بخشی از مقاله
چکیده
غزل شمارة پنجم از دیوان حافظ به تصحیح قزوینی- غنی، با مطلع »دل میرود ز دستم «... را »نمونه روشن و قابل توجهی از استقلال ابیات در یک غزل« دانستهاند و گفتهاند »انگار که هر بیت آن در زمان و مکان خاصی سروده شده، یا در طی سالیان عمر، حافظ آن بیتها را دوباره و سهباره حک و اصلاح کرده و در نتیجه حال و هواي ثابتی در آنها باقی نمانده« است و با این مقدمه چنین نتیجه گرفتهاند که »این یک عیب کار حافظ است که تفسیر کلام او را مشکل میکند« - استعلامی، 52 /1 :1383 و. - 53 در اینکه چنین گسستهس نمایی معنایی میان بیتها در یک غزل از حافظ، که در قول فوقالذکر از آن به »استقلال ابیات در یک غزل« تعبیر شده است، تفسیر غزل حافظ را دشوار میکند، بحثی نیست.
اما آیا به راستی این »عیب کار حافظ است؟! «و آیا اصلاً غزل پنجم به مطلع »دل میرود ز دستم «... ابیاتش مستقل از هم است و هیچ ارتباطی میان بیتهایش نیست؟! در این جستار با اشاره به برخی از آراء، که در پیرامون پیوستگی یا گسستگی معنایی میان بیتها در یک غزل از حافظ، ابراز شده است، غزل فوقالذکر، با رویکردي ساختاري و با توجه به فضاي کلی آن غزل، تحلیل شده است تا نشان دهیم که این غزل مجموعهاي پراکنده از ابیات مستقل از هم نیست که هیچ پیوندي در میان بیتهایش نباشد؛ بلکه مجموعهاي منسجم و هماهنگ است که در میان اجزاي آن یعنی ابیاتش، پیوندهاي آشکار و نهانی وجود دارد.
کلیدواژهها: غزل، حافظ، ساختار، معنا، نقد.
مقدمه
تنوع مضامین و گسستگی ظاهري آن یا گسستهنمایی آن در یک غزل، یکی از ویژگیهاي اصلی و سبکی در غزلهاي حافظ است.لقومؤلّف حبیب السیر در باب ایراد شاه شجاع بر غزل حافظ - خواه افسانه باشد خواه نه - مبنی بر این که »هیچ یک« از غزلهاي حافظ »بر یک منوال« نیست تلوو»ن در یک غزل خلاف طریقت بلغاست« - غنی، :/1356 سا - ،1 ظاهراً نخستین اشاره به ساختار معنایی غزل حافظ است. آغاز بحثس هاي جدي و روشمند پیرامون ساختار معنایی غزل حافظ را میتوان مقاله »قرآن و اسلوب هنري حافظ« از بهاءالدین خرمشاهی دانست. هرچند برخی از آراء و باورهاي مطرح در این مقاله مورد نقد و جرح شکنده قرار گرفت1، »اما در فضیلت این مقاله مبتکرانه همین بس که باب بحثهایی دقیق و اصولی را از دیدگاه ساختارگرایی براي نخستین بار در حال و هواي نقد ادبی امروز ایران گشود« - حمیدیان، . - 622 :1373
گفتنی است که در یکی دو دهه اخیر ایشان بیش و گاه پیش از دیگران تأکید داشتهاند که واحد شعر حافظ بیت است و »غزل حافظ برخلاف غزل پیش از آنیعنی از رودکی تا سعدي و بلکه حتّی تا معاصران حافظ، اتحادمعنایی و یکپارچگی مضمون ندارد و هر بیتش و گاه هر دو سه بیتش ساز یک معنی یا مضمون مستقل و متفاوت با ابیات دیگر میزند یعنی در غزلهاي حافظ غالباً هر بیت استقلال معنایی و انقطاع از ابیات دیگر دارد« - خرمشاهی، . - 115 :1373 ما در اشاره به پیشینههاي این بحث، به بخشهایی از دیدگاه ایشان در این باره اشاره خواهیم کرد. پس از ابراز چنین دیدگاهی از سوي ایشان البتّه– پیش از خرمشاهی نیز برخی دیگر، آرائی شبیه به رأي ایشان مطرح نمودهاند- برخی پژوهشگران نیز خواه از رأي او متأثر شده باشند خواه نه، آرائی شبیه به رأي ایشان در باب ساختار معنایی غزل حافظ ابراز نمودهاند که قول مطرح در آغاز این جستار نیز یکی از آنهاست. کوتاه سخن این که در پاسخ به »عیب« فوقالذکر بهطور اجمال میگوییم که چنین شیوهاي در غزلهاي حافظ نه »عیب« بلکه هنر بزگ حافظ است.
و همین گسستهنمایی معنایی – و نه گسستگی معنایی- میان بیتها در یک غزل از حافظ است که راه را براي تأویل روشمند غزل او به منظور رسیدن به ساختاري منسجم در آنها باز میکند.2این جستار میکوشد تا انسجام در ساختار معنایی غزل حافظ به مطلع »دل میرود ز دستم صاحبدلان«... را، یعنی همان غزلی که آن را »نمونه روشن [...] استقلال ابیات در یک غزل« و در نتیجه »عیب کار حافظ« دانستهاند، شناسایی یا کشف و یا بازسازي کند؛و3نشان دهد که ابیات در این غزل، کاملاً مستقل از هم و یا بیارتباط با هم نیست و خلاصه اینکه »عیب کار حافظ« نیست! بنابر این ما میکوشیم این غزل را با توجه به ساختار معنایی کل غزل و با در نظر گرفتن پیوندهاي احتمالی میان ابیات آن با یکدیگر، و سرانجام توجه به کانون یا هسته مرکزي غزل، گزارش کنیم و نشان دهیم که این غزل بیتهایی پراکنده نیست که هر یک از آنها »در زمان و مکانی خاص سروده شده «[!] باشد.ما پیش از تحلیل این ویژگی در غزل حافظ، بهطور گذرا به ذکر برخی از نظرهاي پژوهندگان معاصر در این زمینه میپردازیم تا به اندکی از پیشینههاي بحث در این زمینه از شعر حافظ اشارهاي کرده باشیم. آراء بر اساس ترتیب الفبایی نام صاحبانشان آورده شده است:
1.ماشاءاالله آجودانی در نقد کتاب در جستجوي حافظ تألیف رحیم ذوالنور، چنین مینویسد: «شرح عرفانی غزلیات و ابیات حافظ بدون در نظر گرفتن آنها به عنوان یک مجموعه و ارتباط عمیق و بنیادي آنها با یکدیگر نه تنها یک کار اصولی و تحقیقی نیست بلکه گمراه کننده همبههستنظرایشان.« عدم توجه مؤلّف کتاب مذکور به درونمایه کلی یک غزل در شرح ابیات آن غزل، باعث شده است که گاه »ابیاتی را به معنی ظاهري یا به معنی عرفانی تعبیر کند که با اندکی توغل در شعر حافظ میشد به مفهوم آنها و نوع ارتباطشان با کل غزل و کل شعر حافظ دست یافت« - آجودانی، . - 289 :1365
2. یکی از پژوهشهاي شایان ذکر در این زمینه کتابی با عنوان عرفان و رندي در شعر حافظ نوشته داریوش آشوري است. این کتاب از دیدگاهی نو و با روشهاي تفسیرشناسی جدید در حوزة علوم انسانی به پژوهش در باب اندیشه و جهانبینی حافظ میپردازد. ایشان در »درآمد« کتاب خویش چنین مینویسند: »دراین کتاب که هدف آن تفسیر هرمنوتیکی شعر حافظ به قصد معناگشایی ساختاري آن است، نظر نویسنده به کاربرد هرمنوتیک براي معناگشایی یک متن شاعرانه است.« او از اشلایر ماخر نقل میکند که کار تفسیرگر »بازسازي ساختار معنایی متن« استچنانکه» گویی تفسیرگر به جاي مؤلّف نشسته است. هدف بازسازي هرمنوتیکی از دید وي، بازسازي دیدگاه مؤلّف است و [...] البتّه وجود روش را در تفسیر، شرط اساسی رسیدن به عینیت فهم متن میداند.
« به نظر ایشان »در یک رهیافت هرمنوتیکی به ساختار نهفته معنایی در شعر او ناگزیر میباید به اصولی یا بنانگارههایی - hypotheses - تکیه کرد که ممکن را از ناممکن در کار تفسیر از هم جدا کند تا بر پایه آن اصول بتوان راهبردي روشمندانه به آن ساختار داشت. آنچه پیشگارشِان یک ساختار معنایی را در شعر حافظ ممکن میکند آن است که ذهن حافظ [...] ذهنی است بسیار پرورده و فرهیخته و باریکاندیش، در سراسر دیوانش درگیر مسائل خاص، بهویژه مسائل بنیادي وجودي.« به نظر ایشان »فهم متن در فضا و شرایط تاریخی پدیدآورندة آن [...] شرط ضروري رهیافت به ساختار معنایی و لایههاي نهفته آن است، آنسان که آفرینندة اثر اندیشیده است.
« به نظر ایشان تلاش برخی از پژوهندگان ایرانی چون مسعود فرزاد و احمد شاملو که به دنبال نشان دادن »پیوستگی بیتهاي غزلها یا وحدت مضمونی هر غزل« بودهاند و »کوشیدهاند بیتهاي هر غزل را از نو چنان پشت سر هم بچینند که به آن وحدت معنایی دهند« حاصل چندانی نداشته است چرا که این کار در مورد همه غزلهاممکن نیست، و حتّی در مورد تمام بیتها در یک غزل. [...] چنان وحدت کاملی که ایشان در هر غزل در پی آن هستند میان بیتها وجود ندارد.« از اینرو ایشان بر این باورند کهآنچه» دستکم به بخش عمدة دیوان حافظ همچون یک متن در اساس وحدت میبخشد [...] گفتمان چیره بر زبان و ذهنیت حافظ است که به این دیوان همچون سند یک زندگانی شاعرانه و اندیشهگرانه وحدت میبخشد.« چنین به نظر میرسد که بیشتر تلاش ایشان در این کتاب صرف این شده است تا بنانگارهها و ساختارهاي کلی حاکم بر ذهن و زبان حافظ را کشف کنند تا از این طریق بتوان به منطقی درونی دست یافت تا به کمک آن، بتوان تمامی نمادها و تعبیرهاي گوناگون وچند معناي او را یگانگی بخشید - آشوري، . - 26-14 :1385
.3 دکتر محمد استعلامی مینویسد: »در کلام حافظ، گاه بیتهاي یک غزل مستقل از یکدیگر است و در تمام بیتها یک موضوع واحد دنبال نمیشود. در یک غزل عاشقانه یکباره به بیتی میرسیم که تعبیرهاي آن عارفانه است و گویی در حالتی متفاوت، یا در زمانی جدا از ابیات دیگر سروده شده [...] نمونه روشن و قابل توجهی از استقلال ابیات در یک غزل را در غزل پنجم میتوانیم ببینیم دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را [...] انگار که هر بیت آن در زمان و مکان خاصی سروده شده، یا در طی سالیان عمر، حافظ آن بیتها را دوباره و بارهسه حک و اصلاح کرده و در نتیجه حال و هواي ثابتی در آنها باقی نمانده و این یک عیب [!] کار حافظ است که تفسیر کلام او را مشکل میکند.« اگرچه ایشان از مقولهاي با نام »حال و هواي یک غزل« سخن میگویند اما بر این باورند که این مقوله به این معنا نیست که »همه بیتهاي آن یک موضوع واحد را دنبال میکند و این در تعریف غزل مهم نیست.« به نظر ایشان ممکن است در غزلی عارفانه، بیتی مضمون