بخشی از مقاله
در مطالعه علل رفتار مجرمانه همیشه باید عوامل چندگانه موجد جرم و تاثیر متقابل آنها را در یکدیگر مورد نظر قراردهیم. برحسب مورد ممکن است تاثیر یکی از این عوامل از عامل دیگر بیشتر باشد، ولی هیچ گاه یک عامل واحد، علت کلیه رفتارهای مجرمانه نیست.
در بزهکاری، عوامل اجتماعی و روانی هردو بر یکدیگر اثر میگذارند و با یکدیگر همبستگی دارند. عوامل دسته اول در محیط وجود دارد و فرد را تحت تاثیر قرار میدهد. عوامل دسته دوم نیز در درون شخصیت موجود است و در مقابل محیط واکنش نشان میدهند و روشن است که از لحاظ کیفیت و کمیت، تغییر پیدا میکنند و ممکن است به صورتهای بیشمار با یکدیگر ترکیب یابند.
انسان ممکن است از سه راه به انجام فعالیت های مجرمانه وادار شود:
۱- وقتی تمایلات ضد اجتماعی در معرض نفوذ عوامل جرم زا قرار گیرد و تحت تاثیر این عامل، بیشتر برانگیخته شود.
۲- وقتی در شخص به علت احساس گناه عمیق که در اثر افعال قبلی او به وجود آمده، یک میل شدید برای مجازات شدن بوجود آمده باشد.(یعنی از طریق ارتکاب جرم جدید، برای خود مجازات تهیه میکند)
۳- شخصی که از لحاظ عاطفی، احساس ضعف و عدم اطمینان میکند، ممکن است برای مخفی داشتن این احساس، روحیهای دفاعی و پرخاشگر در خود به وجود آورد.
در پیدایش عمل مجرمانه باید سه عامل را در نظر گرفت:
۱- تمایلات مجرمانه(ت)
۲- وضعیت کلی(و)
۳- مقاوت ذهنی و عاطفی شخص در مقابل وسوسه(م)
که ماحصل آن فرمول و قانون چگونگی پیدایش یک عمل مجرمانه است
عمل مجرمانه حاصل جمع تمایلات مجرمانه شخص به اضافه وضعیت کلی او تقسیم بر میزان مقاوت او است.)
تمایلات مجرمانه شخص و مقاومت وی در مقابل آنها ممکن است به عملی ضد اجتماعی یا مجرمانه منجر شود، و یا به صورت رفتاری که مورد تایید اجتماع است درآید، و این امر بستگی به آن دارد که از تمایلات مجرمانه و مقاومت،کدامیک قویتر باشند.
همه افراد دارای تمایلات و ضد تمایلاتی هستند. عمل مجرمانه تنها وقتی ممکن است روی دهد که مقاومت شخص کافی نباشد و نتواند فشار تمایلات مجرمانه و وضعیت خاص را تحمل کند.
مشکلترین کار، تشخیص میزان مقاومتی است که شخص ممکن است در موقعیت های خاص در مقابل ارتکاب جرم داشته باشد. مقاومت دارای ریشه های عاطفی، فکری و اجتماعی است و این سه عامل با تشکیل فراخود و رابطه آن با خود، و موقعیت شخص، ارتباط نزدیکی دارد. وقتی شخص از یک بیماری روانی که ریشه ج
سمانی دارد رنج ببرد، مسلم است که مقاومت عاطفی و جسمانی او کمتر خواهد بود.
عامل اصلی در مقاومت، فراخود یا به زبان عامیانه وجدان است زیرا فراخود،خود را مورد تهدید قرار میدهد و به آن دستور میدهد که فقط مرتکب اعمال خوب شود.
بدین ترتیب وقتی شخصی مرتکب جرم میشود، احساس گناه میکند، در صورتی که وقتی عمل خوبی انجام میدهد، احساس رضایت و خوشی میکند.
نقش خانواده:
خانوده کوچکترین واحد اجتماعی است که بوسیله ازدواج زن و مرد تشکیل می شود و با تولد فرزندان تکامل مییابد.
اهمیت زندگی خانوادگی برای کودکان به مراتب از افراد بالغ بیشتر است. چراکه در اینجا است که کودک اولین تجربیات خود را در زیستن با دیگران می آموزد. در محیط خانواده است که پایه رشد و فعالیت های آینده کودک گذاشته میشود.
اینکه در روابط ما با سایرین عشق و محبت حکمفرما است یا خصومت و نفرت، تا حد بسیار زیادی به تربیت خانوادگی بستگی دارد.
اصولا کلیه رفتارهای دوران نوجوانی، جوانی و بالاتر، چه اجتماعی باشد ویا ضد اجتماعی، در نتیجه تجربیات گذشته به وجود می آید و با توجه به این تجربیات است که میتوان این حالات و رفتارها را توجیه کرد.
بزهکاری در کودکان و نوجوا
نان هرچند می تواند به عوامل بسیار، ازجمله مشکلات فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و… وابسته باشد. امّا در گام نخست این خانواده است که کودک را به مسیر صحیح هدایت می کند یا بستر گناه و جرم و انحراف را برای او مهیا می سازد. انسان به دلیل ویژگی اجتماعی بودن خود از بدو تولد تحت تأثیر افکار، عقائد و رفتار اطرافیان قرار می گیرد و بعدها به تقلید از این رفتارها و گفتارها، الگوهایی را که به نحوی در ارتباط با او هستند سرمشق رفتاری خود قرار خواهد داد.
خمیرمایه مولفه های اصلی شخصیت متعادل و پویا یا متزلزل و آسیب پذیر کودکان و نوجوانان در کانون خانواده و در سایه تعامل مطلوب با والدین، به ویژه مادر، شکل میگیرد.
پیامبر اسلام، حضرت محمد (ص) در تاکید بر اهمیت دوره های مختلف رشد و تحول شخصیت فرزندان، به ویژه هفت سال اول زندگی، فرموده اند: فرزند در هفت سال اول زندگی “محبت پذیر است”، در هفت سال دوم “آموزش پذیر است” و در هفت سال سوم حیات خود ” مشورت پذیر است”.
ویژگی های زیستی و روانی- اجتماعی کودکان در سالهای اولیه رشد (هفت سال اول حیات) بگونه ای است که بیشترین تعلق خاطر را به پدر و مادر دارند و میخواهند همواره همه وجود پدرو مادر خود را در قبضه مهر خود داشته باشند. از همین رو زیباترین و موثرترین روش پرورش فرزند در این دوران، حاکمیت مهر و محبت وسیطره عاطفی کودک بر پیکره شخصیت پدر و مادر است.
بنابراین محرومیت های عاطفی، تنبیه، اعمال رفتارهای خشونت آمیز با کودک و تحمیل آزردگی ها وناکامی های مکرر بر احساس فرزندی با شاکله محبت پذیر، میتواند آسیب های اجتماعی همراه داشته باشد.
گزل، پدر روانشناسی کودک میگوید: شخصیت کودک در پنج، شش سالگی نسخه کوچکی از جوانی است که بعدا خواهد شد.
کودکانی که از مهر و محبت پدری و مادری محروم مانده و عموما در عین برخورداری از نعمت پدر و مادر، دچار بد سرپرستی شده اند و به گونه ای که انتظار میرود از تعامل عاطفی خوشایند و دوست داشتنی با والدین بهره مند نمیشوند، با دنیایی از نگرانی و ناکامی، بی انگیزه و شکننده وارد مدرسه میشوند.
تصویر یک زندگی…
۲۵ سال پیش “محمد بیجه” در خانواده ای به دنیا میآید که فقر فرهنگی همراه با فقر اقتصادی و محرومیت عاطفی بر آن حاکم بوده است. مادر وی مریض و پریشان حال بود و پدرش عصبی مزاج، مستبد، دیکتاتورمنش، تنبیه گر و شاغل در کورههای آجر پذیری.
“بیجه” در اوایل سنین کودکی، مادرش را از دست میدهد، از مهر و محبت مادری کاملا محروم میشود و زندگی اش با پدر نامهربان و خشن ادامه میابد. پدر، بعد از چند صباحی، بدون توجه به احساسات فرزندان نسبت به جایگاه مادر و نظر فرزندان، همسر دیگری برای خود برمی گزیند و بدین ترتیب اولین رگه های به وجود آمدن عقده های روانی و ناامنی درونی در وی ریشه میگیرد.
زن دیگری به جای مادر وارد خانه میشود، اما بچه ها نه تنها احساس خوشایندی نسبت به او ندارند بلکه حضور وی در خانه را در نمادی از نامادری نامهربان پنداشته که غاصبانه جای مادر آنها را میخواهد بگیرد.
در همین رابطه ذکر خاطره از زبان بیجه قابل تامل است: ” حدودا هفت ساله بودم و خیلی از شبها و روزها با خاطره مادرم سپری میکردم. همیشه عکسی از مادرم به همراه داشتم، یکروز از مدرسه که برگشتم چشمم به شناسنامه نامادری ام افتاد، از دیدن عکس او ناراحت شدم و یاد چهره مظلوم مادرم افتادم، بلافاصله عکس نامادری ام را کندم و عکس مادر را چسباندم. پدرم وقتی آنروز فهمید آنقدر مرا با مشت و لگد و زنجیر و شلنگ کتک زد که احساس کردم مردهام، البته ای کاش میمردم و نمی ماندم”
کودکی که دوران “محبت پذیری” خود را پشت سر میگذارد، به خاطر یک شیطنت بچه گانه که منشا اصلی آن هم خلا عاطفی است، زیر ضربات شدید و شلاق های بیرحمانه پدر، با تحمل دردهای جانکاه، در مرز جان دادن قرار میگیرد. این واقعه زمینههای اولیه سخت ترین عقده های روانی را در وی بارور میکند و با چند تجربه تلخ دیگر در موقعیت های مختلف بر شدت آن افزوده میشود.
بیجه با خلا شدید عاطفی و عقده شدید روانی، ناامنی درونی و اضطراب فراوان پای به مدرسه میگذارد. وی اگرچه دارای هوش بالای متوسط و حافظه فوق العاده ای بود، به خاطر نابسامانی خانوادگی و عدم حمایت پدر، بیش از پنجم ابتدایی را نمی گذراند و زودهنگام به کارهای نه چندان مناسب گماشته میشود.
وی با دنیایی از نفرت و تنفر از پدر و کوله باری از عقده های روانی، بالاجبار از تربت حیدریه به همراه خانواده به پاکدشت که دچار فقر فرهنگی شدید است و بافتی خاص دارد، مهاجرت میکند.
” بیجه” به لحاظ وضعیت خاص روانی و اضطراب و ناامنی درونی، مهارت چندانی نداشت، لذا بعد از مدتها، در حدود ۱۲ سالگی با نوجوانی دوست میشود که بر حسب شواهد دچار اضطراب و افسردگی شدید بوده است و مدت کوتاهی از رفاقت آنها نمیگذرد که تنها دوست او “خودکشی” میکند، با توجه به آنکه افراد کمرو و خجالتی ب
ه سختی دوست پیدا میکنند، این واقعه نیز ضربه عاطفی سخت دیگری بر وی وارد میکند.
در حدود ۱۸ سالگی به دختری از نزدیکان علاقمند میشود، اما علاقه و سعی او نمیتواند زمینه ازدواج آنها را فراهم کند و با ناکامی دیگری مواجه میشود و عقده های روانی او سنگینتر میشود.
بیجه میگوید: به پدرم گفتم شناسنامه ام را بده تا به اداره نظام وظیفه بروم و خدمت سربازیام را
بگذرانم تا بعدش بتوانم تصدیق رانندگی بگیرم و جایی استخدام شوم، اما پدر بی رحم و سنگدل گفت: نمیدانم شناسنامه ات کجاست و اصلا لازم نیست به سربازی بروی. بیجه در ادامه میگوید: من با کمرویی و خجالت نمیتوانم بروم ادارات و شناسنامه جدیدی بگیرم و به سربازی بروم و دیگر احساس کردم روزنه امیدی برای زنده ماندن ندارم.
آری، “بیجه” آن کودک محروم از مهر و محبت مادری و رنج کشیده از نامهربانی های پدری، آشفته از خودکشی تنها دوست همدل، ناکام از وصلت با دختر محبوب، این بار با اندیشه رفتن به سربازی با پاسخ منفی و خصمانه پدر و نداشتن شناسنامه مواجه میشود و در پی یک ناکامی دیگر، ظرفیت وجودش مملو از عقده چرکین و سرریز از تنفر و نفرت میشود.
او به دلیل اضطراب اجتماعی، کمرویی شدید، ضعف در برقراری ارتباط موثر و مفید، ناتوانی در انتخاب روشی معقول و استفاده از وجود شخصی رابط برای حل مشکل، بی بهره از وجود مشاوری حاذق و مددکاری دلسوز، خود را در برابر دیوارهای بن بست زندگی میابد، اینک در این شرایط و موقعیت، بیجه نه امیدی به آینده ای روشن دارد و نه انگیزه برای ادامه حیات. وجودش پر از اضطراب و عقده های مخرب روانی است. دوران کودکی و ” محبت پذیری اش” با محرومیت ها، رنج ها و شکنجه ها سپری شده، نوجوانی اش با کارهای سخت و بیگاری های پرمشقت بی بهره از مهر و محبت خانوادگی گذشته و دوران جوانی اش با ناکامی های مکرر و انباشته شدن عقده ها همراه بوده است.
در یک نگاه، خمیرمایه شخصیت پر اضطراب “بیجه” با تاروپودی از ناکامیها و عقدههای روانی تنیده شده و پیکره وجودش بهسان کوه آتشفشان، تهی از هرگونه عاطفه و احساس، بیرحمانه آماده انفجار است. در حقیقت، اضطراب اجتماعی و کمرویی شدید “بیجه”، نیز حاصلی است از رفتارهای خصمانه، پرخاشگرانه و دیکتاتور منشانه پدر.
آری، اندیشه و رفتار ضداجتماعی، تخریب و ویرانگری، انتقام و طغیانگری، قتل و جنایت در این مرحله از زندگی بی سامان بیجه آغاز میگردد و او قربانیان خود را از میان کودکان معصوم، با انگیزه نابودی آنها و پریشانی خانواده هایشان و نه صرفا تجاوز، انتخاب میکند.
علت انتخاب کودکان ۲ چیز بود:
الف- به لحاظ کمرویی شدید و عدم توانایی برقراری ارتباط با همسالان یا جنس مخالف برای طعمه گیری، طعمه های خود را از میان کودکان انتخاب کرد. چراکه برقراری ارتباط با آنها ساده تر است.
ب- مشاهده بچه هایی که به خانواده ای تعلق دارند و با چهره هایی پرنشاط در کوچه و خیابان و در دشت و صحرا به بازی مشغولاند برای “بیجه” تداعیگر همه دردها و رنجهای دوران کودکی و نامهربانیها و خشونتهای پدرش بود.
او مدتها پیش، خود را با طنابی که از ناکامیها، ناامیدی ها و عقدههای روانی بافته بود به دار آویخته بود، دلمردگی در وجودش بارز و آشکار بود و از او کالبدی از سنگ و یخ باقی گذاشته بود.
هیچ انسانی جانی بالفطره زاده نمیشود و اساسا واژه “جانی بالفطره” برچسبی غیر علمی و غیرمنطقی است. بدیهی است شرایط محیطی حاکم بر فرایند رشد و تحول کودکان و نوجوانان، حیات جنینی و محیط زندگی قبل از تولد و چگونگی محیط رشد و تحول بعد از تولد، ممکن است
زمینه مستعدی باشد برای برخی آسیب پذیری های فردی و کژروی های اجتماعی،چراکه اغلب رفتارهای ما، بر پایه یادگیری های محیطی دوران کودکی، تجارب خوشایند، تلخی ها و ناکامی ها و عقده های روانی است که پایدارترین تاثیر را در پدیدآیی شخصیت اجتماعی انسان دارند.
مکانیسم های دفاعی
- واپس رانی(REPRESSION): سرکوب و یا واپس رانی اصـلی تـرین مـکـانیـسم دفـاعـی محـسـوب شـده و دیـگــر مکانیسم هـا بعنوان ابزار کمکی بکار می روند. واپس رانی بـه مـعـنی جلوگیری از ورود افکار، خاطرات، آرزوها، امیال و تجـارب دردنـاک، نـاخـوشایـنـد، شرم آور و ناپسند به سطح خودآگاه و هشیار می باشد. در ایـن مـکـانـیـسم خـاطـرات اسـترس زا به طور گزینشی به ناخودآگاه رانده می شوند.
واپس رانـی بـا انـکار متفاوت است در واپس رانی فرد هیچ چـیزی را نفی نمیکند. مثال:دختری که در خردسالی مورد تعـرض جنسی واقع شده، ایـن تـجـربـه دردنـــاک را سرکوب میکند.
- فرونشانی(SUPPRESSION): واپس رانی ای که بطور ارادی و خودآگاه صورت میگرد فرونشانی نامیده میگردد. بازداری ارادی و هشیار از ورود افکار، احساسات، تجارب و خاطرات خاص به سطح هشیار. احتراز از اندیشیدن به مواد اضطراب زا و آزاردهنده و منحرف کردن هشیاری به موضوعات دیگر. مثال: دانش آموزی که به تعطیلات رفته، نگران است که نتواند از پس امتحانات بر آید، اما وی تصمیم میگیرد برای اینکه تعطیلاتش خراب نشود مدرسه و امتحاناتش را فرو نشانده و به آنها فکر نکند.
- واپس روی(REGRESSION): در این مکانیسم شیوه های حل مسائل به سبک بزرگسالان جای خود را به رویکردی کودکانه میدهد. واپس روی یعنی بازگشت به مراحل ابتدایی رشد و تکامل (مراحلی مطمئن تر،امن تر و فاقد استرس) و بروز واکنشهای بلوغ نیافته. مثال: بزرگسالی که هنگام سرخوردگی و ناکامی عروسکی را در آغوش میگیرد. مثال: مرد 25 ساله ای که دچار مشکلات مالی جدی گردیده، تمایل پیدا میکند به خانه پدری خود بازگشته و والدین از وی مراقبت کنند. مثال: مکیدن شست و یا مداد، به لحن کودکان صحبت کردن و هرگونه بروز رفتار سنین پایین تر از خود واپس روی محسوب میگردد.
4- انکار(DENIAL): عبارت است از انکار و نفی واقعیت، رفتار، کردار و عامل اضطراب زا. عدم پذیرش واقعیت و رد رویدادها. مثال: مادری پس از دریافت خبر کشته شدن پسرش در جنگ، مرگ پسرش را انکار کرده و باز بشقاب غذایش را سر میزغذاخوری می آورد و یا لباسهایش را مرتب میکند. مثال: افراد مسن غالبا پیر شدن خود را انکار کرده و میگویند ما هنوز جوان هستیم. مثال: معتادان همواره اعتیاد خود را انکار میکنند. مثال: پسری که دوست دختری ندارد میگوید من به دخترها نیازی ندارم. مثال: هنگامی که پزشک سرطان را در بیمارش تشخیص میدهد، بیمار آن را نادرست پنداشته و سراغ پزشک دیگری میرود.
5- جابجایی(DISPLACEMENT): انتقال احساسات، هیجانات و تکانه های اضطراب زا از یک شخص و یا شیء (تهدید کننده و یا غیر قابل دسترس) به فرد و یا شیء امن تر و قابل پذیرش تر. تخلیه احساسات فروخورده بر سر اهداف بی خطر تر (افراد زیر دست، تحت فرمان، وابسته و یا ضعیف تر از شما). مثال: کارمند عصبانی از دست رئیس خود، از آنجایی که قادر نیست بر سر رئیس خود فریاد بکشید، هنگامی که به خانه باز میگردد عصبانیت خود را سر همسر خود خالی کرده و سر وی فریاد میکشد. مثال: فرزندان عصبانیت خود را با کوبیدن درها به هم ابراز میکنند. مثال: یک مرد ناکام در ارضای نیازهای جنسی خود، به پرخوری روی می آورد. مثا
ل: دختری که از سوی دوست پسر خود طرد شده فورا با پسر دیگری دوست میشود.
6- دلیل تراشی(RATIONALIZATION): عبارت است از استفاده از استدلالهای منطقی و پذیرفتنی برای توجیه رفتار و احساسات غیر موجه و توجیه ناپذیر- بازآرایی شناختی از ادراکات فردی-علل غیر واقعی جانشین علت و انگیزه اصلی و واقعی میگردد. مثال: فردی که از اداره خود اخراج گردیده علت اخراج خود را چنین توجیه میکند:من چون آدم متملقی نبودم و چاپلوسی رئیس را نمیکردم اخراج شدم.در صورتی که بی کفایتی و عملکرد ضعیف وی علت اصلی برکناری وی بوده
است.مثال:سارقی که به یک سوپرمارکت دستبرد میزند هنگام بازجویی میگوید که صاحب سوپر مارکت مستحق آن بوده است ویا برداشتن چند قلم جنس از ثروت صاحب آن نخواهد کاست.
7- جبران(COMPENSATION): مستور ساختن جنبه های منفی (کاستی های نامطلوب) خودانگاره و شخصیت با تاکید و تقویت اغراق آمیز جنبه های مثبت -متوازن سازی تقابلی ضعف ها وعیوب-فرد حس خود کم بینی، حقارت و شکست هایش را با مطرح ساختن خود در زمینه های دیگر پنهان
میسازد- تقویت یک ویژگی مثبت در جبران یک ویژگی منفی. و یا جبران ناکامی ها با کامجویی مفرط در زمینه های دیگر. جبران دو گونه است یکی تقویت ویژگی منفی و ضعیف و دوم جایگزین ساختن یک ویژگی مثبت و کارآمد جای یک ویژگی منفی. مثال: کودک لاغر و نزار در بزرگسالی به پرورش اندام روی آورده و بدنساز میشود. مثال: نوجوانی که از مشکلات تکلمی رنج میبرد در بزرگسالی سیاست مدار ویا سخنران میشود. مثال: یک دانش آموز با چهره نا زیبا در دانشگاه، دانشجوی ممتاز گردیده و یا پژوهشگر میشود. مثال: یک دختر نا زیبا رقصنده ماهر میشود.
8- توجیه عقلی(INTELLECTUALIZATION): استفاده مفرط از تفکر و منطق انتزاعی-پرهیز از احساسات آزار دهنده با تمرکز بر جنبه های عقلانی-انفصال هیجان از اندیشه-نادیده گرفتن جنبه احساسی قضایا و پرداختن به تجزیه و تحلیل شناختی آنها. مثال: تمرکز بر جزئیات برگزاری مراسم ترحیم و خاک سپاری جای عزاداری و سوگواری. مثال: بحث در مورد فاکتورهای مهندسی ساختمانها و یا مکانیسم عمل زلزله ها پس از روی دادن زلزله جای سوگواری و پرداختن به جنبه احساسی آن. مثال: زنی که مورد تعرض جنسی قرار گرفته شروع میکند به تحقیق و جستجوی اطلاعات در زمینه سایر موارد تجاوزها و روانشناسی متجاوزان و قربانیان آن و یا در کلاسهای دفاع شخصی شرکت میکند.
9- برون ریزی(ACTING OUT): استفاده از کنشهای فیزیکی جای کنار آمدن مستقیم با چالشها و صحبت کردن درباره احساسات خود- درست نقطه مقابل مکانیسم والایش است- تسلیم خواسته های نهاد شدن بدون در نظر گرفتن عواقب منفی آن- مثال: مردی که قادر به ابراز احساسات ناکامی و درماندگی خود در زندگی زناشویی نیست، به برقراری رابطه نامشروع روی می آورد، بدون در نظر گرفتن عواقب آن. مثال: فردی که هنگام خشمگین شدن قادر به کنترل خود نیست و به همه چیز آسیب می رساند.
10- درون فکنی(I
NTROJECTION): نوع شدید همانند سازی میباشد که در آن فرد ارزشها و ویژگیهای فرد و یا گروه دیگر را جذب ساختار "خود" میکند. درونی کردن احساسات، ارزشها و ویژگیهای فرد دیگر، ویژگیهایی که خودمان در آن زمینه ضعف داریم. نسبت دادن افکار و احساسات دیگران به خود و تقلید از آنها. مثال: فردی که قرار است کنفرانس بدهد، خود را جای یک سخنران نامدار قرار میدهد و اینگونه اعتماد بنفس پیدا میکند. مثال درون فکنی شدید: فرد پس از فوت همسرش نشانه بیماری متوفی را بروز میدهد مثلا اگر همسرش بر اثر سکته قلبی فوت کرده باشد وی در جریان سوگواری به درد سینه مبتلا میشود.
11- همانند سازی(IDENTIFICATION): روند الگوبرداری (تقلید) افکار، اخلاقیات، رفتار و سلایق فرد دیگر- تقلید ویژگیهای مطلوب فرد دیگر-الگو قرار دادن دیگران-تطابق خود با دیگران بطور ناخودآگاه- افزایش احساس ارزشمندی با همانند سازی با شخصیتهای برجسته و نامدار. مثال: دختر دانش آموزی که مصرانه از مادر خود میخواهد تا کفش مشابه کفش همکلاسی خود را برایش خریداری
کند. اما به شدت تقلید از همکلاسی خود را رد میکند. مثال: کارمند در جلسه اداره، زبان بدن مدیر عامل را تقلید میکند و یا نقطه نظرات مشابه وی را بیان میکند. مثال: فرد به سینما رفتن علاقه مند میشود چراکه فرد محبوب و مورد تحسین وی (الگو) به سینما علاقه دارد. مثال: فرد قربانی با مهاجم همانند سازی میکند و رفتار وی را تقلید میکند تا کمتر احساس درماندگی کرده و درمقابل احساس قدرت بیشتری نماید. و ممکن است با مهاجم خود همدست نیز شود.
12- برون فکنی(PROJECTION): نقطه مقابل درون فکنی است-نسبت دادن احساسات، امیال، افکار، تکانه ها و گرایشات نامطلوب، ناخوشایند و غیر اخلاقی خود به افراد و یا شیء خارجی دیگر. مثال: دختری که نسبت به همکار مرد خود گرایش جنسی دارد، همکار خود را متهم به چشم چرانی و هوسرانی میکند. مثال: شما از فردی نفرت دارید اما تصور میکنید وی از شما نفرت دارد.مثال:شما تصور میکنید نازیبا و غیر جذاب هستید واین تصور را به جنس مخالف خود نسبت داده و از مواجهه با جنس مخالف خود اجتناب می ورزید (ترس از طرد شدن). مثال: مرد بی وفا نسبت به همسر خود، همسر خود را به خیانت متهم میکند. بلاگردان سازی به معنی سپر بلا قرار دادن دیگران نیز تلفیقی از برون فکنی و انکار است.
13- والایش(SUBLIMATION): انرژی خود را صرف فعالیت های سازنده کردن-هدایت افکار و تکانه های ناپذیرفتنی از سوی جامعه به اهداف پسندیده تر. مثال: فردی که گرایشات جنسی و یا خشونت آمیز قوی دارد به ورزش بوکس روی آورده و یا سرباز میشود. مثال: دختری که مجبور است برای لاغر شدن رژیم های سخت بگیرد به نقاشی علاقه مند شده و بیشتر تصاویر میوه ها را نقاشی میکند. مثال: مردی که از عمل بریدن لذت میبرد جراح میشود. مثال: کودکی که میخواهد توجه والدین خود را جلب کند شاگرد ممتاز مدرسه میشود.
14- باطل سازی(UNDOING): به خنثی کردن گفتار و اعمال پیشین اطلاق میگردد. تلافی کردن رفتار وکردار ناپسند. مثال: مردی که همسر خود را تحقیر کرده است، برای همسر خود هدیه میخرد و یا بطور مبالغه آمیزی از وی تعریف و تمجید میکند. مثال: فردی که مرتکب قتل شده مکررا دستهای خود رامی شوید. مثال: شما پشت سر دوست خود از وی بدگویی میکنید سپس از کرده خود پشیمان شده و وی را به منزل خود به شام دعوت میکنید. مثال: فرد ثروتمندی که به موسسات خیریه کمک مالی میکند، چرا که ثروت خود را از طرق نامشروع کسب کرده است.
15- واکنش سازی(REACTION FORMATION): واکنش سازی و یا واکنش وارونه زمانی است که شما احساس ونیت خود را بطور اغراق آمیزی عکس آن چیزی که بوده ابراز میکنید. نوعی تظاهر و وانمود کردن. مثال: مردی که گرایش به مردان دیگر دارد، نسبت به همجنس بازان ابراز نفرت میکند. مثال: شما از مهمانی بدنتان می آید اما بیشتر از میهمانان دیگر به وی احترام گذاشته و به
اصطلاح تحویلش میگیرید. مثال: زن متاهل از بیم آنکه همکارش به وی علاقه مند نگردد با همکار مرد خود بدرفتاری میکند. مثال: یک مرد خشن و پرخاشگر ممکن است با این رفتار میخواهد تردیدها و ناتوانیهای جنسی خود را پنهان سازد. مثال: استاد دانشگاهی که تصور میکند از دانش علمی کافی برخوردار نیست بیشتر از واژه ها و اصطلاحات پیچیده و علمی استفاده میکند.
یز شمردن خصویات منفی و یا نادیده گرفتن آنها. مثال: عاشق تنها خوبیهای معشوق را می بیند و از دیدن بدیهای آن عاجز است.
17- پیش بینی(ANTICIPATION): پیش بینی رویدادهای احتمالی آینده و در نظر گرفتن واکنشها و راه حلهای واقع گرایانه و جایگزین. برنامه ریزی برای آینده. ملاحظه پیامدهای رفتار خود.
18- نوع دوستی(ALTRUISM): خدمت رسانی و یاری رساندن به دیگران بطور سازنده که رضایت فردی را بدنبال دارد. فرد از واکنش مثبت دیگران خشنود شده واحساس خوبی پیدا میکند
.
19- اجتناب و یا رویگردانی(AVOIDANCE): کنار آمدن با عوامل استرس زا با عدم مواجهه با آنها. مثال: شما از همکار خود در اداره بدتان می آید بنابراین سعی میکنید با وی برخورد نداشته باشید و یا نزدیک وی نروید. مثال: فردی که از ارتفاع هراس دارد سعی میکند از مکانهای مرتفع دوری کند. مثال: هنگامی که در مورد مسایلی که از نظر شما ناخوشایند است سخن به میان می آید سعی میکنید موضوع بحث را عوض کنید.
20- شوخ طبعی(HUMOUR): تاکید بر جنبه های جالب و طنز گونه عامل استرس زا و تعارضات. انحراف از جدیت و نیمه خالی به نیمه مثبت و پر. مثال: شخصی که دچار بیماری ناشناخته ای است این موضوع که، پزشکان قادر به تشخیص بیماری وی نیستند را دستمایه خنده قرار میدهد.
21- انزوا(ISOLATION): تفکیک جزء و مولفه هیجان از خاطرات، تجارب و افکار دردناک. انباشت تمام هیجانات در یک بخش ذهنی محبوس و غیر قابل دسترس. مثال: دانشجوی پزشکی بدون احساس ترس از مرده و یا مرگ جسد تشریح را کالبد شکافی میکند. مثال: کارمند بانک هنگام رویارویی با سارق با خونسردی و آرامش سارق را ناکام میسازد اما پس از اینکه سارق بانک را ترک میکند، وی بلافاصله از ترس میلرزد و یا گریان میشود.
22- خیالپردازی(FANTACY): فرد به منظور گریز موقتی از شرایط دردناک به خیالپردازی روی می آورد. هدایت آرزوهای دست نیافتنی و یا نامقبول به قوه تخیل.
23- پیوند جویی(AFFLIATION): کمک خواستن و حمایت دیگران را خواستار شدن. تسهیم مشکلات با دیگران.
24- بی ارزش سازی(DEVALUATION): فرد اهداف مطلوب و خواستنی اما غیر قابل دسترس را بی ارزش و معیوب معرفی میکند. مثال: مصداق ضرب المثل گربه دستش به گوشت نمیرسد میگوید بو میدهد. مثال: فردی که در مصاحبه ورودی استخدام رد میشود، شرکت مورد نظر را بی اعتبار معرفی میکند.
25- ناچیز شماری(TRIVIALIZING): کوچک شمردن و بی اهمیت شمردن مسایل مهم وجدی. مثال: فرد پس از به زمین خوردن، پس از برخاستن میخندد. مثال: پسری که از سوی دختری طرد میگردد به دوستانش میگوید که آن دختر زیاد هم خوشگل نبود.
26- طفره و انحراف(DEFLECTION):منحرف کردن توجه بسوی مسایل و افراد دیگر.
27- بازداری هدف(AIM INHIBITION):هنگامی که ما با اهداف و آرزوهای دست نیافتی مواجه میشویم، انتظارات خود را تقلیل میدهیم. نوعی جابجایی و دلیل تراشی میباشد. مثال: مردی که به یک زن گرایش جنسی دارد اما به هر دلیلی قادر نیست نیاز اصلی خود (ارضا جنسی) را تامین کند (مثلا زن متاهل است) به زن میگوید، تنها چیزی که ما نیاز داریم یک دوستی صمیمانه است. مثال: فردی که به حرفه دامپزشکی علاقه وافری دارد اما نمیتواند در رشته مزبور ادامه تحصیل بدهد دستیار دامپزشک میشود.
28- دو پاره سازی(SPLITTING):فرد اطرافیان خود را به دو گروه عمده خیلی خوب و خیلی بد تقسیم بندی میکند. و همه چیز را سیاه و سفید میبیند. از قانون همه یا هیچ استفاده میکند. اما این دو گروه مدام جای خود را به یکدیگر میدهند. یعنی فردی که صبح خیلی بد بوده ناگهان عصر همان روز در گروه خیلی خوب قرار می گیرد. علت آن عدم توانایی فرد در کنار آمدن با احساسات دوسوگرا میباشد. مثال: زن از شوهر خیانت کار خود خرده نمیگیرد اگر چه شوهرش کماکان به روابط نامشروع خود ادامه میدهد.
29- گوشه گیری(WITHDRAWAL):فرد تصمیم میگیرد برای کاهش عوامل استرس زا از اطرافیان خود کناره گیری کرده و انزوا طلب میشود.
30- جسمانی کردن(SOMATIZATION): تعارضات (مشکلات روانی) خود را به شکل نشانه های جسمی بروز میدهند.دربخش هایی از بدن که از اعصاب سمپاتیک وپاراسمپاتیک عصب گیری میشوند. هدایت اضطراب به مشغولیت ذهنی با شکایت از یک مشکل جسمانی برای منحرف ساختن توجه از مسایل روانی آزار دهنده. فرد بطور اغراق آمیزی نگران سلامتی خود است. این مکانیسم با خودبیمار انگاری متفاوت است که فرد برای جلب توجه دیگران از یک بیماری موهوم شکایت میکند. در خود بیمار انگاری فرد بطور ناخوداگاه تکانه های ناپذیرفتنی را به شکل نگرانی
جسمی بی مورد بروز میدهد. خود بیمار انگاری نیز با تمارض متفاوت است در تمارض نشانه های بیماری عمدا ایجاد میشوند. علایم جسمانی کردن مثل فشار خون بالا، تیک های عصبی و یا بثورات جلدی. مثال: مردی که زن خود را تهدید به زدن می کند ناگهان دستش فلج میشود. مثال: یک فرد بسیار پرخاشگر و سلطه جو، که شرایط زندگی اجازه بروز این رفتارها را از وی سلب کرده است، به فشار خون بالا مبتلا میشود.
ی سازی میباشد اما این بار تعارضات در نواحی از بدن که از عصب حرکتی و حسی عصب گیری میشوند بروز می یابند. انتقال تعارضات روانی (تکانه های سرکوب شده) به نشانه های جسمی به منظور تسکین اضطراب. این علایم شامل نابینایی، فلج شدن و نا شنوایی موقت و یا تشنج، سردرد، خستگی و تیک های عصبی میباشد. مثال: مصرف بیش از حد مشروبات الکلی به آخر هفته محدود میشود.
32- جداسازی(COMPARTMENTALIZATION): فرایند انفصال بخشی از خود از هشیاری دیگر بخشها. مثال: مرد درستکار و امینی که از بازگرداندن کتاب کتابخانه سرباز میزند و دو نظام ارزشی متمایز را در کنار هم حفظ میکند. مثال: دزدان در میان خود و با خانواده خود بسیار درستکار و صادق میباشند.
33- گسستگی(DISSOCIATION): تفکیک گروهی از افکار و فعالیتها از بخش اصلی سطح هشیاری و گریز روانی از شرایط آسیب زا. جدا کردن خود از واقعیت. تغییر عمده و موقتی در شخصیت ویا هویت. وجود دو یا چند روند ذهنی در آن واحد بدون یکپارچه شدن آنها. فرد روندهای رفتاری و هیجانی خود را از الگوی رفتاری هشیار و یا هویت معمول خود جدا میسازد. قطع به هم پیوستگی خاطرات، هیجان و خوداگاهی. قطع ارتباط با خود و یا محیط. مانند واپس رانی بوده و
معمولا در پی یک ضربه روحی سهمگین عارض میگردد. مثال: خیال پروری در طی روز. مثال: شما پس از تصادف سهمگین به گونه ای رفتار میکنید که انگار شما در این تصادف حضور نداشته اید. مثال: نیاوردن مشکلات کاری به خانه (یک گسستگی سالم).
34- قدرت مطلق و یا همه توانا(OMNIPOTENCE): فرد به گونه ای رفتار میکند که گویی از یک قدرت، توانایی و یا موهبت ویژه برخوردار بوده و برتر از دیگران است.
35- نمادی سازی(SYMBOLIZATION):یک بازنمایی روانی، یک ایده و یا شیء پیچیده جای خود را به یک شیء و یا عمل دیگر میدهد. جابجایی آرزوهای عمیق(سرکوب شده) و نسبت دادن آنها به اشیا و اعمال. مثال: سربازان علت پیوستن به ارتش را دفاع از پرچم معرفی میکنند. مثال: شکل گیری رویاها.
36- خیالپردازی در خودمانده(AUTISTIC FANTACY):نوع شدید خیالبافی است که درآن فرد کاملا یک زندگی خیالی را برای خود پدید می آورد.
37- رفتار پرخاشگرانه، منفعل، منفعل-پرخاشگرانه و با قاطعیت نیز دیگر مکانیسمهای دفاعی میباشند.
38- مقاومت(RESISTANCE):ایستادگی شدید در برابر ورود داده های سرکوب شده(ناهشیار) به سطح هشیار.
39- شکایت و رد کمک(HELP-REJECTING COMPLAINING): فرد مدام از اطرافیان خود شکایت کرده و مکررا تقاضای کمک میکند اما زمانی که دیگران میخواهند به وی کمک کنند و یا وی را راهنمایی کنند، پیشنهادات، اندرزها و کمکهای دیگران را رد میکند. در واقع این رفتار در
استتار احساسات، خصومتها و یا سرزنش پنهان نسبت به دیگران، در فرد بروز می یابد.
نکته: مکانیسمهای دفاعی بلوغ یافته و سالم شامل: پیوند جویی، والایش، شوخ طبعی، فرونشانی، نوع دوستی، پیش بینی و رفتار قاطع میباشند.
نکته: استفاده از مکانیسمهای گسستگی، خیالپردازی، رویگردانی، همانند سازی، جبران، جابجایی، انزوا و واپس رانی در حد معتدل و سالم جایز است اما استفاده اغراق آمیز، مفرط و تکرار شونده، بسیار آسیب زا خواهند بود.
علل و عوامل موثر در برهکاری:
علت بروز بزهکاری معمولاً علت واحدی نیست بلکه همیشه چندین علت دست به دست یکدیگر داده و باعث بروز بزه در افراد میگردند. اینک علل مهمی را که میتوان نسبت به سایر عوامل اساسیتر تشخیص داد در زیر اشاره مینمایم.
عوامل اجتماعی: جامعه شناسان به عوامل مستقیم و غیر مستقیم محیط و تراکم جمعیت، وضع سکونت، آلودگی هوا و غیره توجه کردهاند. نقش شرایط اجتماعی و تعارضاتی که در چهارچوب آن به وقوع میپیوندد، انکارناپذیر است. مع ذلک نه میتوان بزهکاری را تنها بر اساس عوامل اجتماعی بررسی کرد و نه یافتههای مستقل این زمینه قبلی همواره هماهنگ است.
بررسیها نشان میدهد وقتی که در جامعهای ثبات و پایداری اجتماعی و جود نداشته باشد، جامعه در شرایط دشواری چون شورش، جنگ یا انقلاب باشد و یا پارهای شرایط غیر عادی و ناسازگاری عمومی در جامعه رواج داشته باشد، میزان بزهکاری رو به افزایش میگذارد. و به
عکس، هر قدر جامعه به سوی پایداری سوق داده شود، میزان بزهکاری کاهش مییابد.
طبقه اقتصادی: فقر یکی از عوامل مهم از انواع انحرافات از جمله دزدی و انحراف جنسی در مردم، به ویژه اطفال و نوجوانان است. فقر بیگمان به وجود آورنده سختیها و ناملایماتی است که اگر نتوان با آنها مبارزه کرد، خواه ناخواه انسان را به زانو در میآورد. بیشتر محرومیتها و برآورده نشدن تمایلات که موجب عدم اطمینان اجتماعی میشود، ناشی از عامل فقر است و نمیتوان آن را نادیده گرفت. بیکاری، کمبود مواد غذایی و پوشاکی، بیسوادی و عقب افتادگی، جهل و خرافات، عدم بهداشت کافی و انواع بیماریهای روحی و جسمی و حتی در سطح جهانی، جنگها و
خونریزیها، ریشه در نیازهای مادی و ترس از فقر دارد. فقدان مسکن، زندگی در زاغهها، سوء تغذیه و بهداشت ناکافی نیز که با فقر، ارتباط دارند. از عوامل مهم بزهکاری به شمار میآیند.
روابط والدین و نوجوان: احتمال میرود مهمترین عامل مؤثر در بزهکاری، روش تربیتی نارس یا اختلال در شبکه ارتباطی خانواده باشد. تقریباً تمام پژوهشها نشان دادهاند. والدین که با کودکان خود مهربان نیستند بیشتر احتمال دارد که فرزندانی بزهکار داشته باشند.
افزایش احتمال بزهکاری در خانوادههایی وجود دارد که:
1 ـ والدین از روشهای انضباطی بسیار سخت گیرانه یا بسیار بیبند و بار و فریبنده استفاده میکنند.
2 ـ شیوه انضباطی به جای آنکه مبتنی بر استدلال باشند مبتنی بر تنبیه بدنی است.
3 ـ والدین نسبت به فرزندان خود به جای آنکه گرم و صمیمی و عاطفی باشند، بیتوجه، غافل و تمسخر کننده هستند آشکار شده است که کودکان بزهکار رابطه بسیار ضعیفی با پدران خود
داشته و آنها را به عنوان الگوهای غیر قابل پذیرش ارزیابی میکنند. خانوادههای کودکان بزهکار اغلب فاقد پدر بوده و با پدر غیبت طولانی دارد در حالی که بزهکاری با جدایی و طلاق در خانواده همستگی دارد، ثابت شده است که داشتن مشکلاتی در مدرسه با بزهکاری رابطه بالایی دراد هم چنین، والدین که از مشکلات عاطفی رنج میبرند یا آنهایی که سابقه جنایی دراند بیشتر احتمال دارد که کودکان بزهکار داشته باشند تنبیه والدین تأثیری بر تقلیل بزهکاری ندارد و موجب تشدید و
گاهی انتقامجو میگردد. چنانچه روسو میگوید آنقدر کتک خوردم که حساسیتم نسبت به آن کم شد و سر انجام کتک به نظرم به صورت پاداشی برای دزدیهایم در آمد. با خود میگفتم وقتی مثل یک دزد کتک میخورم حق دارم مثل یک دزد هم رفتار کنم متوجه شوم که دزدیدن و کتک خوردن به هم مربوط هستند.