بخشی از مقاله
دهقانان ايراني در روند گذار از دوره ساساني به دوره اسلامي
دکتر عباسعلي آذرنيوشه استاديار گروه تاريخ دانشگاه سيستان و بلوچستان دکتر کورش صالحي استاديار گروه تاريخ دانشگاه سيستان و بلوچستان
چکيده
نقش دهقانان در دوره گذار از ساسانيان به خلافت اسلامي يکي از مهمترين رخداد هـاي مربـوط بـه تاريخ ايران در قرن اول هجري است . دهقانان در جامعـه ساسـاني ، نجبـاي درجـه دوم و طبقـه اي از زمينداران کوچک محلي بودند که در مرتبه اي پائين تر از بزرگان وآزادان قرار مي گرفتند. آنـان در دوره انوشيروان طبقة قدرتمند و صاحب جايگاه ويژه اي بودنـد. بـا ورود اسـلام بـه ايـران و فـرو ريختن شاهنشاهي ساساني ، ساختار اجتمـاعي آن نيـز بـه تـدريج دچـار تحـول و دگرگـوني هـاي بنيادين شد، اما موقعيت اجتماعي قسمتي از طبقات ساساني ، به دليل قرار گـرفتن در بخـش اداري و ديواني يا مناطق مشخص قلمرو جديد سرزمين هاي اسلامي ، به وضع سابق خـود بـاقي ماندنـد.
دهقانان با از بين رفتن موقعيت ساير طبقات اجتماعي ساساني تا قرنها بعد از ورود اسلام به ايـران ، تداوم حيات سياسي ، اجتماعي ، اقتصادي و فرهنگي داشتند. سقوط ساسانيان و ورود اعراب مسلمان بـه ايران دهقانان را به تعامل با اين نيروي جديد واداشت تا ضمن ايجاد پيوندهاي نسبي و سببي متعدد با آنان ، روش صلح جويانه اي را در پيش گرفته وجايگاه خـود را حفـظ نماينـد. روش دهقانـان در ايـن تعامـل ، در مقايسه با روش هاي ديگر نيروهاي حاضر در تحولات آغازين خلافت اسلامي نظير موالي و شعوبيه از نظـر شيوه هاي تداوم حيات اجتماعي و حفظ موقعيت قابل توجه بودند. ايـن تحقيـق در پـي پاسـخ بـه ايـن سئوال است که نقش و جايگاه دهقانان در دوره گذار از دوره ساسـاني بـه دوره اسـلامي را تبيـين نمايد؟
واژگان کليدي : دهقانان ، فتوح اسلامي ، ساسانيان ، موالي ، شعوبيه .
مقدمه
دهقانان در بافت طبقاتي جامعه ساساني قسمتي از اشرافيت را تـشکيل مـي دادنـد کـه از نظر جمعيت و پراکندگي در قلمرو شاهنشاهي ساساني قابل توجه بودند. دهقانان توانـستند کـه در روند اصلاحات خسرو اول ، انوشيروان و در راسـتاي رونـق اقتـصادي کـشور و مهـار قـدرت اشراف جايگاه مهمي به دست آورند. آنان با نام هايي مانند ديهيـک و کدخـدا (کـذک خوتـاي ) وظيفه اصلي اداره امور محلـي در روسـتاها نظيـر نظـارت و برنامـه ريـزي در کـار کـشاورزي ، قضاوت و همچنين تخمين و گردآوري خـراج و سـرانه بـراي حکومـت را بـر عهـده داشـتند.
طبقه ي دهقان به تدريج در اثر حمايت هاي شاهان ساساني مقتدر و پرنفوذ شد ، بـه گونـه اي که درروز گار زوال ساسانيان ، يکي از ارکان مهم اداره ي محلي جامعه به حساب مـي آمـد. بـا سقوط ساسانيان و ورود اعراب مسلمان به ايران ، دهقانان براي حفظ موقعيت خود بـه صـاحبان جديد قدرت رو آوردند. اعراب نيز برخي از وظايف گذشته ي آنان مانند جمـع و جبايـت خـراج و جزيه را به آنان واگذار نمودند. زيرا علاوه بر عدم توانايي اعراب در امور ديواني و عدم شـناخت نظام ايلياتي ، و ولايات سرزمين هاي مفتوحه ، مي توان به درايت موجـود در ايـن تـدبير اشـاره کرد که اعراب براي جلوگيري از نابودي قوه نظاميشان به طور موقت بـا ايـن مـسئله موافقـت نمودند.
حضور دهقانان در روند تعامل با فاتحان مسلمان و تحولات پي آمده در قرن اول هجـري داراي ، اهميت است . اين تحقيق در پي پاسخ به اين پرسش است که کارکرد و نقـش دهقانـان در دوره ي گذار از جامعه ساساني به جامعه اسلامي چگونه بوده است ؟
دهقانان در دوره فتوح اسلامي و گذار به جامعه اسلامي
براي اکثر زرتشتيان تقديرگراي اواخر دوره ي ساساني درک رويداد بزرگي همچون سـقوط ساسانيان آن هم به دست قومي صحرانشين و نـه روم کـه سـاليان متمـادي بـا آن در جنـگ بودند، امري خارق العاده و پيچيده بود. مسئله بزرگ هـر ايرانـي در آن شـرايط ، ايـن بـود کـه چگونه اعراب پايتخت ساسانيان و ديگر شهر هاي ايرانشهر را بسرعت در نورديدند.. و حکومـت آنان را ساقط کردند؟ اين پس زمينه ي ذهني ، همراه با التفائات سوء موبدان و سرسختي اعـراب در پيکار و فتوح برق آساي سرزمين هاي ديگر، هر فردي را بر آن مـي داشـت تـا بـه نـوعي ، تصورات دروني خود را درباره اين پديده ي عجيب ابراز دارد. چنانکه يکي از نگهبانـان تيـسفون پس از ورود اعراب به آن فرياد برآورد که «ديوان آمدند. ديوان آمدند» (دينوري ،۱۹۶۰: ۱۲۶).
بديهي بود که با گذشت زمان اميد بازگشت ساسانيان ، به تدريج در نـزد ايرانيـان از دسـت کم رنگ مي شد و آنان توسط رهبران محلي خود، که در بيشتر موارد دهقانـان بودنـد (يـاقوت حموي ، ۱۹۶۵: ۶۳۴). بناچار با اين تازه واردان مسلمان عرب ، ارتباط برقرار کردنـد (قدامـه بـن جعفر، ۱۳۵۳: ۴۳). اعراب نيز سه راه پيش پـاي آنـان مـي گذاشـتند: جنـگ کـردن ، تـسليم و پرداخت جزيه و يا اسلام آوردن . اين شفافيت در برخورد، به تدريج دهقانان را بر آن داشـت تـا در طي مذاکره با اعراب ، راهي براي خروج از بن بست پيش آمده که منجر بـه حـصاري شـدن در قلاع شده بود، بيابند. اولين قـرار و مـدارها صـورت گرفـت و دهقانـان در سـايه حکمرانـان فاتحان جديد، روند زندگي را در سير و تداوم طبيعي خود پيدا کردند و کساني را که هنوز صـلح نکرده بودند، مي ديدند که چگونه تحت فشار محاصره و هجوم فاتحان به روزگار سختي دچـار شده اند (طبري ، ۱۳۶۸.ج ۵: ۱۸۳۰-۱۸۰۲). اين امر زماني در ذهنيت ايرانيان تغيير حاصل کـرد که گروهي از دهقانان اسلام آوردند و مورد توجه خلفا نيز واقع شدند. فاتحان به زودي در پـي ايجاد سد و بندهاي آبي متعدد و تنظيم نظام آبياري در بـين النهـرين کـه نخـستين منطقـه ي مفتوحه ي ايراني بود، برآمدند (بلاذري ، ۱۳۶۴: ۳۵). دهقانان در يک قيـاس منطقـي ، حکومـت ساساني مبتلا به هرج و مرج را که بر آن «ملکا ملکاي » خودکامه (شاه ) هر نـوع فـشاري را بـر آنها وارد مي کرد با فضاي نوين سياسي مقايسه کردند. در اين فضاي جديد، آنان مي توانـستند طبق شرايط مقرر و معلوم با حکومت اسلامي که گونه اي نـو از، امنيـت و نظـم را بـه ارمغـان آورده بود، به توافق برسند، علاوه بر حفظ شرايط خود، در حکومـت جديـد اعتبـار خـود را نيـز افزايش دهند. مسلمانان فاتح به تدريج با جلب اعتماد اهالي متنفذ سرزمينهاي مفتوحـه ، نقـش آن حکومت مقتدري که بتواند امنيـت و نظـم را در جامعـه متـشتت و داراي هـرج و مرجهـاي طولاني ، برقرار سازد، ايفا مي کردند. اين روند همراه با سقوط و افول مبـاني تعليمـات موبـدان زرتـشتي ساسـاني ، ايرانيـان را بـا حقـايق جديـدي آشـنا سـاخت . نظـام طبقـاتي ساسـاني و شاهنشاهي رو به زوال آنان ، به تاريخ پيوسته بود. اسلام مجري فضاي سياسي و مذهبي جديـد بود: هرکه به جنگ مي پرداخت کشته يا اسـير مـي شـد و امـوالش بـه غنيمـت مـي رفـت و املاکش جزئي از اموال خلافت اسلامي مي شد. کساني که راه صلح و تسليم پيشه مي کردنـد، دو دسته بودند: نخست کساني که اسلام مي آوردند ، جزئي از جامعه بزرگ اسلامي مي شـدند،از حقوق معمول مسلمانان برخوردار مي گشتند (يعقوبي ، ۱۳۷۴. ج ۲: ۴۱) و دسته ي دوم کـساني بودند که بر دين آباء و اجدادي خود مي ماندند، اسلام براي اينان شرط پرداخـت جزيـه را قـرار داده بود تا در قبال امنيت و حقوقي که براي آنها قايل مي شد، مي بايست مبلغي را عـلاوه بـر خراج به مسلمانان پرداخت نمايند. از تهديدهاي مکرر دهقانان منطقه سـواد در ابتـداي تهـاجم اعراب به يزدگرد هويداست که دهقانان به دنبال حکومت مرکزي مقتدري بودنـد کـه بتوانـد از آنها در مقابل دشمن حمايت کند و اين مهم امري نبود که يزدگرد قادر به انجام آن باشد (ابـن اثير، ۱۳۷۸.ج ۴: ۱۶۵۱).
مقررات و مفاد صلحي که در منطقـه ي سـواد(عـراق )، بـين فاتحـان و سـاکنان صـورت گرفت ، الگوئي شد براي مصالحه هاي بعدي دهقانان و امراي محلي ايراني با اعراب در نـواحي داخلي و شرقي قلمرو ساساني که بـا انـدکي تفـاوت نـواحي مختلـف ايـران را ضـميمه قلمـرو خلافت اسلامي مي نمود. اکنون مرحله اي جديد در اثر نيازها طرفين در روند گذار از جامعـه ي ساساني به جامعه ي اسلامي آغاز مي شد که مربوط به نظام اداري و ديواني در ممالک مفتوحـه بود و دهقانان نقش اساسي خود را در آن ايفا مي کردند. در اين دورة گذار دهقانـان توسـط دو نيرو تحت فشار بودند: از سويي بقاياي ساسانيان در پي جلب حمايت دهقانان بودنـد کـه اقـدام يزدگرد در گروگان نگاه داشتن فرزندان دهقانان کرمان و تلاش براي عزل ماهويه از اين نـوع اقدامات است (ابن خلدون ، ۱۳۷۵: ۵۳۸) از سوي ديگر فاتحان اسلامي در پي جلب دهقانان بـه سوي خود بودند اقدامات خوش رفتارانه ي سـعدبن ابـي وقـاص بـا دهقانـان در فـتح سـواد و اسارت ۶۰ تن از فرزندان دهقانان توسط ابوموسي اشـعري (الـداوودي ، ۱۴۲۷: ۱۹۴) گويـاي دو روش متفاوت فرماندهان عرب ، در راستاي تسليم و فشار بر دهقانان در هنگام گسترش قلمـرو و تثبيت حاکميت مسلمانان است .
دهقانان در دوره تعامل اوليه با اعراب مسلمان
قدامه بن جعفر در کتاب الخراج و صنعه الکتـاب دربـارة برخـي از مـسائلي کـه در ابتـداي وضع خراج رخ داده است ، مي نويسد: از حقايق روشن پـس از اسـتيلاي مـسلمانان بـر ايـالات قلمرو ساساني در، چگونگي حفظ آنها بود. اعراب آگاه به ادارة ديوان و احتساب ماليات و درآمـد نبودند، لذا از مجريان ساساني اين امر کمک گرفتند که بـه خـصوص در ايـن کـار دهقانـان و رؤساي قري مورد توجه بودند و مسلمانان آنان را در مناصب خود ابقاء کردند (قدامه بن جعفـر:۴). در اين دوره دهقانان و فاتحان براي ادارة سرزمين هاي مفتوحه به يکـديگر نيازمنـد بودنـد (اشپولر، ۱۳۸۴: ۵۸). فاتحان امنيت عمومي و اقدامات کلان براي مهار سيلاب ها و جلـوگيري از گسترش مرداب ها را در نواحي سواد انجام مـي دادنـد و دهقانـان نيـز همـان وظـايف دوره ساساني را در جمع آوري ماليات و ادارة محل بر عهده داشتند. دهقانان از ميزان درآمـد منطقـه خود بهتر از هرکسي آگاه بودند و اعراب نيز به جز نيروي جنگي (مقاتله )، نيـروي متخـصص و آشنا به مساحي در کار کشاورزي نداشتند، تا بوسيله (آنان ) امور ديواني خـود را بچرخاننـد زيـرا زندگي فاتحان عرب در صحاري عربستان نيز به جز زندگي بدوي و سکونت واحه اي بـا پيـشه بازرگاني قبيله اي چيز ديگري نبود و با زندگي روستايي و کشاروزي (نظـام دهقـاني ) ممالـک مفتوحه جديد، رابطه اي نداشت . از ايـن رو اسـتفاده از دهقانـان بـراي تـداوم تـسلط سياسـي ، نظامي و اقتصادي ضـرورت داشـت (گرديـزي ، ۱۳۶۳: ۲۳۰). دهقانـان بـه صـورت مميـزان و تحصيلداران مالياتي نظام جديد درآمدنـد و حتـي در مـواردي بـه منظـور خـوش خـدمتي نـزد مسلمانان براي آنان جاسوسي نيز مي کردند (گرديزي : ۲۳۰). نقش دو سويه دهقانان کوتاه تـرين راه تحصيل (کسب ) فاتحان اسلامي به خراج و جزيه اي بود کـه بـر سـاکنان متـصرفات خـود وضع کرده بودند. آنان از يک سو با روستائيان و املاک آشنايي کامل داشتند و از سـوي ديگـر حافظان نظام ديواني ساساني بودند. دهقانان کـارکرد مهـم و سلـسله مراتبـي خـود را در ايـن قسمت نيز به خوبي ايفا مي کردند. از نخستين کارهاي سعدبن ابي وقـاص بعـد از فـتح عـراق اين بود که دهقانان را گرد آورد و آنها را نسبت بـه آنچـه در نظـام قـديم بـر عهـده داشـتند، همچنان متعهد ساخت . همين امر باعث گرديد که درگير ودار جنـگ هـا و آشـفتگي هـاي دوراني که فتوح انجام مي شد ديوان خراج و سازمانهاي مختلـف آن ، کـه زيـر نظـر دبيـران و دهقانان بود به کار خود ادامه داد و آسيب چنداني نديـد (محمـدي ملايـري ، ۱۳۷۵.ج ۲: ۱۰۴).
محروميت اعراب از ساختار اداري و ديواني به حدي بود که آنان حتي از داشـتن ديـوان مـنظم سپاه نيز محروم بودند و در سال ۱۶ هجري بود که مغيره بن شعبه به کمـک يکـي از ايرانيـان به نام فيروزان يا پيروز که پدر زادان فرخ بود، اين ديوان را تشکيل داد . در سـال ۲۰ هجـري ، خليفه دوم ديوان اصلي را بر اساس ديوان دوره ساساني تنظيم نمود که در آن دخـل و خرجهـا، ضبط مي شدند (ابن مسکويه رازي ، ۱۳۶۹: ۳۷۴).دهقانان در دورة گذار از دورة ساساني به دورة اسلامي ، تعامل با حکام عـرب را بهتـرين و تنهاترين راه براي حفظ موجوديت خود تشخيص دادند. در اين دوره اميدها نسبت بـه بازگـشت ساسانيان به فراموشي سپرده شد و با گسترش دامنه فتـوح مـسلمانان ، مـسأله کنـار آمـدن بـا تازيان و ايجاد ارتباط سياسي با آنان هدف اکثر دهقانان در منطقه بين النهرين و نواحي داخلـي ايران (ابن اعثم ، ۱۳۷۴: ۱۵۶)، گرديد اعراب هم کـه تمـام نيرويـشان صـرف جنـگ و فتـوح مي شد، براي اداره سرزمين هاي مفتوحه راهي به جز مصالحه و قبول حکومت محلي دهقانـان نداشتند. اعراب نه علاقه مند به زندگي کشاورزي و نه قادر بـه اداره کـردن امـلاک وسـيع بـا محور توليد محصول کشاورزي بودند. بنابراين خليفـه دوم و فرمانـدهان اسـلامي هـم دوسـت نداشتند، اعراب از جنگ دست کشيده و غرق در امور اقتصادي شوند، از اينرو براي تداوم توليـد اقتصادي و اداره سرزمينهاي متـصرفي و همچنـين حفـظ نيـروي جنگـي فاتحـان ، تعامـل بـا دهقانان ، بهترين و کم هزينه ترين راه در جهت کسب درآمد مالياتي و تداوم فتـوح ايـران بـود (جعيط ، ۱۳۷۲: ۷۵).
پيوند دهقانان با قبايل و ظهور اشرافيت جديد در دوره اسلامي
يکي از تبعات فتح ايران ، مهاجرت قبايل بزرگ عرب به ايالات مختلف اين سـرزمين بـود.
بافت اقتصادي زندگي در عربستان کوچ نشيني واحه اي بـا توليـدات دامـي و مختـصر زنـدگي شهرنشيني با مشخصه بازرگاني بود و کشاورزي به جز در بعـضي از واحـه هـاي آبـاد، تنهـا بـا نخلستان در آن بافت بدوي ، رونق داشت . با فتح سرزمينهاي آبادان در نـواحي مختلـف ، امـواج مهاجرت اعراب در قالب موافقان خلافت يا مخالفـان بـه غليـان در آمـد، يکـي از ايـن نـواحي مهاجر پذير، سرزمين ايران بود. مهاجرت تازيان اعم از يکجانشين يـا چـادر نـشين بـه صـورت قبايل کامل به ايران صورت مي گرفت (احمد العلـي ، ۱۳۸۴: ۲۵). مهـاجرت اعـراب بـه ايـران زمين در ابتدا، براي تقويت پادگانهاي جنگي مسلمانان بود اما به تـدريج ، بـا مـشاهده وضـعيت بهتر زندگي در ايران زمين ، سکونت دردو شـکل امـا بـا اهـداف مـشترک آغـاز شـد. نـوع اول سکونت ، در پادگان - شهرها، نظير بـصره و کوفـه و در نـوع دوم ، سـکونت در کنـار شـهرهاي بزرگ که محل سکونت حاکم منصوب از طرف خليفه نيز بود، نوع ديگر از زندگي عشيرتي نيـز توسط همين اعراب در مناطق نيمه بياباني ايران شکل گرفت و تداوم پيدا نمود. به ايـن طريـق اعراب در تمام مناطق مفتوحه ايران زمين ، از خود پادگان ها و محلاتي پديد آوردند کـه عـلاوه بر اعمال فشار و استيلا بر ايرانيان ، به صورت نيروي واکنش سريع نيز عمـل مـي نمودنـد و در طي ساليان متمادي بافت منطقه را به نفع خود تغيير دادند. با حضور اين اربابان مهـاجر جديـد، دهقانان به فکر ايجاد پيوند با آنان افتادند. رفتار صلح جويانه دهقانان و رضـايت منـدي اعـراب از اين شرايط مطلوب در توسعه اين پيوندها تأثير داشت . يک نوع از اين روابـط ، در تـاريخ قـم به تصوير کشيده شده است (قمي ، ۱۳۶۱: ۲۴۲).
انگيزه ي مهاجرت هاي قبايل عرب ، بعد از فتوح اسلامي علاوه بر افزايش موج گـسترده ي نژاد سامي به سوي نواحي آبادان جهان ، نشانگر تحقق اين مهم بود که سرزميني بهتر و جـايي مناسب تر براي زيستن آنان به دست آمده است . پيآمد اين مهاجرتها اين بود که ضمن از بـين بردن قدرتهاي قديمي ، املاک ، اموال و غنايم فراواني نصيب اعراب مي شد و بـه تـدريج نفـوذ دائمي اعراب گسترش مي يافت و خيال استقلال و سرپيچي از فرمان فاتحان نيز از سـر مـردم مناطق مفتوحه مختلف رخت بر مي بست و در علاوه بر اين ها، فرهنگ اسـلامي - عربـي بـه ساکنان سرزمين جديد، ارائه مي شد (پطروشفسکي ، ۱۳۶۳: ۴۳). البتـه بايـد توجـه داشـت کـه هرچه از منطقه بين النهرين که اشتراکات نژادي و فرهنگي زيادي بين اعـراب و سـاميان ايـن منطقه وجود داشت ، به طرف شرق که دامنه تفاوت هاي مادي و معنوي زيـادتر مـي شـد، بـه پيش رويد، پيامدهاي اين مهاجرت ها، جدي تر و خشن تر مي شد. چرا که اعراب بـا منـاطقي روبرو شدند که از لحاظ بافت اجتماعي و نـژادي تفـاوت زيـادي بـا آنهـا داشـتند و بـه راحتـي نيزحضور اين تازه واردان گمنام ديروز و شمشير به دستان فاتح امروز را نمي پذيرفتند.
در نواحي داخلي و شرقي ايران نيز اعراب با امراي محلي و دهقانان بـه تعامـل پرداختنـد.
حکومت و اشراف عرب از ميان خانـدان هـاي ايرانـي جاسـوس (طبـري . ج ۸: ۳۵۵۵)، کارمنـد سياسي استخدام مي کردند و با همين جاسوسي و چـاکري و اسـلام آوري بـود کـه اشـرافيت ايراني و خاندانهاي محلي توانستند، ثروت ، مکنت و قدرت گذشته خويش را حفـظ و بـر حجـم آن نيز بيفزايند و از نفـوذ بيـشتري برخـوردار شـوند. گـردآوري خـراج در افـزايش ثـروت ايـن اشرافيت ايراني - اسلامي نقش زيادي داشت . آنان شرکاي درجـه دوم تازيـان در مالکيـت بـر اراضي درآمدند. بيشتر اين مالکان قناتها و کاريزها و چاه هاي آبياري را در اختيار داشـتند کـه اهرمي براي مطالبات وجوه زيادي بجز خراج زمين ، بود و کشاورزان ايراني و عرب مهاجر را بـه شدت تحت فشار قرار مي داد. همکاري اشراف ايراني و ملاکان با امرا و بزرگـان عـرب بـراي تصاحب زمينهاي کشاورزي قابل توجه اسـت (الخطيـب ، ۱۳۷۸: ۱۱۵). حـضور قبايـل مختلـف عرب و اسکان آنها در ايران ضرورت وحدت و همبستگي ميان آنان با اقشار متنفـذ محلـي کـه راهنماي اصلي آنان در جامعه ايران بودند را حل مي کرد. اين امر به وسيله