مقاله در مورد کارکرد تلویزیون در جامعه
تأثیرات تلویزیون بر جامعه
خبرگزاری فارس: مسأله ابعاد و عمق تأثیرات تلویزیون بر جامعه، موجب گردیده که صاحبنظران در غرب، نقش تلویزیون را فراتر از یک رسانه صرف و واسطه انتقال پیام بدانند و لذا برای آن تأثیرات ساختاری، بنیانی و ماندگار در فرهنگ قائلاند. میشل بیکس از جمله این متفکران است که ادله خود را در این باب در حد یک مقاله، ارائه داده است.
مسأله ابعاد و عمق تأثیرات تلویزیون بر جامعه، موجب گردیده که صاحبنظران در غرب، نقش تلویزیون را فراتر از یک رسانه صرف و واسطه انتقال پیام بدانند و لذا برای آن تأثیرات ساختاری، بنیانی و ماندگار در فرهنگ قائلاند. میشل بیکس از جمله این متفکران است که ادله خود را در این باب در حد یک مقاله، ارائه داده است.
در آغاز این تحقیق، من در پی این بودم که اثر اخبار رسانهها را بر دیدگاهها و ارزشهایمان بررسی کنم. فرضیه اولیه من این بود که بخشهای خبری رفته رفته، متعصبانهتر و برای اذهان، منصرفکنندهتر میشوند. تعجبآور نخواهد بود که این بررسی اولیه، منجر به بررسیهایی در هزاران جهت در مورد آثار تلویزیون بر فرهنگ ما گردید. آنچه در ابتدای این بررسی متذکر میشوم، زمینههای مختلفی است که از تلویزیون، تأثیر میپذیرد. تلویزیون اساساً گونههای قدیمی ارتباطات اعضای خانواده را تحت تأثیر گذاشته و فعالیتهای اوقات فراغت را تغییر داده، شیوه ارائه گزارشهای خبری را متفاوت کرده، پیشرفت کودکان را عوض نموده و بر خشونت در جامعه مؤثر بوده است.
تماشای تلویزیون، فعالیتی ارزان و استراحتبخش است. این فعالیت می تواند به تنهایی صورت گیرد و موجب انصراف حواس افراد از زندگی واقعی گردد. تلویزیون همواره برنامه دارد و همیشه در یک زمان، فرد میتواند چند برنامه را انتخاب کند، از این رو فرد میتواند مدت بسیار زیادی را به تماشای تلویزیون بگذراند، بدون این که فکر خود را دقیقاً معطوف به آن نماید و درنهایت باید گفت تلویزیون میتواند باعث تفریح باشد.
از سوی دیگر، تلویزیون آثار منفی خویش را نیز دارد. در موارد بسیاری، تلویزیون منجر به از بین رفتن کیفیت زندگی خانوادگی، به حداقل رساندن ارزش آموزش برای کودکان و ترویج خشونت و سکس شده است که این موارد اخیر، خصوصیت ویژه برنامههای تلویزیونی مدرن است که میخواهند روابط افراد بالغ را به صورت دست نخورده و درنهایت آن به تصویر بکشند. امروزه تماشاگران، بیشتر
خواهان سریالها هستند؛ سریالهایی از قبیل “کارولین و دوستانش در شهر ” که اساساً مبتنی بر طنزها و کنایههای جنسی در برنامههای کمدی خود است.
درباره ماهیت تماشای تلویزیون، بحثهای فزایندهای صورت گرفته است. منتقدین تلویزیون ادعا میکنند که تماشای تلویزیون عملی انفعالی است که در آن، بیننده در طول تماشا کردن به صورت غیرهوشیار جذب تلویزیون میشود و از این رو تلویزیون به عادتی برای بسیاری از آمریکاییها تبدیل شده است. طرفداران تلویزیون معتقدند که تماشای تلویزیون، عملی فعالانه است، چرا که بینندگان خود انتخاب میکنند که چه ببینند و دیدههای خود را نیز به واسطه نیازها و سوابق ذهنی خود تفسیر میکنند.
“جری ماندر ” تلویزیون را نوعی “آموزش در خواب ” مینامد، چرا که مغز و اعضای آدمی در برابر آنچه که از تلویزیون دریافت میکند، عکسالعمل نشان نمیدهد و نمیتواند نشان بدهد، او علاوه بر این میافزاید:
“ترسناکی تلویزیون از آن روست که اطلاعات وارد مغز ما میشوند، ولی ما عکسالعملی نشان نمیدهیم. اطلاعات وارد شده مستقیماً به ذخیره حافظه آدمی اضافه میشود و احتمالاً بعداً به آن عکسالعمل نشان میدهیم، در حالی که نمیدانیم به چه چیزی عکسالعمل نشان میدهیم. هنگام تماشای تلویزیون، انسان در حال تمرین است تا به آنچه که میبیند عکسالعمل نشان ندهد، اما بعداً کارهایی انجام میدهد، بدون آنکه بداند چرا آنها را انجام داده و یا این افکار از کجا آمده است “.
شاید این حالت، بیش از همه به کار موفقیت آگهیهای تبلیغاتی بیاید. در هر زمانی در طول روز ممکن است ما، یکی از غذاها و یا کالاهایی را که قبلاً در تلویزیون تبلیغ شده هوس بکنیم و یا شاید دیدن یک صحنه برای ما یادآور یکی از کالاهای تبلیغ شده در تلویزیون که قبلاً دیدهایم، باشد. این امر، باعث میشود که حواس ادراکی ما از لحاظ نور و صدا تضعیف شده و تصاویر را دریافت کند. روشی که این تصاویر از طریق آن وارد ذهن منفعل و ناخودآگاه ما میشود، شامل جزئیات نیست،
بلکه صرفاً یک ایدهی کلی را در ذهن القاء میکند؛ یک روش فرا عکسالعملی کاملاً ماشینی که در آن دادهها بدون هیچ نیازی به خودآگاهی، وارد ذهن میشوند. همچنین استدلال شده است که در این میان “یک واسطه به خصوص از نوع مغز آدمی وجود دارد که ورودیای برای تمایز حوادث خودآگاه و ناخودآگاه است “. چشم آدمی، واحد تحلیل و مغز او واسطهای است که تحریککنندههای خودآگاه و ناخودآگاه از طریق آن دریافت میشود. تصاویر تلویزیونی در این میان بدون هیچگونه
انگیزش خودآگاهی فرد، وارد ذهن میشوند. ذهن ما توان یادآوری تصاویر متحرک را دارد ولی از عکسالعمل به آنها، خصوصاً هنگامی که آنها را دریافت میکند، ناتوان است و علت تأثیر بسیار زیاد تصاویر تلویزیونی بر جامعه نیز همین است.
بینندگان تلویزیون، اغلب غرق در تماشا میشوند و تلویزیون آنها را ساعتها در جلوی خود در حالتی منفعلانه نگه میدارد. “ماری وین ” تلویزیون را یک “ماده مخدر برقی ” مینامد. او میگوید: دلیل این که میتوان آن را با اعتیاد به الکل و مواد مخدر برابر دانست این است که “معتادان به تلویزیون در حین تماشا در یک الگوی ثابت زندگی میکنند که از انجام عملی که رشد و تکامل را ایجاد میکند، به دور هستند “.
فرهنگ
اختراع تلویزیون و ظهور آن در جامعه آمریکا در ۱۹۵۹م، انقلابی اساسی در شیوه زندگی آمریکا ایجاد کرد. ریشه اصلی تلویزیون به ایرلند ۱۸۷۳م بازمیگردد که یک اپراتور تلگراف به نام “جان می ” اثر فتوالکتریک را کشف کرد. او پی برد که تفاوت شدید نور در پرتو سلینیوم، اثر پایداری را نشان میدهد که میتواند به علامتهای الکتریکی تبدیل شود. اولین پخش وسیله تلویزیونی در برلین در بازیهای المپیک ۱۹۳۶م و در پاریس ۱۹۳۵ بود.
اولین پخش وسیع تلویزیونی در آمریکا در نیویورک ۱۹۳۹ صورت گرفت. در هر صورت، مشخص کردن مخترع دقیق تلویزیون، امری مشکل است که برای بسیاری منشأ مباحث جدی شده است. اختراع تلویزیون رنگی و دیجیتال، دو نقطه عطف در عرصهی تکنولوژی تلویزیون بود. با توجه به این تاریخچه، میتوان این سؤال را مطرح کرد که آیا در این مدت کوتاه، تلویزیون میتوانسته است تأثیری شایان ذکر بر فرهنگ داشته باشد؟
تلویزیون به ایجاد یک احساس مشترک فرهنگی و اتحاد فرهنگی در میان آمریکاییها منجر شده است. در سال ۱۹۹۸م، تحقیقی از سوی TV – Free در آمریکا صورت گرفت که نشان میداد ۹۸ درصد از خانوادههای آمریکایی دارای حداقل یک تلویزیون هستند. تلویزیون باعث شده است که مردم آمریکا به حوادث جاری متصل شوند، مثل فرود اولین انسان بر روی ماه پیش از اختراع تلویزیون، افرادی که در جاهای مختلف یک کشور یا جهان زندگی میکردند، ضرورتاً دارای تجارب فرهنگی مشترک کمتری بودند.
حتی آمارهای موجود در مورد برنامههای مشهوری که اکثر مردم آنها را میبینند، بیانکننده چیزهای زیادی در مورد ارزشهای فرهنگی ماست. وقتی برنامههایی مانند برنامه “جنایت ” و ” NYPP Blue ” که اکثراً در مورد خشونت هستند با استقبال فراوان مردم روبرو میشود، میتوان مدعی شد که مردم آمریکا در برابر چنین خشونتهایی منفعل هستند و یا شاید مردم، میان دنیای واقعی و
حوادث ظاهرسازی شده در تلویزیون تفکیک قائل میشوند. این مسأله یکی از داغترین بحثهایی است که در مورد تأثیر تلویزیون بر فرهنگ ما صورت میگیرد. حتی میتوان آمارهای موجود از تماشاگران برنامههای ورزشی در هر سال را تحلیل کرد. چنین تحلیلی، تأثیر ورزش را بر فرهنگ ما مشخص خواهد نمود. شبکههای تلویزیونی، روند تمایلات مردم را مورد بررسی قرار میدهند. آنها فضای خالی میان برنامه های ورزشی خود را به تبلیغ برنامه های خود برای بیشترین تماشاکننده
اختصاص میدهند. علاوه بر اینها، شبکههای تلویزیونی بر مبنای تمایلات فعلی و اخلاقی مردم است که برنامه های خود را انتخاب میکنند.
با انتخاب برنامهها و پر کردن فضای خالی آنها از تبلیغات است که به جهان مصرفکننده وارد میشویم و قالبهای تجاری و تبلیغی شکل میگیرد.
مصرفگرایی
جری ماندر، قویترین مخالف تأثیر شرکتها بر تلویزیون است. ما اکنون در فرهنگ مصرفیای زندگی میکنیم که خصوصیت اصلی آن چرخه کار مصرف بدهی است. نظام سرمایه سالاری، مردم را تشویق میکند که برای درآمد هرچه بیشتر کار کنند و با این درآمد، آنها میتوانند کالاهای مادیای را که جایگاه آنها را مشخص میکند خریداری کنند. متأسفانه دنیای فعلی ما بیش از حد ضرورت، مادی شده و همواره مصرفکننده را تقویت میکند. بههرحال، معمولاً ابزارها آنچه ما میخواهیم، انجام نمیدهند. “ماندر ” در این مورد میگوید: “همه رسانهها در پی این کار هستند که تبلیغات را هرچه بهتر در مغز افراد جای دهند، اما در این میان برخی بهتر از مابقی کار میکنند و تلویزیون با فاصله بسیار زیادی از بقیه درصدر قرار دارد “. او میافزاید که تبلیغ درواقع، فشاری برای پیشنهاد دادن چیزی که مورد نیاز نیست میباشد. با این وجود، تبلیغات به نحوی عمل میکند که افراد حقیقتاً فکر میکنند به بسیاری از این محصولات نیازمند هستند و اگر ابزار تبلیغ نبود، مردم پی میبردند که به راستی کدام کالا، نیاز ضروری آنهاست. افراد در حالت عادی به راحتی میان نیازهای ضروری و غیرضروری خود تفکیک میکنند، اما تبلیغات کالاهایی غیرضروری برای افراد به جهان مصرفکنندگی، این محصولات غیر ضروری را برای بقای فرد و حیات او واجب و ضروری میکند. تبلیغکنندگان میدانند که چگونه برنامههای تلویزیونی و ساعات پربیننده آن را مدیریت کنند تا کالاهای خود را برای بیشترین بینندگان (طبقه متوسط) تبلیغ کنند. “ماندر ” در یکی از آخرین بیانات خود میگوید: “هنگامی که تفاوت تجارب به واسطه تلویزیون محدود شد، یک گروه کوچک مرتبط با هم میتوانند تمام هوشیاری مردم را با تلویزیون اداره کنند. در سیستم سرمایهسالاری،
تبلیغکنندگان این خوشبختی را دارند که هر کس پول بیشتری پرداخت کند، به تلویزیون دسترسی بیشتر و اولیتری دارد “.
مطلبی که “ماندر ” در این جا بیان داشت به آینده تلویزیون نیز مربوط میشود. اگر وضع به آنجا بینجامد که یک فرد و یا یک شرکت به تنهایی و مستقلاً بتواند کنترل تلویزیون را به دست گیرد و به تبع آن کنترل حیات ما را به دست آورد، آنگاه فرهنگ و حیات روزمره ما چگونه خواهد شد؟ آیا ما برده تکنولوی نخواهیم شد؟ آیا مجبور به تبعیت از مستمسکهای ساختگی تکنولوژی بر ماهیت،
احساسات، شخصیت و دیدگاههای انسان نخواهیم شد؟ برای پیشرفت در چنان دنیایی فرد باید خود را هرچه بیشتر با تکنولوژی تطبیق دهد. به عبارت دیگر، ما بالقوه در خطر زندگی در جامعهای قرار میگیریم که “اورول ” در کتاب ۱۹۸۴م خود به تصویر کشیده است. (۱) در این حالت برادر بزرگتر از راه رسیده است و تلویزیون قدرت واحده موجود در حیات بشر است.
وجه دیگری از مصرفگرایی را که میخواهیم مورد بررسی قرار دهم، ماهیت نامحسوسی است که تبلیغ تلویزیونی، آن را برای افزایش میزان فروش، مؤثر یافته است. علت این که آگهیهای تبلیغاتی تا این حد موفق هستند، آن است که خودآگاهی ما را تحریک میکنند.
همانگونه که “ماندر ” میگوید: “ترسناکی تلویزیون از آن روست که اطلاعات وارد مغز ما میشوند ولی ما عکسالعمل نشان نمیدهیم، اطلاعات وارد شده مستقیماًً به ذخیره حافظه آدمی اضافه میشود و احتمالاً بعداً به آن عکسالعمل نشان میدهیم در حالی که نمیدانیم به چه چیزی عکسالعمل نشان میدهیم “.
امروزه کمپانیها بر پیامها و تصورات نامحسوس برای فروش کالاهای خود تأکید دارند. به عنوان مثال مک دونالد و نیک را در نظر بگیرید. آنها شاخههایی جهانی دارند و به واسطه تأثیر سمبل (آرم تجاری) خود بر فرهنگ جهان به چنین جایگاهی دست یافتهاند. کافی است تا در جایی از دنیا فرد دو کمان را در نظر آورد تا ذهن او ناخودآگاه به یاد مک دونالد بیافتد و یا حتی کافی است چیزی شبیه به علامت تجاری مک دونالد که دو کمان است به چشم فرد بیاید مانند (M) و این او را به یاد مکدونالد بیندازد.
تلویزیون و کودکان
تبلیغات بر زندگی کودکان نیز مانند بزرگسالان اثر فراوان داشته است. یک گزارش در این زمینه، بیان میدارد که به طور متوسط ۲۰۲ مورد تبلیغات مواد غذایی در طول ۴ ساعت برنامه کودکان صبح شنبه پخش میشود. واضح است که بیننده کارتونها کودکان هستند و بنابراین تبلیغگران، این آگهیها را متناسب با بینندگان تنظیم کردهاند.
طبق گزارشها کودکان تا پیش از رسیدن به سن ۱۸ سالگی به طور متوسط ۲۵ هزار ساعت تلویزیون نگاه میکنند و کودکان زیر دبستان هر هفته به طور متوسط ۲۸ ساعت تلویزیون میبینند. این امر به طور فزایندهای مشکلساز است. تلویزیون دیدن، یک تجربه احساسی قابل توجه برای کودکان است. کودک در هنگام تماشای تلویزیون کاملاً غیرفعال است، چراکه برای توجه به تلویزیون باید اینگونه باشد، در حالی که این انفعال، میزان انرژی کودک را مشخص نمیکند و این میزان تماشای تلویزیون که کودکان امروزه به آن میپردازند، باعث کاهش فعالیت آنها میگردد. سالها قبل، کودکان اوقات فراغت خود را با بازیهای فعالتر و ورزشهای بیرون از خانه پر میکردند و
همین بازیها برای رشد و سلامتی کودکان مفید بود، اما امروزه تلویزیون عملاً خود نوعی از زندگی برای کودکان شده است. علاوه بر این، با افزایش درصد تماشای تلویزیون در میان کودکان، درصد وزن کودکان ۱۱ الی ۱۶ ساله نیز افزایش یافته است. در سال ۱۹۶۳، ۵/۴ درصد کودکان ۱۱ الی ۱۶ ساله دچار اضافه وزن بودهاند. حال آنکه در سال ۱۹۹۳م این میزان به ۱۴ درصد افزایش یافته است و در سال ۱۹۸۵م، ۱۲ تحقیق پزشکی در مورد رابطه میان چاقی و تماشای تلویزیون صورت گرفته است.
به همین طریق، تحقیقات بیشماری نیز در مورد رابطهی میان خشونتهای تلویزیونی و رفتار کودکان صورت گرفته است. کودک معمولاً صحنههای تلویزیونی را به عنوان زندگی واقعی میبیند، چرا که هنوز برای تفکیک میان زندگی واقعی و ساختارهای تلویزیونی آن هم با جاذبهی مسحورکننده تلویزیون بسیار کوچک است. در سال ۱۹۹۶م، محققان دانشگاه کالیفرنیا در سانتاباربارا هشدار دادند که “خطر مشاهده صحنههای تلویزیونی خشونتآمیز شامل بیقید شدن نسبت به عواقب خطرناک خشونت از یک سو و از سوی دیگر ایجاد هراس از مورد حمله قرار گرفتن است “. علاوه بر این “دیدن صحنههای فراوان خشونت در تلویزیون ضرورتاً منجر به رفتار خشونتآمیز از سوی کودک نمیشود، اما این عقیده را در وی به وجود میآورد که خشونت دارای جایگاهی عادی در زندگی روزمره است و علاوه بر آن، این ترس را در کودک ایجاد میکند که در خیابان مورد حمله قرار گیرد
بازهم مهمترین روش کنترل و جلوگیری از این حالت، نظارت پدر و مادر میباشد، اما گزارشهای دیگری در این باره بیان میدارد که از میان هر ۱۲ پدر و مادر، صرفاً یکی از آنها از کودک خود میخواهد که پیش از تماشای تلویزیون، درسهایش را تمام کند. چنین روشی، نظم را در کودک نهادینه میکند و جنبه اثباتی آن، این است که والدین تلویزیون را به عنوان جایزهای برای کودک قرار میدهند. علاوه بر این، اگر پدر و مادر به همراه کودک در دیدن برنامه کودکان شرکت کنند، حالتی از زندگی خانوادگی را که معمولاً با تلویزیون دیدن از میان رفته است ایجاد میکنند. از سوی دیگر، اگر پدر و مادر نتوانند خود را برای بر عهده گرفتن نقشی فعال در این زمینه آماده کنند، مشکلات فراوانی در این زمینه بروز خواهد کرد.
قانونگذاری
قانونگذاران اخیراً سعی کردهاند که میزان خشونتی را که کودکان هر روز از طریق تلویزیون شاهد آن هستند، قانونمند کنند. قانون “ارتباطات از راه دور ” که در سال ۱۹۹۶ در زمان کلینتون تصویب شد به نوعی محدودیتهای والدین را بر آنچه که کودکان تماشا میکنند، تقویت کرد.
اولین قدم در این زمینه، این است که والدین باید در ایجاد محدودیت، نقش فعالی بر عهده گیرند. ین قانون، تعبیه V- Chip را در همه تلویزیونهای جدید الزامی کرد. V-Chip این امکان را ایجاد میکند که هر برنامه موردنظر از طریق دستگاه تلویزیون، قفل و دیدن آن غیرممکن شود.
به علاوه برای افزایش فعالیتهای قانونگذاری، حرکت ملی که از سوی گروه TV-Free حمایت میشود، به وجود آمده است. این گروه، هر ساله، هفته بدون تلویزیون را برگزار میکنند که در آن کاهش تماشای تلویزیون را به کودکان پیشنهاد میکنند. مثلاً خواندن، صحبت کردن با دیگران، بازی و یا ساختن چیزها و والدین را به مشارکت فعال در این کارها دعوت میکند. پیشنهاد دیگر به والدین این است که متناسب با سن فرزندانشان آراء و عقاید سیاسی و اجتماعی را با آنها به بحث بگذارند.
این تلاشها، گامهایی کوچک در جهت حل مسألهای بزرگ است. این مسأله، قابل طرح است که همه راهحلهای سازنده ما در برابر تخریبی که تلویزیون متوجه جامعه میکند، اصلاحاتی صرفاً سریع و موقتی است. آیا تلویزیون به عنوان یک قدرت مقتدر و واحد که زندگیها را اداره میکند ما را تهدید نمیکند؟ شاید اکنون این گونه نباشد ولی چنین شرایطی هرگز غیرمحتمل نیست.
نقش رسانهها
در نهایت میخواهم نقش رسانهها و چگونگی تأثیر تلویزیون در شکلدهی به زندگی آمریکا را مورد بحث قرار دهم. “هجوم تلویزیون به مغز انسانها، رفتارهای آنها را تغییر داده است. انسانها دائماً تصاویری را که ساخته رسانههاست کسب میکنند؛ از این رو، رفته رفته برداشت خود را از واقعیت کنار مینهند و از مولد بودن میافتند “.
“جری ماندر ” در این بیان، ماهیت ادارهکنندهی رسانهها در عرصهی پخش تلویزیونی را نشان میدهد. او متذکر میشود که: “در طول آشوبهای دههی ۶۰، رسانههای خبری، راهپیماییهای اعتراضآمیز را به عنوان خشونت مطرح کردند و نظر راهپیمایان را در این باره نادیده گرفتند.
شهروندان موردنظر، حداکثر افشاگری را به کار برده بودند تا حداقل، صدای آنها به گوش دیگران برسد، اما داستان آنها در تلویزیون تحریف شد و در روزنامهها رنگ عوض کرد “.
تلویزیون ماشینی برای ساختن و دستکاری کردن است. وسیلهای است که کانونهای خبری با آن آراء و امور راشکل میدهند تا تصویر موردنظر خود را بسازند. هزینهی تلویزیون عمدتاً از سوی شرکتهای تجاری بزرگ تأمین میشود، بنابراین تصاویری را خلق میکند که به نفع و در جهت رضایت این شرکتها باشد.
با توجه به مثال راهپیمایان و معترضین سالهای دههی ۶۰، میتوان احتمال قوی داد که عقاید و آراء و یا استدلالهای معترضین آن سالها، برخلاف خواست شرکتهای تأمینکننده سرمایه شبکهها بوده است. بنابراین، این شبکهها به خاطر از دست ندادن بخش زیادی از سرمایههای خود، تصویری زشت و منفی از معترضین، به بینندگان خود نشان میدهند. تلویزیون و تکنولوژی برای چنین تحریفات و دستکاریهایی ساخته شدهاند. امروزه، تحریف و قلب واقعیت و ارائه یک تصویر ساختگی به گونهای که بیننده، اعتقاد غلطی پیدا کند، امری معمول است.
نتیجهگیری
من تحلیل کاملی در مورد آثار تلویزیون بر جامعه انجام دادم؛ هرچند این تحقیق، بیشتر در مورد جامعه آمریکا صدق میکند، ولی مختص به آن نیست. نوآوریهای تکنولوژی و رویکردهای فلسفی کنونی در مورد اخلاق اطلاعرسانی به ظهور آنچه که اکنون در عرصه تلویزیون شاهد آن هستیم، کمک کرده است. تلویزیون همچنین اثر به سزایی بر میزان خشونت در جامعه ما داشته است، خصوصاً در مورد زندگی کودکان که به تبع، منجر به قانونگذاری در این زمینه شده است.
کیفیت زندگی ما و سلامت شخصی ما نیز تحت تأثیر تلویزیون بوده است. این تحقیق برای باز کردن چشمان افراد بر روی تأثیر بسیار زیاد تلویزیون بر زندگی ما صورت گرفته است. والدین باید نقشی فعال در تماشای تلویزیون از سوی فرزندانشان بر عهده بگیرند و ما باید آگاهانه از تفاوت زندگی واقعی و دنیای ساخته و پرداخته تلویزیون باخبر باشیم.
پی نوشت ها :
۱ـ جرج اورل در کتاب ۱۹۸۴م خود جامعهای را تصویر میکند که درآن “برادر بزرگتر ” که عنوان رهبر حزب حاکم بر کشور است، با استفاده از تکنولوژی پیشرفته نه تنها رفتار و حرکات افراد را کنترل میکند، بلکه احساسات، تمنیات و تفکرات آنها را نیز تحت نظر گرفته و سرکوب میکند. (مترجم).
نویسنده: میشل بیکس
منبع: باشگاه اندیشه
چکیده
یکی از مسائلی که از دیرباز، توجه اندیشمندان حوزه های گوناگون علوم انسانی را به خود جلب کرده و موجب قلم فرسایی این اندیشمندان شده، مسئله ی «رابطه ی تلویزیون با کودک و نوجوان» است. مقاله ی حاضر ابتدا به قابلیت های تلویزیون و برنامه های کودک و نوجوانان اشاره نموده، سپس برخی از تأثیرات مثبت و منفی تلویزیون بر کودکان و نوجوانان از جمله پرکردن اوقات فراغت، جامعه پذیری، یادگیری، اختلال در فعالیت های کودکان، و نیز تأثیر فیلم های مربوط به بزرگ سالان بر کودکان، و تأثیر آگهی های تلویزیونی و خشونت را مورد بررسی قرار داده و در پایان، راه کارهایی برای به حداقل رساندن کارکردهای منفی آن ارائه نموده است.
کلید واژه ها: تلویزیون، کودک، کارکرد، رسانه، اجتماع، اوقات فراغت، اجتماعی شدن.
مقدمه
روزها می گذرد و صنعت همچنان بر تعداد و تنوع تولیدات خود می افزاید و بدون وقفه، یکی یکی آنها را به دست انسان ها می سپارد و از دور، به نظاره ی عملکرد انسان ها با این تازه واردها می نشیند.
تلویزیون پدیده ای است عجیب که چندی است وارد زندگی انسان شده و به گونه ای معجزه آسا تقریبا همه ی خانه ها را اشغال کرده است؛ چنان که توجه بیشتر اندیشمندان را به خود معطوف داشته است. به همین دلیل، گروهی از پژوهشگران آن را وسیله ای برای نابودی جامعه ی انسانی می دانند. در مقابل، گروهی دیگر آن را وسیله ای برای س
رعت بخشیدن و بالا بردن توانمندی بشر محسوب می دارن
د.
در این مقاله، سعی شده است رابطه ی تلویزیون و کودک و برخی از جنبه های تأثیرگذار تلویزیون بر کودک مورد بررسی قرار گیرد و در پایان، اشاره ای کوتاه بر چشم انداز تلویزیون و کودک داشته باشد.
پیش از ورود به اصل موضوع، لازم است به نکات ذیل توجه شود:
وقتی درباره ی تأثیر تلویزیون بر کودک سخن می گوییم، در واقع نظری دو بعدی را بیان می کنیم؛ به این معنا که مطلبی را درباره ی تلویزیون و مطلبی را درباره ی کودک بیان کرده ایم. بنابراین، لازم است هم قابلیت های کلی تلویزیون مورد نظر قرار گیرند و هم قابلیت های کلی کودک.
قابلیت های تلویزیون
کسی نمی تواند مدعی شود که تلویزیون برای کودکان صرفا خوب یا بد است. برای برخی کودکان در برخی شرایط، برخی برنامه های تلویزیونی زیان بخش است، برای سایر کودکان در همان شر ایط یا برای همان کودکان در شرایط دیگر، تلویزیون می تواند سودمند باشد. برای بیشتر کودکان در اغلب شرایط، بیشتر برنامه های تلویزیون خنثاست و زیان و یا سود خاصی ندارد؛ زیرا تلویزیون هم مثل دیگر مصنوعات بشری کارکردهای سه گانه در دو بعد آشکار و نهان دارد:
کارکردهای مثبت (نهان و آشکار)؛
کارکردهای منفی (نهان و آشکار)؛
کارکردهای خنثا (نهان و آشکار)؛
با توجه به این تقسیم بندی، تلویزیون نه صرفا عاملی است که زندگی طبیعی انسان ها را به خطر اندازد و نه وسیله ای است مطلقا برای پیشبرد اهداف بشر. در این زمینه، دیوید سالکید در گفت و گو با مجله ی لایف می گوید:
من روشن فکری هستم که نگران تلویزیون است. برخی چیزهای خوب در آن است. این چیزهای خوب مثل جزایری مرجانی در اقیانوسی از زباله هستند… . تلویزیون مرا دیوانه کرده است؛ چرا که واقعا دوستش دارم، در حالی که چیز کثیفی است؛ مثل زن بسیار زیبایی که نفرت انگیز به نظر می رسد. تنها [ راه ] درست کردن آن (تلویزیون) تهذیب گروهی است که تلویزیون را اداره می کنند. (۱)
قدرت تلویزیون
تلویزیون از یک سو، رسانه ای است که همه ی قوای ادراکی انسان (عقل، خیال و وهم) را تحت تأثیر قرار می دهد. از این رو، یکی از ویژگی های متمایز کننده ی تلویزیون کیفیت و جذابیت آن است. این ویژگی، جزو جداناشدنی این رسانه است. تمرکز و توجه چشم و گوش را می طلبد، توجه را به حرکت در یک فضای کوچک معطوف می کند. این جعبه ی جادویی کنار میز غذاخوری و یا هر جایی که مناسب تر تشخیص داده شود، قرار داده می شود. استفاده کننده از تلویزیون به
بیرون رفتن از خانه و تهیه ی بلیط نیاز ندارد، بدون آنکه از صندلی خود بلند شود، می تواند با استودیو، صحنه های نمایش و دوربین های خبری در دور دست ها ارتباط دیداری و شنیداری برقرار کند. (۲) همچنین تلویزیون تصاویری پویا به شکل نمادین، همراه با زبان و صدا و موسیقی منتقل می کند. از این رو، کلیه ی شرایط لازم برای توجه و جذب در این رسانه فراهم آمده است و این ویژگی تلویزیون را به قدرتمندترین رسانه ی جمعی از سایر رسانه ها متمایز می کند.
بنابراین، از طریق تجربه کردن روش نمادینی که رسانه های گوناگون را از یکدیگر متمایز می کنید، کودکان این امکان را به دست می آورند تا آن دسته از مهارت های لازم فکری را کسب کنند که موجب شود با تأثیر بیشتری از طریق آن رسانه ها یاد بگیرند. یادگیری از طریق رسانه ها، بستگی به پرورش کافی رفتارهای مربوط به مهارت های کلی و نیز مهارت هایی دارد که برای استفاده از رسانه ای خاص به شکل ویژه مورد نیاز است. از سوی دیگر، تلویزیون وسیله ای برای بمباران اطلاعات است، وهمین دو علت تأثیرات تلویزیون بسیار عمیق و ماندگار است. (۳)
قابلیت های کودک
«کودک» به فرد دارای سنین بین ۲/۵- ۱۲ سال گفته می شود. بنابراین، با توجه به این شرایط سنی:
۱٫ کودک نسبت به تلویزیون، هم فعال است و هم منفعل. کودک نسبت به تلویزیون این توانایی را دارد که گزینشی برخورد کند. البته هر قدر کودک بزرگ تر می شود این ویژگی بارزتر می گردد. (۴)
۲٫ ذهن انسان در دوران کودکی و نوجوانی کاملا تأثیرپذیر است و به راحتی شرطی می شود.
۳٫ اولین تجربه ی مستقیم کودک تلویزیون، عموما از دو سالگی شروع می شود؛ ابتدا به صورت تقلیدی، بعد به صورت اختیاری و در نهایت، در سه سالگی انتخابگر می شود.
۴٫ سن ۲/۵ سالگی میانگین سن تماشای منظم در کودکان است.
۵٫ در سن ۶ سالگی، کودک معمولا با تمامی رسانه های سمعی و بصری آشنا می شود و دل بستگی و ارجحیتی قوی در مورد برنامه های تلویزیونی در وی ایجاد می گردد.
۶٫ توجه کودک به صفحه ی تلویزیون نه پیوسته است و نه منفعل. میزان توجهی که کودکان حاضرند به هر برنامه مبذول دارند به طور مستقیم، بستگی دارد به اینکه سمعی – بصری بودن آن، معنای خاصی برایشان داشته باشد و یا زمان کافی در اختیار آنها قرار بگیرد تا معنا و مفهوم مورد نظر را جذب کنند. از این نگاه، شکل برنامه ها اهمیت بسیاری دارد.(۵)
۷٫ برخی از عواملی که موجب می شوند توجه کودک دوباره به صفحه تلویزیون برگردد عبارت از: الف. آشنایی قبلی با صداها یا موسیقی، در صورتی که آنچه اتفاق می افتد از نظر بصری نیز مورد علاقه واقع شود. ب. تغییر بلندی و کوتاهی صدا؛ ۳٫ صدای بچه ها؛ ۴٫ جلوه های ویژه صدا؛ ۵٫ صداهای غیرعادی؛ ۶٫ خنده؛ ۷٫ صدای زنانه؛ ۸٫ موسیقی های گوناگون. (۶)
با توجه به نکات مزبور، می توان گفت: مدت قریب ده سال از دوران ارزشمند عمر برای تماشای برنامه های تلویزیونی، آن هم با شگردهایی که صاحبان قدرت، میزان تأثیرگذاری بر کودک را به شدت افزایش می دهند، زمان بسیار زیادی است تا کودک طی این زمان، به آنچه آنها می خواهند، مبدل گردد.
ایدئولوژی حاکم بر تلویزیون
تلویزیون به عنوان وسیله ای برای شکل دادن افکار عمومی، با زیر پوشش قرار دادن معضلات اجتماعی و مسائل مربوط به سیاست داخلی و خارجی و همچنین با عرضه ی برنامه های تفریحی و نمایشی اش، نقش خود را می نمایاند، بدون توجه به نوع برنامه ای که از آن پخش می شود؛ مجله های خبری، موسیقی ها، مسابقه های تلویزیونی، نمایش مجموعه ها و مانند آن.
این وسیله ی ارتباطی در هر حال، ملزم به ارائه ی یک پیام ایدئولوژیک است. تعدد و گوناگونی روش ها و فنونی که به وسیله ی برنامه سازان به کار گرفته می شود و در واقع بیانگر مجموعه ای از اصول و گرایش ها ایدئولوژیک حاکم بر تلویزیون و یا به تعبیر دیگر، مبین آن وظایف اصلی است که در زمینه ی ایدئولوژی از سوی طبقه ی حاکم بر تلویزیون تعیین می شود. این ایدئولوژی منعکس کننده ی وضع ملی، فرهنگی و سیاسی خاص هر کشور است. (۷)
برای مثال، ایدئولوژی حاکم بر تلویزیون های غرب، سرمایه داری است که آن را به عنوان یک نظام و روش زندگی ارج نهاده است و تمام فعالیت ها، نه تنها تلویزیون بلکه تمام رسانه ها باید در این زمینه باشند.در تاریخ آمریکا، بارها مشاهده شده که کسانی که حتی کوچک ترین بی توجهی به این ایدئولوژی حاکم داشته اند دچار ورشکستگی شده اند. بنابراین، این یک قانون کلی است.
در کشور ما نیز ایدئولوژی حاکم بر تلویزیون، باید از نظام حاکم – یعنی نظام جمهوری اسلامی – اتخاذ شده باشد و جهت گیری آن در راستای تقویت دین باشد. از این رو، متولیان رسانه ها، بخصوص تلویزیون، باید تخصص، تعهد و تدین داشته باشند.
یک مقاله راجه به اهمیت تلویزیون برام بفرستین
دوست عزیز در سایت سرچ کنید