بخشی از مقاله

چکیده

نظریهپردازی درباره انسان، مستلزم تصور یا برداشتی است که از ماهیت انسان می شود.اسکینر از جمله افرادی است که سعی در شناخت طبیعت و ماهیت انسان با استفاده از روش علمی دارد، لذا در این پژوهش به بیان دیدگاه وی در مورد انسان و پیامدهای آن درکیفیت زندگی و تعلیم و تربیت میپردازیم. بر این اساس به دنبال پاسخ پرسشهایی از این قبیل هستیم: منظور اسکینر از شناخت علمی طبیعت انسان چیست؟ این نوع شناخت تا چه اندازه ما را به ماهیت ا نسان رهنمون میسازد؟چه دلالتهایی در کیفیت زندگی و تعلیم و تربیت دارد؟روش مورد استفاده در این بررسی روش کیفی با تاکید بر رویکرد توصیفی-استنباطی می-باشد. در نهایت یافتهها نشان میدهد که با استفاده از روش علمی ما میتوانیم به شناختی از انسان برسیم که بتوانیم رفتارهای او را تحت کنترل و پیشبینی خود درآوریم و از این طریق میتوان مشکلات و نابسامانیهای زندگی را محدود کرد بعلاوه در این دیدگاه تعلیم و تربیت و یادگیری اهمیت خاصی پیدا میکند.

کلمات کلیدی:اسکینر، طبیعت انسان، رفتار، کیفیت زندگی

مقدمه

از میان عجائب فراوانی که آدمی در زمین و دریا و آسمان مورد بررسی قرار داده است،ظاهرا جالبترین آنها خود آدمی است، بیشتر مردم به طبیعت آدمی بیشتر از خود طبیعت علاقه نشان میدهند.اهداف و انگیزههای متعددی وجود دارد که انسانهای را به مطالعه در مورد طبیعت انسان کشانده است؛ از جمله این اهداف عبارتند از:اهداف کاربردی،کنجکاوی و ...درباره طبیعت آدمی، نظریه های فراوانی وجود دارد که اغلب با هم متعارضاند .استیونسن در این باره به هفت نظریه - از افلاطون , مسیحیت ,مارکس، فروید، سارتر، اسکینر و لورنز اشاره میکند. اگرچه این نظریهها هر کدام ممکن است حاوی مطلب مفیدی درباره طبیعت آدمی باشد، اما به دلیل متعارضبودن آنها با یکدیگر، سؤالات لاینحلی مانند اینکه چه چیزهایی از طبیعت آدمی ذاتیاست و چه چیزهایی از آن از محیط آموخته میشود یا مسئله جبر و اختیار و همینطور مادهگرایی در برابر ثنویت و... باقی میماند.

»دوره پیش از روانشناسی علمی، کوشش در جهت شناخت تجربهها و رفتارهای آدمی به اندازه تاریخ مدون بشری قدمت دارد. اولین نظریهای که برای توضیح طبیعت آدمی به کار رفت هوشیاری آدمی را به روح درونی،یعنی»آدمکی« که در جایی از بدن قرار گرفته است، نسبت میداد. متفکران بعدی به عنوان نمونه افلاطون و ارسطو، از روان یا جان به عنوان مرکز تجربیات سخن راندند. و »روانشناسی«نام خود را از کلمه روان گرفت.بعدها فیلسوفان درباره ماهیت تجربه و رفتار آدمی به نظریهسازی پرداختند. در 1690 جانلاک انگلیسی در کتاب خود » مقالهای در باب فهم انسان« این فکر را اشاعه داد که معلومات بشر در طول زندگی به دست میآید، نه ارثی است و نه بر افکار ذاتی مبتنی است...نظریهها بدون آزمایش عینی، هر چه هم جالب باشند،تنها حدس و گماناند - .«اسپرلینگ، - 29 :1982

یکی از منابع و روشهایی که با استفاده از آن میتوان به مطالعه و بررسی طبیعت انسان پرداخت روش علمی است. »وقتی درمطالعه رفتار و تجربه آدمی روش علمی بکار میرود،مجموعههای مختلفی از معرفت، بسته به اینکه علاقه اصلی محقق چه باشد، با همدیگر جمع میشوند - .« اسپرلینگ، - 18 :1982 »روانشناسی در صد سال اخیر از منشاء اولیه فلسفی خود فاصله گرفته و به عنوان یکی از شاخههای مستقل علوم تجربی پای بهعرصه وجود گذاشته است؛ به نحوی که ما اینک میتوانیم از این علم انتظار داشته باشیم که برای برخی از سوالات ما درباره طبیعت انسان پاسخهای علمی مناسبی داشته باشد. در عین حال حقیقت این است که روانشناسی،علمی فوقالعاده مشکل و پیچیده است که فقط به سوالات دقیق و مشخص، آن هم در ارتباط با مسائل خاص، جوابهایی روشن میدهد - .«استونسن،:1368 - 149 بنابراین یک روانشناس تجربی نمیتواند بطور قطع درباره طبیعت انسان نظرات خود را تعمیم دهد.

اینک، کارهای اف.بی.اسکینر استاد دانشگاه هاروارد که به عنوان یکی از روانشناسان تجربی و صاحب نفوذ در سنت رفتارگرایی شهرت یافته است، مورد بررسی قرار میدهیم.» زیرا او از زمره کسانی است که هم نظراتش را درباره طبیعت انسان تعمیم میدهد، هم به تشخیص نابسامانیها میپردازد و هم برای مشکلات راه حل تجویز میکند - .«استونسن، - 150 :1368 اسکینر از جمله کسانی است که از »کسب معرفت درباره طبیعت آدمی بیشتر هدف کاربردی دارند و معتقدند که اگر اطلاعات ما درباره علل مشکلات اجتماعی به اندازه کافی زیاد باشد،حل آن مشکلات امکانپذیر خواهد بود. به عقیده آنان اگر معرفت و اطلاعات ما درباره آدمی کافی باشد میتوان بر مشکلات ساخته دست بشر غلبه کرد و نهادهای ساخت بشر را تغییر داد. آنان میخواهند کشمکشهای محیط کار،برخوردهای نژادی،جنایت،تنشهای بینالمللی و جنگ را از میان بردارند و یا به حداقل کاهش دهند - .«اسپرلینگ،:1982 - 12

نظریه اسکینر درباره انسان:

اسکینر» بر این عقیده است که تنها علم میتواند به ما بگوید که حقیقت طبیعت مشتمل بر ماهیت انسان چیست. زیرا علم با پیشرفتهای فزایندهای که از خود نشان میدهد، در میان فعالیتهای انسان بینظیر است - .«استونسن، - 153 :1368»اسکینر براین باور است که افراد به همان طریق رفتار میکنند که ماشینها عمل میکنند. ما به وسیله نیروهای محیط بیرونی رفتار می کنیم و نه به وسیله نیروهای درونی. از زمان فروید تا کنون، ما با هیچ نظریه پردازی که در دیدگاههای خود تا این درجه جبرگرا باشد و حتی کوچکترین گمان آزادی، اراده و خودمختاری در رفتار را نفیکند، روبه رو نشدهایم.از نوشتههای بسیار فنی اسکینر تا رمانهایی که درباره یک جامعه آرمانی مبتنی بر اصول شرطیشدن کنشگر نوشته است، همواره بر این مطلب تأکید شده که نباید اجازه داد موضوع آزادی شخص با تجزیه و تحلیل علمی رفتار انسان تداخل کند.

در جای دیگر میگوید: انسان مختار تصور و برداشتی است که ما در غیاب یک توجیه علمی رفتار انسان به او نسبت میدهیم. به تدریج که دانش ما از انسان بیشتر می شود، این تصورات و پندارهای بیاساس نیز از بین میرود - .« بشیری و همکاران، - 16 :1388 وی»پیشنهاد میکند که مطالعه تجربی رفتار آدمی،تنها راه رسیدن به نظریهای واقعی درباره ماهیت انسان است. بنابراین طبیعیاست که او هرگونه ثنویت متافیزیکی را رد میکند. بعلاوه او هرگونه کوشش برای تبیین رفتار انسانی بر حسب جوهرهای ذهنی را رد میکند، خواه این جوهرها شامل مفاهیم روزمرهای چون امیال، نیات،مقاصد باشد و خواه شامل پیشنهادات فروید مثل نهاد، خودو فراخود. نفی آنها به این علت نیست که غیرقابل مشاهده هستند بلکه به عقیده او اینها به هیچ وجه ارزش توجیهی ندارند - .«استونسن، - 154-155 :1368

و معتقد است برای جستجوی علل این حالات باید به محیط مراجعه کنیم.»اسکینر روانشناسی را به عنوان مطالعه رفتار تعریف میکند ... و تمام اظهاراتی را که غیر قابل مشاهده باشد رد میکند. بدین سان او می-کوشد تا از بیشتر دانشمندان، علمیتر باشد زیرا علوم مادی، اغلب فرض جوهرهای نظری غیرقابل مشاهدهای مانند حوزههای مغناطیسی، نیروی مکانیکی و اجزاء وابسته به پدیدهای درون-اتمی را پیشنهاد میکنند - .«استونسن، - 155- 156 :1368 »بنا به عقیده او روانشناسی میتواند توجه خود را به قوانینی که تاثیرات محیطی را مستقیما با رفتار مربوط میسازند، معطوفنماید. اینها در اینجا دو فرض قابل تفکیک به شمار میروند. فرض اول این است که رفتار انسانی به وسیله نوعی قانون علمی اداره میشود، یعنی اگر ما برآنیم که در قلمرو مسائل انسانی از روش علمی استفاده کنیم باید بپذیریم که رفتار تابع قانون میباشد و میتوان آن را مشخص و معین کرد. فرض دوم این است که قوانین مزبور، تبیین کننده ارتباط علی بین رفتار انسانی و عوامل محیطی به شمار میروند.

یعنی متغیرهای مستقل ما-علل رفتار-شرایط بیرونی به شمار میروند که رفتار یکی از کارکردهای این شرایط است - .«استونسن، - 157 :1368 »این دو فرض...بیانکننده برنامهای هستند که آن برنامه،قوانین حاکم بر رفتار انسان و به ویژه قوانینی که محیط را با رفتار پیوندمیدهند،جستجو میکند... اسکینر آنها را نیز اظهارات کلی میداند که بر اساس آنها میتوان نظر داد که چه چیز درباره رفتار می-تواند صحت داشته باشد - .«استونسن، - 157 :1368 از نظر وی »رفتارهای انسان عمدتا بر اساس یادگیری به وجود میآیند و بر اثر یادگیری هم تغییر میکنند. یعنی آنچه را که ما روان مینامیم و اسکینر رفتار بشر میخواند،اعم از دانش ،بینش،زبان،نهارت-ها،ارزشها،خصوصیات شخصیت، و همچنین خود شخصیت، همگی از طریق آموختن شکل میگیرند و تکامل مییابند. بنابراین شناخت یا کشف قوانین یادگیری، کلید شناخت رفتار است. با شناخت این قوانین میتوان رفتار انسان را توصیف، توجیه، پیشبینیو کنترل کرد و حتی آن را تغییر داد - .«شاملو، - 105 :1390»اگر کودک را طوری پرورش دهیم که رفتارهای سالم او به صورت مثبت تقویت شود، او میتواند بعدها و در شرایط مختلف آنها را تعمیم دهد و در مجموع، انسان سالمی شود. کودک از طریق دریافت تقویت مثبت، قادر میشود محرکهای سالم و ناسالم و

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید