسيله سخنسنجي با انصاف و صاحب ذوق و متخصص براي ارزيابي شعر و ادب بكار رود و ما به بعضي از اين معيارها در همين مقاله اشاره ميكنيم و براي ديدن بقيه بهتر است به كتابهاي نقد ادبي و تاريخ ادبيات ايراني و عربي و فرنگي رجوع شود.
نقد ذوقي و نقد فني
مطابق آنچه گفته شد، هر كسي تحت تاثير محيط اجتماعي و استعدادهاي فردي خود ذوقي پيدا ميكند كه او را قادر ميسازد كه از آثار هنري و ادبي لذت ببرد و آنها را ارزيابي كند. يا به عبارت ديگر، هر كسي به سائقه ذوق خود بدون خواندن فنون ادبي و سخنسنجي هم قادر است ادبيات را نقد كند و درباره زيبايي آثار هنري و ادبي داوري نمايد. ما چنين نقدي را نقد ذوقي ميناميم.
اينگونه نقدها كه كار مردن عاديست، نياز به معيارها و ميزانهايي كه در كتب سخنسنجي نوشته شده است، ندارد. به اين معني كه شنونده يا خواننده شعر در نتيجه عات و تحت تاثير ملكه ذوق درمييابد كه وزن فلان شعر نادرست و معيوب است و وزن شعر ديگر مطلوب و سالم است يا فلان بيت زيبا و دلنشين است و آن يكي نامطلوب و زشت است.
او مانند يك ناقد و سخنسنج دليل خوبي يا بايد اشعار را نميتواند بيان كند و قادر نيست بگويد كه چرا اين شعر دلنشين و خوب و آن يكي نامطلوب است، در حالي كه فاقد متخصص و سخنشناس علاوه بر درك زيبايي اثر ميتواند علت آن را بيان كند، زيرا او علاوه بر داشتن ملكه ذوق از اطلاعات ادبي و هنري نيز بهرهمند است. چنين كسي هم شعر را نقد ذوقي ميكند و هم نقد فني.
بنابراين نقد فني آن است كه هم ذوق در آن موثر است و هم اطلاعات ادبي. از اين رو چون ناقد براي نقد از دو منبع و از دو نوع ابزار استفاده ميكند، آثار ادبي را بهتر درك و نقد مينمايد و از آن بيشتر لذت ميبرد.
پس ما دونوع نقد داريم، يكي نقد ذوقي كه كار همه مردم است، بخصوص مردمي كه ملكه ذوق در آنها بيشتر و قويتر پرورش يافته است و ديگي نقد فني كه كار سخنشناسان و متخصصان نقد ادبي است. گفتيم ما جز معدودي ناقد و سخنچين چيرهدسنت و بيغرض نداريم و آنان كه نقد ميكنند، غالباً صلاحيت اين كار را ندارند و جز آنكه مردم را با تعصبات و بتپرستياه و بتتراشيهاي خود گمراه كنند، كاري از دستشان ساخته نيست. بنابراين ما از كساني كه بخوبي از عهده نقد فني برآيند، بينصيبيم. به اين سبب كه بايد به نقد ذوقي اكتفا كنيم و عنان قضاوت و داوري خود و مردم را به دست شبهنافذان غربزده بياطلاع و متعصب ندهيم و ذوق خود را به دست اندك مايگان از مكتب گريختهاي كه خود را شاعر و ناقد قلمداد ميكنند، نسپاريم و همان بهتر كه ارزيابي ادبي خويش را به ذوق اكثريت مردم واگذار كنيم و مانند گذشته هر شاعري كه از زيردست نقاد دوران و صراف زمانه كه بهترين ناقد است، پيروزمند و سربلند بيرون آمد، او را بپذيريم. بايد ببينيم او كه را به شاعري ميپذيريد و كدام را به دست فراموشي ميسپارد. همانطور كه حافظ و سعدي و مولوي و فردوسي را بدينسان شناخته و پذيرفتهايم و ارزيابي كردهايم، زيرا
بسياري از مردم اگرچه متخصص نقد ادبي هم نباشند، داراي ذوق سليمند و ميتوانند درباره شعر و ادبيات و هنر اظهارنظر كنند. آنان ميتوانند اثري را بپسندند يا نپسندند. بنابراين همانطور كه گفتيم، هر فردي خود به خود سخنچين و ارزياب شعر و ادبيات نيز است و همين ذوق عمومي در دوران طولاني و زماني دراز است كه در بيشتر موارد بهترين معيار و ميزان نقد است.