بخشی از مقاله
در نقد ادبی نوین، ساز و کارهاي سنتی تحلیل اثر ادبی از چشم اندازهاي قصد و نیت مؤلف و معنادهی اثر که در آن به شیوه هاي انتقال معنی و جستجوي مسائل زندگی اينامه و بستر اجتماعی تولید اثر میپرداخت، دیگر مرسوم و مورد توجه نیست.
از این رو پرداختن به زمینه هاي بیرونی اثر جاي خود را به تحلیل درونی اثر، صرف نظر از پدیدآورنده و دیگر آبشخورهاي ضمنی آن داده است. در این رویکرد که نقد نو امریکایی، فرمالیسم و ساخت گرایی، بنیان گذاران و مدافعان آن به شمارعنوانمی رود »اثر« به »متن« که همانا متناسب با خوانش جدید آثار ادبی ست، تغییر نام میدهد.
به زعم بارت، عنوان اثر متضمن نوعی پیش انگاشت درباره مؤلف و معناست؛ آنچه از سوي مؤلف به معرفی و نمایش گذارده میشود و میتوان آن را در کتاب فروشی ها، قفسههاي کتابخانه ها و... یافت. در حالیکه متن به نمایش گذاشته نمی شود بلکه نشان داده میشود؛ درواقع متن از خود کشف حجاب میکند و از این رو مستقر در زبان است که پیوسته در حال شدن1 است.
بارت در »از اثر به متن2« خاطرنشان میکند که منطق حاکم بر متن، تبیین معناي اثر نمیتواند باشد؛ چرا که این نگرش, متن را به گونهاي نامستقل در ورطهاي از مناسبات برون متنی قرار میدهد. تأکید بارت بر استقلال متن و شناخت ساز و کارهاي درونی آن، شناخت جهان متن را پیش میکشد؛ آنچه نظریههاي گوناگون پیرامونش شکل گرفته که هرکدام از چشم اندازهاي خاصی به متن و نظام دلالی آن میپردازد. در این راستا نشانه شناسی، ساختارگرایی، شالوده شکنی، بوطیقاي شناختی و آراء باختین در نحوه نگرش و خوانش متن، چشم اندازهاي نوینی فراروي نقد ادبی و شناخت جهان متن می گشاید که در همه آنها کم و بیش جهان متن پایه و نقطه کانونی نقد به شمار میرود.
نشانه شناسی و جهان متن
سرچشمه این مفهوم از آراي جان لاك گرفته شده است. وي این واژه را دانش نشانهها و مطالعه ماهیت نشانه هایی که ذهن براي درك پدیدهها به کار میبرد یا براي انتقال دانش خود به دیگران مورد استفاده قرار میدهد، معرفی کرده است.1 با این حال مفهوم نشانه شناسی به طور اخص آنچه نظامهاي دلالی متن را مورد کاوش قرار میدهد، با آراء سوسور و پیرس پیوند میخورد. سوسور نشانه نشاسی را دانش عمومی مطالعه نشانهها میدانست و معتقد بود گرچه این دانش هنوز موجودیت نیافته است اما شکل گیري آن قطعی است و پیش بینی میکرد که در آینده زبان شناسی شاخهاي از دانش نشانه شناسی خواهد بود. گرچه نشانه شناسی آنگونه که سوسور پیش بینی میکرد به عنوان دانشی مستقل که زبان شناسی را در درون خود میپروراند، تلقی نشد، لیکن رهیافت او در انگاشت اثر ادبی به مثابه نظامی از نشانهها که قاعدههاي دلالی خود را داراست، در دگردیسی اثر به متن و تغییر زاویه نگرش منتقد بدان، بسیار حائز اهمیت بود.
چرا که در این رویکرد تازه، منتقد بدون در نظر گرفتن انگیزههاي خود و انگیزشهاي مؤلف در آفرینش اثر خود به تفکر و بررسی ساختارهاي دال و مدلولی آن میپردازد. در این چشمانداز، نشانهشناسی به تفسیر اثر و میزان معنادهی آن نمی پردازد، بلکه تلاش در کشف قراردادهایی دارد که به تولید معنا میانجامد. در نشانه شناسی ادبی، »هدف ایجاد بوطیقایی براي ادبیات است که همچون زبانشناسی براي زبان عمل میکند. همانطور که وظیفه زبانشناسی مشخص کردن معناي هر جمله به طور مستقل نیست، بلکه تبیین این مسأله است که اجزاي آن جمله با توجه به چه قواعدي ترکیب شده و در برابر جملههاي دیگر معناي خاصی را میرسانند، نشانهشناس نیز تلاش میکند به ماهیت رمزگان هایی دست یابد که ارتباط ادبی را ممکن میسازند
آنچه در نشانه شناسی مهم مینماید، بررسی ماهیت و نظام نشانه هاست، از این رو نشانه شناسی در پی آن نیست که معناي مندرج در ذات هر نشانه را کشف کند، بلکه میکوشد نقش نشانهها و تفاوت آنها را با سایر نشانهها در نظام زبان تبیین کند.نشانه شناسی را در این مفهوم میتوان با ساختگرایی همسو دانست؛زیرا هر دوي آنها از ابزار زبان در بررسی نظام و ساختار اثر بهره میجویند.
نشانه شناسی و ساختگرایی: جهان متن
چنانکه گفته شد، نشانه شناسی در مفهوم مطالعه منظم نشانهها به ساختگرایی که نظام نشانهها و روابط دلالی آنها را به منظور تبیین نظام و ساختار اثر بررسی میکند، نزدیک میشود. »هر دو، برخی از مفاهیم و روش هاي مورد استفادة خود را از زبانشناسی ساختگرا اتخاذ کرده اند و از این طریق به نوعی تحلیل ساختگرا مبدل شده اند
بارت و دیگر ساختگرایان بر آن هستند که زبان در ارتباطات آدمی چنان محوري دارد که هیچ نظام معنایی دیگر نمی تواند بدون کمک آن کاري از پیش برد.3 هر چند معمولا ساختگرایی و نشانه شناسی متعلق به یک حوزه نظري قلمداد میشوند، باید گفت که ساختگرایی به نظام هایی نیز میپردازد که شامل نشانه هاي زبانی