بخشی از مقاله

چکیده:

همواره تاریخ نقش بنیادینی در تفکر بشر داشته است. این مفهوم با مفاهیمی چون عمل انسانی، تغییر، تاثیر شرایط مادی در امور انسانی و واقعه تاریخی در ارتباط است و امکان"کسب تجربه از تاریخ" را پیش روی ما قرار میدهد. تاریخ همچنین از طریق درک نیروها، انتخابها و شرایطی که ما را به لحظه کنونی رساندهاند باعث میشود اکنون خود را بهتر بشناسیم. بنابراین جای شگفتی نیست که فیلسوفان هر از چند گاهی به بررسی تاریخ و طبیعت دانش تاریخی متوجه گردند. همه این عوامل ایجاب میکند که دستاندرکاران نظام تعلیم و تربیت نیز با فلسفه تاریخ و دلالتهای تربیتی آن آشنا گردند. روش این پژوهش تحلیلی و استنتاجی است. از جمله دلالتهای تربیتی استنتاج گردیده می-توان به ایجاد هویت، عبرتگیری، جامعنگری در تفکر، معنا بخشی به زندگی، عقلانیت و... اشاره کرد.

-1  مقدمه:

در طول تاریخ همواره اندیشمندان و فیلسوفان به تاریخ توجه داشتهاند و سعی کردهاند ارتباط منسجمی بین حوادث و دورانهای تاریخی به دست آورند. به عنوان نمونه هگل در بحث فلسفه تاریخ به دنبال روح مطلق است که در نهایت تاریخ پس از سپری کردن تعارضات بین تز و آنتی تز به سنتز نهایی که همان روح مطلق تاریخ است منجر میشود. بر همین اساس تاریخ نقش بنیادینی در تفکر بشر دارد. این مفهوم با مفاهیمی چون عمل انسانی، تغییر، تاثیر شرایط مادی در امور انسانی و واقعه تاریخی در ارتباط است و امکان "کسب تجربه از تاریخ" را پیش روی ما قرار می دهد. تاریخ همچنین از طریق درک نیروها، انتخابها و شرایطی که ما را به لحظه حال رسانده اند باعث می شود اکنون خود را بهتر بشناسیم. بنابراین جای شگفتی نیست که فیلسوفان هر از چند گاهی به بررسی تاریخ و طبیعت دانش تاریخی متوجه گردند. تمام این مسائلی که مطرح گردید می-توانند در بدنه واحدی به نام "فلسفه تاریخ" جمع شوند. بر همین اساس میتوان گفت فلسفه تاریخ امری چند وجهی است و از تحلیلات و استدلالات ایدئالیستها، پوزیتیویستها، اهل منطق، متکلمان و دیگران تشکیل شده است. از طرف دیگر فلسفه تاریخ بین اروپائیان و انگلیسی- آمریکاییها و بین هرمنوتیک و پوزیتیویسم در حال کش و قوس است و ارائه یک تصویر واضح از تمامی نظرات درباره "فلسفه تاریخ" همانقدر ناممکن است که تعریف رشتهای علمی و شامل همه این رویکردها . تصور اینکه هنگام بیان عبارت"فلسفه تاریخ" به سنت فلسفی خاص اشاره میشود، تصور غلطی است، چون مکاتب مطرح در این حوزه به ندرت با هم به تفاهم میرسند. از سوی دیگر تاریخ به عنوان یک منبع درسی برای تمام مقاطع تحصیلی مورد استفاده قرار گرفته و تبیین فلسفه تاریخ میتواند راهگشای مربیان و متربیان در اهمیت بخشی به تاریخ و جنبههای تربیتی آن باشد. بر همین اساس مساله این پژوهش آن است که علیرغم اهمیت علم تاریخ برای بشریت، اما نسبت به تبیین فلسفه تاریخ و دلالت-های تربیتی آن غفلت شده است.

روش پژوهش

این پژوهش ماهیتی فلسفی دارد بر همین اساس لازم است بر بنیاد اهداف پژوهش، روش یا روشهای فلسفی برگزید. بر همین اساس این پژوهش در ابتدا با روش تحلیلی به تحلیل فلسفه تاریخ، ابعاد و جنبههای گوناگون آن میپردازد، سپس با روش استنتاجی به استنتاج دلالتهای تربیتی بر مبنای تحلیل فلسفه تاریخ میپردازد و جنبههای تربیتی هر یک را تبیین مینماید.

ادبیات نظری

فلسفه تاریخ، ارتباط تاریخ و سرشت انسانی است. انسانها به چه معنا موجودات تاریخی هستند؟ آنها چگونه به ریشه های تاریخی خود متصل می شوند؟ چگونه فرهنگ و ماهیت انسان تاریخ را شکل داده و نمایان میکند؟ مکتب اصالت تاریخ معتقد است صناعات انسانی مانند معناها، ارزشها، زبان، قوانین و فرهنگ همه محصولاتی تاریخی و نتیجه شرایط ماقبل خود هستند. تغییرات تاریخی نیز ساخته دست انسانهای شکل گرفته توسط خود تاریخ است. بنابراین انسانها هم تاریخی بوجود میآیند و هم تاریخی خلق میکنند. در مقابل این نگاه، مکتب کلیگرایی معتقد است انسانها ذاتا یکسان هستند، چه در مصر باستان چه در بروکلین کنونی، بنابراین وظیفه تبیین تاریخی کشف یکسانی انسانهای بی شمار در گذشته و حال است. باید یادآور شد که مفهوم »معنا« در بحث تاریخ در سه حوزه مطرح میشود. - 1 معنای رفتار فردی درون وقایع تاریخی -2 معنای دستهای از وقایع تاریخی در میان گستره وسیع تاریخ و -3 معنایی که نزد بازیگران بعدی تاریخ هنگام بازنمایی و موضوع بندی روایات گذشته شکل میگیرد. تفاوت قائل شدن بین این سه جنبه معنا بسیار مهم است، چون روشهای بررسی و درک این معناها کاملا ً متفاوت است. درهم آمیختن این معانی با تاریخ، تاکید سنت قارهای بر تفاوت علوم انسانی و علوم طبیعی را موجه کرده و استفاده از روشهای تحقیقی برای درک معنای رفتارها و وقایع را مهم جلوه میدهد. "مایکل استنفورد" هم این دو مطلب را از هم تفکیک میکند و تذکر میدهد که »موضوع تاریخ« از آگاهی داشتن به آن متفاوت است، اما دانش تاریخ را »خاطره تاریخی« مینامد و انواع آن را بیان میکند. وی در این باره مینویسد: در آغاز باید این نکته روشن شود که تاریخ یک چیز نیست، بلکه چندین چیز است. تاریخ هم عبارت است از چیزی که اتفاق میافتد - موضوع تاریخ - و هم تصویری که از آن در ذهن میسازیم - دانش تاریخ - .

تاریخِ نخست همان چیزی است که ما میخواهیم باور کنیم که مجموعهای باشد از رویدادها یا موقعیتهای عینی، با وجودهای قابل شناسایی و قابلِ تشخیص واقع شده در زمان و مکان معین. تاریخِ دوم عبارت است از ذخیره، یادآوری، بازآفرینی و باز فهم آن رویدادهای و بالاخره تأثیر آنها بر شیوهی برخورد ما با رویدادها و موقعیتهای کنونی. با مسامحه، همهی این موارد را میتوان قلمرو خاطره نامند - گل محمدی، . - 1392 بر همین اساس میتوان گفت اساسا فلسفه ی تاریخ بر نسبتی میان فلسفه و تاریخ دلالت میکند و آن نسبت عبارت است از تأمل فلسفی درباره ی تاریخ .ولی منظور از تاریخ چیست و چگونه میتوان درباره ی آن تأمل فلسفی کرد؟ تاریخ عمدتا به دو معنا به کار می رود؛ یکی به معنای گذشته و دیگری به معنای شناخت گذشته. بنابراین، دو نوع فلسفهی تاریخ وجود دارد که یکی در برگیرندهی تأمل فلسفی دربارهی تاریخ به معنای گذشته است و دیگری در برگیرندهی تأمل فلسفی دربارهی تاریخ به معنای شناخت گذشته. معمولاً تأمل فلسفی نوع اول را فلسفهی تاریخ جوهری یا هگلی و تأمل فلسفی نوع دوم را فلسفهی تاریخ انتقادی یا تحلیلی مینامند - گل محمدی، . - 1392

اگر فلسفهی تاریخ جوهری نوعی تأمل دربارهی رویدادها و فرایندهای گذشته باشد، فلسفهی تاریخ تحلیلی نوعی تأمل دربارهی نتایج تامل دربارهی گذشته است. به عبارتی، اگر موضوع فلسفهی تاریخ جوهری خود گذشته باشد موضوع فلسفهی تاریخ تحلیلی شناخت گذشته است نه خود گذشته. یعنی فلسفهی تاریخ تحلیلی نتایج تأملات درباره ی گذشته را مورد بررسی قرار میدهد که معمولا به صورت گزارشهای مکتوب از گذشته است. پس در فلسفه ی تاریخ جوهری با فیلسوف مورخانی سروکار داریم که نوعی تاریخنگاری میکنند ولی به زبان فلسفی کلی و انتزاعی؛ در حالی که در فلسفهی تاریخ تحلیلی با فلاسفهای سروکار داریم که دستاوردهای همان فیلسوف مورخان را هم موضوع بررسی و نقد قرار میدهند. از این لحاظ، فلسفه تاریخ جوهری نوعی علم است. علمِ ولی فلسفه ی تاریخ جوهری نوعی علم با توجه به این تفاوت و تمایز، اخیرا پیشنهاد میشود که فلسفهی

تاریخ فقط به تأمل فلسفی دربارهی گذشته - یا فلسفهی تاریخ جوهری - اطلاق شود و در رابطه با تأمل فلسفی دربارهی شناخت گذشته - یا فلسفهی تاریخ تحلیلی - از اصطلاح فلسفهی تاریخنگاری - یا میتوان گفت فلسفهی تاریخنگاری شاخهای از فلسفهی علم است که دربارهی تاریخ به عنوان نوعی علم یا معرفت یا شناخت بحث میکند. بنابراین، فلسفهی تاریخنگاری به پرسش و پاسخ دربارهی جوهر، معنا، منطق، قانون، بنیاد، غایت، و هدف تاریخ نمیپردازد بلکه صرفا با آنچه دربارهی گذشته بر زبان آورده میشود سروکار دارد. یعنی موضوع این نوع فعالیت یا تأمل فلسفی تاریخ نیست، بلکه نگارش تاریخ است - میرمحمدی، . - 1383 شهید مطهری درباره تعریف و ویژگیهای فلسفه تاریخ میگوید: فلسفهی تاریخ، علم به تحوّلات و تطوّرات جامعهها از مرحلهای به مرحلهی دیگر و شناخت قوانین حاکم بر آن تطوّرات و تحوّلات است. فلسفه تاریخ مانند تاریخ علمی، کلی است نه جزئی؛ و عقلی است، نه نقلی؛ اما برخلاف تاریخ علمی، علم به »شدنِ« جامعههاست، نه علم به »بودن« آنها و نیز برخلاف تاریخ علمی، مقوّم تاریخی بودن فلسفهی تاریخ، این نیست که به زمان گذشته تعلق دارد، بلکه این است که علم به جریانی است که از گذشته آغاز شده و ادامه دارد و تا آینده کشیده میشود. زمان »ظرف« این گونه مسائل نیست، بلکه بعدی از ابعاد آنهاست
- مطهری، . - 1377

نکته دیگر اینکهرابطه ما با گذشته صرفاً رابطهای معرفتی نیست، بلکه گاه عاطفی و عمل نیز هست. ما گذشته را خلق میکنیم، تفسیر میکنیم، به آن جنبه تخیلی، افسانهای یا قهرمانانه میبخشیم و در عین حال بعضی از داستانهای گذشته - که همان »تاریخهای« ما باشند- را ملاک درستی عملکرد، ملاک صحت رفتار سیاسی خود یا ملاک خصلت ملیگرایی قرار داده، یا رفتار آینده را توجیه میکنیم. این جنبه از روایت تاریخی مسائل فلسفی زیادی نیز بر میانگیزد، مثلا اینکه آیا این

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید