بخشی از مقاله

چکیده

دیدگاه ابن عربی در باره علم به غیر مبتنی بر اعتقاد به اضافه به معنی حقیقی آن ، نفی اتحاد عالم و معلوم ، اصالت ماهیت در ممکنات و اصالت وجود در حق تعالی است و وحدت وجودی که او از آن سخن گفته است به معنی وحدت حق تعالی است و هیچ منافاتی با این مبانی ندارد و بدیهی است که وحدت حق تعالی با قول به کثرت واقعیات هم تعارضی ندارد. دیدگاه ملاصدرا در باره علم به غیر مبتنی بر انکار اضافه به معنی حقیقی آن ، اتحاد عالم و معلوم و اعتقاد به اصالت وجود به طور مطلق - اعم از واجب و ممکن - است و وحدت وجودی که او از آن سخن گفته است به معنی وحدت واقعیت است و هیچ منافاتی با مبانی او هم ندارد اما با قول به کثرت واقعیات در تعارض به نظر می رسد.

از این رو وی کوشیده است بر اساس نظریه تشکیک ، عین ربط بودن معلول نسبت به علت و قاعده بسیط الحقیقه این تعارض را حل کند و از وحدتی سخن بگوید که عین کثرت است. بنابراین اگرچه ابن عربی و ملاصدرا هر دو از وحدت وجود به معنی هستی شناختی آن سخن گفته اند و منظورشان از وحدت وجود ،وحدت شهود و یک بحث صرفا معرفت شناختی نیست اما میان وحدت وجود آنها تفاوتی مبنایی به نظر می آید که بر اساس آن می توان گفت ابن عربی قائل به کثرت واقعیات ولی صدرا معتقد به وحدت واقعیت است، وحدتی که آن را با کثرت قابل جمع می داند.

حکماء و اندیشمندان اسلامی در باره ماهیت علم و ادراک تحقیقات عمیق و گسترده ای را انجام داده اند تا از این رهگذر هم تفسیر دقیق تری از چگونگی شناخت خداوند ارائه دهند و هم در باره یکی از صفات مهم خداوند -یعنی علم- ارزیابی کامل تری داشته باشند.به عبارت روشن تر میان بحثهای حکماء در باره ماهیت علم و ادراک انسان و بحثهای آنها در باره علم خداوند هماهنگی کاملی وجود دارد. مثلا کسی که ماهیت علم انسان به غیرٌ را حصولی و صوری می داند تفسیر او از علم خداوند هم بر اساس قول به صور مرتسمه است اما کسی که علم انسان به غیر را همچون علم او به ذاتش حضوری می شمارد تفسیرش از علم خداوند نیز هماهنگ با این دیدگاه است.

حکماء در باره » علم به غیر« سه نظریه مشهور دارند که بر اساس آن شناخت خداوند و چگونگی علم خداوند به اشیاء را هم تفسیر کرده اند : الف - مشائیان علم انسان به شیء را انطباع صورت آن در نفس - ابن سینا،4141ق،ص - 28 و از این رو یک کیفیت نفسانی ذات الاضافه می دانند - همان، ص - 59 و لذا نمی توانند آن را متحد با عالم بدانند - ابن سینا ، 4739،ص. - 723-723 بر اساس چنین دیدگاهی در باره ماهیت علم است که وقتی مشائین در صدد تفسیر کیفیت علم خداوند بر می آیند از صور مرتسمه سخن می گویند.به نظر آنها علم باریتعالی همچون علم انسان یک علم حصولی است اما نه یک علم حصولی انفعالی که مستلزم نقص ، محدودیت و تغییر باشد بلکه یک علم فعلی که بر پایه آن اشیاء عالم به وجود می آیند.

همچنین با همین دیدگاه در باره ماهیت علم است که خداوند را مجهول الکنه معرفی کرده و علم انسان به خداوند را غیر ممکن می دانند زیرا مسلم است که ذات و حقیقت واجب تعالی در ذهن محدود بشری نمی گنجد. البته ابن سینا از طرق »معرفت« انسان نسبت به خداوند هم سخن می گوید - ابن سینا،4141ق،التعلیقات ،ص - 73 اما واژه »معرفت« را غالبا مترادف با علم به معنی حصول صورت و حقیقت شیء در ذهن نمی داند و در تفاوت آن دو معتقد است : »علم« به اسباب است ولی »معرفت« به مشاهده ، لذا علم تغییر نمی کند ولو اینکه جزئی باشد]ولی معرفت تغییر می کند[ - همان ،ص. - 49

ب - از نظر حکماء اشراق علم انسان به شیء یک اضافه اشراقیه است . این اضافه اشراقیه اگر تسلطیه باشد اشراق ، و در غیر این صورت مشاهده نامیده می شود. بر این اساس علم خداوند به اشیاء اضافه اشراقیه تسلطیه و معرفت انسان نسبت به خداوند اضافه اشراقیه غیر تسلطیه یعنی نوعی مشاهده است.این اضافه یک اضافه واقعی است که دو طرف دارد.ٍ در این دیدگاه نیز عالم غیر از معلوم است نه متحد با آن - سهروردی، 4724، ج 4، صص 131 . - 139

ج - در حکمت متعالیه ملاصدرا علم به شیء نه به حصول و انطباع صورت آن و نه اضافه است بلکه به انشاء و ایجاد صورت مجرد از ماده آن است - صدرالدین الشیرازی،4727، ج 4، صص . - 749-741 رابطه این صورت با عالم رابطه عرض با جوهر نیست که بگوییم علم یک کیفیت نفسانی است بلکه این رابطه ، رابطه معلول با علت است و معلول عین ربط به علت است و هویتی مستقل از آن ندارد.

از این رو عالم متحد با معلوم است - همان، ج 7، ص . - 724 و علم یک وجود مجرد از ماده است - همان، ص . - 787 در این دیدگاه شناخت خداوند به فنای در او تفسیر می شود و علم خداوند به اشیاء بر خلاف نظر سهروردی یک علم حضوری غیر اضافی است اعم از آن که این علم پیش از ایجاد باشد یا پس از ایجاد. زیرا دیدگاه آن دو در باره ماهیت علم به -1 تاکید نگارنده بر علم به غیر نه مطلق علم از آن روست که در حضوری بودن علم به ذات میان حکماء مشاء ، اشراق و متعالیه اتفاق نظر وجود دارد اگرچه ممکن است از اصطلاح علم حضوری استفاده نکرده باشند. مثلا وقتی ابن سینا علم را به حصول صورت شیء در نفس معرفی می کند خود می داند که این تعریف او علم به ذات را دربرنمی گیرد.

بنابر این تنها در علم به غیر است که تفاوت دیدگاهها روشن می شود . - 2 باید توجه داشته باشیم که اضافه اشراقیه در حکمت متعالیه تفسیری کاملا متفاوت با حکمت اشراق دارد و بر اساس عین ربط بودن معلول نسبت به علت تامه تبیین می شود و قائم به یک طرف است اما در حمت اشراق قائم به دو طرف است و »اشراقیه« بودن آن به این اعتبار است که این اضافه میان موجودات نوری و مجرد است نه موجودات ظلمانی و مادی.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید