بخشی از مقاله

اگرچه زنان در جریان پیروزی انقلاب اسلامی ایران نقش مهمی داشتند اما خود، تبدیل به یکی از نقاط کشمکش بر سر تصاحب قدرت سیاسی شدند. در فضای سیاسی ایران پس از انقلاب، برساخت و بازنمایی سوژه زنانهای که متناسب با اهداف و اقتضائات نظام سیاسی باشد همواره از مهمترین اولویتهای جمهوری اسلامی بوده و یکی از راههایی که جمهوری اسلامی به مدد آن، تمایز خود نسبت به سایر نظامهای سیاسی را نشان داده، موضعگیری در قبال مسایل زنان بوده است. مسئله زنان در سالهای اخیر همواره یکی از امور مناقشهبرانگیز در امور سیاسی بوده و برخی از عمدهترین صفآراییها و صفبندیهای سیاسی بین به اصطلاح سنتگرایان و متجددین بر مسئله زنان متمرکز بوده است. به عبارت دیگر جنسیت در جمهوری اسلامی همواره محل مناقشه بوده و دولتها از آن به عنوان یکی از ابزارهای تولید و بازتولید انسجام و یکپارچگی سیاسی خود بهره گرفتهاند.

این مقاله با استفاده از چارچوب نظری روانکاوی در پی ارائه مدلی پیشنهادی به این پرسش است که چرا جنسیت و کنترل آن برای جمهوری اسلامی واجد چنین اهمیت بالایی است، این سوژه زنانه چه ویژگیها و مختصاتی دارد و در طول سالهای پس از انقلاب اسلامی چه تغییراتی را از سر گذرانده است. یافتههای تحقیق نشان میدهد که ایدئولوژی انقلابی بنا به ضرورتهای تاریخی و سیاسی با الگوی خاصی از نظارت بر تن زنانه پیوند یافته است. این پیوند محصول محدودیتهایی است که ایدئولوژی در تحقق آرمانهای خود با آن روبروست و باعث شده تا مسئله زنان، مسئله حجاب و الگوی رفتاری زنان در عرصه عمومی، به یکی از مسائل بنیادین و ریشهای جمهوری اسلامی تبدیل شود؛ محدودیتهایی که زنان را به سوژههای هیستریک نظام سیاسی در ایران تبدیل کرده است.

کلمات کلیدی: زنان، جمهوری اسلامی، ایدئولوژی، استیضاح

مقدمه

هر نظام سیاسی به واسطه تولید سوژههایی به هژمونی دست پیدا میکند که اقتدار موجود را بپذیرند و با درونی کردنش آن را بازتولید کنند. دال مرکزی هر سامان نمادین با استیضاح و فراخوانی سوژهها، نظم موجود را نظمی طبیعی جلوه میدهد؛ چنانکه گویی این نظم، مستقل از این فراخوان و پیش از آن وجود داشته و بدون نیاز به آن نیز استمرار خواهد یافت.این مسئله نشان میدهد که تولید سوژه برای پیشبرد اهداف سیاسی و منسجم کردن عرصه اجتماعی تا چه حد حائز اهمیت است. هژمونیک شدن یک صورتبندی ایدئولوژیک خاص، به این معناست که این ایدئولوژی سوژههای خود را در فرایند استیضاح برمیسازد و آنها را به خدمت خود در میآورد.

اما استیضاح سوژه صرفا به معنای ایجاد اتحاد و همبستگی بین مجموعهای از افراد نیست. ایدئولوژی از طریق استیضاح، مجموعهای از هویتهای جدید تولید میکند که قوام و انسجام خود ایدئولوژی را تامین میکنند. بنابراین یکی از مطالعات مهمی که در مورد یک انقلاب، جنبش یا نظام سیاسی میتوان انجام داد این است که این پدیده بر اساس صورتبندی ایدئولوژیکش چه سوژههایی را تولید کرده است. به عبارت دیگر این انقلاب، جنبش یا نظام سیاسی برای پیروزی و استقرار نظم دلخواهش نیازمند چه سوژههایی بوده و هرکدام از این سوژهها به چه صورت به بازتولید و قوام ایدئولوژی یاری میرسانند.

بیان مسئله

ایران پس از انقلاب اسلامی، به خاطر ویژگیهایی که دارد فرصتی منحصر به فرد برای مطالعه نقش و تاثیر متقابل جنسیت و سیاست فراهم میکند. با توجه به اینکه اعمال سیاستهای جنسیتی تبدیل به یکی از عناصر مهم هویتساز در فرایند دولت سازی در ایران بعد از انقلاب شد، پرداختن به این مسئله ضروری است که این سیاستها چه تاثیرات هویتی بر زنان داشته و هویت زنانه در طول چند دهه اخیر چه سیر تکوینیای از سر گذرانده و دچار چه تغییراتی شده است.سیاستهای اعمال شده در سالهای پس از انقلاب نشان میدهد یکی از راههایی که دولتمردان جمهوری اسلامی ایران برای ایجاد هویتی متمایز در سطح داخلی و بینالمللی برگزیدهاند، موضعگیری در قبال امور و مسایل زنان است. به واسطه چنین موضعگیریهایی است که جمهوری اسلامی ایران در طول این سالها خود را یک حکومت دینی و در عین حال مردمی به حساب آورده است.

جمهوری اسلامی ایران همواره در تلاش بوده تا به اقتضای ماهیت دینیاش، الگویی از زن مطلوب را ترویج و اشاعه دهد؛ الگویی که همواره یکی از شاخصهای اساسی این نظام سیاسی بوده است. در حال حاضر نیز این مسئله برای حاکمیت بعد هویتی بسیاری نیرومندی دارد؛ تا آنجا که بسیاری از مسایل مهم و بنیادین اقتصادی، سیاسی و فرهنگی چنین حساسیتی از سوی ردههای بلند پایه نظام برنمیانگیزد. اما تولید و تثبیت سوژه زنانهای که منطبق بر آرمانها و اهداف نظام اسلامی باشد همواره مورد تاکید نظام بوده و هست.توجه به تغییر و تحولاتی که از ابتدای پیروزی انقلاب تاکنون شاهد آن بودهایم، فرایندهای کسب هژمونی و اقتدار نیز دچار تغییر و تحولاتی شدهاند و به تناسب این تغییرات، فرایندهای هویتیابی نیز ثابت و یکسان باقی نماندهاند. از همین رو، هدف این مقاله، بررسی تغییراتی است که هویت زنانه و فرایند هویتیابی جنسیتی در طول چند دهه اخیر پس از پیروزی انقلاب از سر گذرانده است.

چارچوب مفهومی

به عقیده میشل فوکو، همزمان با شکلگیری تدریجی فرایند دولت سازی، تکنولوژیهای جدید قدرت نیز ظهور کردند که هدفشان، تولید انسانی بود که منقاد و فرمانبردار آپاراتوس دولت باشد. بنابراین با فرایندی دو بعدی و به ظاهر متناقض مواجهیم که به موجب آن از یک سو، قدرت متمرکزی به نام دولت ظهور میکند که هدفش بیاثر و مطیع کردن مراجع اقتدار محلی و بومی، و تثبیت اقتداری مرکزی و منسجم است و از سوی دیگر شاهد تولید سوژهای هستیم که میتواند با تکیه بر عاملیت و فردیت خویش، حقیقت را در مورد خود و دیگران بیان کرده و بر اساس آن عمل کند.

اداره، کنترل و هدایت انسانها به واسطه فرایند دولت سازی، منجر به همگرایی و پیوند یافتن فرد و جمعیت با نظام قدرت میشود. در طی این فرایند، مسایل مربوط به جمعیت با مسایل مربوط به انضباط و قدرت درهم تنیده و ادغام میشوند. در چنین شرایطی، جنسیت اهمیت ویژهای مییابد و به نقطه تلاقی و تقاطع انضباط بدن و کنترل جمعیت تبدیل میشود. به عبارت دیگر در چنین موقعیتی است که اقتدار سیاسی در پی اعمال کنترل بر جنسیت و بدن برمیآید و بدن تبدیل به امری سیاسی میشود که کنترل و منضبط کردنش، نقش مهمی در انسجام و قوام اقتدار سیاسی خواهد داشت. در نتیجه، بدن دیگر صرفا دادهای بیولوژیک و طبیعی نیست و تحت تاثیر عوامل مختلف سیاسی و اجتماعی شکل میگیرد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید