بخشی از مقاله
چکیده:
غزلیات شمس به عنوان یکی از معدود آثار ادبی است که قسمت قابل ملاحظهای از اشعار آن، محصول تجارب خاص عرفانی شاعر در لحظهای خاص است. این خصیصه باعث شده غزل مولوی رنگ و بوی خاص و متفاوتی با سایر غزلیات زبان فارسی داشته باشد. در غزل مولانا انواع گونههای ادبی و مفاهیم عرفانی و فلسفی به طریقی ویژه دیده میشوند. در شعر او، طنز، فلسفه، عرفان، تمثیل مینیمالیستی، تصاویر سورئالیستی و نمودهای رمانتیکی وجود دارد لکن تمام اینها در ضمن غزلیات و فرع بر موضوع بیان عشق و احوالات آن مطرح شدهاند. یکی از موضوعات جالب در دیوان شمس نحوه استدلالپردازی مولانا در غزلیات است. مولوی هیچگاه در حالت استبدادی و خود برترپنداری به طرح استدلال نمیپردازد و مانند ناصرخسرو و سنایی دیگران را به پذیرش دعاویش مجبور نمیکند. استدلالات او در غزلیاتش به چهار شیوه وارد شده که هدف این مقاله، بررسی این موضوع است. مهمترین یافته این مقاله، بسامد بالای شاعر در استفاده از استدلال پردازی تمثیلی و مینیمالیستی است که 38درصد کلّ استدلال-پردازیهای مولوی را در غزلیات شمس، تشکیل میدهد.
کلیدواژهها: غزلیات شمس، استدلالپردازی، استدلال تقریری.
-1 مقدمه:
شعر اگرچه بازتاب نفسانیات و درون انسان است، همواره محملی برای بیان عقاید و نظریات او نیز بوده است. شاعران بسته به قالب و گونه شعری خود، دست به تبیین افکار و اعتقادات خود در مورد امور مختلف میزنند و برای قبولاندن آراء خود به ایراد استدلالاتی به طرق مختلف میپردازند. مسلماً نحوه پردازش استدلالات و برهانها در شعر، ارتباط تنگاتنگی با ژانر و قالب شعری دارد. به عنوان مثال، در یک غزل زمینی، شاعر از استدلالاتی که حقانیت او را در ابتلای به عشقش نشان میدهد، استفاده میکند یا در یک قصیده سیاسی-اجتماعی، شاعر با زبان طنز یا جد، به بیان استدلالات خود درباب آراء سیاسیش میپردازد. لکن بیان این استدلالات خود هنری خاص میخواهد که اینجاست که تفاوت شاعران بزرگ و متوسط روشن میشود. برخی شاعران استدلالات و برهانهای خود را با معیارهای ادبی و به ضورت ادیبانه مطرح میکنند و بلاغت کلامشان، باعث نفوذ آراء آنها در ذهن و جان مخاطبان میگردد.
غزلیات شمس به عنوان نوع خاصی از غزلیات فارسی که حال و هوائی متفاوت با آنچه که در غزلیات دیگر غزلپردازان بزرگ میبینیم، دارد؛ خود محمل بازتاب استدلالات عرفانی و عاشقانه است. مولوی از راههای مختلفی استفاده کرده تا نظریات خود را در باره عرفان و عشق برتر، با استدلالات و براهینی همراه سازد و حقانیت و علوّ سیره و مقصود خود را به مخاطب تلقین کند. استدلال در غزلیات شمس چهار حالت کلی دارد و مولوی در قالب این چهار حالت، عمیقترین مفاهیم عرفانی و اشراقی خود را مینمایاند. بسامد چشمگیر استدلال پردازی در غزلیات شمس چنان بالاست که میتوان آن را از خصائص سبک شخصی مولوی نام نهاد. با این تفاصیل بررسی و تبیین جایگاه استدلال در غزلیات شمس امری ضروری مینمود که این مقاله بنابر این ضرورت ایجاد شده است.
-2 پیشینه پژوهش:
رضا میرصادقی کتابی با عنوان »شیوه استدلال مولوی در مثنوی« به نگارش درآورده که در آن ضمن توضیحاتی در باب قیاس، استقرا، تمثیل و ارکان و مقدمات استدلال تمثیلی، به بررسی شیوه استدلال تمثیلی مولوی درباب موضوعاتی مانند وحدت وجود، نبوت، معاد و ... پرداخته است. به طور خلاصه میتوان گفت مؤلف درباب استدلال تمثیلی تنها چند پاراگراف مطلب داشته و هنگام ایراد مصادیق برای استدلال تمثیلی، تفاوت و تنوعی در اساس گفتههای او دیده نمیشود و تنها شاهد مثالها عوض میگردد و نیز نقاط قوت و ضعف مولوی در استدلالپردازی در موضوعات مختلف مشخص نمی-گردد. با این وجود این اثر از آثار مستقلی است که در باب استدلالپردازی در مثنوی نگارش یافته است.همچنین در مقالههایی نیز به صورت ضمنی و پراکنده از برخی روشهای استدلالپردازی مولوی بدون اینکه از استدلال بحثی شود، سخن به میان آمده از جمله مقاله »داستان وارگی در غزلیات شمس«، که توضیحات مناسبی درمورد انواع داستانپردازی در غزلیات شمس از جمله داستانک و داستانواره ارائه کرده است.با تمام اینها هنوز کار مستقلی که شیوههای استدلالپردازی را در غزلیات شمس بررسی نماید، نگارش نشده است.
-3 انواع استدلال پردازی در غزلیات شمس:
چنانکه بیان شد، در یک حالت کلی و بنا بر معیار مفهوم و محتوا، استدلالپردازی در غزلیات شمس به چهار نوع کلی: استدلال تمثیلی و مینیمالیستی، استدلال اشراقی، استدلال تقریری و استدلال کلامی تقسیم میشوند و مولانا با این 4 نوع، به بیان استدلالات عرفانی و عاشقانه خود میپردازد. این تنوع در استدلالپردازی تنوع در ساختار غزلیات و تازگی آنها را در پی دارد. نکته جالب اینجاست که تمام این چهار نوع روش استدلالپردازی، از بسامد بالایی برخوردارند و این امر نشانگر این است که مولوی میداند انسانها دارای تفکرات مختلف و نگرشهای متنوع هستند. مولوی به عنوان خطیبی که سالها در مجالسش با انواع تفکرات سر و کار داشته و مخاطبان او را انواع مختلفی از مردم اعم از سالکان والامقام مانند چلبی و نیز افراد منکر عرفان و ... تشکیل میدادهاند، میداند که برای پذیرش سخنانانش باید از روشهای مختلف سخنپردازی بهره ببرد.
بیشک مهمترین امتیاز مولوی در سخنپردازی که هیچ شاعر و نویسنده دیگری در ادب کلاسیک ما از آن بهره نداشته، همین مخاطب محوری اوست. »در مثنوی از آنجا که مولوی برای مخاطبان، به صورت حضوری نکات عرفانی خود را مطرح میکرده حالات روانی ناشی از فهم یا عدم فهم آنان را میدیده و فراخور حال آنان نکات را موجز یا مفصل، درقالب داستان و... میگفت - «ر.ک: فاضلی و بخشی، . - 52 :1387 در مقام قیاس میتوان سنائی را با مولوی مقایسه کرد. سنایی مثل مولوی مخاطب حضوری ندارد و مانند او به دنبال این نیست که تمام اقشار جامعه حتی عوام و بازاریان را با خود همراه کند و تفکراتش را با زبانی بیان کند که هرکس فراخور درک و حالش از آن سودو لذت ببرد. سنایی فقط برای عرفا میگوید به همین خاطر بعضاً کلامش پیچیده استو به اندازه کافی برای مخاطب غیرمتخصّص واضح نیست مثلاً در فصل» اندرتنزیه«، در حدیقه الحقیقه در جایی میگوید: