بخشی از مقاله

چکیده

ساختگرایی تکوینی،نظریهاي است که لوسین گلدمن در نقد خود بر جامعهشناسی ادبیات بر آن تاکید دارد؛این نظریه،طبقات اجتماعی را آفرینندهي حقیقی اثر میداند؛این مقاله، رمان کلیدر دولت آبادي را براساس نظریهي ساختگراي تکوینی تحلیل کردهاست و با تحلیل ساختار اجتماعی و جهانبینی طبقات اجتماعی و نقش آن در آفرینش رمان بر نبوغ نویسنده در نحوهي بیان اندیشههاي اجتماعی و جاودانهساختن آنها تاکید دارد.

واژگان کلیدي: ساخت گرایی تکوینی،ساختار معنادار،طبقات اجتماعی، عامل جمعی،کلیدر.

مقدمه
جامعهشناسی ادبیات یک دانش میانرشتهاي است که رابطهي بین ادبیات و جامعه را تبیین میکند؛این رشته در اواخر قرن نوزدهم میلادي شکلگرفت.لوکاچ و گلدمن دو چهرهي برجسته در عرصهي جامعهشناسی ادبیات و بهخصوص جامعهشناسی رمان هستند؛ گلدمن معتقد است که » هرچند مسئلهي جامعهشناسی رمان ذهن بسیاري را به خود مشغول داشته، اما تاکنون پیشرفت چندانی در این زمینه صورت نگرفتهاست و تلاشهاي محققان به دلیل نداشتن روش علمی، همواره به این نکته محدودشده که ادبیات، انعکاس جامعه در متنی هنري-ادبی است. - «عسگري، . - 55-54 : 1386 گلدمن برخی از مفاهیم جدید را مطرح میکند که عمدتا برگرفته از اندیشههاي مارکس و لوکاچ است ؛او میکوشد به یاري این مفاهیم »روش مثبتی براي بررسی آثار فلسفی و ادبی بیابد. این روش را ساختگرایی تکوینی مینامد.« - مصباحیپور، - 21:1358این مقاله در پی آن است که براساس نظریهي ساختگرایی تکوینی به نقد رمان کلیدر، شاهکار محمود دولتآبادي، نویسنده ي برجستهي معاصر بپردازد.

ساخت گرایی تکوینی

»ساختگرایی تکوینی« عنوانی است که لوسین گلدمن، بر شیوهي نقدخود نهاده و کوشیدهاست با استفاده از هنجارهاي مکتب ساختگرایی به درك و توضیح ساختار موجود بین جهانبینی برخاسته از ساختار اقتصادي-اجتماعی و اثر ادبی بپردازد - اسحاقیان،. - 111 :1386بنا بر عقیدهي گلدمن کشفیات عمدهي ساختگرایی تکوینی عبارتاند از:عاملجمعی آفرینش ادبی و ساختاري بودن رفتار عاملجمعی - گلدمن ، . - 81 : 1382ساختگرایی تکوینی، »آثار ادبی را نه زبان، بلکه پدیدههاي گفتار میداند و تاکید میکند که ساختارهاي گفتار برخلاف ساختارهاي زبانی، معنیدارند. - «گلدمن،الف، - 80 :1381 یعنی هر رفتار انسانی، کوششی است براي دادن پاسخی معنادار به وضعیتی معین با هدف ایجاد تعادل میان فاعل عمل و موضوعی که عمل بر آن واقع شدهاست - پاسکادي، . - 56 :1381

یعنی هرگاه که انسان عملی انجاممیدهد، درحقیقت میخواهد مسئلهاي را حلکند یا با رفتار خود جهان را آن چنان تغییردهد که پاسخی معنادار براي مسئلهي ایجادشده بیابد - گلدمن،ب، ». - 230 :1381از این نظر، آفرینش هاي فرهنگی - اعم از دینی، فلسفی، هنري و ادبی - رفتاري ممتاز است زیرا در عرصهاي خاص، ساختاري نسبتا منسجم و معنادار را ایجاد میکند، یعنی به هدفی نزدیک میشود که همهي اعضاي گروهاجتماعی معینی بدان گرایشدارند - گلدمن، الف،. - 79 :1381حال این سوال مطرح میشود که آفریننده ي واقعی این آفرینشهاي فرهنگی بهویژه، آفرینش ادبی چه کسی است؟»گلدمن تأکید معینی دارد بر این که خالق آفرینش هنري، جمع است، نه فرد. - «پوینده، - 102 :1379

به عنوان مثال هنگامی که ژان و ژاك جسم سنگینی را بلند میکنند، دو عمل یا دو آگاهی خود مختار وجود ندارد. در حقیقت یک عمل است که عامل آن، یک گروه دو نفره یعنی ژان و ژاك هستند. گلدمن از این مثال نتیجه میگیرد که هر رفتار انسانی مستقیم یا غیرمستقیم اجتماعی و تاریخی است، مانند انقلابها، جنگها، زندگی فرهنگی و حتی آفرینش ادبی که داراي عامل جمعی است. وي شمار این عامل جمعی را از دو تن تا چند میلیون نفر متغیر میداند مانند عامل جمعی در مثال بالا و عامل جمعی جنگ علیه آلمان . هر اثر ادبی وابسته به گروه است؛پس هر اثر برجسته ي ادبی در برگیرندهي جهانبینی گروه است.

چرا که جهانبینی پدیدهاي گروهی است - گلدمن، . - 92-82 :1382 بنابراین »عامل تعیینکنندهي آفرینش فرهنگی را جهاننگريها و گروههاي اجتماعی تشکیل میدهند که جهاننگريها بر مبناي آنها بهوجود میآیند «. - گلدمن،ب، » . - 231 :1381مفهوم جهاننگري را گلدمن به شیوه ي سنّتی درنظرنمیگیرد؛ منظور وي از جهاننگري شیوهاي است که با آن واقعیتی دیده و احساس شدهاست؛ یعنی، نظامی از اندیشهها که مسیر تحقق اثر را هدایت میکند - پاسکادي، . - 61 :1381 پس به طور کلّی روش گلدمن ،پیدا کردن جهانبینیپنهان اثر و ربط آن به یک گروه اجتماعی است.

مثلا جهانبینی پنهان شاهنامه، نفرت از بیگانگان - ترك ها و عرب ها - است. که با بزرگنمایی پهلوانان ایران و تمدن ایرانی نشان دادهشدهاست؛این جهانبینی طبقه ي دهقانان است - شمیسا، . - 293 :1386هر چند گلدمن، طبقات اجتماعی را آفریننده ي اثر میداند، اما نقش نویسنده را به عنوان میانجی انکار نمیکند.به نظر وي » هنرمند بزرگ، فردي استثنایی است که در عرصهي آثار ادبی، جهان خیالی منسجم یا تقریبا منسجمی را میآفریند که ساختارش با ساختاري که مجموعهي گروه به آن گرایش دارد - جهان بینی - ،منطبق است. - «گلدمن، . - 321 :1371و ارزش هنرمند در نهایت همان انسجامدهی است؛به عبارتی،این نویسندهاست که مقولات را از اجتماع میگیردو در اثر ادبی به آنها شکل منسجم و تخیلی میدهد.

ساخت تکوینی کلیدر

چنانکه اشارهشد کشفیات عمدهي ساختگراي تکوینی عبارتاند:از عامل جمعی آفرینش ادبی و ساختاريبودن رفتار این عامل جمعی.بدین ترتیب در ساخت تکوینی کلیدر ابتدا در ضمن تحلیل ساختهاي اجتماعی رمان اندیشههاي هر گروه بیانمیشود که نتیجهي آن، یافتن جهانبینی حاکم بر اثرو ربط آن به یک طبقهي اجتماعی است که این طبقهي اجتماعی بنا بر نظر گلدمن همان خالق اصلی آفرینش ادبی است.

ساخت اجتماعی

مارکس معتقداست » تاریخ جوامع گذشته، تاریخ مبارزات طبقاتی است؛ مثلاً جدال انسان آزاد و برده، تضاد ستمگر و ستمکش.این اختلاف طبقاتی در دوران ما نمایانتر میشود و جامعه بیش از پیش به دو طبقهي عظیم که رودروي یکدیگر قراردارند؛ یعنی، طبقهي بورژوا و پرولتاریا تقسیم میشود.« - پی یتر، . - 246 : 1358»بورژوا« در لغت به معناي شهرنشین مرفّه و ثروتمند و ارباب است - معین، . - 601 : 1360در واقع طبقهي بالاي متوسط را گویند که شامل بانکداران، سرمایهگذاران، صاحبان صنایع و بازرگانان میشود - تایپتون؛ آلدریچ، . - 99 : 1375 و مارکس آن را به عنوان طبقهي سرمایهدار استثمارگر روبهروي پرولتاریا قرار میدهد - کوزر، . - 81 : 1387 در دوران معاصر، بورژوازي، طبقهي سرمایهدار متوسط را شاملمیشود که بین سرمایه داران بزرگ و قشر پایین قرار دارد - مهرداد، . - 27 : 1363

»پرولتاریا« در لغت به معناي طبقهي زحمتکش یا طبقهي کارگري است که حیات تولید سرمایهداري به دست آنان است - معین،. - 766 : 1360 پرولتاریا ریشه ي لاتینی دارد که در رم باستان به پایینترین طبقات جامعه اطلاقمیشد که مالک هیچ چیزي نبودند - مهرداد،  - 32 : 1363اما از دیدگاه مارکس، پرولتاریا عبارت است از طبقهي کارگر صنعتی مزدبگیر جامعهي سرمایه داري - آقابخشی و افشاريراد، . - 584 : 1386 مارکس با بهکاربردن این اصطلاح در کتابهاي خود به آن اعتبار تازهاي بخشید؛ مارکس پرولتاریا را بزرگترین نیروي انقلابی و سازندگان دنیاي فردا میخواند - مهرداد، . - 32 : 1363 به عقیدهي وي پرولتاریا در مبارزه با بورژوا»چیزي جز زنجیرهاي خود را ازدستنخواهد داد، اما جهانی را به چنگخواهدآورد. - «مارکس و انگلس، - 317 : 1380

ظهور دو طبقهي بورژوا و پرولتارا آنگونه که مورد نظر مارکس است در ایران تحقّقنیافتهاست.رمان کلیدر در عصري اتّفاقافتادهاست که عصرگذرگاه زندگی عشیرهاي– فئودالی به دوران شبهسرمایهداري است پس بهناچار براي دو ساخت اجتماعی گسترده در ایران قرن بیستم از طبقهي حاکم و رعیت استفاده میکنیم. - 1 طبقه ي حاکم طبقهيحاکم را در ایران بزرگمالکان،خردهمالکان،بازرگانان ودیوانسالاران تشکیلمیدهند.این طبقات در کنار همکاري با یکدیگردر جبههي مخالف طبقهي رعیت قرار میگیرندکه نویسنده اوج استثمارگري طبقهي حاکم رادررمان بهکرّات نشاندادهاست.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید