بخشی از مقاله

چکیده

مثنوی معنوی مولانا و کمدی الهی دانته، به باور بسیاری، شاهکارهای عرفانی بشری هستند سرشار از تمثیلها و نمادهایی که برای تفهیم ناچار از تأویلاند و به داوری میان اندیشهها میپردازند. مثنوی، بدون نام بردن از اشخاصی خاص، به احتجاج با مکاتب فکری دست میزند و کمدی، بدون ملاحظه، با نام بردن از همهی اشخاص مورد نظرش، به مجازات و تنبیه و مجاب نمودن آنها میپردازد. لیکن در این فرایند، نکاتی هست؛ در تمثیلهای قیاسی مثنوی، موادی از مشبّهات و مقبولات و مخیّلات و مظنونات هست که منطق او را در مجاب کردن یک اندیشه و نتیجهئی را که حاصل میکند زیر سؤال میبرد.

کمدی هم بدون در نظر گرفتن عاملِ زمان و تفاوتها، فقط بر اساس آموزههای قرون وسطایی اسکولاستیکی یا مَدرسی، به مجازات انسانهایی دست میزند که گاهی مقدسترین افراد یک امّت هستند. با توجه به اینکه تمثیلهای شیرین مثنوی، قصّههایی عامیانه و ساختگی است و توصیفهای ادیبانهی کمدی خیالاتی مضحک، ضرورت بررسی آنها ضرور مینماید. از طرف دیگر، نگارندگان، در نظر میگیرند که دربارهی حوزهی مطالعاتی مثنوی سنّتشکنی میکنند و دربارهی کمدی، بهدلیل دسترسی به متن اصلی به اظهار حقایق مربوط به این بحث از آن کتاب میپردازند.

مقدمه

.1 سخنی دربارهی نام این دو اثر: مثنوی و کمدی.

مثنوی قالبی است برای نظم فارسی و »بنابه دلایل چندی، ابداع ایرانیان است.« - شفیعی کدکنی، . - 214 :1370 کمدی - در این جا - ، مربوط به سبک عمومی گفتار و در دستهی »گونهی زبانی« است. از آنجا که دربارهی مثنوی اطلاعات کافی برای خوانندهی مطلع فراهم است، لازم میدانم فقط مختصری دربارهی واژهی کمدی توضیح بدهم تا با کاربرد دیگر آن اشتباه نشود که »ریاث داستانی است و موضوع آن عموماً برای سرگرمکردن خواننده است.

- Abrams, 1993: 28 - .1« برای این معنی دومی که مورد نظر است، گفتار خودِ دانته را میآوریم: »معنی نخست کمدی، لغوی است ]مضحک[ لیکن معنی دیگر آن، تمثیلی و رمزی است.  2 - Hall, 1963: 22 - .« نگاه ما به معنی دوم است.  خودِ این معنی دوم را دانته دو سویه بهکار برده است که هر دو معنی با قدرت تمام در اثر وجود دارند و رابطهی بین عنوان و محتوا یا موضوع و محمول، دلالت مطابقه3 است؛ سویهی نخست، سیر لحن و وقایع است که از جهنم شروع میشود و به بهشت میرسد.

از نظر روایت شناسی و »مطابق تلقی عامیانه، کمدی پایان خوشایند دارد« - Perrine, 1997: 1083 - هرچند در ادامهی همین بیان مینویسد: »خلاصه، این مرزبندی ]تفاوتگذاری تعریف کمدی و تراژدی[ اعتباری ندارد« - همان - ، سویهی دیگر این معنی دوم، مربوط به زبان است. یکی از گونههای زبان، محاورهیی و عامیانه است. میرصادقی در کتاب عناصر داستان با توجه به همین معنی و در تعریف لحن مینویسد: . » . . و در کمدی، لحن، ساده و عامیانه و محاورهیی است.« - میرصادقی، . - 521 :1376 دانته در رسالهیی با عنوان درباره-ی زبان عامیانه که پیش از تاریخ سرایش کمدی نوشتهاست، جستجوی خود را برای هویّت بخشیدن به زبان عامیانه اعلام میدارد.

در واقع متن کمدی دغدغهیی سه گانه دارد: .1 ترمیم غرور کلیسایی در حال تضعیف، با مجازات بسیاری از مقدّسترین و بزرگترین اندیشمندان دینی و فلسفی و علمی در دوزخ .2 بیان ایدهئولوژی و تصوّر قرون وسطایی از پاداش و تنبیه اخروی با بهرهگیری از نابترین تصاویر و استعارهها .3 معرفی و تثبیت زبانایالت تُسکانی بهعنوان زبان ادبی، در برابر سبک فاخر سیسیلی رایج. شجاعالدین شفا، نخستین مترجم کمدی، در مقدمه مینویسد: خودِ» او توضیح میدهد که . . . کمدی یعنی اثری با سبک متوسط و ترانه یعنی اثری با سبک عامیانه و او خود، در برابر انه-ئیسویرژیل که خودِ ویرژیل آنرا »تراژدی بلندپایه« مینامد، این مجموعه را »کمدی« نام داده است.« جزء دوم هر دو، »معنوی« و »الهی«که ناظر بر نوعی تقدّسبخشی بر آنها است، از سرایندگان این دو اثر ، مولوی و دانته نبوده است و آن دو را، بعدها، محققان در مقام تجلیل بر آنها اطلاق نمودهاند.

2.    زمینهی محیطی در شکلگیری فکر سرایش این دو اثر

وقتی دانته متولد شد، مولوی سی و شش ساله بود. هر دو اثر در ربع نخستین سدهی چهاردهم میلادی سروده شد. دغدغهی دانته در درجهی نخست دو مسألهی زبان و ایدئولوژی و در گام پسین صنایع ادبی بود - همچنانکه در بخش نخست توضیح داده شد، مولوی خسته از وزن و صنایع ادبی و قافیه و بیاعتنا به زبان، با نیت ایدئولوژی و مذهب و در درجهی بعد، عرفان، به پیگیری روش سنایی پرداخت؛ »در تفکر عرفانی مولوی، حقیقت زبان نه چیزی از جنس لفظ که از جنس معنا است . . «. - گراوند، . - 5 :1391 هرچند میدانیم او در دنیایی که در مثنوی ساخته است ابتکارات کمی نداشته است.

اوضاع سیاسی روزگار مولوی و دانته، با فشار شدید مغول از شرق همراه با اختلافات شدید و خونین »کلامی« میان فرقههای اسلامی و تغییرات خشونتبار دستهبندی جناحهای دخیل در اوضاع سیاسی و نظامی و جنبش دامنهدار مسیحیان برای بازپسگیری اورشلیم و سپس بروز حالتهایی از خوف و رجا برای دو جبههی دینی اسلام و مسیحیت بود. لیکن بیشبهه، عکسالعمل دانته در برابر این جریانات شدیدتر و عینیتر از مولوی است. دانته در این اوضاع آشفته و با ضربهی مضاعف روحی ناشی از تبعید و دور ماندن از خانواده، به یک تسویهی حساب وحشتناک با هر آنچه و هر آنکه تضادّی با مسیحیت در هر شکلی از آن دارد، دست میزند.

لیکن برای مولوی هر آنچه در بیرون روی میدهد چندان قابل اعتنا نیست؛ در کمال ناباوری میبینیم که او در یک تقابل حادّ با باور عمومی ایرانیان، سلطان محمد خوارزمشاه را در دفتر پنج و ششم، چندبار به نیکی یاد میکند و برای او جایگاهی آبرومند در مثنوی خود میدهد. فشار بر دانته بیشتر است. برنارد لوئیس مینویسد: امیدها،» ظاهراً، در ماه مارس 1260، پس از آنکه مغولها دمشق را فتح کردند و سه امیر مسیحی پهلو به پهلو در خیابانهای شهر تسخیر شدهی مسلمانان اسب راندند تحقق یافت؛ این سه امیر عبارت بودند از: کتبوقای نوین، فرمانده مغول و مسیحی نسطوری، بوهموند ششم، امیر فرانسوی انطاکیه و پدرزن او، هثوم، از امارت تازه تأسیس ارمنی - فرانسوی سیسیل. اما امیدواری دیری نپایید . . «. - لوئیس، . - 57 :1381 علاوه بر آن، او در تبعید تنها است عکس مولوی که همهجا را وطن خود میداند قدرت از کلیسا هم گرفته شده است.

بنابراین هر کس به هر نحوی، تقابلی با مسیحیت داردتوجّهبی به زمان، قومیّت، فرهنگ، زبان و دین، در رؤیای دانته، متناسب با احکام مسیحیت مجازات میشوند. این افراد دایرهی مصادیق فراوانی دارند، چیزی که در مثنوی کمرنگ میبینیم. در مثنوی بیش از همه کسانی تخطئه میشوند که تضادّهای »کلامی« با مولوی دارند. البته مولوی تا آنجا که ممکن است از بردن نام خاص اشخاص امتناع میکند و این »حکمای دنیوی« و »علمای دهری« هستند که طرف جدال قرار میگیرند؛ بدون نام بردن از کسی، بزرگترین فلاسفهی عالم اسلام را یعنی فارابی و ابن سینا را میکوبد؛ همان کسانی را که امام محمد غزالی در المنقذ من الضلال، بدلیل اعتقادشان به قدم عالم مستوجب تکفیر میداند.

- گوهرین، - 607 : 1372 جبری، کافر می خواند - دفتر پنجم: 2963 به بعد - هیچ نامی از کسی برده نمی-شود ولی میدانیم که مثلاً خیام یک جبری بود. با معتزله مخالف است - همان: 459 به بعد - و غیره. او در »در بیان آن-که حکما گویند آدمی عالم صغری است و حکمای الهی گویند آدمی عالم کبری است« - دفتر چهارم: 521 به بعد - هر چند کسی را نام نمیبرد ولی میدانیم که بزرگترین نمایندهیاین تفکر، تقریباً در همان زمان مولوی، ابن عربی بود که با طرح »انسان تکوینی«، او را جهان اصغر معرفی میکند. نمونه را، وی، افلاطون و جالینوس را میستاید:

»ای دوای نخوت و ناموس ما    ای تو افلاطون و جالینوس ما«

- دفتر نخست: - 24

در واقع این صبغهی عرفانی فلسفهی افلاطون است که در مثنوی ستوده میشود و شباهت جهانبینی مولوی با افلاطون بیش از یک تصادف است. - ر.ک. هاشمیان و عابدی، - 37 :1389

3.    محدوده و روش بحث

آنچه ما در این مقاله در پی آن هستیم، دیالکتیک در دیالوگها است؛ یعنیکه این دو نابغه در ادلّه و احتجاجات خود بر دگراندیشان، چه مسیری را طی میکنند؟ آیا موادی که دو طرف جدال برمیگزینند از یک سنخ است؟ آیا بخصوص در مثنوی صدای مولوی در این جدالها به گوش میرسد؟ آیا مواد استدلالها، اولی و یقینی و بدیهی و مسلّم و  غیره از این دست هستند یا مشبّهات و مخیّلات و غیره از این دست؟ میدانیم که بهترین نوع برای دیالکتیک در جدال یا دیالوگ، همان است که سقراط پیش میگیرد و با استفاده و پرسش از سخنان طرف جدال، در یک روند اوج گیرنده دیالوگ را پیش میبرد و طوری به نتیجه میرساند که همان طرف دعوی خود به سستی استدلال و عقیدهی خود اعتراف میکند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید