بخشی از مقاله

تبیین رویکرد نو واقع گرایی در روابط بین الملل
چکیده
نوواقع گرایی که همچنان دولت را به عنوان بازیگر اصلی صحنه سیاست بین الملل می داند روایتی قدرتمند از واقع گرایی است که می گوید تا وقتی نظام بین الملل اقتدارگریز باشد کشمکش بر سر قدرت و امنیت ادامه خواهد داشت. نو واقع گرایی عمیق ترین و دقیق ترین نقدها را بر پروژه های اصلاح طلبانه در سیاست بین الملل وارد ساخته است. از همین رو شگفت آور نیست که این مکتب آماج اصلی حمله کسانی قرار گرفته است که چارچوب ذهنی شان اصلاح طلبانه یا انتقادی است. این نظریه که محصول چالش نظریه رفتاری و نظریه وابستگی متقابل است به رغم انتقاداتی که از منظرهای گوناگون بر آن شده است، کماکان توانسته سلطه خود را را حفظ نماید. نوشتار حاضر تلاش دارد ضمن پرداختن به چگونگی ظهور نو واقع گرایی، مبانی فکری - فلسفی و نیز عناصر اصلی این نظریه، دیدگاه های منتقدان نظریه واقع گرایی را مطرح و بررسی نماید.
کلید واژه ها واقع گرایی، نوواقع گرایی، ساختارگرایی، منافع ملی، آنارشی، موازنه قوا، واحدهای نظام بین الملل


مقدمه
نظریه واقع گرایی پس از جنگ جهانی دوم به عنوان اندیشه مسلط در روابط بین الملل جایگاه ویژه ای یافت و توجه پژوهشگران روابط بین الملل را به خود معطوف داشت. اما با ظهور انقلاب رفتاری در حوزه روابط بین الملل و چالشی روش شناسانه بر واقع گرایی در دهه ۱۹۵۰ و ۱۹۹۰ و سپس چالش هستی شناسانه مکتب وابستگی متقابل بر واقع گرایی در دهه ۱۹۷۰، این نظریه با مشکلات عمده ای روبرو شد و تا حدودی به حاشیه رفت و به بازسازی خود مشغول شد. در سال ۱۹۷۹ کنت والتزا نظریه پرداز مشهور واقع گرا با نگارش کتاب نظریه سیاست بین الملل، واقع گرایی را از انزوا خارج ساخته و نظریه نوواقع گرایی یا واقع گرایی ساختاری را عرضه کرد. در واقع نظریه نوواقع گرایی که محصول چالش نظریه رفتاری و نظریه وابستگی متقابل است به رغم انتقاداتی که از منظرهای گوناگون بر آن شده است، توانسته است هژمونی خود را در روابط بین الملل همچنان حفظ نماید. در این مقاله بر آنیم که وجوه این چالش و نیز زوایای نوواقع گرایی را مورد کنکاش قرار دهیم.

گفتار اول: نو واقع گرایی محصول تقابل واقع گرایی و رفتارگرایی
1- چگونگی ظهور نو واقع گرایی
واقع گرایی که از دهه ۱۹۶۰ میلادی به وجود آمد، تا امروز همچنان پارادایم مسلط در روابط بین الملل باقی مانده است. هر چند، واقع گرایی در طول زمان شکل خود را عوض کرده است. این توانایی دگرگونی یکی از دلایل اصلی تداوم هژمونی واقع گرایی در روابط بین الملل است. با وجود این، می توان اصول مشترکی را در واقع گرایی یافت. اصولی چون دولت محوری، آنارشی سیستم بین الملل، قدرت و امنیت (65 :1990 ,Rosenbery).
در خلال دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰، واقع گرایی از دو سو مورد تهاجم قرار گرفت. ابتدا از جانب رفتارگرایان که متون اساسی واقع گرایی را غیر علمی و تخیلی می دانستند که این خود مناظره کلان میان سنت گرایان و علم گرایان در روابط بین الملل را به وجود آورد. تهاجم و چالش دوم از سوی فراملی گرایان انجام گرفت. فراملی گرایان الگوی واقع گرایی را از دو جبهه مورد حمله قرار دادند. تهاجم اول مربوط بود به دگرگونی در ماهیت سیاست جهانی. در حالی که ممکن بود تاکید واقع گرایان بر قدرت و امنیت در دهه ۱۹۶۰ درست و به جا بود، اما جهان دهه ۱۹۷۰ به گونه ای دگرگون شده بود که واقع گرایی دیگر نقشه سودمندی از جهان را فراهم نمی آورد. بازیگران و موضوعات جدیدی به وجود آمده بودند. بازیگران جدید بین المللی مانند تروریست ها، شرکت های چند ملیتی، آژانس های اطلاعاتی و قاچاقچیان مواد مخدر که بدون توجه به مرزها در سطح جهانی فعالیت می کردند. و می توان از این هم فراتر رفت و ادعا نمود که این بازیگران جدید تاثیر عمده ای بر سیاست جهانی به جا می گذاشتند. بخشی به دلیل ظهور این بازیگران جدید، یک سری موضوعات جدید نیز بروز نمود که می توان از آن تحت عنوان وابستگی متقابل یاد کرد. موضوعاتی چون آلودگی محیط زیست، انفجار جمعیت، تسلیحات هسته ای، کمبود منابع اولیه و فقر را دیگر نمی توان به طور قانع کننده ای در چارچوب دولت های واحد حل و فصل کرد. بدین طریق نویسندگان فراملی گرا پیش بینی و یا طرفداری از افول دولت ملی به عنوان شکل مسلط سازمان سیاسی می کردند. دومین جبهه حملته بر مبنای روش قرار داشت. این مسأله خود بخشی از جنبش عمومی علوم سیاسی به سوی ناسازگاری دولت و تحلیل بر اساس سیستم سیاسی و گروههای ذینفع بود. این جنبش نه تنها در ادبیات روابط بین الملل بلکه در تجزیه و تحلیل سیاست خارجی و حتی در سیاست های بوروکراتیک و تجزیه و تحلیل تصمیم گیری بازتاب یافت (3-2 :1993 ,Bowker and Brown).
دقیق ترین پاسخ به منتقدان واقع گرایی از سوی کنت والتز صورت گرفت. او در کتاب خود موسوم به نظریه سیاست بین الملل که در سال ۱۹۷۹ انتشار یافت، به طور موثری دستورالعمل جریان اصلی روابط بین الملل را در دهه ۱۹۸۰ مشخص کرد. پاسخ والتز را می توان در ۳ سطح مورد توجه قرار داد: روش او، پاسخ اساسی او به منتقدان واقع گرایی و نتایج او.
شیوه روش شناسانه والتز از مفهوم او از نظریه نشات می گیرد. از نگاه او، کیفیت یک نظریه مربوط است به کار ویژه او از عمق عملی بودن آن. نظریه برتر، نظریه ای است که بتوان موارد بیشتری را با آن توضیح داد. نقطه شروع یک نظریه روابط بین الملل تکرار یا بازگشت الگوهای رفتاری در طول زمان است. از نظر والتز، الگوی مسلط روابط بین الملل موازنه قوا است. بنابراین یک نظریه خوب روابط بین الملل، نظریه ای است که موازنه در کل مواردی که رخ می دهد را توضیح دهد (65 :1979 ,Waltz).
در نتیجه، او نظریه های تقلیل گرا که وقایع را به موجب ویژگی اعضای متعلق به سیستم بین المللی توضیح می دهد، رد می کند. اگر سیاست موازنه قوا در سیستم دولتهای یونان باستان عمل کرد، بنابراین او معتقد است که اهمیت موضوع نه تنها در ویژگی واحدهای سیستم، بلکه در ساختارهای خود سیستم نهفته است. به عبارت دیگر، مواردی در ساختارهای روابط بین الملل وجود دارد که سبب می شود دولت ها به روشی که می خواهند، عمل کنند (73-67 ,Ibid). بنابراین، تحول جذابی که در دوران اخیر در روابط بین الملل رخ داد، بازسازی واقع گرایی بوده است. در آغاز دهه ۱۹۷۰، با وجود چندین دهه تسلط واقع گرایی در روابط بین الملل، به تدریج نشانه های عقب نشینی آن مشاهده شد. حملات از همه جوانب آغاز گردید، از سوی رفتارگرایان به خاطر نقصان ابزارهای روش شناختی، از سوی کثرت گرایان به خاطر نگرش عقب مانده از زمان به جهان، و از سوی رادیکال ها به دلیل عمل به ایدئولوژی که حافظ وضع موجود بوده و گذشته را تحریف می کند. اگر چه این حملات در كل دهه ۱۹۷۰ حفظ و یا حتی تشدید شد، واقع گرایان نیروهای خود را دوباره سازماندهی کرده و دست به یک ضد حمله زدند، یعنی آنچه که امروزه نوواقع گرایی خوانده می شود. البته باید اذعان کنیم که نوواقع گرایان به طور وسیعی درس های روش شناختی از رفتارگرایان گرفته و از سوی دیگر بر اهمیت ساختارگرایی تاکید گذاشتند. اگر چه والتز به لحاظ طبقه بندی منکر است که یک ساختارگرای جزمی است (679 :1982 ,Waltz). او مصر معتقد است که یک نظریه سیاست بین الملل تنها در سطح ساختاری می تواند شکل گیرد. برای اغلب نوواقع گرایان یک رهیافت ساختاری در اولویت قرار دارد (497 :1982 ,Krasner). اما اهمیت ساختارگرایی برای نوواقع گرایان با انتقاد از سوی کثرت گرایان و رادیکال ها دو چندان شد.
۲- منابع نو واقع گرایی
نوواقع گرایی چه به عنوان یک فلسفه و چه به عنوان یک نگرش نشات گرفته از برخی محدودیت های سنت واقع گرایی کلاسیک است. با وجود این، تبار نو واقع گرایی را می توان از فلسفه واقع گرایی سیاسی پیدا کرد. بنابراین، به منظور فهم کامل تر نوواقع گرایی، مرور اجمالی سنتهای کهن تر ایجاب می نماید. بدون شک، فلسفه واقع گرایی سیاسی ریشه در عهد باستان داشته و به آثار توسیدید بر می گردد. اما در رشته روابط بین الملل، واقع گرایی سیاسی نیروی مسلط در نیمه اول قرن بیستم گردید، و شهرت آن با افزایش مداوم موفقیت های نظامی - سیاسی ایالات متحده آمریکا افزایش یافت. فلسفه واقع گرایی سیاسی توسط هانس جی مورگنتا شناسانده و شهرت جاودانه پیدا کرد. در تبیین رویکرد نو واقع گرایی در روابط بین الملل .
راس این فلسفه یک منطق هستی شناسانه دوگانه نهفته است که عملا تمایز میان حوزه واقعیت تجربی و حوزه دانش تجربه را نهادینه می کند (202 :1993 ,George).
فلسفه واقع گرایی سیاسی دارای منطقی است که در یک بررسی دقیق تر سفسطه آمیز به نظر می رسد، اما در عین حال، گریز از آن مشکل است. واقع گرایی سیاسی با جاذبه خود در ایجاد مفهومی مرکزی در روابط بین الملل، به شکل زیر مباحث خود را مطرح می کند:
نظام بین المللی نشانگر آنارشی است. این نظام فاقد یک اقتدار مرکزی است. اصل مرکزی این نظم آنارشیک دولت های حاکم، مفهوم منافع ملی است که به موجب قدرت تعریف می گردد. هر چند دولت ها به عنوان بازیگر خردمند منحصرا با مفهوم دریافتی از منافع ملی برانگیخته می شوند، معهذا، پیامدهای احتمالی یک کنش متقابل آزادانه اراده های حاکم در یک محیط آنارشیک، برخی را به سوی سازماندهی ائتلاف های جبران کننده به منظور دستیابی به یک توازن قدرت میان آنها سوق می دهد.
در بررسی تاریخ واقع گرایی در می یابیم که این رهیافت حداقل با دو بحران اساسی متوقف گردید. بحران اساسی اول که سیادت واقع گرایی را مورد تهدید قرار داد، در شكل انقلاب رفتاری بروز کرد که کاستی های روش شناختی مکتب واقع گرایی را به چالش طلبید. اما واقع گرایی با این چالش رفتاری با بنیاد نهادن یک واژگان نیمه علمی به حیات خود ادامه داد و این که بسیاری از رفتارگرایان خود واقع گرا بودند به این مساله کمک کرد. معهذا، رفتارگرایی در روابط بین الملل، یک گروه آزموده تری با لحن روش شناختی از متفکران را برای دست اندازی به مرزهای جدید پژوهش میان رشته های که تاکنون برای روابط بین الملل ناآشنا بود، به وجود آورد. از سوی دیگر، همان گونه که نظریه پردازان متعلق به کارکردگرایی، مکتب ادغام و وابستگی متقابل شروع به حمله فزاینده در نفی واقع گرایی می کردند، مکتب واقع گرایی نیز شروع به عقب نشینی کرد. تکوین و پیدایش نوواقع گرایی ریشه در این واقعیت دارد که نوواقع گرایی کوششی بود در جهت تطابق و سازگاری با منتقدان واقع گرایی با وام گرفتن اصطلاحاتی از رفتارگرایی یعنی «روش» و نیز واقع گرایی کلاسیک یعنی «هنجارگرایی» (205 ,Ibid).
نو واقع گرایی از نظر جهت و قلمرو با واقع گرایی کلاسیک تفاوت چندانی ندارد. اول به دلیل اینکه نوواقع گرایی از واقعیت یکسانی صحبت می کند، به جریان انداختن اصل کهن قدرت، و برشمردن آئین مشابه با تفاوتی مختصر و ظاهرا با ترمینولوژی پیچیده تر. دوم، نوواقع گرایی از اصل پیشگام فکری پرستش کورکورانه قدرت، دلبستگی غیر انتقادی نسبت به دولت و نهایتا شناسایی قاطع از اولویت سیاست می آموزد و وام می گیرد. خلاصه اینکه نوواقع گرایی Derstellung واقع گرایی کلاسیک می نماید و به این ترتیب، وجود آن فلسفه در او اثر گذاشته است. ایده Derstellung که ابتدا توسط لویی آلتوسر مورد استفاده قرار گرفت به مفهوم ارائه، نمایش یا توضیح است. به این ترتیب واقع گرایی فضایی است که ساختار بحث انگیز نوواقع گرایی به طور کامل آشکار می گردد. هر چند هنگامی که فضا اشغال می گردد، تمایزی میان پیش زمینه و ساختار وجود ندارد.
اگر واقع گرایی سیاسی منبع نزدیک و اصلی نوواقع گرایی است، پس ساختارگرایی به عنوان منبع نزدیک تر تلقی می گردد. ساختارگرایی رهیافت پیچیده ای نسبت به دانش است که اصولا با مباحث ژرف معرفت شناسی و روش شناسی سروکار دارد. ساختارگرایی معتقد است که رفتار انسان نمی تواند به اندازه کافی توسط پدیده سطحی مشاهده با با آزمون انگیزه و نیات فردی تبیین شود، به این دلیل در تمام زمینه های فعالیت بشری ساختارهای پنهان یا فعالیت های نا آگاهانه بشری به جلو انداخته می شود. در روند زمان، این ساختارها توسط بازیگران غیر مشخص بسیاری باز تولید می شوند، بدون اینکه تعمدا در خلق مجدد آنها تظاهر یابد (74 :1985 ,Little). جهش ناگهانی کامیابی های تجزیه و تحلیل ساختاری در رشته های علمی چون زبان شناسی، مردم شناسی و جامعه شناسی بر نوواقع گرایانی چون کنت والتز اثر گذارده و آنها را وادار به سازگاری جنبه هایی از ساختارگرایی در ادبیات واقع گرایی در روابط بین الملل نمود. بدین طریق، یک سنتز نوواقع گرایی به وجود آمد. اما باید یادآوری نمود، به رغم تشابهات زیادی که میان جنبه های مباحث نوواقع گرایی و منطق ساختارگرایی وجود دارد، ریچارد اشلی 5 تشابه غير قطعی را میان این دو مکتب برشمرده است (1983 ,Ruggie).
گفتار دوم: عناصر اصلی نظریه نوواقع گرایی
1- مفهوم ساختار
کنت والتز پس از نقد نظریه های تقلیل گرا بر اهمیت نظریه سیستمی و ساختاری سیستم تاکید می کند. به عقیده او نظریه سیستمی سیاست بین الملل با نیروهایی سروکار دارد که در سطح بین المللی ایفای نقش می کنند و نه در سطح ملی. در نظريه والتز، واحدها نقش عمده ای در تعیین ساختارهای سیستم ایفا نمی کنند و تغییر در سطح واحدها به تغییر در سطح ساختارهای سیستم منجر نمی شود. برعکس سیستم بین المللی و ساختارهای آن بر رفتار دولت ها تاثیر می گذارند و با قید و بندهایی که بر رفتار دولت ها اعمال می کنند روابط بین المللی را شکل می دهند و رفتار دولت ها را یکسان و شبیه به هم می سازند. به زعم کنت والتز، ساختارها حاصل رفتار دولت ها را معین می کند و تغییراتی که در سطح واحدهای صورت می گیرد. مثل نابودی یک دولت و ظهور دولت های دیگر، تغییر در ساختار سیستم بین الملل را ایجاد نمی کند. در نظريه والتز، سیستم به عنوان یک کل دارای اجزای مرتبط به هم در نظر گرفته شده است. علاوه بر این، بهترین عنصر جهت تعریف سیستم از دیدگاه او ساختارهای سیستم است. این ساختارها هستند که در درون سیستم بر عمل واحدها اثر گذاشته و رفتار آنها را شکل می دهند. از همین روی، والتز را می توان به بهترین وجه، نظریه ساختاری روابط بین الملل دانست. همین ساختارهاست که سیستم داخلی را از سیستم بین المللی متمایز می سازد. بر همین اساس تعریف والتز از سیستم ارتباط تنگاتنگی با تعریف او از ساختارهای سیستم و نقش تعیین کننده این ساختارها بر اجزا و واحدهای سیستم دارد (1984 ,Ashly). بنابراین اولین و مهم ترین محور نظريه والتز ساختار و مفهوم آن و ویژگی های آن است.
کنت والتز در فصل پنجم کتاب نظریه سیاست بین الملل در مورد مفهوم، و ویژگی های ساختار به بحث می پردازد. هدف والتز از روشن ساختن مفهوم ساختار آن گونه که خود در ابتدای این فصل عنوان می کند، این است که اولا نشان دهد که سیستم بین المللی - سیاسی می تواند از سایر سیستم هاو حوزه های بین المللی از جمله اقتصاد جدا درک و فهمیده شود. ثانیا ساختارهای سیاسی سیستم واحدهای سیستم را تحت تاثیر قرار می دهد. ثالثا نشان دهد که نیروهای سطح سیستم ها از سطح فردی جدا هستند و رابعا آنچه را که بین واحدهای در حال تعامل و نتایج کنش های آن واحدها و تعاملات حاصل از آن مداخله می کند، شناسایی کند (احمدی، ۱۳۷۹: ۱۲۱)
از نظر والتز یک سیستم از یک ساختار و واحدهای در حال تعامل تشکیل می شود. خود ساختار مؤلفه سراسری نظام است که امکان تفکر و نگرش را نسبت به سیستم، به عنوان یک مجموعه فراهم می کند. او تصریح می کند که نظریه سیستم ها این مسأله را، یعنی فراهم نمودن امکان تفکر و نگرش نسبت به سیستم، لاینحل باقی می گذارد. وی معتقد است که باید تعریفی از ساختار به دست داد که از ویژگی ها و تعاملات واحدها (دولتها) جدا باشد. و به این خاطر است که به راحتی می توان متغیرهای مربوط به سطح بازیگران و متغیرهای مربوط به سطح سیستم تمایز قائل شد. این که گفته می شود در تعریف ساختار باید ویژگی های

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید